شب های بارونی

1397/12/18

اگرچه میشد پیش بینی کرد که شب بارونی خواهد بود، اما وقتی به رخت خواب میرم، هوا به نظر آروم میاد. نیلوفر(نیلوفر دختر خوانده ی منه که 15 سالشه؛ همسر من قبلا متاهل بوده؛ نیلو از وقتی مامانش گذاشته رفته، بیشتر به من وابسته شده و همیشه منو بابا صدا میزنه.) توی رخت خوابش که کنار رخت منه خوابیده. نیمه شب، ناگهان با صدای بلندی از خواب بیدار میشم!
چند ثانیه بعد میاد تو اتاقم؛ درحالی که لباس نازک خونگیشو پوشیده، با حالت پریشانی:
" بابا صدای چی بود؟! "
" صدای رعدو برق بود، عزیزم؛ میتونی به رخت خوابت برگردی. "
همون موقع یه صدای دیگه میاد منتها بلندتر و خشن تر از اولی.
" آخه … یکم … میترسم … میتونم بیام تو رختت باتو بخوابم؟ "
یه لحظه درنگ میکنم. چون وقتی میخوابم لختم.
" آره، چرا نتونی عزیزم … میتونی روی تخت من کنارم دراز بکشی. "
یه رعدو برق دیگه صدای جوابمو تو خودش غرق میکنه.
یه رعدو برق دیگه نوک پستونایی که برفراز سینه های بزرگشن و واقعا سفت هستن و از میان لباس نازکش سَرَک می کِشَن رو نمایان میکنه. مادامی که میخواد پتو رو رو خودش بکشونه سعی میکنم با یه دستم بینمون رو با پتو بپوشونم که مبادا لختیمو ببینه. با این حال، فکر دختر زیبامو که با لباس نازک خونگی پیشم خوابیده تحریکم میکنه و حس میکنم کیرم داره راس میشه. از همون موقعی که اومد زیر پتوم تقلا میکنه خودشو بهم بچسبونه ؛ حتی با یه فشار بازومو بالا میکشه تا دستم روش بیوفته.
" اینطوری … "
یه رعدو برق دیگه میاد و صداشو قطع میکنه.
" اینطوری خیلی بهتره."
دستش روی سینمه و کنار سینم میزارتش و میدونم که میتونه لختی سینمو روی دستش حس کنه.
با تعجب میپرسه " بابا تو بیژامه تنت نکردی؟! "
با حالت دستپاچه جواب میدم، " نه !"
دستو میاره بالاتر و سینه هامو نوازش میکنه. و میگه:
" من واقعا حس کردن سینتو دوس دارم؛ بابایی. "
تماس دست کوچیکش به سینم، منو بیشتر تحریک مینه و باعث میشه که کیرم شق کنه؛ به خصوص وقتی دستشو پایین میبره. از اونجایی که الان داره شکممو مالش میده، سعی میکنم بدون اینکه متوجه بشه دستمو بزارم جلو کیرم به این امید که نذارم ببینتش؛ ولی دیگه دیره … دستش به کیرم برخورد میکنه.
قبل از اینکه بتونم جلوی خودمو بگیرم، با ملایمت میگه " بابا، چرا کیرت این شکلی شده؟ "
بدنه کیرمو به ارامی با انگشتاش نوازش میکنه.
کاملا دستپاچه شدم و میخوام غَلت بزنم اما نمیتونم؛ چون اون الان تقریبا روی من دراز کشیده. با مِن مِن کردن سعی میکنم جوابشو بدم،
" این … چون … ام …ام. "
یه بار دیگه زیر کیرمو نوازش میکنه و میگه: " واسه اینکه تو تختتم و لمست میکنم، بابا؟ این باعث میشه که کیرت بزرگ و سفت بشه؟ "
" اره … عزیزم … ام … ام … دلیلش … حالا، لطفا بیخیالش شو و بخواب، عزیزم."
اما به جای اینکه کاری که میگم رو بکنه، شروع میکنه با دستش کیرمو میگیره و به سرعت دستمو پایین میبرم تا دستشو ازش دور کنم ولی نمیزاره و تقلا میکنه؛
" این کارو نکن، بابا، میخوام حسش کنم. چرا نمی خوای و نمیزاری حسش کنم بابا؟ "
" این خوب نیست واسه یه دختر که کیر باباشو حس کنه … اه … اصلا کار خوبی نیست. "
" چرا کار اشتباهیه بابا؟ فقط میخوام کمی … ام … کیرتو … حس کنم. این کلمه کیرو دوس دارم … اوه حس میکنم داره بزرگتر میشه. تاحالا کیری به این بزرگیو و سفتی ندیده بودم. هیچ کس نباید از ما خبردار بشه. "
نگاهشو پایین میندازه و همونطور که دستشو دور کیرم حلقه کرده دوباره بهم نگاه میکنه؛ اروم فشارش میده. میگه: " لطفا بابا باشه؟ "
قبول میکنم.
" بسیار خب، میتونی کمی حسش کنی. ولی مراقب باش. "
" مواظبم بابا، قول میدم. "
بعد از چند دقیقه که به کیرم خیره میشه دوباره دستشو دور کیرم حلقه میکنه و آهسته شروع میکنه به نوازش کردنش.
سعی میکنی واکنشی نشون ندم، اما یه ناله آهسته میکشم و حس میکنم بغض گلومو گرفته. یه حس و لرز عجیبی رو تو کل بدنم حس میکنم.
" خیلی بزرگو سفته؛ حس خوبی بهت دست میده بابا؟ "
نالمو سرکوب میکنم. " آره، عزیزم؛ اما تو نباید این کارو بکنی. "
" چرا نه بابا؟ مگه چی میشه؟ "
" چون اگه بیش از حد به بابات این حس خوبو بدی، یه چیز سفید از نوکش درمیاد و دردسری میشه."
برای یه لحظه ساکت میمونه و بعد با حالت مظلومانه ای میپرسه: " اون اسپرمته که بیرون میاد بابا؟ "
" اره همونه. حالا از کجا میدونی؟ "
" یه چیزایی بلدم. از اینترنت هم دراوردم. "
داره کیرمو نوازش میکنه و با انگشتاش سرشو تکون میده. حس خیلی خوبیه!
در این حین، پتو رو میکشه پایین تا و تقریبا لختی بدنم کاملا معلوم شده. صدای رعدو برق دیگه ای میاد ولی اینبار انقدر تو شوق کیرمه که اصلا حواسش نیست.
یه فشار به کیرم وارد میکنه. و میگه: " عکسای زیادی از … ام … کیر رو توی اینترنت درآوردم. کیرهایی که شبیه این کیر بودن. ولی فکر نمیکردم کیر تو به بزرگی اونا باشه. و باید اقرار کنم که وقتی دربارش حرف میزنن کوصم میخاره. "
چند دقیقه دیگه بیشتر نوازشش میکنه. " این مایع سفیدی که میگی اسمش اسپرم هم هست درست میگم؟ "
" آره، بهش اسپرم هم میگن حالا از کجا میدونی؟ "
راحت شروع میکنه توضیح دادن: " بهترین دوستم، سحر وقتی که مامانش خونه نیست، باهم میریم خونشون و از اینترنت در میاریم و از روی سایت های پورن فیلم نگاه میکنیم. "
معلومه کاملا دور از چشم من همه کار کرده.
" حس خوبیه، ولی دیگه نباید این کارو بکنیم."
" چرا نه بابا؟ چرا نباید این حس خوب رو بکنی؟ "
" بحث حسش نیست. نباید این کارو بکنیم. چون کار اشتباهیه. پدر و دختر نباید باهم رابطه سکسی داشته باشن."
" تو که پدرخونده ی منی!!! "
جوابی ندارم واقعا؛ هیچی نمیگم.
سعی میکنم دستشو کنار بکشم و پتو رو برگردونم. ولی حرفمو قطع میکنه و میگه: " من میخوام که تو احساس خوبی داشته باشی بابا، مطمئنم از وقتی که مامان رفته، احتمالا رابطه جنسی نداشتی. "
حق با اونه. از وقتی که همسرم گذاشتو رفت، به جای اینکه خودمو با کارم سرگرم کنم، همش غصه میخورم و رنج میکشم. احتمالا نیلوفر رو تاحالا نادیده گرفته ام. با این وجود هنوز معذبم.
" ولی، عزیزم، … " حرفمو قطع میکنه و میگه: " برام مهم نیست. من میخوام به بابام یه حال اساسی بدم. " جوری بدنشو از عرض به من میچسبونه که جلومو بگیره. تو همون حالت ممه های بزرگش به شکمم فشرده میشن و این منو بیشتر تحریک میکنه. در حالی که کیرمو میماله با زبونش دور کله کیرم میچرخونه و این باعث میشه از لذت آه بکشم بزنم. تو این فکرم که چقد اینو تو فیلم های سکسی با دوستش سحر دیده … احتمالا هر کاری میکنه از رو اون فیلما یاد گرفته.
سرشو بلند میکنه و میگه:
" تو اون فیلمای سکسی دخترا اینطوری به باباهاشون حال میدن." انگار که ذهنمو میخونه. "
در حالی که سعی میکنم ازم دورش کنم و میگم:
" … ما … ما …نباید…این کارو انجام بدیم… "
اما اون به کار خودش ادامه میده. نمیتونم خودمو کنترل کنم.
" ااااااااااه."
یه رعدو برق دیگه میاد و اونجارو روشن میکنه و میتونم اونو ببینم که کیرمو کرده تو دهنش و داره سرشو بالا پایین میکنه و حس میکنم بیشتر میکنتش تو دهن نرمو خیسو گرمش.
بعد چند دیقه، سرشو بالا میاره و میگه:
" خوبه؟ حس خوبیه نه؟ "
بعد دوباره کیرمو میکنه تو دهنش.
" اره دختر عزیزم، خیلی خوب میخوریش … ولی ما نباید اینکارو بکنیم. سعی آخرمو میکنم تا خودمو ازش دور کنم؛ ولی اون سرجاش میخکوب شده! "
هرچی میگذره بیشتر تحریک میشم و بیشتر حسم نسبت بهش عوض میشه. در حالی که با بالا و پایین کردن سرش هردفه کیرم به ته گلوش میخوره، ناله ای از سر لذت میکشم.
رعدو برق همچنان با شدت خود، اما اینبار به همراه باران خشنی اون بیرون ادامه داره. اما اون کاملا بی توجه داره کار خودشو میکنه. درون من نوعی دیگه از طوفان وجود داره. از یه طرف فکرمیکنم کار اشتباهیه، چون اون مثل دختر خودم میمونه؛ از طرف دیگه فکر میکنم خیلی حال میده و اینکه ادامه بدم. تمام نیروی بدنمو جمع میکنم و با دستام سرشو میگیرم و خودمم بهش کمک میکنم. تو اون حالت موهاش میوفتن جلو با دستام موهاشو میزنم کنار. بعد از چند دیقه از جاش بلند میشه و لباسشو درمیاره. نمای خوبی از کون لخت دوست داشتنیش بوسیله نور رعدو برق درست میشه. و به نظر نمیاد لباس زیر پوشیده با
شه. نمیتونم جلوی خودمو بگیرم و نزدیک تر میشم و به ارومی دست میکشم روی باسنای سفیدو سِفتو تپلش. دیدگاهم نسبت بهش کاملا داره عوض میشه. لباشو میخورم سرشو میگیرم محکم به خودم میچسبونم. به خصوص وقتی به آرومی دستمو میبرم رو لایه های کوصش که دارن خیس آب میشن. دهنشو ازم جدا میکنه و با خوش حالی و هیجان میگه:
" بابا، کوصمو لمس کردیییییییییییی! "
" آره عزیزم، در این مورد متاسفم…! "
" نه، متاسف نباش … میخوام دوباره این کارو بکنی… لطفا دوباره بهش دست بزن … از بابا میخوام کوصمو دست بزنه. دقیقا همونطوری که تو فیلم های پورن این کارو میکنن. "
با اینکه اندازه اون فیلمای پورن رو ندیدم، ولی میدونم چطوری یه حس خوبی بهش بدم. درازش میکنم رو تخت و نزدیکش میشم؛ جوری که بتونه کیرمو بگیره و بکنه تو دهنش. تقریبا مثلا حالت 69. شروع میکنم دست میکشم روی رون هاش و نوازششون میکنم. پاهاشو باز میکنه و فضای بیشتریو واسم باز میکنه؛ با انگشتام لایه های کوصشو کنار میزنم و انگشتامو از تو؛ روی اون لایه ها حرکت میدم که در همین حین ناله هاش بلند میشه. چن لحظه بعد یه پاشو بلند میکنه و اطراف سرمو احاطه میکنه. حدس میزنم این کارو هم از تو اون فیلما یاد گرفته. بوی نشاط بخش کوصش به مشامم میخوره و حشری ترم میکنه. اونم کیرمو کر
ده تو دهنش و داره بالا پایین میکنه؛ برخورد سرکیرمو به ته حلقش حس میکنم. در حالی که مقاومتم کاملا نابود شده، بادوتا دستم باسناشو میگیرم و به سمت صورتم میکشم و کوصشو میلیسم؛ شروع میکنم مکیدن لایه های کوصش و این کار باعث میشه خون بیشتری تو اون قسمت جریان پیدا کنه. و باعث میشه اون لایه ها از هم باز شن. سرشو بلند میکنه و میگه:
" آییییییی بابایی، خیلی خوبه ."
از بالا تا پایینشو لیس میزنم وزبونمو تو سوراخش میکنم. یهو دیگه تکون نمیخوره و حس میکنم که داره ارضا میشه. شروع میکنم به مالیدن کوصش روی دهنم در حالی که ابشو میریزه بیرون، با دستش کوصشو میماله تُند تُند:
" آآآآآآآآآآآآآآه !! باباییییییییییییییی!! آآآآآآآآآآه !! لباشو گاز میگیره و بدنش شروع میکنه تکون خوردن. "
از اینکه ارضا میشه خیلی حشری تر میشم.
یه آب داغ روی صورتم ریخته میشه. دوباره برمیگرده و شروع میکنه خوردن کیرم، کوصش خیس خیس شده. حس میکنم اگه ادامه بده ابم میاد واسه همین سریع کیرمو از دهنش در میارم و بهش میگم: " بسه ممکنه ارضا بشم. " ولی اون بهم اعتنا نمیکنه و باز میکنتش تو دهنش و شروع میکنه خوردنش. کیرم شروع به نبض زدن میکنه و حس میکنم دارم ارضا میشم. حس میکنم داره خفه میشه؛ ولی اون وای نمیسه. در حالی که سرشو بالا پایین میکنه یهو ابم میاد و منم با نیروی زیاد تلمبه میزنم تو دهنش؛
" آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآه،"
با هر پاشیدن، کیرم نبض میزنه و به کامش میخوره و دهنشو از آب گرمم پر میکنم. تلمبه هامو توقف میکنم؛ چون سر کیرم خیلی حساس شده ممکنه؛ منفجرشم؛ ولی اون هنوز داره واسم ساک میزنه. باسنشو میگیرم و کوصشو که هنوز سره اون ارضاشدنه نبض میزنه رو لیس میزنم. بعد چند دیقه میاد دراز میکشه کنارم و هردو نفس نفس میزنیم؛ به خاطر ارضاشدنمون. به ارومی بهم نگاه میکنه و میگه:
" چطور بود بابا؟ "
آب دهنمو قورت میدم و میگم:
" خیلی خوب بود … نه عااالی بود عزیزم. هرگز انتظار چنین چیزیو نداشتم. "
" قابلی نداشت بابایی. "
" خب اینارو از کجا یاد گرفتی؟ "
" از رو همون فیلما دیگه. "
" منو سحر با یه چیزی بازی کردیم که مال مامانش بود؛ شبیه … ام … کیر بود. اونو تو دهنمون میذاشتیم و یکم با اون کوصمونو بازی میدادیم. ولی دردمون میگرفت و نمیتونستیم مثل اون فیلما زیاد ببریمش تو کوصمون. "
" ام … عزیزم دلیلش اینه که تو هنوز باکره ای و پردت هنوز دست نخوردس. و اون چیزی که مامان سحر داره یه کیر مصنوعیه. "
" منم همین فکرو کردم، بابایی. "
بعد از چند دقیقه سکوت میگه:
" بابایی، کمکم میکنی که پارش کنم؟ من نمیخوام کسی دیگه پارش کنه. میخوام که شما پارش کنی. "
کاملا شوکه میشم. خیلی غیرمنتظره به نظر میاد؛ بعد از کاری که انجام دادیم. همچنان در جهت های مخالف و روبه هم هستیم و سعی میکنم نگاش کنم؛ رعدو برقا کم شدن و تو اون تاریکی نمیتونم زیاد ببینمش.
" عزیزم، تصمیم خیلی سختیه و هنوزم … آخه … چیزه ! "
" واسم مهم نیست؛ من قبلا این تصمیمو گرفتم. "
با ملایمت کیرمو نوازش میکنه. میخنده و میگه: " کیرتو ببین اونم با ایده ی من موافقه. "
یه پوزخندی میزنم.
بلند میشه و تو حالت چهار زانو میشینه و میگه:
" خیلی وقته بهش فکر کردم بابا. میخوام کیرتو توم حس کنم. خواهش میکنم بابا! "
به آرومی کیر سیخ شدمو نوازش میکنه. اونقد سیخ شده که واسم سخته نه بگم. دستمو دراز میکنم و پاهاشو نوازش میکنم؛ در حالی که دارم تصور میکنم که کوصش الان چه شکلی شده. حدس میزنم خیس و باز باشه؛ نور یه رعدو برق دیگه اینو تایید میکنه. هرچقدر که فکر میکنم لخت کنارم نشسته بیشتر تحریک میشم.
" بابا به چی فکر میکنی؟ حس کردم کیرت پرش کرد. "
" داشتم فکر میکردم که تو الان لخت کنارمی. "
" توهم خوشت میاد بابا نه؟ "
به رغم این حقیقت که کار خوبی نیست؛ ولی کنترل خودمو از دست میدم و میگم: " آره عزیزم، دوس دارم."
دستشو دراز میکنه و دستمو میگیره و میزاره رو ممه هاش. یکی رو نوازش میکنم و تو دستم و با اون یکی میک میزنم.
همونطور که نوک پستوناشو نوازش میکنم، حس میکنم که خیلی سفت شدن. و دستمو اطرافشون میکشونمم.
" خیلی خوبه بابا، خیلی حس خوبیه؛ دستات روی سینه هامن. "
تو همون حینی که من دارم سینه هاشو نوازش میکنم؛ اونم نوک پستونای منو نوازش میکنه و میگه:
" سینه های شما هم سفت شدن بابا، خوشت میاد؟ "
" آره عزیزم. "
تا مدتی سینه های همو نوازش میکنیم. کیرم سفت و دردناک شده.
یهو با تعجب و هیجان میگه:
" بابا، داره از کیرت اب میاد بیرون. این معنیش اینه که واسه پاره کردن پرده ی من امادس؟ "
" اوه خدا، دختر کوچولو، من هنوز نمیدونم باید این کارو بکنم یا نه. "
" اگه این کارو نکنید من خودم پارش میکنم؛ پس بهتره شما این کارو بکنی. "
از پشت دراز میکشه و پاهاشو بالا میاره و بازشون میکنه.
" بابایی دخترتو بگا، منو خانم کن، منو بکن بابا. "
استفاده از کلمه " منو بکن و بگا " شوکَم میکنه.
تاحالا نشنیده بودم این حرفارو بزنه.
مغزم میگه این کارو نکن، کیرم میگه این کارو بکن. میدونم که دارم برای یه مبارزه ی شکست خورده میجنگم. بلند میشم و بین پاهاش زانو میزنم و کیر سفتمو میگیرم؛ که از قبل خیلی بیشتر سفت شده. هیچوقت تو عمرم انقد هیجان و البته ترس نداشتم.
این سوال که " اگه کوص کوچولوی اون تحمل کیر منو نکنه چی؟ " تو ذهنم خطور میکنه.
اروم سر کیرمو میزارم رو چوچوله و شکاف کوصش. دستشو دراز میکنه و لامپ رو روشن میکنه.
در این حین بالشیو زیر سرش قرار میده تا سرشو بالا بیاره تا بهتر کوصشو که میخوام بگام ببینه.
قبل اینکه کیرمو بکنم توش، کیرمو روی شکمش دراز میکنم تا ببینم کیرم چقد واسش بزرگه و قراره چقد بره توش.
" مطمئنی که اینو میخوای عزیزم؟ خیلی بزرگه ! "
بدون درنگ جواب میده: " آره بابا، میخوامش، لطفا منو با کیر بزرگت بکن ! "
میام پایین تر و کیرمو میزارم روی شکاف کوصش که خیس تر شده.
" باشه هروقت دردت گرفت بهم بگو. "
" باشه بابا، میگم. "
سر کیرمو میکنم تو شکاف کوصش و شروع میکنم اروم هُل دادن توش؛ درحالی که با دقت به صورتش نگاه میکنم.
حس میکنم یه چیزی سر راه کیرمو گرفته و هنگامی که پریشانی و استرسیو تو صورتش میبینم، جلوتر نمیبرمش. اما اون بلافاصله با عصبانیت خاصی میگه:
" خواهش میکنم بابا وای نَیسا … مگر اینکه من بهت بگم. فقط ادامه بده. "
منم با همون سرعت آهسته زور میدم تو. اگرچه استرسو تو چهرش میبینم و لرزش بدنشو حس میکنم. به حرکت آهسته آهسته ادامه میدم. حس میکنم که در مقابل پردش هستم. یکم بیشتر زور میدم و ناگهان کیرم از اون مانع عبور میکنه. و چند سانت به درون حرکت میکنه.
ناگهان صدایی ازش بلند میشه " اووووووه! اووووو! ااااااااااااااااه! "
و دوباره با ترس فشار دادنو توقف میکنم.
با نگرانی میپرسم: " حالت خوبه؟ "
اما من آرامششو حس میکنم.
و میگه: " اره، الان خوبم بابا، خواهش میکنم وای نیسا. میخوام کیرتو توم حس کنم … توی دختر کوچولوت. "
خروج خونی رو از کوصش حس میکنم، کیرمم خونی میشه، بهش میگم که بره بشورتش منتها نمیره و میگه:
" بابا الان میخوام فقط منو بکنی بزار خون بیاد. "
یک بار دیگه شروع میکنم به کردنش؛ منتها اینبار با زور و فشاری های طولانی و زیادتر.
در حالی که با یه لبخند به کیرم که داره میره توش نگاه میکنه.
" خیلی حس خوبیه بابایی. "
بعد چن دیقه، کاملا کیرم توشه؛ وقتی که لگن هامون به هم میخورن.
با التماس میگه: " بابا منو بگا! دختر کوچولوتو بگااااا! "
شروع میکنم با تلمبه های اروم ادامه میدم به کردنش. به عقب بر میگردم تا اینکه چیزی از کیرم نمونده که از کوصش دربیاد؛ دوباره همون مسیرو میبرم توش دوباره. انگار که کیرمو با گواش قرمز رنگ کرده باشی، خونی شده.
" دقیقا همینطور بابا. "
به بدن قشنگش نگاه میکنم … و نورِ رعدو برق قشنگ ترش میکنه.
اون بیرون بارون سختیه و رعدو برقش صحنه زیبایی رو روی رخت خواب من ایجاد کرده.
پاهاشو بلند میکنم و به حالت V بازشون میکنم.
" خوشت میاد که کیر بابا تو کوصته؟ فرشته کوچولوی من؟! "
" اوه، اره بابا، خیلی خوبه، و بهتر از اون کیر مصنوعیه؛ مخصوصا وقتی تا ته میره توم. "
سعی میکنم طوری بکنم تو کوصش؛ به این امید که ارضاش کنم؛ برخلاف مادرش که هیچوقت ارضا نمیشد. … و متنفره از اینکه تلمبه هامو اروم کنم یا درش بیارم. حس کردم ازم سوالی کرد.
میگم: " چی عزیزم؟! "
" حس خوبی بهت میده همونطوری که من لذت میبرم … وقتی که … میکنی توم؟ "
" آره عزیزم، حس خوبی بهم میده. "
تلمبه های طولانی تر، با سرعت بیشتری میزنم … کیرم کامل رفته تو کوص کوچیکش. ناله میکنه و روی تخت وول میخوره.
بعد پاهاشو میگیرم و روی شونه اش میزارم؛ تقریبا بدنش دولا شده، و کوصش باز تر شده؛ سرمو پایین میبرم پایین و شروع میکنم میبوسمش. یه بار دیگه ناله میکنه. چن دقیقه بعد، بوسه رو تموم میکنه و با حالت نگرانی میگه: " بابایی، حس سوزش میکنم رو کو
صم و حس میکنم باید برم دستشویی! بس کن، نمیخوام تو تخت دستشویی کنم. "
" بیخیالش شو عزیزم، ولش کن، دارم حال میکنم. خیلی حس خوبیه. "
" حرفمو باورکن! اون ادرار نیست تو داری ارضا میشی! و حس میکنم که مایعی گرم، کیر و خایه هامو خیس میکنه.کوص تنگش محکم دور کیرم حلقه زده و کیرمو با نبض های کوصش به سرعت بالا میاره.
" یعنی دارم ارضا میشم؟ "
" آره عزیزم؛ داری ارضا میشی. "
" آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآه! خیلی حس خوبیه! "
شروع میکنه نفس نفس زدن در حالی که دارم میکنمش، اگرچه هنگام ارضا شدنش اروم تر تلمبه میزنم. به قصد دوباره ارضاکردنش کیرمو تو کوصش عقب جلو میکنم و حرکت میدم. بعد چند لحظه دوباره جیغ میکشه،
" آآآآآآآآآآآآآآه! آیییییییییییییی! "
بدنش بشدت تکون میخوره و میلرزه؛ همونطور کوصش اطراف کیرم تنگ میشه.
حس میکنم نزدیکه آبم بیاد؛ واسه همین کیرمو در میارم و میگیرمش و از جام بلند میشم که آبمو بپاشم رو شکمش؛
ولی داد میزنه: " نه! بابا، نریزش اونجا! بریزش تو کوصم. "
" ولی ممکنه حامله بشی …! "
کیرمو میگیره و برش میگردونه تو کوصش. دستشم خونی میشه. این صحنه های خونی منو بیشتر حشری میکنه.
" میخوام بریزی توم …! "
دیگه آب از سرم گذشته که بحث کنم باهاش.
" آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآه!!! "
کنترلمو از دست دادم. کیرم تو کوصش نبض های شدیدتری میزنه حین ریختن آب. هر لحظه که ناله میکنم و کیرم نبض میزنه، آب بیشتریو میریزه توش. با هر بار ریختن آب و ناله کردن ما، بدن و لگن هامون به هم فشرده میشن.
بالاخره همه ی آبم توش ریخته میشه. روش میخوابم و دست و پام بشدت میلرزن.
اونم نفس های عمیقی میکشه.
چن لحظه بعد دستام شل میشن؛ بعد دستاشو دور من حلقه میکنه و منو تو آغوشش میگیره.
و میگه: " بابا، عاااااالی بودی تو. "
" اره عزیزم، ولی نباید آبمو میریختم توت. "
" من خواستم این کارو بکنی. حس خیلی خوبی داشت. "
با صدایی نگران میگم: " ممکنه حامله بشی. "
" نه بابا؛ من حامله نمیشم چون از قبل قرص ضد بارداری خوردم. "
بار سنگینی رو روی شونه هام حس میکنم و در این حال ازش جدا میشم و کنارش دراز میکشم و میگم:
" خوش حالم که باهوش بودی."
بغلش میگیرم و باهم میریم کیرم و کوصشو میشوریم و برمی گردیم به تخت.
" راستی چطور میدونستی که این اتفاق(ریختن آبم) میوفته؟ "
" از توی فیلم های سکسی دیدم و همیشه چنین فانتزی ای داشتم که توم ریخته بشه. "
یه لحظه مکث میکنه و بعد اقرار میکنه:
" من واقعا از رعدو برق نمیترسیدم بابا؛ فکر کردم بهونه خوبیه که تو رخت تو بخوابم. و از قبل هم دیدم که لخت خوابیدی. "
" خب، تو منو گول زدی دختر کوچولو! "
" ولی تو خوشت اومد نه؟ "
" آره عزیزم؛ خوشم اومد. "
" مامانم اینطوری بهت حال میداد؟ "
" نه، تو فوق العاده بودی دخترم … اما من چنین مقایسه ای نمیکنم … بالاخره هر زنی متفاوته . "
" من متفاوت بودم ؟ "
" آره، تو خیلی فرق میکنی. "
" میخوام هر روز منو بکنی، بابا. "
" خب، در مورد هر روز نمیتونم نظر بدم. "
" تو می تونی این کارو بکنی … میدونم که میتونی. "
" هرروز که نمیشه … چون ممکنه درد داشته باشه واست. "
" روشو میکنه به طرف من از پهلو و بغلم میکنه و میگه:
" واسم مهم نیست؛ من فقط تورو میخوام بابا. "
" از اون لحظه بود که فهمیدم معتاد من شده. "
سعی میکنم غمو اندوهمو تو خودم غرق کنم.
" باشه عزیزم، ولی بهتره الان دیگه بخوابیم. "
" میتونم باتو بخوابم ؟ "
" آره، میتونی عزیزم. "

به خاطر اینکه دیر خوابیدیم، صبح دیر از خواب بیدار میشیم. سریع خودمونو آماده میکنیم؛ اون بره مدرسه و من سرکار. برای اولین بار اونو لخت میبینم و حس میکنم به یه خانم جوان تبدیل شده. لباساشو میپوشه.
همونطور که داریم بیرون میریم،
" امروز روز بزرگی خواهد بود؛ میدونم که آبت تومه. "
با یه لبخند خودمو میکشونم سمتش و گونشو میبوسم. روشو برمیگردونه جوری که به جای گونش بوسم رو دهنش میوفته.
" دیگه گونه هامو بوس نکن؛ " با یه لبخندی نگام میکنه و میگه: " من دیگه زنتم. "
" اوهوم، خوشگلم. "
جمعست، بعد از ظهر که به خونه می رسم، جای تعجب نیست که نیلوفر، بهترین دوستش سحرو هم آورده؛ چیزی که عجیبه اینه که هردوشون توی رخت نیلو هستن و جفتشونم لختن و در اتاق هم بازه.
: " ما منتظر شما بودیم بابا! من به سحر گفتم که دیشب چه اتفاقی افتاد و سحرم میخواد اونوتجربه کنه. "
اگرچه کیرم با دیدن دو نوجوان لخت داره راس میشه ولی زنگ های هشدار توی ذهنم به صدا در میان.
" اولا؛ قرار نبود به کسی بگی. دوما، من نمیتونم باکره بودن سحرو تحمل کنم."
در جواب اولی میگه : " منو سحر بهترین دوستان هم هستیم. ما همه چیزو به همدیگه میگیم و قسم میخوریم به کسی نگیم. هیچ کسی از اسرار ما باخبر نمیشه. مطمئن باش بابا. "
در جواب دومی : " این دقیقا همون چیزیه که سحر میخواد، درضمن یادتونم هست؛ که باباش چن سال پیش با منشی شرکتش فرار کرده و اون و مامانشو رها کرده. "
" در این حین، سحر جلوتر میاد و دستمو میگیره و میگه: " آقا رضا؛ من خیلی دوس دارم اولین سکسمو با شما تجربه کنم."
نیلو میگه: " تا وقتی که ما دوتا مثل خواهریم، نگران نباش. "
و من میدونستم که اونا مثل دوتا خواهرن، نه فقط در رابطه دوستیشون بلکه از طرز ساختار بدناشون … سحر یکم بلند تره و موهاش قهوه ای هستن ولی نیلو موهاش طلایین. ممه های سحر کمی از ممه های نیلو کوچیک ترن ولی سحر نوک پستوناش بزرگ ترن.
طبق نقشه ای که کشیدن، سحر شروع میکنه به باز کردن دکمه های پیرهنم و نیلو خم میشه و کفشامو در میاره. در حالی که نیلو داره کفشامو در میاره؛ سحر محکم به من میچسبه، نیلو کفشو جورابامو در میاره. در حالی که سحر پیرهنمو در میاره، نیلو کمربندمو باز میکنه و شلوارمو درمیاره. وقتی شلوارم میوفته، کیر تنگم از توی شرتم کاملا نمایان میشه. چشام دنبال لب های سحره که میگه:
" اوووووووه! "
باهم همکاری میکنن تا لباس های زیرمو در بیارن و منو مثل خودشون لخت کنن.
نیلو میگه: " سحر لمسش کن. "
سحر دستاشو دور کیرم حلق میکنه و به نیلو میگه: " اووووووه. چقد بزرگه؛ همونطوری که گفته بودی. "
به آرومی کیرمو نوازش میکنه و گهگاهی انگشتاشو دور سرش میچرخونه.
" من دیگه نمیتونم صبر کنم، میخوام بره توم. صورتشو بالا میاره و منو نگاه میکنه و میگه منم قرص ضد بارداری خوردم پس لازم نیست نگران حامله شدن من بشین اقارضا. "
" ممنون که بهم گفتی. "
هنوز باور نمیکنم که داره چه اتفاقی میوفته.
نیلو میگه: " بابا میتونیم بریم تو تخت تو، آخه تخت تو خیلی بزرگتر از تخت منه. "
به تخت کوچیکش نگاه میکنم و میگم: " اره، حتما. "
سعی میکنم لباس و کفشامو بردارم ولی اونان میزارن. نیلو خم میشه و کفشو جورابامو ببره و سحر لباسای دیگه رو بر میداره.
فرصت خوبیه تا بهشون نگاه کنم، جفتشون بسیار فریبنده هستن. سحر هرگز چشماشو از کیرم که حین رفتن به اتاق، تکون میخوره، برنمیداره.
یه بار دیگه، طبق نقشه ای که کشیدن، روی تخت، جلوی من زانو میزنن؛ سحر شروع میکنه به لیسیدن و بوسیدن سر کیرم و نیلو شروع میکنه بوسیدن و لیسیدن تخمام. فکر کنم اینارو هم از رو همون سایت های سکسی یاد گرفتن. بعد از چن لحظه جاهاشونو عوض میکنن. الان در دو طرف کیر من هستن و شروع میکنن با لب هاشون، از بالا تا سر کیرم میکشن. و با تف هاشون کاملا خیسش میکنن. چن لحظه بعد شروع میکنن تا کیرمو تو دهن بگیرن و ببینن که کی میتونه بیشتر بکنه تو دهنش. هرکدوم سَر اون یکی رو هُل میده در حالی که کیرم تو دهنشونه، تا بیشتر بره تو دهنشون. اول سحر کیرمو میکنه تو دهنش و چند لحظه بعد عقب م�
�ره و میارتش بیرون برای نفس گرفتن. من تلاش میکنم که حواسمو جمع کنم ارضا نشم ولی خیلی سخته. مخصوصا وقتی اونو توی ته گلوش حس میکنم؛ سخت تر میشه. و بهشون میگم: " مواظب باشین دخترا، وگرنه آبم میاد. " همون موقع نیلو از دهنش میارتش بیرون.
نیلو میگه: " بابا کوص سحرو هم میخوری هونطور که دیشب کوص منو خوردی؟ سحر میخواد بفهمه چه حسی داره. "
" حتما. "
روی تخت دراز میکشم و سحر تو حالت اسکات میشینه روم؛ جوری که صورتش روبه پاهامه.
عطرو بوش کمی با عطرو بوی نیلو فرق میکنه؛ ولی خیلی مست کنندس. شروع میکنم لیس زدن و مکیدن کوصش، همونطوری که دیشب این کارو با دخترم کردم. خیلی بوی خوبی میده. وقتی زبونمو میکنم تو شکاف کوصش، ناله ای میکنه. همونطوری که حس میکنم داره بیشتر تحریک میشه؛ دهن و زبونم خشن تر میشن؛ لیسیدن و مکیدن کوصش انگار آخرین وعده ی غذایی منه.
ناله میکنه: " آآآآآه !! چه حس خوبیه، آآآآه !! بخورش ! "
در همین حین یه نفر به ارومی شروع میکنه به بازی کردن با کیرم. ولی نمیدونم کدومشونه که داره این کارو میکنه. چون کون دوست داشتنی سحر جلوی دیدمو گرفته. و سعی میکنه رو صورتم سواری کنه؛ و کوصشو به طرف من فشار میده. یه لحظه بعد حس میکنم که کیرم وارد یه سوراخ گرم و خیس میشه… تعجب میکنم. بعد متوجه میشم حتما نیلو سوار کیرم شده.
سحر میگه: " مواظب باش آبشو نیاری. فکر کنم سحر میخواد ابم توی خودش بریزم. "
" نگران نباش، نمیزارم بیاد."
تنها کاری که نیلو میکنه اینه که رو کیرم نشسته؛ لگن و باسناشو حس میکنم که به ناحیه لگنم میخوره. و میفهمم که داره سواری میکنه رو کیرم.
صدای ناله و صدایی ملچ ملوچ مثل بوسیدن لب رو میشنوم، با خودم فکر میکنم که ممکنه دخترا در حال بوسیدن هم باشن. کوص سحر روی صورتم داره خیس میشه و لبه های کوصش بیشتر پویانمایی میکنن. چن لحظه بعد صدای خفه ای میشنوم؛
" اوووووه، رضا !!! "
" درسته، سحر ارضا میشه. "
آبشو میریزه روی کل دهنو گردنو صورتم.
سحر جیغ میزنه و تقریبا منو با آبش غرق میکنه. تمام بدنش میلرزه، سعی میکنه بلند شه.
وقتی اینو میفهمم از لیسیدن و مکیدن دست میکشم.
وقتی بدنش از لرزیدن وای میسه، صدای نیلو رو میشنوم که به سحر میگه : " میخوای جاهامونو عوض کنیم؟ "
" بیا جاهامونو عوض کنیم. "
چن لحظه بعد، طوری که دختر زیبای آبدارم میاد رو صورتم میشینه.
حس میکنم که کیرم برداشته میشه و وارد یه سوراخ گرم و خیس میشه.
نیلو به سحر میگه: " فقط بکنش تو، وای نیسا، نترس، درد نداره."
و منم این وسط واقعا دارم حالی اساسی میکنم.
سحر نصیحت نیلو رو گوش میکنه و حتی وقتی که سر کیرم با مانعی مواجه میشه بازم خودشو به سمت پایین میکشه و پیش میره.
" درد داره، آآآآآآآآآآه !! "
نیلو درحالی که کوصشو روی صورتم تکون میده؛ میگه: " فقط ادامه بده … سعی کن ریلکس باشی. "
با صدایی گرفته میگه: " باشه … ام …اه… سعیمو … میکنم… ! "
چن لحظه بعد حس میکنم کیرم بیشتر رفته توش؛ با خودم میگم شاید پردش پاره شده باشه.
کیرم کاملا رفته توش و اونم باسناشو روی لگنم حس میکنم.
" آآآآآآآآآآآآآآآآآه !!! درد میکنه. "
این لحظه کوص نیلو صورتمو پوشیده و نمیتونم سحرو نصیحت کنم.
سحر چند دقیقه تو اون حالت رو کیرم میشینه.
نیلو بهش میگه: " بالا پایین کن. "
" نمیتونم … پاهام سست و ضعیف شدن الان. "
" میتونیم تو یه لحظه جا عوضی کنیم، میتونی صبرکنی بابا منو ارضا کنه؟ "
" اره، میتونیم؛ تو که میدونی دهنش فوق العادس! ولی کیرش حس بهتری میده توم. "
دخترا همه جا حسادت همو میکنن.
نیلو شروع میکنه به همون کاری که سحر روی صورتم کرد. فکر میکنم اونا دارن همدیگه رو میبوسن. نمیدونم شایدم دارن با سینه های همدیگه بازی میکنن. کوص نیلو گهگاهی نبض میزنه و حس میکنم داره ابش میاد.
بعد چن لحظه، داد میزنه: " بابا !داره میاااااااااااد! آآآآآآآآآآآآآآآآآآه! آیییییییییییی!"
برای دومین بار امشب صورت من از آب پر میشه.
تا جایی که میتونم لیسش میزنم. و فکر نکنم دیگه به این زودیا آبش بیاد دوباره، چون زبونم خسته شده، چن دقیقه تو اون حالت میمونیم و بعد دخترا پیاده میشن.
اولین جایی رو که بعد از پیاده شدن اونا میبینم کیر خودمه. بله، کیرم خونی شده، همچنین کوص سحر هم خونی شده اطرافش. باهم میریم و میشوریمشون. و برمیگردیم. سحر میگه: " آقارضا، حالا میخوام، دقیقا جوری که نیلو رو کردی؛ منم همون جوری بکنی."
لبخندی میزنه و میگه: " میتونم شمارو بابا صدا بزنم؟؟؟ تو مثل بابامی، حتی بهتر از بابای خودم."
" باشه، حتما، و الان شما دوتا دخترای منین. "
" این عالیه بابا. "
" حالا، منو بگا، بابا، دختر کوچیکتو بکن، دخترتو بگا. "
وقتو تلف نمیکنم. میام نزدیکش، بین پاهاش، و کیرمو میزارم لای شکاف کوصش. و روی چوچولش بالا و پایین میکنم. بعد، به سمت داخل حرکتش میدم. تو این فکرم که ممکنه بازم تنگ باشه، ولی کیرم به راحتی میره تو.
بهش میگم: " در چه حالی، خوبی؟ "
" اره بابا خوبم. "
یه بالش میزاره زیر سرش.
" میخوام وقتی منو میکنی ببینمت. "
دقیقا مثل نیلو. پاهاشو میگیرم و تو حالت V شکل پاهاشو باز میکنم. و شروع میکنم با ریتم آهسته ای تلمبه هامو شروع میکنم.
" آآآآآآآآه ! بابا، خیلی حس خوبیه. لطفا وای نیسا. منو بکن ! "
نیلو هم میاد رو سحر و نوک پستوناشو میگیره.
" آه، نیلو، ایییییی. "
تو همین حین، با یه دستش از یه پستونش نیشگون میگیره و با نوک انگشتاش اطراف نوک پستوناش میچرخونه.
منم سرعت تلمبه زدنامو بالا میبرم، جوری که بدنامون به هم میخورن.
تحریک شدن سحر چند برابر میشه. قبل از اینکه ناله بکشه،
" آآآآآآآآآآه!!! بابا!!! مممممم… داره میاد …"
کوصش اطراف کیرم تنگ تر میشه؛ سعی میکنم که آبم نیاد هنوز. بدنش شروع میکنه تکون خوردن و لرزیدن در طول ارضا شدن، و من سرعت تلمبه زدن رو کم میکنم؛ ولی وقتی آبش تموم میشه، باز سرعت تلمبه زدنمو افزایش میدم.
چن لحظه بعد دوباره با ناله ای بلند دوباره آبش میاد. بعد از اون شروع میکنه به التماس کردن که آبمو بریزم توش.
از این طرز حرف زدنش تعجب میکنم. فکر کنم نیلو همه چیو بهش گفته و اونم دوس داره دقیقا مثل نیلو بکنمش و ابمو توش بریزم.
" آآآآآآآآآآآآآه!! آبم داره میاد."
کیرم توی کوص منقبضش تکون میخوره و با هر نبض بیشتر میره تو.
" آآآآآآآآآآآه!! حسش میکنم که داره میریزه توم؛ آآآآآآآه!! بکنش توم، بابایی. "
ناله میکنه در حالی که آب داغم داره میپاشه توش.
بعد چن لحظه بدنم سست میشه.
نیلو نزدیک میشه و روی سحر خم میشه، در حالی که کیرم تو کوص منقبض سحره.
سر اون ارضا شدنش روی صورتم، نفس نفس میزنه؛ بعد از اینکه تنفسش عادی میشه، سرشو بلند میکنه و منو میبوسه.
" ممنون بابا، محشر بود؛ این چیزی بود که سحر میخواست شایدم حتی بیشتر از اون چیزی که میخواست. "
بعد چن دیقه کیرم از تو کوص سحر در میاد و نیلو به سرعت به سمت پاهای بهترین دوستش میره و شروع میکنه به لیس زدن آب سفیدی(آبی که تو کوصش ریختم) که از کوص سحر درمیاد. شوکه میشم. سحر شروع میکنه توضیح دادن:
" منو نیلو قول دادیم که اگه هرکدوممون که گاییده شدیم و آب تو، تو کوصش ریخته شد، اون یکی باید آبتو که روی کوصشه رو بخوره. "
" اینو هم از تو اون فیلمای سکسی یاد گرفتین؟ "
سرشونو به علامت تایید تکون میدن. از جام بلند میشم و کنار سر سحر زانو میزنم و میگم:
" پس تو بهتره که کیرمو پاک کنی. "
بدون هیچ درنگی کیر پوشیده از آبمو میکنه توی دهنش و شروع میکنه با زبونش تمیزش میکنه. چن لحظه بعد دوباره ارضا میشه بوسیله زبون سحر که روی کوصشه و کیر منم توی دهنشه.
چندی بعد، هممون دراز می کشیم روی تخت و من وسطشون دراز میکشم. و می پرسم:
" خُب، تا حالا کوص همدیگه رو خوردین؟ "
هردو سرخ میشن. نیلو در جواب میگه:
" اره بابا، بعضی اوقات بعد از اینکه با اون کیر پلاستیکی مامان سحر بازی میکردیم؛ باید به طریقی تسکین پیدا می کردیم. "
سرمو خم میکنم و به یکیشون نگاه میکنم و بعد دیگری و میگم:
" راستی وقتی روم سواری میکردین؛ داشتین همدیگه رو بوس میکردین؟ "
سحر میگه: " آره، ما داشتیم با ممه های همدیگه بازی میکردیم. خیلی داغمون میکرد این کار. "
سحر میگه : " تو فوق العاده ای بابا! جهت اطلاعت بگم که ترتیبی دادیم که آخر هفته هارو باهم باشیم. و منو نیلو قول دادیم تمام مدتی که اینجاییم لخت باشیم؛ مگر اینکه بخوایم بریم بیرون. "
" آره، اینطوری خیلی خوبه! "
از تصور داشتن دوتا دختر نوجوانِ داغِ لخت، اخرهفته ها تو خونه، هیجان زده میشم.
میگم: " احتمالا ما دیگه بیرون نریم و میتونیم فقط پیزا و یا چیزی سفارش بدیم. "
سحر میگه: " به نظر من که عالیه. "
نیلو هم میگه: " منم موافقم، نظر خوبیه. "
بعد چن دیقه؛ ناگهان سحر میگه: " دوباره کوصمو میخوری بابا؟! … زبونتو اونجام دوس دارم. "
انگار زبونم تو کوصش مزه کرده.
" حتما، منتها زبونم خسته شده؛ فکر نکنم بتونم مثل قبل واست بخورمش. "
در این میان، نیلو دوباره کیرمو سفت میگیره. اگرچه نمیتونم ببینمش، اما اطراف لگنم بدنشو حس میکنم. "
چند ثانیه بعد کیرمو حس میکنم که دوباره وارد یه سوراخ گرمو خیس میشه. در حالی که دارم توی کوص سحر ناله میکنم، نیلو داره روی کیرم بالا پایین میکنه. بعد از چند دیقه بدن سحر شروع به لرزیدن میکنه و میگه:
" آماده باش، داره میاد. "
تو همون لحظه آب گرم شیرینشو میریزه توی دهنم. اگرچه تقریبا منو غرق کرده؛ به سرعت آب دهنمو قورت میکنم و به لیسیدنش ادامه میدم. توی یه نقطه از کوصش تمرکز میکنم و شروع میکنم مکیدن و لیس زدن و اون " ناله " و" آآآه " های کوچیکی میکشه. و دوباره داد میزنه:
" آآآآآآآآآآآه، آیییییییییییی! "
و دوباره ارضا میشه. و یک بار دیگه صورت و گردنم با اون آبش خیس میشن.
دوباره بدنش به لرزه در میاد و بقیه ابشم میریزه و با هر لرزه بدنش، آب کمی بیرون میاره. با بدنی سست از روم پایین میره و دراز میکشه کنارم.
ناگهان نیلو داد میزنه : " آآآآآآآآآآآآآآآه !!! داره میاد. "
انقد روی کوص سحر تمرکز کرده ام که فراموش کردم که دخترم روی کیرمه و داره گاییده میشه.
سینشو میبینم که بالا پایین می ره و نفس نفس میزنه. سرشو از پشت انداخته و بدنش به خاطر ارضا شدنش تکون میخوره. بعد از چند دقیقه دستشو میزاره روی شکمم و میگه: " میشه منو حالت داگی استایل بکنی بابا؟ "
" حتما. "
تو اون حالت میشینه. و منم از پشت نزدیک پاهاش زانو میزنم و کیرمو سُر میدم توی کوصش؛ شروع میکنم تلمبه زدن. در حالی که دارم نیلو رو میکنم متوجه میشم که سحر میره زیر شکم نیلو و شروع میکنه لیس زدن کوص نیلو و خایه های من.
" آآآآآآآآآآآآآآآه "
ناله میکنم و محکم تر میکوبم تو کوص نیلو. در این حین نیلو هم سرشو میندازه پایین و شروع میکنه خوردن کوص سحر.
صحنه ی خارق العادئیه.
این کارو تا مدتی ادامه میدیم. نیلو ارضا میشه دوباره، و منم نزدیکه دوباره ارضا بشم. سحر هم با زبون زدن های نیلو ارضا میشه. حس میکنم که با هر تلمبه ای که تو کوص نیلو میزنم خایه هام میخورن به صورت سحر. و تلمبه هارو توی کوص نیلو رگباری میکنم جوری که کیرم یهویی بیرون میاد و میره تو دهن سحر. سحر لیسش میزنه و میکنتش تو کوص نیلو؛ آه میکشم وقتی که تلمبه هامو توی کوص نیلو شدید تر میکنم. تو همین حین داد میزنم: " آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآه ! … آبم داره میاد، آآآآآآآه ! "
دوباره ارضا میشم؛ و میریزمش تو کوص نیلو. منتها این بار آب کمتری بیرون میاد.
تلمبه هارو اروم تر میکنم؛ کیرم کاملا خیس شده و تو کوص نیلو لیز میخوره؛ با اینکه بار دومه که ارضا میشم ولی بازم دارم کیف میکنم. خودمو عقب میکشم و سر کیرم الان دقیقا روی لبه های کوص پوف کرده ی نیلوئه؛ و میتونه بیوفته رو دهن سحر. بالاخره کیرمو بیرون میارم و میکنم تو دهن سحر، تا بقیه آبی که روی کیرمه رو بخوره. حریصانه کیرمو میک میزنه؛ دیگه واقعا نمیتونم ارضا شم. تکون خوردن هام تموم میشن. بالاخره کیرمو در میارم از تو دهنش و از پشت نزدیک نیلو میشم و به تماشای کوصش میشینم که مخلوطی از اب من و خودش از کوصش درمیاد. صحنه ی دیدنی ایه. باسنای نیلو رو نوازش میکنم و از
هم بازشون میکنم تا ابش بیروم بیاد؛ تا سحر کوص گاییده شده ی نیلو رو تمیز کنه. هر کدومشون حداقل دو سه بار ارضا شدن. هرسه مون دراز میکشیم؛ و بدناشونو نوازش میکنم. یهویی نیلو میگه: " خیلی حال داد؛ مخصوصا وقتی که بابا داشت منو تو حالت داگی استایل میگایید و تو از زیر کوصمو لیس میزدی. "
سحر هم موافقت میکنه و میگه : " اوهوم؛ خیلی. "
" منم خیلی خوشم اومد. شما دوتا دختر، عه ببخشید خانم، دیگه هستین واقعا ! الان دیگه خیلی دیروقته، میخوایین چیزی بخوریم؟ "
سحر جواب میده: " نه بابا، من پروتئینمو خوردم. "
نیلو هم جواب میده: " منم پروتئینمو خوردم. مگر اینکه شما گرسنه باشین بابا. "
" نه، منم به اندازه کافی آب کوص خوردم! میلی ندارم دیگه. "
همه میزنیم زیر خنده.
نیلو میخنده و میگه: " کی میدونه، شاید تا اخر هفته تو این تخت موندیم ."
احساس خستگی زیادی میکنم ولی ارزششو داره؛ البته تا موقعی که این دوتا فرشته ی کوچولو رو داشته باشم.

نوشته: رضا


👍 6
👎 13
16190 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

753164
2019-03-09 21:50:06 +0330 +0330

خاک تو سرت با این مذخرفی.که نوشتی احمق گمشو

1 ❤️

753171
2019-03-09 21:53:22 +0330 +0330

طرف در حد پورن استارا حرفه ای بود بعد از بارون و رعدو برق میترسید!! یعنی عقل بچه چهارساله تو بدن دختر شونزده ساله!! معمولا فیلمهای پورن پنج تا صحنه دارن تو فقط دوتاصحنه اولو با تغییر دادن اسما به عنوان خاطرات خودت نوشتی پس سه تای دیگش چی؟ کم فروشی نکن دیگه!! ?

0 ❤️

753177
2019-03-09 22:00:04 +0330 +0330

خیلی حس بدی بود واصلا داستانت تحریک کننده نبود و چندش اور و تاسف اور بود

1 ❤️

753181
2019-03-09 22:04:30 +0330 +0330

میدونی فقر و فحشا ، از هم گسیختگی خانواده ها ، تنزل انسانیت تا مرز حیوانیت اینا واقعیتهای جامعه امروز ماست واقعیتی درد ناک که حاصل چهل سال حاکمیت تحجر و چپاول دینی است چپال مال و فرهنگ و انسانیت و شخصیت اصیل ایرانی و اریایی ما

1 ❤️

753214
2019-03-09 23:43:44 +0330 +0330

تنها قصدت از نوشتن این داستان اینه که سکس پدر و دخترو تو ذهن بچه هایه سایت بریزی ولی دوست نامحترم از همینجا اعلام میکنم کیرم تو ذهنت

1 ❤️

753228
2019-03-10 00:25:07 +0330 +0330

دیسلایک ۴
سناریو فیلمه ؟ خیلی طولانی بود نخوندم ولی از نظرات اساتید و دوستان گل شهوانی معلومه هجویات ی بیش نیست .

1 ❤️

753267
2019-03-10 05:42:41 +0330 +0330

با این ک خودم ژانر تابو رو دوس دارم اصن جالب نبود نگارشت بیشتر تلاش کن

0 ❤️

753273
2019-03-10 06:02:31 +0330 +0330

تخیلات خوبی بود پسرک پانزده ساله

1 ❤️

753322
2019-03-10 09:54:01 +0330 +0330

وای عالی بود خوشم اومدش

0 ❤️

753355
2019-03-10 14:12:41 +0330 +0330

خیلی خوب بود اولاشو بیشتر دوست داشتم ممنون

0 ❤️

753359
2019-03-10 14:56:13 +0330 +0330

کیرم تو ناموس نداشتت کسکش ذهن مریض شاشیدم تو ذهن خرابت خاک بر سرت کنن قطعا زائیده ذهن جقیته ولی همین که ذهنت مشکل داره یعنی بی ناموسی

0 ❤️

753374
2019-03-10 16:57:30 +0330 +0330

با اینکه از موضوع داستانت شوکه شدم اما تحریک شدم تا آخر دنبال کنم داستان رو که پی به شخصیت نویسنده داستان ببرم،الان هیچ شک وشبحه ای ندارم که داستان و توهمات یک بیمار حاد جنسیتی رو خوندم کسی که این همه حجم از کصشعر و توهمات رو توی مغزش پروش داده خوب بشو نیست!تو رو باید با هفت پوزیشن مختلف اعدام کرد که داری رابطه پدر و دختری رو باب میکنی واقعا متاسفم،دیس لایک

1 ❤️

753387
2019-03-10 18:49:44 +0330 +0330

اگ پسری امیدوارم هیچوخت دختر دار نشی

0 ❤️