شامپو فرش

1390/04/12

اين داستان بر ميگرده به ٢ سال پيش وقتي من ٢٢ سالم بود،من يه زندايي ناز و سكسي دارم كه چون زنداييم بود سعي ميكردم نگاه هاش و رفتارشو بزارم پاي زن دايي بودنش نه علاقش به سكس با من.اما دوسال پيش عيد يه سري اتفاقات افتاد كه باعث شد نظرم كاملا عوض بشه تازه بفهمم چه زندايي حشري و نازي دارم…
اون سال قبل از عيد مامانم همه دايي و خاله هارو دعوت كرده بود خونه چون نزديك عروسي يكي از خواهرام بود،از قرار منم تازه يك ماهي بوداز بهم زدنم با دوست دختر قبليم كه تقريبا هر شب هم خونه اي هاشو ميپيچوندو با هم سكس داشتيم گذشته بود و شديدا سكس از سر وروم مي باريد،اون روز هي ميديدم زندايي يه جووري نگام ميكنه،انگار كسي كه خماره و خيلي زياد بهم خيره ميشد،تا اينكه ظهر بعد از نهار خاله ها دور خواهرم بودن و داشتن كمكش ميكردن واسه كاراي لباس عروسش و كل وسايل خياطي دم دست بود،منم سريع وقت و غنيمت شمردم و يكي از كراواتاي خوشگلمو كه دوست داشتم باريك كنم آوردم گفتم تا دستتون به چرخه بي زحمت اينم واسه من رديف كنيد،همون موقع زندايي گفت شما ولش كنيد من خودم به آرش جون كمك ميكنم،منم از خدا خواسته نشستم يه گوشه اتاق پيش زندايي و هي توضيح دادن بهش،سرمون تو سر هم بود و از اونجايي كه پستوناي زندايي من ٨٥ ه و هيچ وقت يقه بسته نميپوشه با اون حالت نشستنش كامل چاكش پيدا بود و من داشتم توضيح ميدادم و چشام لاي پستوناي سفيد و گرد زندايي بود كه لامثب عجب پستونايي هم بودن،همينطور كه داشتم ميگفتم زندايي اينطوري تا كن… ديدم دست داغشو گذاشت رو دستم و با يه لبخند شيطنت آميز گفت نه اينطوري خوب ميشه و هي دستمو ميماليد،ديگه من فهميدم كه يه چراغ سبز از طرف زندايي دارم،بعد از كراوات زندايي به بهانه خريد گوشي موبايل بهم گفت آرش من شمارمو بهت ميدم يه چنتا گوشي خوب واسم پيدا كن منم گفتم چشم زندايي و گذشت تا شب،شب بهش مسج دادم كه چه خصوصياتي ميخواي داشته باشه،اونم با يه چنتا مسج سعي كرد جواب بده،بهش گفتم راستي زندايي چرا تا اين موقع بيداري مگه نميخواي بري پيش دايي ؛)
گفت نه امشب تا دير وقت بايد شامپو فرش بزنم.گفتم شامپو فرش اين موقع شب نه!! گفت منظورت چيه؟ گفتم آخه آدم تا نصفه شب بيدار ميمونه واسه شامپو فرش؟؟ يه چنتا علامت خنده فرستاد و نوشت شيطون راست ميگم،اگر هم دايي كارم داشته باشه كه نميتونم به تو مسج بدم.گفتم شايد هنوز شروع نشده!!؟
ديگه همينطور رفتيم جلو تا اينكه من هي سوال ميپرسيدم و اون جواب ميداد.يهو گفت: من زندايي تو هستم و خيلي دوست دارم،باهام تعارف نكن و رُك سوالاتتو بپرس.اين حرفو كه زد متوجه شدم بايد سوالاتمو بو دارتر كنم…گفتم زندايي از ارتباط جنسي با شوهرت هنوز مثل اوايل لذت ميبري؟ گفت آره،آخه ما از اول كنترل كرديم كه زياده روي نكنيم تا تكراري نشه واسمون.منم پررو شدم و گفتم دايي چطور تونسته با داشتن زني مثل تو خودشو كنترل كنه؟؟
گفت مگه من چه جوريم؟
پررو پررو گفتم خيلي نازي و خيلي هم خوش هيكلي :دي
گفت شيطون تو به هيكل منم نيگا كردي؟؟!
گفتم مگه ميشه نكنم؟ زندايي خودمي ديگه ؛)
خيلي از اين حرفم خوشش اومد و فكر كنم كم كم با حرفاي جنسي كه زده بوديم حشري شده بود.
بهم گفت تو مگه دوست دختر نداري كه به من نيگا ميكني!!
من قشنگ نشستم واسش تند و تند نوشتم از اينكه من از چنتا دوست دختر داشتم و جدا شدم اما زنداييم از لحاظ حيكل تكه و از اين چاخانا تا اينكه پررو و پررو تر شد و نظر منو راجع به خودش خواست…من ديگه خمار و شهوتي قشنگ اعتراف كردم كه من عاشق سينه هات شدم و اصلا نميتونم چشم بردارم ازشون…اونم گفت من خيلي رو سينه هام حساسم و واسه همين هميشه بهشون ميرسم كه اينطوري خوش فرم بمونه…
گفتم زندايي خوردن سينه هات تو فرمش تاثير نداره؟
اونم گفت چرا،اگه خوب و كامل خورده بشه خوش فرم تر ميشه…
گفتم خوب! آخرين بار كي خوب خورده شده؟
گفت خيلي وقته…
گفتم چطوري كه خورده بشه بهش ميگي كامل؟
گفت من كه نميتونم توضيح بدم،اوني كه ميخوره بايد بفهمه!!
گفتم من كه اينقدر كنجكاوم،بهم ميدي بخورمش؟
گفت واي نه!!!
گفتم چرا؟
گفت نميشه خوببببب!!! ميشه!؟
گفتم چرا كه نه ؛)
اين مسج بازيا ادامه پيدا كرد و هي روز به روز بيشتر و سكسي تر ميشد و روي ما هم ،هم تو واقعيت هم از پشت گوشي تو روي هم بازتر مي شد… ديگه كامل از بدنش و حالتاي مورد علاقش در سكس و بهترين خاطرات سكسي كه داشته و تجربياتش برام ميگفت…
حتي شب عروسيشم با جزعيات برام تعريف كرد…
من كم كم تصميم گرفتم خودمو يجورايي در سكس باهاش تصور كنم و براش تعريف كنم كه به شدت كنجكاو سكس با من بشه…
از قضا يه شب قرار شد بريم خونه خاله اينا تو همون عيد كه يكي از شهراي اطراف هست و زندايي هم ميخواست باهاشون بره،منم تو لحظه آخر با تعارف خاله قبول كردم و تا پريدم تو ماشين ديدم بهههههه…
بغل زندايي جام شده و راه هم طولاني ؛)
كم كم تو تاريكي ماشين دستام رفت سمت دستاش و اونم زير چشمي يه نگاه با ترس و تعجب وسوال ازم كرد و وقتي ديد من خيره و شيطون دارم نيگاش ميكنم و دستشو فشار ميدم اونم پررو شد و اونم دستامو ماليد… كم كم دستم سر خورد و رفت روي رونش كه اون هي سفتش ميكرد و باز شل ميشد…دستمو ماليدم روي رونش و هي ميبردم طرف وسط پاش كه داغ و گوشتي بود…
دستمو كه ميكشيدم لاي پاش دستشو ميزاشت رو دستامو فشار ميداد…
عجب حس عجيبي داشت…
دستمو بالا آوردمو يواش يكي از دكمه هاي مانتوشو باز كردم،نامرد هيچي جز يه سوتين تنش نبود و دستم به پوستش كه خورد يه لحظه انگار برق گرفتش و دوباره آروم شد…منم با ترس و يواش يواش دستمو بالا بردم و به پستوناي سفتش رسوندم كه توي سوتين نرمش جاش نميشد و نوكش از زير سوتين پف كرده بود…
تا نوكشو ماليدم سرشو يه لحظه آورد كنار گوشم و يه آه كشيد كه داشتم منفجر ميشدم از شهوت…نگاش كردم.ديدم چشاشو بسته و داره لباشو به هم فشار ميده و نفسش بند اومده…
منم پررو تر يكي از سينه هاشو نصفه از زير سوتين در آوردم و ماليدم.اونم پررو شد و دستشو گذاشت يواش رو كيرم كه زير شلوار جين مثل يه باتوم پف كرده بود و آروم ميماليد… تا اينكه رسيديم…
وقتي رسيديم و رفتيم بخوابيم من سريع گوشي رو برداشتم و براش نوشتم كه چقدر لذت بردم وداشتم ديوونه ميشدم و…
و شروع كردم تصورات خودمو به اين شكل كه اگه الان پيشم بود بعد از تو ماشين لحظه به لحظه نوشتم…اولين بار بود از پشت گوشي با جواباي سكسي يه زن اينقدر وحشتناك حشري ميشدم.
همون شب كه البته فقط به مسج بازي ختم شد بعدنا زن دايي گفت كه از شدت شهوت لخت تا صبح تو رختخواب با دوباره خوندن مسجات آب ميريختم و حشري بودم.
تو ايام عيد يه روز ديگه ظهر دايي اينا خونه ما بودن و قرار بود شبش بريم خونه بزرگتراي فاميل… اون روز از ظهر من و زندايي به هم علامت ميداديم و هرجاي خونه ميشد همو دست مالي ميكرديم…خيلي هشري بودم…
رفتم تو باغچه خونه (باغچه خيلي بزرگي داشت خونمون) و به زندايي مسج دادم گفتم حالا كه همه خوابيدن به بهانه برداشتن وسيله از تو ماشين بيا تو باغچه… اونقدر حشري بود كه ميدونستم حتي به ريسكش فكر هم نميكنه مثل خودم… زودي اومد تو باغچه و هنوز يه كلمه نگفته لبامون رفت تو هم و حالا نخور كي بخور… زبونمون تو هم قفل بود و عسل لباشو ميمكيدم… فشارش ميدادم تو بغلمو كيرمو بهش فشار ميدادم… اونم تا لباش آزاد ميشد آه ه ه ه. ميكشيدو قربون صدقم ميرفت…
لباسشو باز كردمو يكي از سينه هاشو گذاشتم تو دهنمو مكيدم…
تو آسمونا بوديم كه يهو يه صدايي اومدو ما هم از ترس خودمونو جمع كرديم و يكي يكي زديم بيرون…
هركاري ميكرديم سرد نميشديم…ديگه رسما تو هر لحظه دست اون تو شرت من بود و دست من تو كس و كون اون…
تا اينكه شب همه آماده شدن كه برن،منم به بهانه اينكه بچه هارو بعدا ميارم موندم بلكي كير لامثبم بخوابه…همه كه رفتن من و بچه كوچيكا مونديم كه يهو ديدم زندايي هم يه بهانه آورده و نرفته و تو اتاق داره آماده ميشه… تو يه لحظه تا بچه ها دور ورجه وورجه بودن و از اتاق رفتن بيرون من كيرمو در آوردم و گرفتم روبروي صورتش كه زو زمين در حال بلند شدن بود،با ديدنش يهو شكه شد اما يه نگا به من كرد و تمام كيرمو تا ته كرد تو دهنشو مكيد… واي كه تو آسمونا بودم…
يه دستي به سرش كشيدم و گفتم پاشو بريم تو اتاق…
اونم به هر زوري بود بچه هارو مشغول كرد و اومد تو اتاقي كه بهش آدرس داده بودم… تا اومد تو اتاق و در و بست پريدم تو بغلش و دوبارن لباشو شروع كردم بع مكيدن و خوردن…
اين بار چون خيالش راحتتر بود سفت منو بغل كرده بودو خودشو ميماليد بهم… كمربندمو باز كردم تا اومدم شلوارمو بكشم پايين فرصت نداد و خودش همشو كشيد پايين و كيرمو كامل كرد تو دهنش…
يجووري كيرمو ميخورد انگار تشنه كير بود…
خيس خيسش كرد بهش گفتم بسه و بلندش كردم خوابوندمش رو تخت و تاپشو زدم بالا ديدم وايييييي… نوك پستوناي درشتش از زير سوتين نازك نخيش از شدت شهوت پُف كرده و آماده ي خوردنه… اونم رو سينه هاش خيلي حساس بود و شديد تحريك ميشد…از رو سوتين شروع كردم نوكشو مكيدن و اون يكي رو هم ميماليدم با دستم…
جيغ نميتونست بزنه اما نفساش و چنگ زدن به كمر من نشون ميداد بدجوري داغونه…
چون وقت تنگ بود يه دستمو بردم زير شلوار تو شرتش كه اولش تو همون آه و اووووفاش دست گذاشت رو دستم…فهميدم دوست داره همينطور كه نوك پستونشو ميخورم با دست كسشو بمالم…
منم با اون دستم قشنگ اول پستونشو آزاد كردم از زير سوتين كه با آب دهنم خيس بود… وايييي… چه پستون سفت گرد داغي داشت لامثب…افتادم به جونش و دستمو آروم آروم بردم تو شرتش كه ديدم كسش شده رودخونه و ليز ليزه…تا انگشتم به چوچولش خورد پاهاشو بست و انگشتم لاي كسش گير كرد…منم نامردي نكردمو ماليدمش…ديگه رواني شده بود و هي تو خودش ميپيچيد…ديدم وقتشه…تو يه لحظه شلوار و شرتشو كامل در آوردمو خوابيدم روش… لبامون تو هم قفل شد… كيرم كه استاد بود خودش دروازه بهشت خيس زندايي رو پيدا كرد منم هم زمان زبون زندايي رو تو دهنم مكيدم و حل دادم تو كسش تمام كير خيس و كلفتمو…
پاهاشو قفل كرد دور كمرو و دستش داشت پوستمو چنگ ميزد…
چه احساس عجيبي داشتم… اوج شهوت بوديم…
كيرمو آروم مياوردم تا لبه و شالاپ ميچپوندم تو كس ليزش…
يهو ديدم دروازه كسش داره تنگ ميشه… نفسامون تند شد و حركت كيرمو تند كردم و حل دادم توش …يهو خودشو دورم قفل كرد و تمام كيرم تا دسته رفت تو كسش و لبش رو از رو لبام برداشت و گفت آييييييييييييي آرش… و همه ي آب كيرمو مكيد تو همين لحظه با كسش…منم همه ي آبمو بهش هديه دادم تا خوووووب بمكو سيراب بشه.
نبض كيرم تو كسش محكم ميزد و كيرمو تكون ميداد لاي ماهيچه ي كسش…
هميشه ميگفت كه از تكون خوردن بي اراده كير وقتي آبش مياد به شدت تحريك ميشم،حالا كه به شدت داشت توش تكون ميخورد فقط نفسش بند اومده بود و با كس پر از آبش داشت لباشو هنوز ميخورد از شهوت…
كيرمو كشيدم بيرون و نگاش كردم.بدجوري هنوز تشنش بود اما ديگه نميشد آخه تا همي الانشم خيلي ضايع بود…
لباسامونو پوشيديم و رفتيم بيرون…هرجاي خونه كه رد ميشد كنارم دست ميكرد و كير و تخممو ميماليد…منم دستم تو كونش بود وهي ميماليدمش…
شب كه رفتن خونه بهم مسج داد… گفت لخت خوابيدم تو تخت و باز خيس خيسم…
گفتم مگه شيطون تو چن ساعت پيش اينقدر آب نمكيدي!؟
گفت خوب هنوز تشنمه… كير ميخوام…
منم تا صبح با مسجام حشريش كردمو اون خودشو ماليد تا خالي بشه و همه جارو خيس كرد…
هنوز باهاش مسج بازي ميكنم و هروقت پيش بياد خيس و حشري آمادست تا كيرمو حل بدم تو كسش…خيلي باحاله. ؛)

نوشته: آرش


👍 0
👎 1
186329 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

288794
2011-07-03 12:53:24 +0430 +0430
NA

hame to kare familan ghaziye chiye?

0 ❤️

288795
2011-07-03 13:04:24 +0430 +0430
NA

من نفر اول نشدم! هوووووووووم!

0 ❤️

288796
2011-07-03 13:14:47 +0430 +0430
NA

مثل اینکه دخترها دیگه به سکس با پسرها اهمیت نمیدن اینا میرن دنبال زنای فامیل!!!نظری ندارم

0 ❤️

288797
2011-07-03 14:17:07 +0430 +0430
NA

پررو پررو گفتم خيلي نازي و خيلي هم خوش هيكلي :دي
lمن مطمدنم این داستانای اخیرو یه بچه جقی عقدهای که تو کف این و اونه می نویسه از قضا چون فوق العاده ایکپیریه و هنوزم پشماش در نیومده میاد اینجا کس می نویسه و ارضا می شه از داستانات می شه به عمق بیماریت پی برد ایشالا خدا شفات می ده

0 ❤️

288798
2011-07-03 14:43:28 +0430 +0430
NA

:| حقیقتش تا اخر نتونتم تحملش کنم.رو اعصابم بود

0 ❤️

288799
2011-07-03 14:52:59 +0430 +0430
NA

قبلا ملت تو كار خاله هاشون بودن ولى جديدا همه زندايها و زن عموها خراب شدن،هميشه تو كفن و با ديدن يكى از بچه هاى فاميل شوهرشون آمپر حشرشون ميچسبونه و …
چه دنياى عجيبى.

0 ❤️

288800
2011-07-03 14:59:30 +0430 +0430
NA

آها در ضمن مرده شور اسم بی ربط داستانتو ببره

0 ❤️

288801
2011-07-03 16:50:07 +0430 +0430
NA

اوخی ماشین نبود عزیزم اتوبوس بود
آخه دست کردی دکمه مانتوشو باز کردی هیشکی نفهمید
در گوشت آه کشید هیشکی نفهمید
کیره دسته بیلتو گرفت هیشکی نفهمید
ای بابا مردم چه نفهم شدنا

0 ❤️

288802
2011-07-03 17:52:12 +0430 +0430
NA

چرا تو میخوای خودتو بیشتر از اونی که هستی معرفی کنی و بگی مثلا سکس رو تجربه کردی.همه بچه های این سایت میدونن که بیشتراز 90 درصد داستانای این سایت دروغینه و بقیشونم پیازداغشو زیاد کردن.هرکی از راه میرسه میشینه فکرایی که تو خیالشه رو به صورت داستان درمیاره و میزاره داخل سایت.آخه بیشعور مگه زندایی هم اینقدر حشریه که میاد با کسی غیرازشوهرش سکس کنه.حالا که میخوای داستان بنویسی یکم جذابترش کن که حداقل آدم با خوندنش یه لذتی ببره نه بیان چندتا فحش بهت بگن.باتشکر از اینکه نظر من رو خوندید.

0 ❤️

288803
2011-07-03 18:57:08 +0430 +0430
NA

وای بازم داستانه آبکی تو که میخوای چرند بگی یه جوری بنویس بهت نخندن آخه تو ماشین سینه هاشو درآوردی وهیچکی نگفت اون زیر چه غلطی میکنی وهی هرجایی میرفتین دستمالی کارتون بودخوبه احتمالافامیلتون کورتشریف دارن در ضمن سینه سایز 85 آویزونه نه گرد اینو بدون بعد یه زنه شوهر دار میاد با تو بچه خروس چه غلطی بکنه اگه بخواد میره با یه مرد درست حسابی نه یه بچه جقی
اینهمه هم ذهن ملتو درباره زنای فامیلشون خراب نکنید

0 ❤️

288804
2011-07-03 20:38:46 +0430 +0430
NA

بابا بچه ها کم بزنین توی زوق بچه
بزارین خیال پردازیاشو بکنه بنده خدا معلومه خیلی عقده کس داره
با این حساب فکر کنم تا اینجا که من متوجه شدم
80% خاله ها
90% مادرها
85% زن دایی و زن عموها
95% خواهرها
کسو و جنده و فاحشه هستند
دیگه بماند بعضی از آقایون میان کسکشیه زناشونو میکنن
واقعا جای تاسف داره آخه یکی نیست بگه چاقال تو که اینقدر توی کف زن دایی جون هستی چرا بهش نمیگی که شاید اونم از روی دلسوزی یا بهت داد یا برات جلق یا ساک بزنه
بخدا فردا پس فردا از توهم روانی میشیو همه دست میندازن

0 ❤️

288805
2011-07-03 22:12:01 +0430 +0430
NA

با مرد تنها موافقم

0 ❤️

288806
2011-07-04 00:47:40 +0430 +0430
NA

hame kos konaa ke khale wo zandaayi wo zane hamsaaye wo ostaad daaneshgaaho khaanoom doktor mikonan az 19/20 seneshoone taa 22!!!

0 ❤️

288807
2011-07-04 02:42:38 +0430 +0430
NA

یکی بود یکی نبود یه جوونی بود که خیلی خوش تیپ بود قدش 196 و وزنشم 96 بدن ساز بود و ورزشکار چون هیکل این پسر خیلی سکسی بود و دخترا عاشق سکس با اون بودن اسمشو گذاشته بودن سکس.
یه روز این آقای سکس داشت زیر پل چوبی قدم میزد که دید یه مادر و پسر دارن بدجور بهش آمار میدن
رفت و سر بحث رو باز کرد و متوجه شد اون بچه میتراسمه به مامانش گفت هم خودت خوب کونی داری هم بچت . مامانه با عشوه گفت: خوب به مامانش رفته.خلاصه این آقای سکس مخ ننه و بچه رو با هم زد و بردشون نظام آباد تو خونه مجردی که داشت و لخت شد . همین که بچه کیر سکسو دیدازترس لکنت گرفت و گفت: ممممامان جون ممممن میتراسم ببین چه کککیر کککلفتی داره؟ مامانه که تا اون موقع داشت چوچولشو میمالید سر بلند کردوسایه منار جنبونو رو صورتش حس کرد.خواستن فرار کنن که دیگه دیر شده بود . مادره گفت منو بکن ولی با بچم کاری نداشته باش ولی مستر سکس اون روز هم بچه رو کرد هم مامانشو واسه اینکه بچه لکنتش واشه یه کمم تخماشو داد پسره خورد از اون روز به بعد همه پسره رو مسخره میکردنو میگفتن ممممیتراسم کیر مستر سکس تو کون ننت بعدها وقتی بردنش دکتر .دکتر گفت طفلکی شوکه شده چارشم اینه که هر روز بیاد تو سایت شهوانی وقوق کنه تا لکنتش خوب شه. یه ماه بعدم سازمان موصاد فاش کرد مادره درحقیقت همون ساینا کون سولاخه.اسم پسرشم عوض کردم گذاشتم میتراکوووون!
قصه ما با سر رسید کیر مستر سکس به ته کون ننه میتراسم نرسید

0 ❤️

288808
2011-07-04 02:57:03 +0430 +0430
NA

میتراکوووون(جووون) درسته که من نا پدری توئم ولی بابای تنی آبجی و داداشت که هستم . تازه کون ننتم میزارم.پس احترام بابایی رو نگهدار.حالا هم دیر وقته بیا کیر بابایی رو ببوس برو بخواب چون من می خوام مامانتو هم از کون بکنم هم از کس اگه پسر خوبی باشی تو رم میکنم.اگه خوابت نبرد پستونک خواستی بگو بیام کیرمو بکنم تو حلقت.می بینم که تخمامو که خوردی زبونت واشده.آفرین میتراکووووون عزیز

0 ❤️

288809
2011-07-04 03:14:20 +0430 +0430
NA

نوید جون من حالمو باهاش کردم حالا نوبت توئه

0 ❤️

288810
2011-07-04 05:25:17 +0430 +0430
NA

تو 80 % داستانها زن داییها کس میدن
هه هه هه

0 ❤️

288811
2011-07-04 06:20:19 +0430 +0430
NA

خاك تو سر خرت ! ميدوني داييت كجا بوده" حتما يا رو كار ابجيت بوده ! يا ننت! شايدم داستان شو اينجا بزاره !
اخه جقي يه زن متاهل اصلا اينقدر حشري نميشه! چون ديگه حداقل هفته اي يه بار يه خاكي تو سرش ميكنه"
داييه كسكش جناب عالي كجا بوده كه زنش ايقدر ول بوده ؟
بعدم تو ماشين پستون خانمو از مانتو در اورديو هيچ كس نفهميد؟
اين هزاربار خاطرات جقتونو جايي تعريف نكنين!

0 ❤️

288812
2011-07-04 09:10:36 +0430 +0430
NA

بازم یه جقی دیگه که کس گیرش نیومده وتو کف خواهر ومادرشه واسمون داستان نوشت.حیف که وقت ندارم حالتو بگیرم…

0 ❤️

288813
2011-07-04 09:17:47 +0430 +0430
NA

ببخشید این که شما سوارش شدی ماشین نبوده عزیزم ! شهر کورها وکرها بوده ! چون شما داشتی پستون طرفو میمالیدی کسی ندید !!! زندائی آه کشید کسی نشنید !! من توصیه میکنم فامیلاتون به متخصص چشم وگوش نشون بدی !!!

0 ❤️

288814
2011-07-04 10:43:58 +0430 +0430
NA

چی شده ساینا نظرشو نداده؟ها؟

0 ❤️

288815
2011-07-04 10:44:25 +0430 +0430
NA

سکس دمت جيز خيلي حال کردم دادا هواتو دارمlöl ‎…الان مامان خراب مياد واق واق ميکنه ميگه جفتتون يکي هستين.ميترا کون جون حالا که عمو سکست ميگه بابات نيست من تورو به فرزندي قبول ميکنم ايشالا با کمک بچه هاي سايت باباتو پيدا ميکنيم غصه نخور بابايي.LÖÖÖL!!!‎

0 ❤️

288816
2011-07-04 10:56:50 +0430 +0430
NA

mortezab نمیدونم این سوالتو از سر دوستی پرسیدی یا دشمنی؟؟؟ ولی از اسمش معلوم بود ارزش خوندن نداره واسه همین حتی رو صفحشم کلیک نکردم الانم اسممو آوردی اومدم ببینم چه خبره

0 ❤️

288817
2011-07-04 12:07:52 +0430 +0430
NA

اگه اينجوري باشه كه شماها توي داستاناتون ميگين 90 در صد خانواده هاي ايراني كلا خرابن كه
يا زندايي يا خاله يا خواهر و برادرا و… همه با هم ديگه رابطه دارن :دي

0 ❤️

288818
2011-07-04 15:35:40 +0430 +0430
NA

اخه مشنگ
شديد همتون دكتر يا نميدونم روانشناس از نگاه ميفهميد طرف كوسش ميخاره
باشه اين همه ادم خر تو يكي آدم
بيچاره اون دايي تو كه به خيال زنش جلغ ميزني

0 ❤️

288819
2011-07-04 15:38:09 +0430 +0430
NA

navid_love-no
ميتونيم يه كم با هم حرف بزنيم
كجات ميسوزه
كه چند روزي هست به عالم آدم فحش ميدي
هوا گرم شده احتمالا عرق سوز شدي لاي پات سوخته نميتوني كون بدي

0 ❤️

288820
2011-07-04 16:29:07 +0430 +0430
NA

tavahooooooooooooooooooooooooooooooooooooom
ye kam khalaghiyatet o bishtar kon shayad movafagh beshi

0 ❤️

288821
2011-07-04 16:48:44 +0430 +0430
NA

گایده شدن مادر …sex.,
بی مقدمه؛تو خیابون بی هدف راه میرفتم؛که یه کس پیدا کنم و یه سیخ بزنم؛رسیدم به یک زن کولی دیدم؛بهش یه چشمک زدم و رفتم جلو، بهش گفتم:چاقو بدم قیچی میدی؟ گفت من مادر …sex…هستم،این دختره هم ابجیشه،اون زنه هم که اونور پل نشسته مامان navid ‎-love-no هستش،گفتم اونو میشناسم،قبلأ زیاد کردمش،یه بچه هم من تو شکمش کاشتم؛گفت ها میشناسمش؛اون پسر کونیه،داستانشو زیر داستان درس هندسه خوندم، ما همگی باهم بهت کس میدیم و شیتیلشو میگیریم،پرسیدم شیتیلش چیه،گفت خواهر نویده،گفتم ایول ،هرزه عشقه؛
منم چهارتاشونو بردم تو مکانی که از قبل جور کرده بودم، اول مامانه …sex…اومد جلو و از روی شلوار کیرمو مالید،کیرم نیمه راست شده بود،منم از روی لباساش سینشو مالیدم،وقتی دیدم حشر زده بالا ،اول لباسمو در اوردم،اونم لباسشو در اورد که دیدم پستوناش جلوی چشامه_نوکش اندازه سر خر قهوای بود(قهواییه نوک ممه ای)سینه هاش اویزون جوری که نوک پستونش رو سولاخ نافش بود،وقتی سینشو بلند کردم دیدم زیر سینش کپره و شوره بسته و رنگ سبز شده،با دیدن این صحنه حالم بهم خورد و کیرم که راست بود خوابید؛گفتم،پاشو خوار کونی کس و کونتو جمع کن،زد زیر گریه که باید منو بکنی(اخه از مادرو خواهر نوید شنیده بود که چجور میکنم)
پایان قسمت اول

0 ❤️

288822
2011-07-04 18:11:56 +0430 +0430
NA

ادامه قسمت ۱ گاییده شدن مادر …sex…شروع مرحله دو(۱)

منم دیدم که هی زجه میزنه و التماس میکنه؛گفتم کیرم تو کس دخترت؛بلند شد واسه تشکر لب بگیره که دیدم بوی گوه از دهنش زد بیرون؛گفتم اشغال؛این دهن یا مستراحه پل چوبیه؛بیماریه دهن داری؟ :d
گفت بله اقا میتراسم؛دندونامو پل زدم؛گفتم بی زحمت ببین کسی زیر پل نریده؛
=))
گفت چرا؛تو قسمت قبل که پسر چاقالم گوه خوری کرده بود؛اضافیاشو اورد و اهل خانه باهم زدیم تو رگ
:d
و لای سیمام گیر کرده و بو گرفته؛گفتم از شیر خوار تا کیر خوارتو گاییدم که گوه خورام زیاد شدن؛
گفتم به کیرم؛پاشو شلوارتو درار بکنمت؛اونم از خدا خواسته مثل سگی که استخون دیده ذوق کردو لخت شد؛رفتم بکنم تو کسش که پاهاشو باز کردم دیدم یه جنگل جلوم سبز شد؛که تموم جلوشو پر کرده بودوتار بسته بود؛دقت کردم دیدم شیشتا مگس افتادن تو تار؛گفتم مادر کونی اینا دیگه چیه؟
گفت سالهاست که حموم نرفتم

0 ❤️

288824
2011-07-04 18:17:09 +0430 +0430
NA

ghesmate 3 dar dastane yek etefagh.yek eshgh
khaharo madareton ghayide shod navid & sex
becharkh ta khareton gayide she. :d =)) :))

0 ❤️

288825
2011-07-05 02:14:35 +0430 +0430
NA

mitrasam Lotfan bazam benevis
az khaterate
khili hal kardam
az tamame chizayi ke tahala khonde bodam bahal tar bod

vali ye jash khali bandi bod
to makanet Dog wash az koja avordi ?!
mohem nist asle khatere ghashang bod

dar zemn
mitonid ghesmataye ghabli ro ham
dar shabakeye zemzeme negah konid
=))

0 ❤️

288826
2011-07-05 04:46:14 +0430 +0430
NA

میتراسم عاشقتم واقعا داستانت قشنگ بود

0 ❤️

288827
2011-07-05 06:11:15 +0430 +0430
NA

Mitrasem it’s for you &=================>

0 ❤️

549867
2016-07-22 10:06:06 +0430 +0430
NA

عالی بود، آفرین آقا آرش.

0 ❤️

685095
2018-05-01 06:10:56 +0430 +0430
NA

دروغی بیش نبود، کاری ندارم تو ماشین میمالیدیشو کسی کاری نداشت، ولی واسه توهم بعدیت بگم نوک سینه از زیر سوتین به هیچ عنوان مشخص نیست کوچولو

0 ❤️