شادی من (۲)

1399/12/01

...قسمت قبل

دنیای جدیدی رو تجربه میکردم .این که یک نفر رو با همه وجود دوست داشته باشی ، از صبح تا شب یکجا باشید واز دیدنش لذت ببری ولی نتونی بهش ابراز عشق کنی ! اینکه منی که حوصله یک لحظه ترافیک رو نداشتم ،هر روز غروب زمانی زیادی رو توی ترافیک سر کنم تا بیشترکنارعشقم باشم! اینکه نگران یکی باشی واونم نگران تو باشه .دیگه چی میتونه از اینا لذت بخش تر باشه !
شادی اصرار داشت که فعلا همکاران چیزی نفهمند .خوب خودش که کلا حرفی نمیزد ،پس سوتی هم نمیداد .ولی به خودم خیلی اطمینان نداشتم.خواسته منم این بود که حداقل ناهارش رو با ما (من)بخوره که بتونم کنارش باشم.
هر روزی که میگذشت از انتخابم خوشحالتر بودم ومصمم تر میشدم.رفتار شادی هم حاکی از این بودکه اونم راضیه وخوشحال .به رسم ادب واحترام با پدر و مادر شادی هم صحبت وخواستگاری کردم و قرار شد مدتی رو در ارتباط باشیم و در فرصت مناسب همراه خانواده به خواستگاری رسمی بریم .شادی که ماشین نداشت و این بهونه خوبی بود که اگر باباش نمیومد(که انگار اونم بهونه گیرش اومده بودوکمتر میومد) می رسوندمش وزمان بیشتری باهاش بودم .
بعد از ظهر مامان زنگ زد .هندزفری زده بودم وداشتم با مامان صحبت میکردم .باز همون برنامه همیشگیش بود : رفته بودم خونه فلانی خواهر زاده اش اومده بود اونجا !شروع کرد از مزایای دختره تعریف کردن ،منم گوش میکردم وهی سر به سرش میذاشتم واونم کفری میشد! گفتم ببین مامان، مردم چه دخترای خوشگل وچشم عسلی دارند!! گفت زهر مار!! این همه روضه نخوندم که بگی خوشگله !با خنده گفتم پس چی، مادر من چی دوست داری بگم ؟ میخوام برم باهشون صحبت کنم !ولی میترسم باز نفهم بازی دربیاری؟خنده ای کردم :مامان قبلا با ادب تر بودی ها!! راستش من بهت نگفتم !!من اینجا زن گرفتم !!اینبار مامان میخندید و من مثل خودش توضیح میدادم آره خیلی خوشگله ،.قدش بلنده،تحصیل کرده وخانم، وای چشماش رو نگو…من که عاشقشم، با حرص پرید وسط حرفم :سعید برم صحبت کنم ؟گفتم: نه مادر من اجازه بده، امشب با خانمم صحبت کنم، ببینم اجازه میده یکی دیگه بگیرم،بعد برو !!!صدای کوبیده شده گوشی وبعد هم بوق .الو،مامان صدات قطع شد وبا خنده هندزفری رو درآوردم.
این برنامه رو هر چند وقت یکبار داشتیم وهمه همکارام در جریانش بودند .خوشبختانه توی طبقه ما فقط بچه های فنی هستند و یک جورایی راحتیم.نگاهی به شادی کردم ،سرش رو انداخته بود پایین وآروم میخندید .شقایق گفت: سعید ،خوب مگه مرض داری اینقدر اذیتش میکنی؟چرا زن نمیگیری ؟یکم شوخی کردیم تموم شد.
غروب رفتم سرخیابون منتظر شادی موندم تا اومد .سوار شدیم .با روبوسی وبغل کردن، حرکت کردیم .
شادی :حال امشب میخوای باهاش صحبت کنی؟
با تعجب نگاش کردم :باکی ؟
با خانمت !!مگه نمیخواستی اجازه بگیری؟
آها،نه بابا بی فایده است،بعید میدونم اجازه بده!
خنده کنان ناخن هاش رو فشار داد توی بازوم ،حتما اجازه میده !!! سعیـــــــد بگو اشتباه کردم !
ابزار حمله اش همین ناخناش بود،باشه ، باشه معذرت میخوام ،غلط کردم !
ول کرد وسرش رو آورد جلو وجای ناخنش رو بوسید . سعید ازشوخی گذشته ، نمیخوای به مامان وسعیده جون بگی ؟
چرا عزیزم میگم ،ولی زوده فعلا!!!
چرا زوده؟
الان که بگم، گیر میده سریع همچی رو تموم کنه !!من میخوام قشنگ لذت نامزدی رو بچشیم! دستش رو آوردم بالا وبوسیدم :حقمون نیست ما هم مثل بقیه باشیم؟
دستم رو محکمتر گرفت و تکیه داد به سمت شونه ام .
دم خونشون با بوسه جدا شدیم

پنجشنبه کاری نداشتم و شرکت نرفتم .نزدیک ساعت یازده بود که با زنگ شادی بیدار شدم!
گفتم :الو،سلام عزیزم صبح بخیر؟
سلام ،دیگه ظهر بخیر!!!تو هنوز خوابی؟
خمیازه ای کشیدم نه بیدارم!
آره جون خودت پس چرا جواب پیامامو نمیدی؟
سعید مامان کلم پلو درست کرده، میای اینجا؟
نه عزیزم سلام برسون وتشکر کن!
زد رو اسپیکرصدای مامانش میومد :سعید جان پاشو بیا ،ببین چی درست کردم!! تنها نشستی خونه چکار؟
سلام مامان خوبی ؟بابا خوبه ؟مرسی ،مگه از دست پخت شما بهتر هم پیدا میشه؟
یکم پاچه خواری شو کردم وگفتم ماشینم تعمیرگاهه .ممکنه نیاز بشه برم دنبالش!
گفت:پس آماده که شد میدم شادی بیاره برات !
نه مامان اینجوری شرمنده میشم !!کمی تعارف کردیم .ولی شادی گفت تا یک میرسم!
دیگه چی بهتر از این میتونه روزم رو بسازه ؟!شادی برای اولین بار قراره بیاد خونه ام ! دو ساعتی وقت داشتم ولی باید همه چیز مرتب باشه!وحسابی سورپرایزش کنم !.کلا آدم شلخته ای نیستم ولی باز هم خونه یک مجرده!
سریع بلند شدم آبی به صورتم زدم ورفتم سر خیابون یک باکس گل وچندشاخه مریم و مقداری وسایل پذیرای خریدم وبرگشتم.
خونه رو مرتب کردم گلهای مریم رو ریختم فاصله بین در تا مبل .وباکس رو هم گذاشتم روی میزعسلی
بیست دقیقه به یک رفتم دوش گرفتم و منتظرش نشستم باید برای ورودش هم یک آهنگ مناسب انتخاب کنم تنها چیز که به ذهنم رسید آهنگ شازده خانم ستار بود آماده کردم .
بالخره انتظار به سر اومد شادی ساعت 1:20 دقیقه توی خونه بود .وسایل رو ازش گرفتم وگذاشتم کنار.تا کفشاش رو در بیاره .وارد خونه که شد با دیدن گلهای مریم پرید توی بغلم !وای سعییییـــد .توی بغلم چرخی باهاش زدم وگذاشتمش زمین .خوش اومدی نفسم . لبام رو چسبوندم به لبش، چند ثانیه ایی همدیگر رو غرق بوسه کردیم ودعوتش کردم بشینه .
نه سعید میخوام بغلت کنم !آهنگ رو پلی کردم ودوباره کشیدمش توی آغوشم .ممنوم از مامان که این حس قشنگ و این روز رویایی رو برام ساخت !مرسی که اومدی عشقم !!
نشستم روی مبل ونشوندمش توی بغلم.بوی عطر تنش مستم کرده بود دلم نمیخواست ازش جدا بشم ولی هم شادی گرسنه بود هم غذا سرد میشد از دهن می افتاد .
گفتم عزیزم تا من وسایل رو آماده میکنم توهم لباس راحت بپوش تا ناهار بخوریم .راهنمایش کردم سمت اتاق ورفتم توی آشپزخونه .شادی چرخی توی خونه زد :سعید چه خونه نقلی وخوشگلی داری ؟مرسی عشقم این خونه فقط تو رو کم داره !! خونه ام کلا 50 متر است که از فروش بخشی از سهم ارث بابا بود ولی کم کم وسایل رو توی این چندساله تکمیل کرده ام .البته با پس انداز چند ساله ام میتونم بزرگترش کنم .
میز و آماده کردم وشادی هم مانتو وشالش رو درآورده بود وبا همون شلوار جین وآستین حلقه ای زیر مانتوش اومد .ناهار رو خوردیم و جمع کردیم .واقعا هم عالی درست کرده بود!بشقابها رو شستم و اومدم . شادی ایستاده ،داشت تابلو توی سالن رو نگاه میکرد.موهای لَخت وبلندش رو از بالای گردن با کش بسته بود بقیه اش باز بود. از پشت چسبیدم بهش و دستام رو حلقه کردم دور شکمش .بوسی زدم به گردنش. سرش روکشید سمت قلبم وتکیه داد !
آروم در گوشش گفتم: شادی ؟
جونم!
ممنونم که اومدی تو زندگیم!!با اومدنت دیگه دلم نمیخواد حتی یک ثانیه بی تو بمونم !
چرخید .بغلم کرد بوسی زد به لبم وصورتش رو چسبوند به سینم . آروم گفت منم ممنونم که هستی، حالا دیگه بهونه همه حس وحالم تویی!
حس وصف ناپذیری داشتم .دلم نمیخواست تموم بشه .چند دقیقه ای گذشت و رفتیم نشستیم روی مبل سه نفره .بعدمدتی صحبت، عینکش رو برداشت و به بغل دراز کشید وسرش رو گذاشت روی پام .درحالی که باهاش صحبت میکردم ،بازو و گردن رو نوازش میکردم …خیلی سعی میکرد خودش رو کنترل کنه ولی پیچ وتاب های نرم بدنش لو میداد که داره تحریک میشه! گفتم عزیزم میخوای بریم روتخت راحت دراز بکشی؟بدون تایید یا مخالفت بلند شد .بلند شدم ودستش رو گرفتم و رفتیم روی تخت.تختم یک نفره بود ولی دونفر راحت توش جا میشدند . کنارش دراز کشیدم و دستم رو بردم زیر سرش .برگشت سمت من وسرش رو گذاشت رو سینم .دستم رو جمع کردم دور کمرش وگذاشتم روی پهلوش.کمی خودش رو جمع کرد .بیشتر چسبوندمش به خودم وکمر وپهلوش رو نوازش میکردم .دستش رو گذاشته بود روی سینه ام وبا تیشرتم بازی میکرد چند لحظه ای سعی میکرد عکس العملی انجام نده .آروم خودش رو کشید بالاتر و دوتا بوسه زد به گردنم ولباش رو چسبوند به صورتم …برگشتم به سمتش دور تا دور لبش رو بوسیدم ولبش رو کشیدم توی لبام .شادی چشماش رو بسته بود. و انگار داشت لذت جدیدی رو همراه با خجالت تجربه میکرد .صدای نفسهاش هر لحظه بیشتر میشتر میشد.دستم رو که رسوندم به باسنش،بلند شد ونشست .نمیتونست با حجب وحیاش کنار بیاد ونگران بود .کشیدمش روی خودم . برگشت به پهلو وپشت به من خوابید.از پشت بهش چسبیدم وچندتا بوس زدم به گردنش وسرم رو بردم دم گوشش :قربونت برم ،قرار نیست اتفاقی بیافته. نگران نباش!!! تو قراره همه وجودم بشی،مگه میشه اذیتت کنم ؟انگار خیالش راحت شد نفس عمیقی کشید و خودش روکشید عقبتر و چسبید بهم ودستم رو که دور شکمش حلقه کرده بودم گرفت . نیم ساعتی خوابید توی بغلم . باز در گوشش گفتم ممنون عزیزم که اجازه دادی لذت در آغوش کشیدن وطعم لبات رو بچشم !
اتفاقی بینمون نیافتاد که طبیعی هم بود ،ولی رو عرش بودیم .با خوردن لبای هم ، وسیر بوسیدن سر وصورت بلند شدیم یکم میوه وتقلات خوردیم و رفتیم بیرون ،دوری زدیم وشادی رفت سمت خونه ومنم رفتم دنبال ماشین .ساعت 6 رسیدم خونه .صدای پیام گوشیم بلند شد.شادی بود :وای سعید ،هنوز هیچی نشده، چقدر دلم برات تنگ شده؟نوشتم :قربون دلت برم من هرشبم این شکلیه!

نوشته: سعید


👍 29
👎 2
23701 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

792619
2021-02-19 00:52:20 +0330 +0330

میگم یه کم دور درخت هم بدوید آواز بخونید یه فیلم هندی کامل میشه!

3 ❤️

792637
2021-02-19 01:10:06 +0330 +0330

عالی،لایک❤

0 ❤️

792685
2021-02-19 03:25:18 +0330 +0330

سعید بهتر نیست شما کونتو بدی و جقتو بزنی؟؟؟🙄🙄🙄

0 ❤️

802933
2021-04-10 07:10:51 +0430 +0430

سلام عزیزم

واقعا زیبا بود من همین الا هر دو قسمتش روخوندم واقعا خیلی خوب بود
آفرین به تو منتظر بقیشم😘

1 ❤️

823788
2021-08-03 00:00:45 +0430 +0430

کی واسه من همچین چیزی اتفاق میوفته؟💚

0 ❤️

857607
2022-02-05 12:55:28 +0330 +0330

منتظر پارت سومشم لطفا زود بزار

0 ❤️

861653
2022-03-01 22:18:45 +0330 +0330

عالییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی بود ❤️ ❤️ ❤️
اقا داستان به این میگن نه مثل اونها تخمی

0 ❤️