شروین زنپوش (۲)

1400/02/24

...قسمت قبل

سلام ، شروین هستم زنونه پوش ، تو قسمت قبل اون پسر اومد و لاپایی منو تو لباسای مامانم کرد و سرایدار ساختمونمون که منو لخت با مانتو دید و اما ادامه ،
سرایدار ساختمونمون یه پسر لاغر حدود ۲۵ ساله هست که افغانیه و شبا چنتا از دوستاش که کارگر ساختمون هستن میان پیشش و صبح ها اونا میرن ،
داشتم سوار آسانسور میشدم که نعیم لای درو نگه داشت و اومد تو، خیلی ترسیدم ، گفت آقا شروین مادرت موقع رفتن گفت مراقبت باشم ، این چه کاریه ؟ منم زدم تو خط گوه خوردم و اینا که به مامانم نگه ، رسیدیم بالا بدون این که من چیزی بگم اومد تو و شروع کرد نصیحت ، منم گفتم تنها بودم اشتباه کردم ، چشش افتاد به لباسای مامانم رو زمین انگار داغ کرده باشه ، شورتشو برداشت وحسابی نگاه کرد ، منم دیدم بهترین راه اینه یکم شیطونی کنم باهاش ، تا دهنش بسته بمونه ، بهش گفتم خیلی دوست دارم اینارو بپوشم ، میخای بپوشم ببینی؟  گفت خیلی ، رفتم سر کشو مامانم یه شورت لامبادا که جلوش عکس لب داشت پوشیدم با سوتین و یه دامن کوتاه از خواهرم پوشیدم تا زیر باسن و کفش پاشنه دار ، کلاه گیس بلوند گذاشتم و رژ لب زدم ، گفت مانتو هم بپوش ، گفتم مانتو چرا ؟ گفت میریم اتاق سرایداری؟  گفتم تنهایی؟  گفت اره ، یه مانتو جلو باز بلند تنم کردم و شال سرم انداختم ، اومد جلو از پشت چسبید بهم گفت تو باید دختر میشدی ، یه لب ازش گرفتم ، گفتم منو ببر اتاقت نعیم ، میخام امشب زنت باشم ، همینجوری که میرفتیم انگشتم میکرد ، رفتیم پایین در اتاقشو باز کرد گفت برو تو ، رفتم تو ، وای چی میدیدم ، دو نفر اونجا بودن ، تا منو دیدن هنگ کردن ، نعیم گفت مهمون داریم خودتون رو جمع کنید ، بعد به من گفت نترس مانتوت رو در بیار و فقط دامن تنت باشه، منم همون کارو کردم و حالا با دامن کوتاه و شورت لامبادا و سوتین جلوشون بودم ، نعیم یه آهنگ افغانی گذاشت و بهم گفت برامون برقص ، گفتم تو رو خدا بزار برم، یکی محکم زد رو باسنم گفت یالا، یکم با عشوه رقصیدم و کونمو تکون دادم ، دیدم سه تایی دارن لخت میشن ، و ایی شورتاشونم در آوردن ، اومدن جلو کلاه گیسمو برداشتن دامنمو درآوردن ، من با شورت و سوتین موندم بینشون، گفتم بزار یکم ساک بزنم و لاپایی بدم بهشون بیخیال شن ، جلوی نعیم زانو زدم و شورتشو درآوردم ، شروع کردم خوردن ، کیرش خیلی بزرگ نبود اما سفت بود ، یکم خوردم دیدم ابش پاشید تو دهنم، داشتم بالا میآوردم، اون دوتا اومدن پیشم گفتن قنبل کن ، میخایم زنگ بزنیم تصویری هم شهری هامون ببینن چه کونی داری ، منم قنبل کردم ، که یکیشون اومد کیرشو مالید لای کونم اون یکی هم گذاشت دهنم، داشت لاپایی میکرد که آب جفتشون اومد ، چه کمر شلی داشتن اینا ، نعیم بهم گفت پاشو کونی جمع کن خودتو ، باید خواهر مادر تورو گایید ، منم سریع لباسا رو گرفتم دستم ، لخت زدم بیرون رفتم خونمون ،
پایان
امیدوارم خوب بوده باشه

نوشته: شروین


👍 7
👎 14
8401 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

809531
2021-05-14 01:00:35 +0430 +0430

خاک بر سرت
این دیگه چه کسشری بود که نوشتی

1 ❤️

809585
2021-05-14 03:19:34 +0430 +0430

الان کل افغانستان هم میدونن تو کونی هستی؟ باریکلا تو یک ‌کونی بین المللی هستی و باعث افتخاری

1 ❤️

809635
2021-05-14 09:09:47 +0430 +0430

کوستان

1 ❤️

809722
2021-05-14 23:27:29 +0430 +0430

تا من موندم چرا به غریبه دادی

1 ❤️

809842
2021-05-15 13:47:34 +0430 +0430

تو باید با کسی باشی ک قدرت بدونه عزیزم. حال بکنی. مثلن من

0 ❤️

810004
2021-05-16 14:28:27 +0430 +0430

ری دی همین😒

0 ❤️

810055
2021-05-16 23:14:53 +0430 +0430

مگه داریم؟ مگه میشه؟

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها