سیما خانوم زن همسایه

1400/07/27

سلام اسم من امیر هست الان که دارم این خاطره را مینویسم 41 سالمه ولی خاطره ام برای 38 سالگیم هست . من تو یه شرکت خصوصی کار میکنم که تو شهرهای مختلف کارگاه هایی داره و باید جهت رسیدگی به کار کارگاه ها از چند روز تا چندین هفته و ماه ساکن اون شهر بشیم . یکی از این شهرها مشهد هست که یه خونه مستقل دوطبقه شرکت خریده و برای اینکه خونه خالی نباشه یکی از طبقه ها رو اجاره داده . یک بار که من مامور شده بودم برم مشهد برای رسیدگی به کار ها طبق معمول رفتم به خونه ای که شرکت داشت و زنگ طبقه اول را زدم که خانمی پرسید کیه؟ منم خودمو معرفی کردم و گفتم کارمند شرکت هستم از قبل هم شرکت با این خانواده هماهنگی کرده بود و در را برام باز کرد و رفتم داخل و خانمی تقریبا جوان اومد استقبالم و خودشو معرفی کرد اسمش سیما بود منم سلام کردم و خودمو معرفی کردم مجدد کلید واحد بالا رو بهم داد . یه چادر نازک سفید سرش کرده بود قد متوسطی داشت خوش چهره و سفید رو بود و از زیر چادر هم گویا پیرهن استین کوتاهی تنش کرده بود که وقتی میخواست کلید را بده دستش تا بازو دیده شد که پوستی سفید و لطیفی نمایان شد تو دلم خیلی از دیدن دستهای سفیدش لذت بردم و کلید را گرفتم و رفتم طبقه بالا . دیگه مشغول مرتب کردن وسایلم بودم که دیدم در میزنند گفتم کیه سیما از پشت در گفت منم رفتم در را باز کردم بازم با همون چادر نازکش اومده بود یه سینی شربت اورده بود گفتم چرا زحمت کشیدین گفت این چه حرفیه زحمتی نبود منم سینی شربت را ازش گرفتم و تشکر کردم سیما پرسید تا کی اینجا هستید گفتم نمیدونم باید برم کارگاه سر بزنم ببینم کار چطور پیش میره اونم گفت باشه و خیلی از دیدنش حالم خوب میشد زن زیبایی بود صورتش جذاب ملوس بود لب و دهن و دماغ خیلی خوشگلی داشت و چشمهاش که لعنتی گیرائی خاصی داشت کلا دو دفعه دیده بودمش و دلمو برده بود ولی خب به خودم میگفتم بیخیال شو تو فقط یکی دو روز اینجائی و اینم که شوهر داره بی خودی نرو تو نخش با این فکرا از اون حس و حال خوشی پرت میشدم بیرون و دیگه سیما گفت من براتون غذا درست میکنم نمیخواد از بیرون غذا بگیرید گفتم نه مرسی نمیخوام مزاحم شما باشم اونم گفت نه من درست میکنم گفتم اخه اینکه بد میشه سیما خنده ای کرد و گفت نه برای چی شما مهمون ما هستین منم تشکر کردم داشت میرفت که ازش پرسیدم ببخشید همسرتون کی میاد اونم گفت شب میاد گفتم اهان و بعد برگشت و رفت نمیدونستم باید چطوری از فکر این زن خوشگل خلاص بشم از پشت که داشت میرفت نوری که از پنجره راه پله به بدنش میخورد باعث شده بود بتونم حجم و انادزه کل بدنشو از زیر چادر نازکش ببینم واقعا معلوم بود زن خوش اندامیه در را بستم کیرم داشت حالی به حالی میشد براش رفتم سینی رو گذاشتم رو اپن و شربتی ریختمو سر کشیدم شربتشم مثل خودش خوشمزه و دلنشین بود . کیرمم مدام در حال قطران اب شهوت بود رفتم حموم و داشتم لیف میزدم و که کیرم همش به یاد سیما خانم سیخ بود و یه حالی با یاد سیما به کیرم دادم کمی ارومتر شدم و همش تو فکر این بودم که ایا ممکنه که بتونم با این زن خوشگل حتی برای یک ساعت لذت ببرم ولی از یه گوشه دیگه ذهنم جواب میداد که دیونه مگه امکان داره زنه شوهر داره نمیشه فکرشو نکن ولی اون گوشه دیگه ذهنم مدام میگفت تو میتونی بکنیش برو تو نخش برو تو کارش همش این فکرا میومد تو ذهنم و بلاخره اومدم بیرون و نشستم پای لپ تاپم و به کارهای فردا فکر کردم برای یکی دو ساعتی از فکر سیما و اندامش خلاص شده بودم . نمیدونم کی شب شده بود که دوباره دیدم داره در میزنه رفتم در را باز کردم در کمال تجب دیدم اقایی پشت در هست به هم سلام کردیم و دست دادیم خودشو معرفی کرد اسمش نادر بود منم خودمو معرفی کردم اونم گفت بله قبلا شرکت شمارو بهمون معرفی کرده بعد گفت امیر خان همسرم شام درست کرده بیا پائین باهم شام بخوریم منتظریم منم گفتم اخه اینطوری مزاحم شما میشم اونم گفت نه امیر خان بیا منتظریم بعد رفت پائین منم اومدم داخل و یه لباس مرتب تری پوشیم یه شلوار لی و یه پیرهن استین کوتاه و رفتم پائین و در زدم و نادر در را برام باز کرد و دوباره سلامی کردم و گفتم واقعا شرمنده شدم اونم گفت ای بابا تعارف نکن بیا داخل منم رفتم داخل که سیما هم اومد ولی در کمال تعجب اینبار بدون هیچ حجابی جلوم ظاهر شده بهش سلام کردم اونم با لبخندی سلام کرد راستش روم نمیشد دیگه جلوی شوهرش همش بهش زول بزنم ولی هر از گاهی که نگاهم بهش میافتاد کیرم بدجور تکون میخورد یکمی با نادر و سیما نشستیم و حرف زدیم و بعد هم سیما تعارف کرد بریم سر میز شام بخوریم . دیگه سر میز شام تقریبا هر سه روبروی هم بودیم و سیما با موهای طلائی و صورت جذابش و پیرهنی که یقه اش تقریبا باز بود در فاصله یک متری من نشسته بود میتونستم تا حدودی خط سینه هاشو ببینم شوهرش هم جالب بود که انگار نه انگار بود که یه مرد غریبه سره سفره داره خط سینه های زنشو دید میزنه دیگه واقعا نفهمیدم دارم چی میخورم ولی غذاش خوشمزه بود از اون خوشمزه تر دید زدن سیما بود که هوش و حواس منو برده بود کیرم هر لحظه بیشتر و بیشتر داشت سیخ و سفت میشد که مجبور بودم یه جوری هی جاشو درست کنم سر میز شام هم کمی بگو بخند داشتیم نادر از تهران و شرکت میپرسید منم جوابشو میدادم و گاهی هم به سیما نگاهی میکردم اونم در جواب نگاه های من لبخندی بهم میزد خلاصه شام که تموم شد و سیما ظرفها رو جمع کرد منم کلی ازش تشکر کردم با نادر دوباره رفتیم نشستیم و به گپ زدن ادامه دادیم از نادر هم خیلی خوشم اومده بود چون اصلا یا به روی خودش نمیاورد که زنشو دید زدم یا تو باغ نبود که دارم زنشو با چشام میخورم یا اینکه شایدم یه جورائی از اینکه میدید من دارم زنشو دید میزنم خوشش میومد اینها سوالهائی بود که در حین گپ زدن با نادر ذهنمو مشغول کرده بود نادر هم همون سوال سیما رو ازم پرسید که تا کی مشهد هستم گفتم نمیدونم فردا معلوم میشه اونم گفت باشه امیدوارم هرچقدر میمونی بهت خوش بگذره منم تشکر کردم سیما هم با یه سینی چائی اومد و خم شد طرفم و تعارف کرد منم انگار مراسم خواستگاری شده بود برام وای نمیدونستم تو صورتش نگاه کنم تا تو سینه هاش چائی رو برداشتم و سیما رفت نشست پیش شوهرش . سیما یه شلوار تنگ و پاش کرده بود که انگار تازه داشتم میدیدم که جی پاش کرده لامصب رونهای خوش تراشش از زیر اون شلوار تنگ و چسبون حسابی دلبری میکرد نادر هی حرف میزد ولی به زور حواسم به نادر بود بیشتر حواسم به سیما بود دیگه دیدم نمیتونم تحمل کنم باید میزدم بیرون وگرنه کیر بد مصبم ابرومو میبرد دیگه تا قلب از اینکه کیرم بخواد کامل سیخ بشه زودی بلند شدم و گفتم با اجازتون من دیگه برم اونام حالا نمیدونم متوجه وضع خراب من شدن یا نه که ازشون خداحافظی کردم و برگشتم واحد خودم وای دیگه نتونستم تحمل کنم تا شلوارمو دراوردم دست به کیر شدم و با اینکه ظهر برای سیما جغی زده بودم ولی از بس این دفعه بیشتر تحریکم کرده بود که بازم زودی ابم اومد خیلی مزه داد بی حال افتادم رو کاناپه و کیرم داشت شل میشد تو فکر این بودم که وای یعنی میشه من با این زن همبستر بشم ، این فکر که نه نمیشه داشت ازارم میداد دلم میخواست میشد ولی یه چیزی میگفت نه نمیشه با بدختی رفتم خوابیدم و صبح زود رفتم کار گاه تا براوردی از کار بدست بیارم تا ظهر اونجا بودم و برگشتم خونه و رفتم طبقه خودم داشتم لباسمو درمیاوردم که در زدن هنوز زیر پیرهن رکابیم تنم بود و شلورکم و پام نکرده بودم که گفتم کیه سیما گفت منم وای با این وضعیت میرفتم در را باز میکردم یا لباس تنم میکردم یه لحظه گفتم هرچی باد آ باد همینطوری میرم ببینم عکس العملش چیه در را براش باز کردم اونم وقتی منو با رکابی و شلوراک دید یه لبخندی زد و سلام کرد منم جواب دادم گفتم بفرمائید سمیا خانم گفت صبح زود رفتی کارگاه گفتم بله دیگه سیما گفت صبحونه درست کرده بودم نادر گفت صبح زود رفتی چرا صبحونه نخوردی رفتی ؟گفتم خب دیگه رفتم دست شما هم درد نکنه ، بعد گفت ناهار درست کردم بیا پائین بخور گفتم نه مرسی گفت بیا خودتو لوس نکن گفتم اخه اقا نادر نیست بد میشه ، سمیا گفت نادر خودش گفت حتما امیر بیاد ناهارشو بخوره گفتم واقعا ؟! اونم گفت بله شک داری میتونی بهش زنگ بزنی گفتم خب باشه اگر اقا نادر گفته باشه دیگه از چادر خبری نبود وای هیکلش دیونه کننده بود . داشتم دیونه میشدم یعنی شوهرش بهش گفته منو زنش تنهائی با هم ناهار بخوریم این یعنی چی ؟فقط یه جواب داشتم برای این سوال اونم اینکه انگار خود نادر هم راضیه که من با زنش حال کنم ولی بازم میترسیدم که نکنه دارم اشتباه میکنم . لباسمو تنم کردم و رفتم پائین در زدم سیما در را بارم باز کرد بازم با همون لبخند خوشگلش تعارفم کرد رفتم داخل گفتم اقا نادر چرا نیست پس؟سیما هم گفت بهت که گفتم سب میاد گفتم من فکر کردم نادر هم هست گفت نه شب میاد شام دور هم میخوریم بعد پرسید انگار خیلی دلت برای نادر تنگ شده گفتم خب تازه با هم اشنا شدیم سیما گفت کارت چطور بود امروز ؟تا کی هستی گفتم هنوز معلوم نیست گفت کاش بشه بیشتر بمونی گفتم چرا ؟در کنال تعجب سیما خودشو بهم خیلی نزدیک کرد و جوریکه در فاصله دو سه سانتی از هم بودیم نفسهامون به هم میخورد یه لحظه هیچی نگفت منم هیچی نگفتم منتظر بودم ببینم چی میشه سیما سرشو بالا گرفت تو چشمهای زول زده بودیم داشتم سکته میکردم از هیجان بعد یهوئی سیما انگار زده بود به سیم اخر با دوتا دستاش صورتمو گرفت کشید پائین و لبهاشو گذاشت تو لبم وای هم شوکه شده بودم هم اینکه داشتم میمیردم براش منم دستمو دور کمرش محکم حلقه کردم به خودم فشارش دادم بعد از یه لب گرفتن طولانی وقتی لبهامون ازاد شد نفس نفس میزدیم بهش گفتم دارم میمیرم برات اونم گفت منم امیر جون بریم تو تخت که دارم میمیرم برات با هم رفتیم تو تختش دیگه من اونو لختش میکردم اونم منو لخت میکرد وای هر تیکه از لباسشو درمیاوردم از دیدن بدنش هوش از سرم میپرید دیگه کاملا لختش کرده بود ولی اون فقط تونسته بود پیرهن و زیر پیرهنی منو دربیاره خوابوندمش رو تخت و از دیدن کس نازش دیونه شده بودم بدون هیچ فکری و سریع دهنمو گذاشتم رو کسشو مشغول لیسیدن کسش شدم و سیما چه ناله های میکرد و میگفت اخ بخور امیر جونم کسمو بخور کسمو بخور منم که هلاکش بودم و مثل کس ندیده ها داشتم خودکشی میکردم برای کسش ، واقعا هم کس خوشگل و جمع و جوری داشت . دیگه نفهمیدم چقدر کس و کونشو براش لیسیدم فقط همش صدای اه کشیدن های سیما منو تحریکم میکرد هی بیشتر و بیشتر براش میخوردم و میلیسیدم . دیگه تحملم برای گائیدن این کس خوشگل تموم شده بود و شلوار و شروتمو در اوردم سیما که همش کیرمو از روی شلوار برام مالیده بود وقتی کیرمو دید گفت وای اخ جون قربون کیرت بشم امیر جون منم رو زانو هام بودم و کیرمو بردم جلوی صورتش با زبون بی زبونی ازش میخواستم که کیرمو برام ساک بزنه که سیما هم فهمید و کیرمو گرفت برد جلوی دهنش و با لبهاش میبوسدش و با زبونش لیسش میزد و کم کم کردش تو دهنش خیلی بهم حال میداد لب و دهن خوشگل و نرم و خیسش ولی اگر میزاشتم بیشتر ساک بزنه حتما ابم میومد برای همین کیرمو از دهنش دراوردم و ازش حسابی لب گرفتم همش بهش میگفتم دارم میمرم برات و همه جاشو میبوسیدم برشگردوندم دمر خوابوندمش اون کون گرد و خوشگلشو داشتم نوازش میکردم میبوسیدم دیگه از گردن تا کف پاهاشو بوسیدم و لیسیدم و بیشتر از همه چاک و سوراخ کونشو میلیسیدم عجب مزه و بوی خوشی میداد تازه حموم کرده بود و تنش بوی عطر صابون میداد واقعا دیونه کننده بود اندامش سیما هم هی میگفت اخ وای امیر قربون بشم منو بکن منو بکن دیگه دوباره طاق باز خوابوندمش و نشستم بین پاهاش و کیرمو مالیدم با چاک کسش سیما که از بس شهوتی بود هی میگفت بکن تو کسم بکن تو کسم اخ وای لعنتی کیرتو بکن تو کسم منم دیگه با یه فشار همه کیرمو کردم تو کسش وای وای وای که کس نگو بهشت بگو لعنتی کسش تنگ و داغ و لیز و داشتم دیونه میشدم دیگه سیما که همش ناله میزد و منم شروع کردم تلمبه زدن بعد از یکی دو دقیقه که کسش به کیرم عادت کرد سیما هی داد و جیغ میزد و میگفت محکمتر بگا محکمتر بگا اخ وای کیرتو میخام کیرتو میخام منو بکن منو بکن ف منم داشتم محکم و تند کس تنگشو میکردم و سینه های خوشگلشو مک میزدم . اینقدر حال میداد کردنش که طولی نکشید که داشت ابم میومد که اخرین لحظه کیرمو از کسش کشیدم بیرون و ابم پرتاب شد روی شکمش و افتادم کنارش و نفسم بالا نمیومد سمیا هم نفس نفس میزد بینهایت لذت برده بودیم گرفتم بغلش کردم و لبهاشو حسابی خوردم هردومون عرق کرده بودیم سیما گفت چرا نریختی تو کسم دوست داشتم ابتو تو کسم بریزی گفتم دیونه شدی؟خندید گفت نه امیر جون چیزی نمیشد میریختی تو کسم گفتم میخواهی کار دستم بدی؟بازم بلند خندید و گفت نه وای ببخشید بهت نگفتم من بار دار نمیشم گفتم دروغ نگو گفت نه بخدا باردار نمیشم گفتم مگه میشه تو به نظر خیلی سالمی خندید گفت خب اره ظاهرم خوبه ولی نازا هستم از این حرفش راستش هم خیلی ناراحت شدم براش هم خوشحال شدم که دفعه بعدی میتونم تو کسش ارضا بشم

نوشته: امیر


👍 28
👎 29
130801 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

838183
2021-10-19 01:05:05 +0330 +0330

قطران آب شهوت؟؟؟ ریدی

0 ❤️

838195
2021-10-19 01:39:05 +0330 +0330

با اینکه بد ننوشته بودی دیسلایک دادم، چون اون نادر بیچاره برداشته توی حروم لقمه رو برده تو خونه‌اش نشونده سر سفره خودش بعد تو چیکار کردی؟ واسه زنش سیخ کردی!


838202
2021-10-19 02:18:49 +0330 +0330

بابا تمام کیرم از پهنا تو کس آبجی نجیبت،بابا اَلکسی تکزاس هم دیگه به این سرعت تو روزه دوم لنگارو بالا نمی‌ده،وجدانا نه اینجا استرالیاست نه ما کانگورو یا گوزنیم،البته نمیدونم شاید آبشن موادهای جدید سرعت طبر زدنش بالا باشه،شایدم… بله گاااااز بده گااااااازم بگیر.

5 ❤️

838227
2021-10-19 07:58:30 +0330 +0330

مشهد و خاطراتش

1 ❤️

838230
2021-10-19 08:07:26 +0330 +0330

بسه دیگه عن تو اون شربت تو هشت سال جنگه تحمیلی رزمنده ها انقدر شربت نخوردن ک شما ملجوقا تو این داستانا خوردین

4 ❤️

838239
2021-10-19 10:31:12 +0330 +0330

تو دیگه کی هستی هرچند یک داستان هست همش چرت گفتی . توهم مگه زدی که اینجور تابلو بود . میری خونه مردم بزنش نگاه میکنی سر سفره میشینی نان و نمک میخوری اینطور هستی از کجا مطمئنن بودی زنش و بکنی راضی هست که داشتی سرسفره دید میزدی. ؟

0 ❤️

838244
2021-10-19 10:54:17 +0330 +0330

جدایی نادر از سیما برنامه امشب سینماهای کشور

3 ❤️

838246
2021-10-19 10:56:10 +0330 +0330

نمیدونم چرا ازین اتفاقات واسه ما نمیفته!!

3 ❤️

838260
2021-10-19 13:44:39 +0330 +0330

چه جوری روتون میشه بیاید تخیلاتتون را بعنوان داستان و خاطره تعریف کنید؟
از قدیم گفتن آدم دروغگو فراموشکار است، روز دوم که اومد در خونه ت دعوتت کنه بری یونجه بخوری بهش گفتی آخه آقانادر نیست، بد میشه اونم گفت نه نادر خودش گفته امیر بیاد کاه و یونجه ش و بخوره
بعد دوباره وقتی رفتی پایین، گفتی من فکر کردم نادر هم هست؟
آی ریدی بدم ریدی، آبم قطع است
ماهی حافظه ش از تو قویتره
خدایی ساقیتو عوض کن یونجه ی سمی بهت داده.

4 ❤️

838287
2021-10-19 15:46:47 +0330 +0330

عالی بود

0 ❤️

838296
2021-10-19 16:54:15 +0330 +0330

داداش مگه تو لباسای اونو در نیاوردی اون تورو؟ پس دیگه چرا میگی شلوار و شورتمو کشیدم پایین

0 ❤️

838305
2021-10-19 18:03:38 +0330 +0330

آخر نگفتی کارت چند روز طول می‌کشه🤣🤣🤣

2 ❤️

838315
2021-10-19 21:19:41 +0330 +0330

اخ حشریم کردي

4 ❤️

838316
2021-10-19 22:44:25 +0330 +0330

ب تخمم اصا

1 ❤️

838318
2021-10-19 22:57:30 +0330 +0330

بازم امیر ؟این کونده امیرها چقد خوش‌شانس هستن !

2 ❤️

838365
2021-10-20 02:43:45 +0330 +0330

تو خودت به خودت فوش نمیدی؟
آخه چرا همه داستان سکسی با شربت شروع میشه؟ من دیگه از شربت میترسم

2 ❤️

838430
2021-10-20 12:37:53 +0330 +0330

با ۳۸ سال سن نمیدونستی نازا یعنی چی؟
شما که ظاهرت سالمه
واقعا با این جمله ریدی

2 ❤️

838495
2021-10-21 00:31:53 +0330 +0330

امیر ریدی جقی

0 ❤️

838548
2021-10-21 03:30:03 +0330 +0330

امیر کسـکش هم خودت همین قسمت داستانتو بخون خدایش ببین چی کـوس شعری نوشتی فقط
داشتم لباسمو درمیاوردم که در زدن هنوز زیر پیرهن رکابیم تنم بود و شلورکم و پام نکرده بودم که گفتم کیه سیما گفت منم وای با این وضعیت میرفتم در را باز میکردم یا لباس تنم میکردم یه لحظه گفتم هرچی باد آ باد همینطوری میرم ببینم عکس العملش چیه در را براش باز کردم اونم وقتی منو با رکابی و شلوراک دید
شلوارک پات نکردی بعد گفتی همینجور برم ببینم عکس العملش چیه بعد رفتی در باز کردی با شلوارک و رکابی دیدت از اونجا تا جای در میرفتی ننـه کسـکشت یا خواهر کـوس پارت شلوارکتو پات کرد خوار کـسده استخون مرده هات هم راست تو کـوسه خوارو مارت
دیس با تمام قدرت تو کـونه گشاد ابجی خوشگلت

1 ❤️

838602
2021-10-21 15:26:30 +0330 +0330

البته دوستندارم بهت فحش بدم خارکصه جغی
یجوری نوشتی که انگار چند سال با هم در ارتباط بودین و بعد از مدتها یه فرصت برای کنار هم بودن پیدا کردین.
آخه عمه ننه یهویی نزدیکت شد و لباش را گذاشت روی لبهات؟؟
کیرم تو تخیل و فانتزیات.
حداقل اینجوری مینوشتی که بعد از چندماه رابطه اومد یکیش را بهت داد.
کصکش عن نادر اگه کصکش هم بوده باشه دست توی عن آقا را نمیگرفت ببره خونش.
کون ده
خسته شدم از اینکه بهت فحش بدم.
کیر همه اعضای شهوانی توی کص خواهر و مادرت.

0 ❤️

839608
2021-10-29 00:02:30 +0330 +0330

ریدی حاجی واقعا ریدی با این داستانت. یارو میاد زن خوشکلشو واست پوست میکنه که بکنیش زاررررررت 👎 👎 👎

0 ❤️

846953
2021-12-08 19:15:37 +0330 +0330

کیرم تو سر در شرکتتون که جنده خونه باز کرده واسه کرمنداش

0 ❤️