شب عروسی یک مقدمه بود

1393/08/26

سلام. داستانی که میخوام تعریف کنم مربوط میشه به مرداد1393. زمانی که دعوت شده بودیم به عروسی. ما کلا توی فامیل دو پسر داریم که همسن من هستن یکی پسر داییم و یکی پسر عموم که البته من با پسر داییم صمیمی تر هستم و بیشتر با اون در ارتباط هستم تا پسر عموم البته تاقبل از اون عروسی یک دوستی صمیمی با هم داشتیم ولی فکر سکس و اینجور چیزا نبودیم.عروسی توی یه خونه ی بزرگ برگزار میشد که ضبط گذاشته بودن و میزدن و میرقصیدن. چون من و پسر داییم همسن بودیم بعد از حدود نیم ساعت از اونجا بلند شدیم و رفتیم توی حیاط که حیاط هم یه باغچه ای داشت که تقریبا نهال ها و برگ ها جلوی دید رو مخدوش کرده بود.روی پله نشسته بودیم که اول از احوال پرسی شروع کردیم(تقریبا یک ماه بود همدیگرو ندیده بودیم) و چون مدرسه هامون تفاوت داشت از مدرسه هامون و رفیقامون صحبت کردیم که در حین صحبت پسر داییم گفت توی کلاسشون که اهل حاله و ظاهرا یک بار هم در حد مالش و انگشت با اون حال کرده.که من فوری گفتم اون این کارو کرده حتما تو هم همین کارو براش انجام دادی که گفت نه و فقط از طرف اون بود و من از این کارا نمیکنم (منظورش مفعول بودن بود) و از این حرفا این حرفا رو که داشتیم میزدیم کیر هردومون سیخ شده بود که چون کیر من نسبت به سنم بزرگتر بود وقتی سیخ هم شده بود خیلی ضایع شده بود.پسر داییم که بزرگی کیرمو از روی شلوار دیده بود هی میگفت چی کردی اینقدر بزرگ شده بزار نگاهش کنم اندازشو ببینم. منم بدم نمیومد که کیر اونو ببینم ولی برای اینکه خودم رو هول نشون ندم فوری قبول نکردم و بعد از دو سه بار گفتن قبول کردم.برای اینکه میترسیدم توی حیاط نشون بدم همه ی اطراف رو در نظر گرفتیم و سریع رفتیم دستشویی توی دستشویی من کشیدم پایین و کیر 15 سانتیمو نشونش دادم .کلفتیشم 5 سانتیمتری میشد.از اون خواستم که اونم نشون بده که وقتی نشون داد خیلی تعجب کردم کیری خیلی کوچکتر از کیر من و نازک. نمیدونم من کیر کلفت بودم یا اون کیر نازک. پسر داییم میخواست اونجا که کون بدم که منگفتم بعدا و قولی وقتی دیگر و بهش دادم البته میخواستم بپیچونمش و هدفم دادن نبود و سریع کشیدیم بالا و رفتیم توی خونه.حدود ساعتای دوشب عروسی تموم شد و ما همش داشتیم در مورد کیر هم حرف میزدیم ولی کاری نکردیم. روز پاتختی قرار شد خانواده ی ما بریم خونه ی دایی که از اونجا بریم برای پاتختی. ولی همون طور که میدونید پاتختی اغلب مخصوص زن ها بوده و بیشتر اونا میرن. قرار شد دایی با پدرم خانم ها رو برسونن و بیان خونه ی داییم ما هم بمونیم همون خونه ی دایی. ولی تقریبا بعد از 30 الی 45 دقیقه زنگ زدن که خانم ها رو برای پاتختی رسوندن ولی دیگه نمیان خونه(چون پدرم توی کار ساخت وسازه میخواست بره زمین ها رو به دایی نشون بده)از اونجایی هم که من از قولی که داده بودم کمتر از یک روز گذشته بود پسر دایی یادش بود و با فهمیدن اینکه دایی و بابا نمیان خونه خیلی صریح و واضح قولمو به یادم آورد.منم حقیقتش دو دل بودم یعنی از طرفی هی بدم نمیومد امتحان کنم از طرفی هم میترسیدم که بره به فامیل بگه و آبرومون بره و به خاطر یک بار دادن همه بهمون بگن کونی.پس تصمیم گرفتم یه رابطه دوطرفه انجام بدیم که اگه خواست به کسی لو بده خودش هم در معرض خطر و لو دادن از طرف من باشه. اولش قبول نمیکرد ولی وقتی دید من فقط در این صورت راضی میشم قبول کرد.رفتیم توی اتاق خوابوهر دو کشیدیم پایین وچون کیر اون خیلی کوچیک ونازک بود من نگرانی نداشتم از بابت جر خوردن. اینم بگم که بدن هامونم معمولی بود.پری نبودیم.آفریقایی هم نبودیم .رنگ پوست هر دوتامون تقریبا زرد بود و بدن بدون مو هم داشتیم. من خوابیدم اون هم کیر کوچولوشو میکرد داخل و حال میکرد. چون کیرش واقعا کوچولو بود من اصلا حس دردآنچنان نداشتم. بعد از ده دقیقه ای هم ارضا شد و آبشو ریخت توی کونم.بعد از پنج دقیقه ای استراحت و دراز کشیدن روی هم نوبت من بود. چون کیر من بزرگ بود مطمئن بودم کون دادن اون به راحتی کون دادن من نیست. گرچه هر کاری میکردم بالاخره اون باید دردو احساس میکرد ولی با کرم زدن و انگشت کردن سعی کردم ازدرد هنگام دادنش کم کنم.بعد از این کارا گفتم نوک بالتشت رو بکن توی دهنت و اگه دردت اومد اونو فشار بده تا صدات بلند نشه و همه ی همسایه ها نفهمن ما چی میکنیم.وقتی فشار میدادم گرمای سوراخش منو از خود بیخود میکرد.خیلی لحظات خوبی بود.من هم خوابیده و هم سگی اونو کردم ومثل خودش که آبشو توی کونم ریخت منم ریختم توی کونشو بعذد از مدتی استراحت رفتیم دستشویی و کون همو تمیز کردیم. این بود که شب عروسی و اتفاقات بعد از اون مقدمه ای شد برای گی بازی ما. “ممنون که وقت گذاشتید و خوندید”

نوشته: فرشاد


👍 0
👎 0
37682 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

444281
2014-11-18 10:30:21 +0330 +0330
NA

اگه میفهمیدم گی هست همون چند سطرو هم نمیخوندم

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها