سکسی که همه چیز را برد

1393/07/23

یه توضیح در مورد نوشته : (( امیر هستم از کردستان تقریبا یه نویسنده اماتورم و خواستم این داستان واقعیمو براتون تعریف کنم ! فحش یا هر چیزی میدید بدبد همین که من واقعیتو بگم خودمو خالی میکنه…ولی حتما نظر بدید ممنون))

باران می بارید ، از برگ های ریخته شده میشد فهمید فصل پاییز است ، این اولین بارانی نبود که میبارید اما اولین بارانی بود که به گریه ام انداخت ، هوای ابری همیشه غمگین بوده و هست و با دیدنش دلم نوشتن میخواست، کاغذ را برداشتم و نوشتم از یک روز غمگین تر روزی که دنیا عوض شد: (( آدم هرچقدر هم که پیر بشود باز خاطراتی هست که از ادامه دادن سردش کند ، باز هم حسرتی هست که اورا به گریه بیندازد و بزرگترین حسرت من همان روز بود ، روزی که ندا ، ندا نبود. یک سال پیش ، فصل پاییز بود و هوا آرام ،کوچکترین دغدغه ای نداشتم ، موبایلم زنگ خورد : ندا بود ، کسی که عاشقش بودم ، کسی که امید زندگیم بود و من به او دلخوش کرده بودم. پشت تلفن شاد بود و میگفت دوست دارد بروم پیشش ، این اولین باری بود که من و ندا توی خانه قرار میگذاشتیم ، ندا همیشه با بیرون رفتن مشکل داشت ولی هیچوقت توی خونه قرار نگذاشت… من به سکوت عادت داشتم و همیشه فقط نگاه میکردم ، من زیبایی را از عمق تک تک سلول های ندا خوانده بودم ، لای هر نازی که میکرد دلم صد تکه میشد ولی باز هم سکوت میکردم . سوار ماشین شدم و به تنها چیزی کخ فکر نمیکردم سکس بود ، من هیچوقت سکس نکرده بودم با وجود اینکه مسلمان نبودم اما غرورم اجازه نمیداد با هر دختری لاس بزنم ، من آزاد زندگی میکردم ولی هیچوقت سعی نکردم با آزادی ام بقیه را خراب کنم… پشت چراغ قرمز دلم تند تند میزد و دوست نداشتم چراغ سبز بشود ، از رفتن به آنجا ترس داشتم ، نکند پدر ندا که آدم مدهبی است مارا بگیرد ، نکند برگردند و آبروی ندا برود…

به آنجا رسیدم ندا پشت در بود من این را حدس زده بودم ، در را که باز کرد ارامش هم تمام وجودم را گرفت… ابروهایش را تازه گرفته بود معلوم بود ولی ندا هیچوقت به این اندازه آرایش نکرده بود ، بغلم کرد و با احساس تو گوشم گفت : اقایی منو ببر تو خونه! من هیچی نگفتم بغلش کردم و چند پله ای که بود رو طی کردم اما تو راه همش ناز میکرد و دستشو دور گردنم گذاشته بود. به هال که رسیدم اولین بار خونشونو دیدم ، آنها پولدار بودن اما من هیچوقت به فکر سو استفاده نیفتاده بودم . ندا پشت سر هم حرف میزد و خونه رو بهم نشون میداد و از حرفاش فهمیدم خانوادش چند ساعتی برنمیگردن . به چشمهاش نگاه کردم ، شهوت رو از چشمهاش خوندم ولی فکر نمیکردم اینقدر تشنه باشه ، لباس هاش تنگ نبود اما هرچند دقیقه یکبار میومد بغلم ، منم گه گاه تبسمی میکردم و بهش میگفتم چقدر دوسش دارم . ندا میفهمید من سکوت دوست دارم واسه همین بیشتر اون حرف میزد و منم با دقت گوش میدادم ! اخرین حرفش که تمام شد سکوت کرد و تو چشمهام نگاه کرد منم خیره شدم تو چشهایش ، با چشمهاش بیشتر حرف میزد ، و دستم رو گرفت و رفتیم تو اتاقش . بدون هیچ حرفی موهاشو باز کرد و گفت میخوام زنت بشم ، منم با یه لبخند گفتم خب حتما میشی فقط بزار کنکور تموم بشه ،(درسخون بودم). گفت نه همین الان… من نمیدونستم منظور اصلیش چیه فکر کردم میخواد به من تعهد بده و گفتم قبول! و اون دکمه های پیرهنمو باز کرد ، اینبار منظورشو فهمیدم اما نمیخواستم هیچ مقاومتی بکنم ، ندا واقعا با جسارت بود! با اون لب های زیبایش و رژ لب صورتی لب هایم را میبوسید و حرفه ای تر ازآنی بود که فکرش را میکردم ! من روی تخت نشسته بودم و به سینه های نوجوانانه اش نگاه میکردم ، بوی مونث می آمد ، بوی رژ لب ها و ماتیک ها ، بوی ادکلن های دخترانه ، بوی احساس و ظرافت ، و من همه ی اینچیزهارا با چشمم میبوییدم! ندا گفت خب تو هم کاری بکن اقایی، من هم بلند شدم و آروم آروم شروع کردم لباس هایش را در آوردم ولی ترس رو میشد از لرزش دستهام فهمید. هر کاری اولین بارش سخته ، ولی نه به سختی این کار ، احساس میکردم عشق ما دیگه عشق نیست شریک جنسی هستیم و واقعا هم بودیم. دستهایم را روی سینه های ندا گذاشتم و و ازش لب میگرفتم ، ندا داشت شهوتی تر میشد و همش میگفت شورتمم در آر امیرم . تمام لباسهایش را که کندم ندا را لختی دیدم ، هیچوقت فکر نمیکردم یک دختر بتواند اینقدر زیبا باشد ، دستهای ظریفش را بالا اورد و گفت با اجازت حلقتو در میارم تا اذیت نکنه . منم با سر تایید کردم و رو تخت خوابوندمش ، همش کیرم را لمس میکرد و میگفت این اقا کوچولو رو بیشتر از باباش دوس دارم ، معنی حرفشو نفهمیدم تا یکسال بعد. میخواست برام بخوره ، منم بدم نمیومد ولی استرس نمیگذاشت درست حرف بزنم ، و وقتی میخورد به جای لذت احساس افتخار میکردم ، فکر میکردم کردن یک دختر برای یه پسر افتخاره اونم دختری مثل ندا . زیاد طول نکشید که بلند شد و گفت امیر حالا تو هم بخور ولی خوب بخور . به کس سفیدش که نگاه کردم یاد فیلم های سوپری افتادم که تو سیستمم داشتم و با خودم گفتم اگه ندا بازیگر پورن بود که دنیا رو میلرزوند. بوی کس آدم را گیج میکند وقتی با ترس زبانم را رویش گذاشتم چنان جیغ زد که عقب کشیدم و اون سرمو گرفت و چسبوند به کسش و گفت فقط بخور. شهود توی صدا و چشمهای ندا موج میزد ، صدایش لرزش داشت و فقط التماس میکرد که بخور ! اینقدر خوردم که لرزید و جیغ میزد ، از جیغهاش میترسیدم ، نکنه یه نفر بیاد مارو بگیره…ولی ندا همه چی داشت جز ترس… رو تخت خوابید پاهاشو بند کرد و گفت از جلو بکن ، گفتم مگه دختر نیستی گفت : مگه نگفتم میخوام زنت بشم … اما من هیچوقت تایید نکردم حرفشو و گفتم هنوز زوده نباید آینده تو خراب کنم… من ساده لوح تر از اونی بودم که حتی خودم فکرشو میکردم! من از سایت های سکسی شنیده بودم که از عقب درد داره ولی ندا رو بدون هیچ درد میکردم از عقب و تازه لذت هم میبرد ! بین سکس موهاشو میگفرتم و منم آه آه میکردم و اون تو لذت داشت میغلتید… ابم که اومد نتونستم کنترلش کنم و همش ریخت رو تخت …این همه کار فقط دو دقیقه طول کشید و من بعد از کارم سخت پشیمون بودم… لباسهامو که پوشیدم گفت برو دیگه و من از نگاه کردن به چشمهایش خجالت میکشیدم… من رفتم …

بعد از 13 روز ندا به صمیمی ترین دوستم پیشنهاد دوستی داد ، هرچند که ندا بعد از 3 سال رابطه عاشقانه داشت خیانت میکرد ولی دوستم قبول نکرد و به خودم گفت… و من برای همیشه رفتم… رفتنی که هنوز هم حسرت بر دلم میگذارد و غمگینم میکند…و سوالی که هیچوقت جواب داده نشد ، چرا اینطور شد…)) قلم و کاغذ را کنار میگذارم و به باران نگاه میکنم… همه چیز تمام شده …بیشتر سکوت میکنم ، بیشتر توی اتاقم تنها میشوم و بیشتر افسوس میخورم… من سخت شکست خوردم… خیلی سخت.

نوشته: امیر


👍 0
👎 0
20149 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

440667
2014-10-15 15:34:16 +0330 +0330

مزخرف ترین اماتوری که دیدم…بهتره بری کوون بدی تا دلت خنک بشه و هوس گریه بهاری نکنی… کوونده جلقی

0 ❤️

440668
2014-10-15 15:37:56 +0330 +0330
NA

ابروهایش را تازه گرفته بود :)))))))) ترجمه مستقیمه ؟؟؟؟ : )))

0 ❤️

440670
2014-10-15 15:39:14 +0330 +0330

بیشتر شبیه رمان بود به عنوان رمان نمره دادم

0 ❤️

440671
2014-10-15 16:42:10 +0330 +0330
NA

معلوم نیست عامیانه و محاوره نوشتی یا کتابی!!!؟؟
((میگفت شورتمم در آر امیرم ))!!!.. و …((همش کیرم را لمس میکرد و میگفت این اقا کوچولو رو بیشتر از باباش دوس دارم))… و …((میخواست برام بخوره ))و …!!!
آقا پسر نداجونت رسما جن…ه بوده!! میخواست از جلو سکس کنی که خودشو بهت بندازه که تیرش به هدف نخورد و رفت سراغ یکی دیگه!!!
ملودرام مسخره و بی سر و تهی بود! یه لطفی بکن و دیگه ننویس، حالمون به هم خورد!

1 ❤️

440672
2014-10-15 17:19:27 +0330 +0330

[quote]بوی کس آدم را گیج میکند[/quote]
موافقم بوی گوز هم آدم را گیج میکند!!!
چرا فکر میکنین کس بو داره؟و بوشم خوبه؟

به قول دیانا معلوم نبود به چه زبونی نوشتی
خیلی قاطی پاتی بود
همون ننویس بهتره راحت تری
چون که گفتی کردی به احترام مانی که چن وقته پیداش نی و دلم واسش تنگیده فحشیم نمیدیم

0 ❤️

440674
2014-10-15 19:28:01 +0330 +0330
NA

ادبیاتت منو کشته!!!
هرچی کیر تو سایتهای سکسی خشن میبینی تو کونت

0 ❤️

440675
2014-10-16 05:30:11 +0330 +0330
NA

بی خیالش دادا تو لیاقت بهتراشو داری شک نکن give_rose

0 ❤️

440676
2014-10-16 10:48:52 +0330 +0330
NA

ن اونجاهایی ک خودشون صجبت میکردن رو محاوره گفته اما روایتش کتابی بود

0 ❤️

440677
2014-10-16 10:52:16 +0330 +0330
NA

حق با دیاناست ی ذره قاطی کردی تو نشوتنش.در کل عالی بود. خدا بهت صبر برات.برات ارزوی موفقیت میکنم.سادگیات بی اندازه بوده.اون دختره جنده بوده لیاقت کسی مثل تو ک این همه با احساسی رو نداره.باور کن

0 ❤️

440678
2014-10-16 12:38:42 +0330 +0330

dadash on liyaqate toro nadashte shak nakon

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها