سلام من نازنین هستم تازه با این جا آشنا شدم
چند روز پیش توی یکی از انجمن ها داستانی دیدم به اسم زندان زنان و تصمیم گرفتم خاطره تلخ خودم از زندان رو براتون تعریف کنم خاطره ای تلخ که هر وقت یاد آن می افتم بغضم می ترکه خیلی طولش نمیدم و وقتتون رو نمی گیرم 4 سال پیش دانشگاه قبول شدم و مجبور به ترک شهر و کاشانه شدم خانواده تقریبا مذهبی و با اصالت و با آبرویی داشتم و خودم در زیبایی خدا می دونه کم نداشتم .بگذریم توی دانشگاه حواس خیلی ها به دنبالم بود حتی بعضی از استاد ها هم به من نظر داشتم ومن به هیچ کدومشون توجه نداشتم جز جواد … که زیباترین و خوشتیپ ترین پسر دانشکده و البته پست ترین آنها.جواد خیلی بهم پیله می کرد و با این کار ها بلاخره دل منو بدست اورد کسی که فکر می کردم عاشقمه از من به عنوان یه وسیله واسه کثافت کاری هاش استفاده کرد
یه روز توی دانشکده هم رو دیدیم و گفت عصر فلان ساعت بیا فلان پارک که کارت دارم آخه اون موقع موبایل نداشتم طبق قرارمون رفتم سر قرار اون کنار دوتا دختر ایستاده بود و داشت باهاشون می خندید تا منو دید الکی گفت به خاله سلام برسونین و ازشون جدا شد و اومد باهام دست داد داشتم به خاطر کار هاش دق می کردم آخه به اون به چشم شوهر نگاه می کردم اون عین خیالش نبود و پروپرو جلوم مخ زن و دختر مردم رو می زد.تو همون لحظه دیدم کیفم رو گرفت و یه بسته مشکی کوچیک انداخت توش و خیلی عادی دست منو گرفت و با سرعتی غیر معمول داشت منو می کشید که یه نفر گفت ایست…
چشمم رو باز کردم دیدم توی دادگاهم و به جرم همکاری در فروش مواد مخدر متهم شدم نتونستم خودم رو تبرئه کنم آبروم رفت خوانواده ام عآقم کردن و رفتم زندان با ورم نمی شد که یکی از درسخون ترین و نجیب ترین دختر شهرمون الان باید به چشم یه جنایتکار با هاش رفتار کرد …من وارد زندان شدم چیزی که توی دو سالی که اونجا بودم زن و دختر های زیادی رو اونجا ملاقات می کردم دحتری رو شناختم که واسه دوست پسرش عزیزترین کسش رو کشته بود یا زنی که اونجوری که راجب بهش می گفتن به خاطر اعتیاد بچه اش رو فروخته بود یا زن متاهلی که از روی هوسبازی با سه مرد همزمان خوابیده بود . حالا من میون این همه خلافکار چکار می کردم به پناه کی می رفتم دلم واسه فسنجون های مادرم کرشمه های خواهر کوچکم تنگ شده بود…
روز اولی که پا به اون خراب شده گذاشتم احساس غریبی می کردم بیشتر زنای اونجا افسرده بودن و چروکیده بعضی ها هم سرشون به کار خودشون گرم بود و به من توجه نکردن جز شهلا…الان دوستمه و نمی تونم بهش توهین کنم آخه مطمئنم این داستان رو می خونه بعدا فهمیدم اونم به خاطر فحشا محکوم شده از شانسم هم سلولی بودیم متوجه نگاه های تمام هم سلولی هامون بهم شده بودم یه حس ترسی داشتم آخه میترسیدم سرم رو زیر آب کنم واسه همین زیادی تحویلشون نمی گرفتم تا این که شب شد و خاموشی رو زدن .تخت های زندان واسم عین قفس بود سلول هم هواش مرده بود نمی دونم چرا زود خوابم برد اما نمی دونستم بیدار شدنم هم اینقدر زود باشه یهو نفهمیدم چی شد ولی احساس کردم کسی داره منو لمس می کنه تا خواستم پاشم ساناز(هم سلولیم) بالش رو گداشت رو صورتم داشتم خفه میشدم که تا بالش رو برداشت فاطی که اونم هم سلولیم بود دهنم رو با روسری بست و با دوتای دیگه از هم سلولی هام دستو پاهم رو گرفتن و شهلا نشست رو سینم و گفت خوشکل خانوم نمی خوای از اون حالایی که به دوست پسرات دادی به ما هم بدی و بعد با کمک بقیه شروع به کندن لباس هام کردن منم هر کاری کردم نتونستم جلوشون رو بگیرم تا زمانی لخت مادر زادم کردن شروع کردن به تعریف و تمجید که عجب بدنی داری و از این جور حرفا داشتم به این حرفها گوش می دادم که یهو چشام سیاهی رفت شهلا انگشتش رو آلتم فروکرده بود و به سختی صداش رو میشنیدم که کی گفت لاکردار عجب کی آکی داری یعنی تا به حال به کسی ندادی …من فقط گریه می کردم که فاطی دهنم رو باز کرد ولی قبلش تهدیدم کرد اگه جیغ بزنم منو خفه می کنه.حالا ا.نا افتادن به جونم و همه جای بدنم رو می خوردن با می مالوندن ولی شهلای لعنتی ول کن آلتم نبود و مدام حرف های زشت می زد آخه حرفاش آدم رو یاد مرد های چاله میدون میندازه …کم کم با این که اکراه داشتم نفس نفس می زدم لعنتی ها می دونستن چکار کنن که طرف رام شه خواهشن بهم حق بدین پنج شیش نفر داشتم هم زمان بهم دست می بردن هر کی جای من بود تا به حال چند بار ارضاشده بود. منو از تخت اوردن پایین آخه روی تخت دونفره نمی تونستن راحت باشن محکم منو زمین انداختن و ساناز وقیحانه لخت شد و روی صورتم نشست و تند تند میگفت کسم رو بخور هرزه کوچولو آلتش خیلی بوی بدی می داد ولی داشتم خفه می شدم مجبور شدم براش بخورم یه دو دقیقه ای روی من بود بعدش یه نفر دیگه که الان اسمش رو یادم نیست سنش خیلی بالا بود روی صورتم نشست شهلا دیگه آلتمو ول کرده بود و داشت سینه هام رو می خورد دیگه کاملا رام شده بودم و هر کاری که خواستن براشون کردم شاید تجاوزشون 3 الی 4 ساعت طول کشید و تا همشون راضی نشدن دست بردار نبودن …تا دوهفته برام خیلی سخت بود کارشون با من ولی بعد از اون شدم یکی عین خودشون وقتی به کار هایی که کردم فکر کی کنم از خودم بیزار می شدم فقط توی همین یه جمله خلاصه کنم که یه زنه بیچاره رو همون شب اول بهش تجاوز کردیم طفلکی هر چه قدر التماس کرد که همسر و بچه داره ما گوش نکردیم و عین چندتا حیوون بهش … الان 2 ساله که آزاد شدم و با شهلا و ساناز تن فروشی می کنیم قبلنا یه خونه تیمی داشتیم اونجا خیلی زود لو رفت و بچه هاش رو دستگیر کردن و الان تنهایی کار می کنیم …ولی از همه اینها گذشته خدا اون جواد نامرد رو لعنت کنه که سرنوشتمنو تغییر داد و مایه ننگم کرد امیدوارم که از خاطره ای که تعریف کردم خوشتون اومده باشه ولی قبل از خداحافطی خدایی راجب من بد فکر نکنین به این فکر نکنین که الان یه هرزه ام یا توی زندان چه بلایی سرم اومد به این فکر کنین که یه دختر ساده شهرستانی چه بلایی سرش اومد چجوری ازش سوء استفاده کردن
نوشته: نازی
الان تو زندان ها دوربین مداربسته تو هر سلول هست ، کل داستانت دروغی بیش نیست scratch_one-s_head
برو عمو جونی کس شعر نگو، تو “درسخون ترین و نجیب ترین دختر شهر” بودی اما دنبال کیر به پسر که دوروز دیدیش این ور اونور می رفتی؟! بعد داری میگی به کجا کشیده کارت؟! اینا هیچ ربطی به بقیه نداره همش اشتباهه خودت هست، فقط و فقط هم خودت مسئول کارای کثیفتی. چون هر چقدر هم بقیه تو رو بد کرده بودن، وقتی از زندان اومدی می تونستی آدم بشی اما نشدی.
ولی خدمت دوستمون رضا عرض کنم که کدوم سندی گفته همه ی سلول های زندان مجهز به دوربین مدار بسته هستند؟! اگه اینجوری بود که هیچ کس تو زندان خراب نمیشد و این همه تجاوز و زورگیری و هزار کار دیگه صورت نمی گرفت. درسته الان زندان ها به دوربین مجهز هستند اما نه سلول ها! نه عزیز من، اگه اماکناتش رو هم داشتند این کار عملی نبود، چون تجاوز به حریم شخصی افراد محسوب میشه و فقط در بعضی سلول های خاص از دوربین مدار بسته استفاده میشه.
dash1 اهم… اهم… عارضم خدمت دوستای گلم و این عزیزی که مخیلات زیباش رو برامون به رشته تحریر در آورد. اولا اینکه اگه شما خیلی دختر خوبی بودی و آبرو مند چرا از طریق وکیل پیگیری نکردی اتهامتو. دوما تو زندون دوربین مدار بسته نداریم و همش حرف مفت و اگرم باشه تو اتاق رییس یا راهرو اصلی هست نه تو سلولها. سوما خود کرده را تدبیر نیست. اگه آدم بودی درسو مشقتو ادامه میدادی. چهارما اینکه منظور نویسنده چاغالمون اینه که رو تخت زندون دونفر با هم نمیتونن با هم راحت باشن وگرنه تختا همه یه نفرست. الباقی سوتی ها رو دیگه دستم یاری نمیکنه تازه ناخن کاشتم اینه که سخت واسم. man_in_love در کل خوب بود زاخار.
یعنی ریدم به داستانت تفففف تفففففففففففف حالمو بهم زدی دختر یا پسر ملجوق
این یا یه پسره جقیه که میخاد بچه ها بهش پیام بدن که ما هم بیایم بکنیمت ولی کیر خوردی جقی اینجا همه زرنگن کسکش
اولا دوربین در اماکن عمومی گذاشتن مثل راهرو بعدش یک دستمال میندازن روش بعدش یکی را با چاقو میزنند کسی نبینه اما پسر نه مردای 40 ساله ای دیده ام که کونشون بر باد رفته میگید زندان بعدش تو برمیگشتی دانشگاه و خانواده یادت باشه عفو میکنند مگر واقعا
نمیدونم چی بگم ولی خیلی متاسف شدم و فکر میکنم دوباره باید از نو شروع کنی گذشته هار و بیخیال شو و دوباره همون ادمی که گفتی باش میتونی منم کمکت میکنم اگر تمایل داشتی پیام بده
دلم نمیاد برینم بهت دوستان ب اندازه ی کافی ریدن برو ی دوش بگیر
مرتیکه ی جقی
ادم دروغ گو اولا تو خانوادت کجا بودن که نیومدن برات رضایتی خونه ای ماشینی پولی چیزی بزارن از زندان درت بیارن دوممم احیانن به قول دوستان نرفته بودی هتل که خانم/اقای مهندس بازم بنویس بهت بخندیم
مدیر جون چرا داستان منو نذاشته یک ماه پیش نوشتم خدااااااااااااااااااااااا
دوستان شاید راست بگه همه را که نمیشه گفت دروغ
ولی با همه این اوضاع احتمال این گند کاری ها محال نیست
یکم واقع بین باشید
اقا یه زمانی این جا نظرات از خود داستان ها قشنگ تر بود بعضی موقع ها حتی 10 صفحه نظر میذاشتن همه هم خنده دار اما الان همه فقط یا میان کس لیسی میکنن به امید این که مثلا یکی بهشون پا بده یا این که فحش میدن ( اونم فحشای تکراری ) یا هم فقط دو سه تا کلمه ی کس شعر از قبیل “خیلی تخمی بود نخوندم” و" کیرم تو داستانت " میگن و میرن
یه خورده طنز به نظراتتون اضافه کنید جان هر کی دوست دارید
از داستان ها که چیزی عایدمون نمیشه حداقل از نظرات لذت ببریم
راستی یه تشکرم بکنم از جمشید مانکن و لیو باش و امام زاده بیژن که هنوزم سوتی ها را میگیرن و با حرفاشون شادمون میکنن
یک چیزی واسم مشخص شد که هرکی این پایین نظر میده گوه مفت میخوره و فقط دنبال این هستند که با توهین یا مسخره کردن شخص گوه بخورند .
من چند سالی هست که با زندان آشنا هستم و دقیقا این اتفاقی هست که توی زندانها میوفته و عین این داستان رو هر روز خودم شاهدش هستم لطفا وقتی نمیدونید گوه نخورید این اگر هم از کسی شنیده بود و اینجا نوشته بود راست بود …
دیگه نظرای کیرتون رو نمیخونیم کسخولا
از لحاظ روانشناسی و حقوقی هر جور نگاه میکنم داستان برای جلب احساس ترحم خواننده نوشته شده و خیلی مسایل که توی داستان تعریف شده نمیتونه ریشه قضاییش درست باشه از دستگیری و محکوم شدن نویسنده تا خیلی مسایل دیگه اگه هم داستان درست باشه نکات نگفته ای وجود داره که گفته نشده تا نویسنده بیگناه مطلق جلوه داده بشه و خواننده رو به ترحم وادار کنه .اگه فرض رو بر درست بودن داستان بزارم حرف دوستمون منطقی به نظر میاد که خود نویسنده اعتیاد داشته و همین دلیل میتونه مراحل بقیه داستان رو منطقی تر جلوه بده .
صرفن جهت داشتن مواد به اندازه مصرف نمیتونه به زندانی شدن 2سال منتهی بشه و فروشنده بودن هم بدون سابقه و شهود و با توجه به اینکه شما دانشجو بودی براحتی نمیتونست بشما بچسبه و اگر هم چسبیده بود 2سال زندان فقط یه شوخیه .
در کل شما دچار مشکلات و طرد شدگی بودید و با نوشتن این شیوه داستان قصد همدردی خوانندگان و توجیه رسیدن به این نقطه رو داشتین
این رامتین رایان نمی دونم چه غلطی از مامان و باباش دیده که پای هر داستانی میری زر زراشو می بینی. این ادمینم که هرجا می بینی نوشته این کسشعرا رو تو تاپیک های مخصوص خودشون بگین (نه هرجا رسیدین با توالت اشتباه بگیرین برینین اونجا ) نمی دونم چرا اینو نمیندازه بیرون. dash1
شک نکن مطمئن باش همه این داستان زاییده ذهن متوهم یک مجلوق بیشتر نیست.
چهارتا واقعیت از اینو اونور جامعه شنیده بعد اومده اینجا اونا رو به هم بافته یه داستان ترحم برانگیز از توش برای یه جنده درست کرده !!! تو بشنو ولی اصلا باور نکن.
منم شک دارم که واقعی باشه اگه الان هم خو فروشی میکنی یه خبری به ما هم بده تا از شک در بیایم جیگر…
من به واقعی بودن این داستان امیدوارم.
این بچه کونی ها که فحش میدن باید یه روز برن زندان تا کونشون حال بیاد بفهمن زندان یعنی چی.
برای زندگی پر مشقتی که داشتی متاسفم عزیزم.
کون لق همه. از این جا به بعد را سعی کن کمتر اشتباه کنی و بیشتر لذت ببری. به هیچ چیزی جز نفع شخصی خودت پایبند نباش.
خودم سرباز زندان بودم اما تخت دو نفره نیست اما بقیه حرفات عین واقعیته ک بهم دیگه تجاوز میکنن
دوست هم شهوانی من! چرا بعد از زندان رفتی دنبال تنفروشی؟یعنی تو این مملکت کار دیگه ای نبود؟؟؟!
نمیدونم راس میگه با نه ولی تو زندون ازین خلافا میشه دوربین مدار بسته هم تو کربدورهاس نه تو اتاقها
کوس مغزی اصلش برا زنا بوده بعد بعضی از مردا هم برداشتن ای صفتو و باید بگم تو شاه کوس مغزایی.
توی زندون من تا حالا تخت 2 نفره ندیدم
نمیدونم دقیقا این که نوشتی داستان سکسی بود یا درد و دل یکی که روسپی شده
در کل شک دارم که واقعی باشه