شب پر التهاب

1391/07/29

من حامد هستم این داستان بر میگرده به 3 سال پیش من توی یه شرکت در قسمت فروش کار میکردم مسئول فروش بودم یه خانم که متاهل هم بود با من همکار بود و از نمایندگان فروش ما بود اسمش لاله بود دختر خیلی خوبی بود اهل شمال بود من توی محیط کارم به هیچ زنی به چشم یه شیریک برای سکس نگاه نمی کنم بعد از 6 ماه که توی شرکت با هم کار میکردیم متوجه شدم دختره مطلقه ست و من و همه تا اون موقع نفهمیده بودیم خیلی دختر خوب مهربون و با صفایی بود بعد از یک سال بدون دلیل از شرکت استعفا داد و من هم بعد از 1سال از اون شرکت به جایی دیگه در جنوب کشور منتقل شدم یه روز که سرگرم کار بودم دیدم به تلفنم یه اس ام اس اومد شماره آشنا نبود زنگ زدم جواب داد بعد از حال و احوال متوجه شدم خودشه دیگه از اونجاا رابطه من با لاله شروع شد زندگی شو برام تعریف میکرد با هم درد و دل میکردیم تا یه مدتی که منم خیلی داغون بودم و دنبال یه موقعیت میگشتم بهش بگم یه حس هایی بهش پیدا کرد یه شب دلمو زدم به دریا و ازش یه سکس ساده طلب کردم بعد از کلی کلنجار با خودش گفت نه منم منصرف شدمو اصرار نکردم تهران کار داشتم به سمت تهران حرکت کردم بین راه یه اس اومد واسم آره لاله بود واسم نوشت میتونی امشب بیای خونه ما…من که قفل کرده بودم جواب ندادم بعد که به حال اومدم نوشتم باشه دل تو دلم نبود اولین سکس زندگیم در حال شکل گیری بود اونم با یه دختری که 5سال از من بزرگتر بود نفسم بالا نمیومد آدرس رو گرفتمو راهی شدم ساعت 11شب بود رسیدم منم تازه کار تلفن بهش زدم که رسیدم حوالی خونتون گفت به خاطر همسایه ها میام در رو باز میکنم آروم بیا داخل.منن که خیلی وقت بودد ندیده بودمشدل تو دلم نبود تو یه کوچه تاریکو رفتم تا ته به یه آپارتمان رسیدم دیدم یه مانتوی آبی تنش بود خیلی خوشگلتر از او قبلنا شده بود آروم خزیدم تو حیاط درب واحد همکف رو آهسته بهم نشون داد داشتم سکته میکردم وارد خونه شدم در رو بست حالا بهتر میدیدمش پوست سفید صورتشو قد 165 سانتی شو مانتوشو در آورد یه شلوار لی پاچه کوتاه پاش بود و یه تاپ صورتی و بهم خوش آمد گفت رفت تویه آشپزخونه بوی قورمه سبزی تویه بینیم بودو بوی سکس تو مغزم میلرزیدم نمیدونستم بهش چی بگم نگاهامو میدزدیم شام رو آورد به زور 3 لقمه خوردم گفتم نمی تونم اومد نشست پیشم دستمو گرفت دسش خیلی گرم بود گرما دستش هیچ وقت یادم نمیره دستام بیشتر شروع به لرزیدن کرد بهش گفتم سردمه میتونی واسم یه پتو بیاری بهم گفت بیا توی اتاق خواب روی تختت دراز بکش تخیلاتم بهم ریخته بود نمیدونستم چه کاری انجام بدم با هر بدبختی بود خودمو به اتاق خواب رسوندم نمی دونم چرا اینقدر اضطراب داشتم رفتم توی اتاق یه تخت یکنفره یه خورده بزرگتر جلوم میدیدم لبه تخت نشستم پتو رو روی پاهام کشیدم لاله از درب اتاق اومد داخل لباسش رو عوض کرده بود یه شلوارک پاش کرده بود یه چای همراش بود اومد کنارم نشست چای رو خوردم یه خورده بهتر شدم یه خورده باهام حرف زد بهتر شدم دراز کشیدم برق اتاق که خاموش شد آروم اومد کنارم دراز کشید تا چند ثانیه سکوت کردیم یه آهنگ آروم گذاشت از توی گوشیش الان موقعش بود من یه چیز از زنها یادم میمونه شکل دستهاشون و رنگ ناخن هاشون یاد اون که افتادم آروم صورتمو رو صورتش گذاشتم لبهاشو آروم بوسیدم عکس العملی نداشت فقط یه لرزه کوچیک دوباره گردنشو بوسیدم دیدم برگشت به سمت من گفت خیلی وقت بود منتظر همچین زمانی بودم منم دیگه دلمو زدم به دریا از روی تاپش آروم نوک سینشو لمس کردم و جوابشو دادم گفتم چرا من ؟گفت چون از من کوچیکتری لذت میبرم از رابطه با یه مرد کوچیکتر از خودمگفت چرا من؟گفتم منم لذت میبرم از رابطه با تو چون تجربه داری دیگه حرفهامون قطع شد فقط آروم آروم سینه هاشو لمس کردم دستمو دور کمرش حلقه کردم از پشت بند سوتینش که دور گردنش بود باز کردم تاپش رو در آوردم اونم پیراهن منو در آورد از لبهاش شروع به بوسیدن کردم تا رسیدم به شکمش بوسه های روی شکمش تکونش میداد خیلی واسم جالب بود آروم شلوارک شو در آوردم یه شورت مشکی رنگ پاش بود بدن سفیدش توی تاریکی و نور چراغ برق بیرون دلمو به تاب تاب میانداخت روی شورتشو بو کشیدم بوی عجیبی میداد هوس+عشق+ترس درش آوردم چشماشو بسته بود دستمو بین پاهاش کشیدم خیس خیس بود دستمو گرفت منو کشوند روی سینش بدنش داغ داغ شده بود منم داغ شده بودم طوری که پلک هام داغ شده بود گفت میتونی با علاقه بکنی گفتم آره شلوارو شورتمو در آورد کیرم خیلی دراز شده بود نوکش خیس بود لای پاهاشو باز کردم کیرمو گذاشتم لای پاهاش گفت خیلی داغه بوسیدمش ،نوازشش کردم زیرم میلولید با ناخوناش پشتمو خراش مینداخت بوی موهای طلاییش وحشی ترم میکرد کیرمو فشار دادم یه صدایی داد گف خواهش میکنم بکن چند ثانیه تلمبه زدم در حد 20 ثانیه گفت بریز میخوام داغیش رو بعد از چند سال بچشم آبم با فشار عجیبی ریختم داخل کسش مثل دو تا مرده روی هم خوابیده بودیم تمام شکمم خیس بود از آب لاله هیچ موقع یادم نمیره من اولین سکسمو مدیون اون شب پر التهاب بودم تا صبح کنارش بودم نزدیک صبح بود باید میرفتم لباسهای لاله رو کمکش کردم پوشید خودمم لباس پوشیدمو بعد از خداحافظی گزچه خیلی برای هر دوتامون سخت بود از خونش زدم بیرون الان خیلی وقته ازش خبر ندارم که کجاست و دلم برای همچین سکسی تنگ شده…

نوشته:‌hamedheydari


👍 0
👎 0
23280 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

339237
2012-10-20 23:19:50 +0330 +0330
NA

سرد و یخ بود ولی بهتر داستان قبلی امشب بود
امتیاز: 3

0 ❤️

339238
2012-10-20 23:28:40 +0330 +0330
NA

دوست عزیز یک کوچولو احساس تو داستانت بود خیلی قشنگتر می شد.انگار داری گزارش تحویل می دی.

مرسی.

0 ❤️

339239
2012-10-21 00:09:42 +0330 +0330
NA

عزيزي كه داستان مينويسي يكم جزييات به رابطه دادن بهتر بود اينكه چرا يه سكس فوق كوتاه و يه پايان بي دليل داشتي براي خواننده ناراحت كنندس ولي خوشحالم گفتي جدا شده بود .
موفق باشي

0 ❤️

339240
2012-10-21 09:15:34 +0330 +0330

بد نبود … حس راست بودن میداد
مرسی

0 ❤️

339241
2012-10-21 18:47:51 +0330 +0330
NA

در حد 20 ثانیه تلمبه زدی آبت اومد!!
چه شب ملتهبی!
شگفتا…

0 ❤️

339242
2012-10-21 18:48:58 +0330 +0330
NA

در حد 20 ثانیه تلمبه زدی آبت اومد!!
چه شب ملتهبی!
شگفتا…

0 ❤️

339243
2012-10-21 20:10:22 +0330 +0330
NA

فقط از یک چیز داستانت خوشم اومد اونم اینه صادق بودی
شک ندارم داستانت میتونه واقعیت داشته باشه
اقای نیمو ۱۱ حالیت نیست؟
این اخرین باره دارم بهت اخطار میدم
با من در نیوفت که گوز پیچ میشی
با اریزونا کاری نداشته باش میفهمی؟
(((سحاد بودپ)))
‏((ستاد حمایت از دوستان به وسیله داشتن پارتی))

0 ❤️

339244
2012-10-24 19:28:51 +0330 +0330
NA

Be vaqeiat nazdik bud,ama sar sari tarif shode bud,bayad bishtar rush kar mikardi,movafaq bashi

0 ❤️