شب تولد 16 سالگیم

1394/10/13

سلام من روبیتام 17 سالمه با قد 178 و وزن 48 کیلو . به طور اتفاقی با این سایت آشنا شدم و داستان هارو میخوندم و به خودم گفتم منم داستانمو بزارم .
اکثر داستان های اینجا دور از واقعیت و ساخته ذهن دوستان حشریمونه :|
شب تولدم مامانم عموم و عمم رو با دوستای خانوادگیمون دعوت کرده بود . منم یه لباس آبی دکلته کوتاه بدون ساپورت پوشیده بودم با کفش آبی پاشنه 10 cm موهامم اتو (صاف) کرده بودم و دورم ریخته بودم و یه تاج گل ظریف گل طبیعی هم روی موهام بود .
همه ی مهمونا بکی یکی اومدن و شب شروع شد کلی با پسر همو دختر عمو هام و کلا فامیل هامون میرقصیدم که آهنگ سلطان قلب هارو گذاشتم و هرکس با یکی میرقصید و چراغ ها خاموش بود فقط رقص نور روشن بود و با نور کمی مبتونستیم همو ببینیم .
طبق معمول همه جفتشونو انتخاب کردن و منم مجبور شدم با پسر عموم برقصم البته بلد نبودم که همش میرفتم رو پاش با اون کفشا بد بخت خخخخخ چقد حرص خورد (laugh)
همینجور که میرقصیدیم پسر عموم منو به خودش چسبوند خب شکی بهش نداشتم چون از بچگی باهاش بزرگ شدم و مثل داداش خودم بود ! البته اینم بگم پسر عموم 21 سالشه قدش 191 و پرورش اندام کار میکنه منم که عاشق 6پک و پسرای هیکلییییی!
اونطرف بچه کوچیکا با هم بازی میکردن و نمیدونم کودومشون پاش به سیم ها خورده بود و از فشار برق فیوز پریده بود من خیلی ارسیده بودم اولش که جیق زدم و بعدس گفتم شاید قراره سورپرایزم کنن ولی خبری از سورپرایز نبود . همینطور که به سینه پسر عموم چسبیده بودم سرش رو پایین آورد تزدیک گوشم نفس های گوشش رو روی نرمه گوشم احساس میکردم و گفت نترس چیزی نیست فیوز پریده اومدم برگردم تو اون تاریکی نگاش کنم face to face شدیم و از روی لب همو بوسیدیم .
بدنم داغ شده بود انگار هیچکسو تو سالن نمیدیدم و برام مهم نبود چه کسایی پیشمون ایستادن ولی به هرحال اینقدر تاریک بود که چشم چشم رو نمیدید .
خلاصه بابام فیوزو درست کرد و برق ها اومد بعد انجام مراحل تولد شب داشت تموم میشد که داداشم به پسر عمم و پسر عموم گفت امشبو بمونید خونمون . منم که قند تو دلم آب شده بود ولی بی تفاوت رفتم تو اتاق و لباس هامو عوض کردم و آرایشمو پاک کردم .
اون شب تا ساعت 5:30 بیدار بودیم تا داداشم تز داد برو با آرمین (پسر عموم) یه حلیمی چیزی بخرید بخوریم هرچی بهش اصرار کردم خودش نیومد و مارو فرستاد .
تو اون سرمای صبح حالا بیا و دنبال حلیمی بگرد خلاصه همینطور که راه میرفتیم یه پسره ای من و آرمینو تو کوچه دید و گفت جوووون کوون دادی باش رل زدی !
آشغال بغضی این پسرارو میخوام خفه کننننننم :|
هیچی بهش نگفتیم و رد شدیم میگن کرم از خوده درخته ها دستشو گرفتم گفتم چقد سرده اونم ممحکم دستشو انداخته بود رو شونم تا گرمم کنه بعد بهش گفتم به عشقت خیانت شد که منو بوسیدی ! اونم گفت عشق کی کشک کی بابا مهم تویی !
اینو که گفت جا خوردم انتظار این حرفا ازش نداشتم بعد ایستاد و منو چسبوند به دیوار و نفهمیدم چیشد و گرمای لباش رو رو لبم حس کردم منو بغل کرد و خوش رو بهم میمالید آروم آروم دستشو مالید رو کسم داشتم آتیش میگرفتم خودمو عقب کشیدم و با تعجب بهش خیره شدم بعد گفت حس خوبی بود ن گفتم آره گفت پس دنبالم بیا منو برد تو به بنبست سوت و کور فقط یه خونه قدیمی متروکه توش بود .
آروم اروم دستشو کرد تو شلوارمو بعد تو شرتم اینقدر دستش سرد بود و کس من داغ که میگفت آخیش دستم حال اومد و همینجور که میمالید ازم لب میگرفت . کم کم حس کردم کیرش تو شلوارش شق شده البته من در این حدا اطلاعات نداشتم خیره به شلوارش بودم کنجکاو بودم بهش گفتم میشه منم مال تورو ببینم گفت ن همین حد بسه دیگه بریم گفتم پس واسم بیشتر بمال یه جوونی گفت و شروع به مالیدن کرد بعد از چند دقیقه تنم لرزید و ضربان کسم میزد و به قول خودش ارضا شده بودم خیلی حس خوبی بود .
انقدر بهش کنه شدم تا مجبور شد کیرشو بهم نشون بده گفت دسنت بزن دیگه اولش حالم از کیر بهم خورد تاحالا ندیده بودم بعد با دستش دستمو گرفت و روی کیرش گذاشت و با دستم کیرشو بالا پایین میکرد .
نشوندم و کیرشو یه دفعه حل داد تو دهنم آشششغااااال داشتم بالا میاوردم میگفت مک بزن سرشو و بلیس حر کاری گفت میکردم تا دیگه عادت کردم یهو کیرشو کشید از دهنم بیرون و همینطور ک بالا پایین میکرد یه مایع سفید رنگی به قول خودش آب منی ریخت بیرون و گفت تموم شد بریم .
رفتیم حلیم خربدیم و ساعت 6:30 بود تو راه خونه حس خیلی خوبی بود بهم لب میدادیم و به خونه برگشتیم .
از اونجا بود که پسر عممو کشف کردم دیگه خخخ ^___^
نوشته: روبیتا


👍 3
👎 4
52678 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

527329
2016-01-03 20:55:51 +0330 +0330

یعنی دیگه واقعا کیرم تو مغزت کوسکش درست خالی ببند

0 ❤️

527332
2016-01-03 21:11:31 +0330 +0330
GH7

کیرم تو مغز جقیت
کل داستان پسر عمو بود (wait)
این اخر داستان دیگ چی بود

از اونجا بود که پسر عممو کشف کردم دیگه خخخ ^___^

اخرش پسر عمو بود یا پسر عمه

0 ❤️

527337
2016-01-03 21:27:10 +0330 +0330

همه این اتفاقا تو خیابون افتاد ؟ کستو مالید کیرشو درآورد کرد تو دهنت آبش اومد ، همش تو خیابون ؟

0 ❤️

527345
2016-01-03 23:32:41 +0330 +0330

دختر جان عوض درس و مشقت اومدی اینجا که چی چی بشه؟حالا اومدی هیچ،هیچیم که بلد نیستی (خودت گفتی) داستانم مینویسی؟!!!نخوندی کامنتای زیر داستانا رو؟خب این بچه ها حق دارن قاطی میکنن دیگه!

1 ❤️

527348
2016-01-03 23:46:58 +0330 +0330

داداشم تز داد برو با آرمین (پسر عموم) یه حلیمی چیزی بخرید


از اونجا بود که پسر عممو کشف کردم دیگه خخخ ^___^

manke nafahmiiidam belakhare pesar amot bod ya pesar amat
ama be har hal kiram to konet ba in dastane takhayoli maskhare

0 ❤️

527356
2016-01-04 00:11:08 +0330 +0330
NA

مگه مجبوری خالی ببندی.راستی خیلی بی سوادی

0 ❤️

527394
2016-01-04 11:30:02 +0330 +0330

حاجی با این وزنت وام خشکسالی بهت تعلق نمیگیره

0 ❤️

527397
2016-01-04 11:58:21 +0330 +0330

(hypnotized)
پس گفتی اکثر داستانا ساخته ذهن حشری دوستانه؟!
شما هم داستان واقعی محضت رو بذاری!؟؟؟
شغل خان داداشت چیه؟! احیانا جاکش نیست؟!
بعد کجا سکس کردین؟!
مایع سفید رنگی ازش اومد ؟! (hypnotized)

0 ❤️

527427
2016-01-04 20:03:50 +0330 +0330

شرط میبندم تو پسری

0 ❤️

594553
2017-05-08 14:12:40 +0430 +0430

وسط خیابون چسبوند بغل دیوار و بوست کرد؟!
کسکش جنده

0 ❤️