شوهر جديد مامان (۲)

1390/01/03

قسمت قبل
خلاصه یه بار که مامانم شروع کرد به آرایش کردن و حسابی خودشو برای فرشاد ساخته بود رفتم تو اتاقش داشت خودش رو تو آینه برانداز میکرد با عصبانیت بهش گفتم نمیشه این گوه بازیتون رو شبها بکنین؟؟.آقا از راه میاد حتما باید بخوابه روت؟؟؟ مامانم که شوک شده بود و باورش نمیشد که من یه همچین حرفی بهش بزن گفت:اولا که مودب باش بعدشم من زنشم و خلاف شرع نمیکنیم اگه ناراحتی مثل آدم بخودش بگو فرشاد آدم منطقیه.کم کم از کوره در رفتم گفتم الان دارم به تو میگم تو بهش بگو.گفت من روم نمیشه بهش بگم پسرم اومده بهم میگه به شوهرت بگو از راه میاد روت نخوابه خوب دلش میخواد بعضی وقتا که از سرکار میاد خستگی شو درکنه دیگه داد و بیداد نداره که درست حرف بزن؟؟؟ این حرفا رو که زد دیگه نتونستم خودمو نگه دارم رفتم طرفش و محکم حولش دادم طرف دیوار دیگه نمیتونستم خودمو کنترل کنم همین که اومد بخودش بجنبه رفتم و موهاشو گرفتم و کشیدم رو زمین.اول میخواستم همونجوری از خونه پرتش کنم بیرون اما چشمم که به سینه ی سفیدش افتاد نمیدونم چیشد که کشیدمش طرف تخت اونم داد و بیداد میکرد و با مشت به پاهام میزد بلندش کردم و پرتش کردم رو تخت اومد دربره که پاشو گرفتم محکم کشیدم و خودمو انداختم روش.شروع کرد به فحش دادن.دو زانو نشستم رو دستاش و تی شرتمو دراوردم یهو داد زد چیکار میخوای بکنییییییی؟؟؟؟ مامانم شروع کرد به تقلا کردن که محکم سه چهارتا زدم تو گوشش و تلافی این چند وقت رو سرش دراوردم خیلی محکم زدم برای چند ثانیه گیج شده بود لباسی که تنش بود رو دراوردم و اون داشت التماس میکرد و گریه دیگه برام فرقی نمیکرد اون کیه فقط میخواستم بکنمششششششش یه کرست مشکی تنش بود خوابیدم روش و تا اونجاییکه میتونستم گردنشو سینه اش رو لیس زدم دیگه اینقدرگریه کرده بود و داد زده بود که جون نداشت شلوار تنگ پاشو که دراوردم دوبار شروع به گریه کرد و همش میگفت من مامانتم نکن توروخداااااااااااااا ولی من دیگه حالیم نبود فکر نمیکردم روناش اینقدر برام جالب باشه بهش گفتم یادته اونشب چقدر اینجا آخ خ خخخخخخخخ و اوخ خ خخخخ کردی؟؟؟؟گفت غلط کردم گوه خوردم اما دیگه فایده ای نداشت شورت سفیدشو اومدم دربیارم که با پاش زد تو صورتم اومد دربره با مشت محکم زدم پشتش یهو ایساد.خیلی ترسیدم ولو شد رو زمین و فقط ناله میکرد و گریه بلندش کردم و خوابوندمش روتخت دیگه مقاومت نمیکرد شرتشو که دراوردم کوووووسش رو دیدم وااایییییییی یه کووووووووس خوشگل با لبه های صورتی اووووووووووف.یذره با دست مالیدمش بعد کرستش رو دراوردم سینه هاش عالیییییییییییی بود.شروع کردم به لیس زدن سینه هاش مثل سگ لیس میزدم مامانم زیر لب میگفت فرشاد کجایی بیا بیا محکم فکشو گرفتم و فشار دادم و گفتم اگه اسم اون حرومزاده رو بیاری همینجا خفت میکنماااااااااا؟؟؟ حسابی ترسیده بود و منم چون اولین سکسم بود ترسیده بودم و دست و پامو گم کرده بودم.بعداز اینکه سینه هاشو حسابی خوردم بدون اینکه کوووووسشو بخورم و از اینجور کارا با دستم لای کوووووووسشو باز کردم و کیررررررررمو آروم کردم توشششششششششششش خیلی لحظه خوبی بود جااااااااااااان خوابیدم روی مامانم و آروم شروع کردم به تلمبه زدن.همینطوریکه میکردمش محکم بغلش میکردم و بوسش میکردم هربار که میخواستم ازش لب بگیرم صورتشو برمیگروند و نمیذاشت که ازش لب بگیرم.سعی میکردم جوری بغلش کنم که تموم بدنش تو بغلم باشه واقعا لذتش غیرقابل وصفه.تو همین گیر و دار دیدم آبم داره میاد کیرررررررمو کشیدم بیرون و آبمو ریختم رو سینه هاش.بعدشم ولو شدم روش.یه 4 ، 5 دقیقه ای روش خوابیدم که یهو یاد فرشاد افتادم.سریع بلند شدم خیلی عرق کرده بودم بهش گفتم صبرکن بیا دوباره مانتو و شلوارت رو بپوش بعد ساک بزن.مامانم گفت اههههههههه تو چه گیری دادی به اونا ول کن دیگههههههههه اگه نمیخوای بلند میشم میرماااااااااا؟؟؟؟ با کلی ماچ و اصرار قبول کرد تموم لباساشو پوشید حتی جوراباشو هم گفتم بپوشه که بیشتر فاز بده اومد روسریشو سرش کنه گفتم اونو نمیخواد.من عاشق اون شلوار لی و مانتوش بودم.خلاصه شروع کرد ساک زدن.شاید بخاطر اینکه زودتر آبم بیاد قشنگ ساک میزد؟؟؟ همیجوری ساک میزد و من تو عرش بودم که دیدم داره آبم داره میاد نمیدونم چرا آبمو تو دهنش خالی نکردم کیررررمو اوردم بیرون و همه آبمو ریختم روصورتش و یخورده هم ریخت رو مانتوش.مامانم گفت خیلی خوب حالا اجازه هست برم حموم؟؟؟ گفتم الان باهم میریم گفت نترس خودمو نمیکشم.خلاصه اون رفت حموم و منم گه گاه به مامانم کمک میکنم و بالاخره دلیل طلاقشو هم بهم گفت و منم چند وقت با بابام قهر بودم.اما مامانم گفت که بهتر باهاش آشتی کنم ممکنه بفهمه که من دلیلشو فهمیدم.بهش گفتم پاشو برو حموم الان فرشاد میاد.گفت برو گمشو وقتی بیاد مطمئن باش میکشتت.گفتم باشه پس وقتی اومد منم میگم بابام بخاطر جنده بودن مامانم طلاقش داد و اونوقت تو میمونی و فرشاد بعدشم میگم که برای اینکه از شرمن راحت بشی خودت این نقشه رو کشیدی و بهم گفتی بکنمت که تابلوم کنی؟؟؟؟؟ مامانم شروع کرد به گریه دیدم اینجوری نمیشه وقت زیادی نمونده بهش گفتم بلند میشی یا به زور ببرمت؟؟؟ اومدم که دستشو بگیرم و به زور ببرمش خودش بلند شد لباساشو برداشت که بره دوش بگیره منم لباسامو برداشتم که برم اما من و راه نداد تو حموم یه چند دقیقه ای گذشت یهو فکر کردم که نکنه خودکشی کنه یا حالش بد شده باشه؟؟؟.چند بار صداش کردم دیدم جواب نمیده در حموم رو باز کردم و رفتم تو دیدم گوشه حموم داره گریه میکنه منو که دید داد زد واسه چی اومدی تووووووووووو برووووووووو بیرونننننننننننننننن.گفتم ترسیدم خودتو بکشی چشمش به جعبه تیغها افتاد اینو که دیدم لباسامو دراوردم ترسید و گفت میخوای چیکار کنی؟؟؟؟؟؟ گفتم میخوام دوش بگیرم نمیتونم تنهات بزارم میترسم شر درست کنی رفتم تو گفتم بلندشو خودتو بشور الان فرشاد میادااااااااا؟؟؟؟ بلند شد دیدم دستاش خیلی میلرزه شامپو رو برداشتم و سرشو شستم خیلی کووووووووووس شده بود دلم میخواست یه بار دیگه تو حموم هم بکنمش خلاصه لیفشو برداشتم و تموم بدنشو لیف زدم و حسابی سینه هاش و کووووووس و کووووووووونشو مالیدم وقتی داشتم پشتش رو لیف میزدم دیدم جای مشتم رو پشتش کبود شده.از خودم خجالت کشیدم زیر دوش شستمش بعد همینطورکه داشتم پشتشو میشستم روی کبودی رو بوس کردم که یهو خودشو کشید جلو و فهمیدم که خیلی درد داره.از پشت بغلش کردم و گردنشو چندبار بوس کردم بازم کیررررررم راست شده بود کم کم صورتشو با دستم برگردوندم طرف صورت خودم.آروم لبامو گذاشتم رو لباش دیگه صورتشو برنگردوند کیررررررمو میمالیدم بهش اومدم سینه هاشو بمالم گفت بسه دیگه الان فرشاد میاداااااااا.سریع خودشو خشک کرد و منم کمکش کردم لباساشو پوشید و رفت بیرون.لای درحموم رو باز گذاشتم تا بفهمم کی فرشاد میاد.گاهی از لای در به بیرون نگاه مینداختم.حموم تو اتاق منه و دقیقا روبروی دراتاقم.از جلو دراتاقم که رد شد دیدم یه دست لباس قشنگ پوشیده و دوباره آرایش کرده.انگار فرشاد اومده بود.بلههههههههه فرشاد اومد.ترسیدم نکنه بهش بگه خلاصه اونا رقتن یه حالی باهم کردن و اونشب گذشت.

ادامه…

نوشته: ابوالفضل


👍 0
👎 0
132031 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

274683
2011-03-23 07:38:27 +0430 +0430
NA

age takhayoli ham bashe ghashang neveshte

0 ❤️

274684
2011-03-23 08:45:50 +0430 +0430
NA

واقعا" برات متاسفم . حیف از اون همه دلسوزی برای انسان حیوان صفتی مثل تو

0 ❤️

274685
2011-03-23 09:29:17 +0430 +0430
NA

کیرم تو مغزت تو حتی بلد نیستی خیال پردازی کنی

0 ❤️

274686
2011-03-23 11:07:13 +0430 +0430
NA

vaghan khejalat nakeshidi? chera hameye dastanaye enja dare mire samte sex ba khaharo madar? baba shomaha ensanid gosale ke nistin

0 ❤️

274687
2011-03-23 15:52:57 +0430 +0430
NA

اينجا همه نويسنده ها كس خول هستن.
كيرم تو مغزت
حيوان
بي شرف

0 ❤️

274688
2011-03-23 16:06:49 +0430 +0430
NA

مخت گوزیده از بس موقع کف دستی زدن تصویر ذهنی از مامانت گرفتی کسخل

0 ❤️

274689
2011-03-23 17:24:28 +0430 +0430
NA

داداش مهدی ، به به رسیدن بخیر :
فکر کنم قرار بود توهین به نویسنده از اظهار نظراتمون حذف شه . مگه نه ؟

0 ❤️

274690
2011-03-23 17:31:16 +0430 +0430
NA

چاقال جقی این داستان کیری آخه کپی کردن داره مادر جنده. کونی حداقل یه داستان درست و حسابی رو کپی میکردی

0 ❤️

274691
2011-03-23 18:04:54 +0430 +0430
NA

بچه ها، به نظرتون چرا فکر اینایی که داستان می نویسند، داره میره تو سکس با خواهر و مادر؟؟؟
نمیدونم چی بگم…

0 ❤️

274692
2011-03-23 18:51:43 +0430 +0430
NA

داداش مهدی گل :
از اینکه نقد هات رو چند روزی نمیدیدیم دل نگرونت شدیم . گفتیم خدای نکرده این سایت مثل اینکه برات ارزشش رو از دست داده . حدسمون هم مثل اینکه درست بود .اما امشب رو جدا" غوغا کردی . نفست گرم و پرروح که ناجور پشت پرده هارو داری رو میکنی !!! دلم از این میسوزه که این admin یک عده جوون 14 تا 25 یا 26 سال رو ساده گیر آورده و هی با نظر خواستن ازشون داره به خوندن همه مطالب تحریکشون میکنه . واقعا" برای ADMIN محترم یا بهتر بگم خیلی محترم ( که IP شما رو که یک نقد کننده خوب بودی و همیشه به حقوق انسانی احترام میذاشتی رو قفل کرده ) بسیار متاسفم . یعنی خواننده هاش براش هیچ ارزشی ندارند ؟و فقط قصدش انتشار یکسری داستان های عجیب و غریب از همخوابی با محارم ؟ ADMIN تو هزاره سوم گند زدی به احترام به حقوق و آزادیهای افراد با این قفل کردن IP اونها ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ واقعا" دستت درد نکنه !!! خسته نباشی !!!

0 ❤️

274693
2011-03-23 19:02:35 +0430 +0430
NA

دوستان : به عنوان آخرین نصیحت عرض کنم که نه به دین کار دارم نه به مذهب یا این حرفها . اما بخونید و عبرت بگیرید که یک عده آدم بی همه چیز به اسم آزادی های جنسی سعی دارند شما رو به انجام هر کاری مثل رحم نکردن به اعضای خونواده تحریک می کنند . تازه دو نفر رو هم که ازشون انتقاد میکنند فوری ورودشون به سایت رو براشون ممنوع کردند . مطمئنم دقت نکردید ، این داداش مهدی ما قبلا" با اسم mehdibikas میومد اما به خاطر قفل شدن IP مجبور شده بود که امشب با اسم mehdi bikas بیاد . دلیلش هم فقط انتقادش به همخوابی با محارم بوده و بس . پس اگر هنوز به این کار اعتقاد دارید مثل نویسنده حیوون ذات این داستان باز هم نظر بدید تا admin به خواسته کثیفش برسه . ما که برای همیشه از این سایت رفتیم . خدا به داد باقیمونده ها برسه .

0 ❤️

274694
2011-03-23 19:07:57 +0430 +0430
NA

de madar jende man ke goftam tekrarie, akhe sag pedar chera dastane mardomo miarin be esme khodetoon pakhsh mikonin,

0 ❤️

274695
2011-03-23 19:18:58 +0430 +0430
NA

با درود فراوان به شما عزیزان :
تمایل دارم به عنوان یک هموطن ، نکاتی چند را به عرض برسانم :

1 - در ابراز نظر و نقد نمودن مخاطب ، تا چه اندازه نظر مان برای مخاطب دارای اهمیت است ؟
2 - آیا مخاطب ارزش وقت گذاشتن و ابراز نظر مان را داراست ؟
3 - آیا ابراز نظر برای مخاطب ، تاثیری در نوع نگرش وی به قضیه مطرح شده را در پی خواهد داشت ؟

پس با دقت در این نکات و ارزش شخصیتی بالای خود ، برای نویسندگان مطالب وقت بگذارید .
همانگونه که تمامی شما عزیزان در این 29 صفحه کل خاطرات دیده اید ، بسیاری از وقایع دور از واقعیت بوده و توهین به شخصیت خواننده مطلب تنها نتیجه آن است ، که به نظر این حقیر ، بهترین جواب برای این قبیل نویسندگان ، استفاده از الفاظی ، گاها" آتشین و آبدار نیست .
اگر کمی از مرزهای جغرافیایی میهن عزیزمان خارج بشویم ، براحتی خواهیم دید که ما نژاد اصیل آریایی دارای قدمتی بسیار عظیم در تاریخ هستیم ، و این قدمت باعث گردیده که خیل عظیم ملتمان دارای شرافتی ، بس عظیم باشند . پس براحتی میتوان دریافت که به قداست و شرافت این ملت عظیم نباید با دیده حقارت نگریست .
دوستان و هموطنانی که با توهین به شعور خوانندگان ، براحتی آنانرا در خیال بی پایه خود دست انداخته و بساط تمسخر خود را برای خوانندگان فراهم می کنند ، بدانند که نظر واقعی خوانندگان نسبت به شخصیت واقعی آنان فقط بیانگر بی شخصیتی تمام برای نویسنده مطلب می باشد .
نکته ای هم برای نقد کنندگان عزیز :
چه خوب است که ما بجای استفاده از الفاظ خیلی باصطلاح محترمانه ( که در آن از وجود مبارک بعضی از اعضاء و جوارح گرامیمان مایه میگذاریم و با این بی بنزینی آنها را به سفرهای دور و دراز میفرستیم ) با اندکی تفکر و یافتن این پاسخ برای خودمان که آیا قضایا صادقانه مطرح شده ، یا این نگارنده نیز به قول دوستان خواسته تا با یافتن گوش مفت و اینترنت یارانه ای و بدون مراجعه به شورای نظارت بر مطبوعات قصد تمسخر و تشویش اذهان شب نشینان محترم را فراهم نماید با پاسخ ندادن و بی جواب گذاشتن درخواست وی برای ابراز نظر بزرگترین توهین را به شخصیت والای نگارنده نموده و او را بدون احتیاج به کارت سوخت و سایر فرآورده های سوختی ، حسابی ادب نماییم .

آخه دوستان عزیز ، تا کی باید به شخصیت خوانندگان توهین شود و در نهایت نیز ، با توهین جواب نویسنده داده شود ؟

این سایت دارای محتوای تبادل خاطرات با مضامین جنسی است ( که از خصوصیات اعطایی به هر فردی توسط خالق یکتاست ) پس آیا بهتر نیست با احترام به این خصلت خدادای که در هر فردی - چه پیر و چه جوان - وجود دارد موجبات توهین توسط خوانندگان را به خود فراهم ننمایید ؟

کیست که باور کند یک انسان با مادر خود زنا کند ؟
از مدیران این سایت نیز خواهشمندم تا با در نظر گرفتن بعضی از اصول اخلاقی ، اقدام به چاپ مطالب کنند . این سایت متعلق به انسان هایی است که برای گذران اوقات شبانه خود صلاح میدانند که به خاطرات هموطنانشان گوش دهند نه خاطرات یک مشت جانور دو پا ؟
آیا واقعا" نیاز دارد که برای پر کردن اوقات شبانه دوستان ، مطالب این جانوران دو پا را چاپ نمایید ؟
شما را به همان شرافت تاریخیمان اینقدر مطالب در مدح و ثنای مادران عزیز چاپ نفرمایید که موجبات تنفر انسان را از انسان بودنش فراهم نیاورد ؟

این هم مطلبی که من 5 هفته پیش نوشته بودم

0 ❤️

274696
2011-03-25 04:18:41 +0430 +0430
NA

این داستانا شاید دروغ باشه ولی واقعا برای این افراد که به فکر سکس با مادر .خاله.عمه هستند متاسفم این افراد واقعا حیوان صفت اند

0 ❤️

274697
2011-04-04 08:57:33 +0430 +0430
NA

بعد شیش ماه که اینجا میام اولین باری هست که دارم نظر میدم
فقط میگم واقعا برای نویسنده این داستان متاسفم اگه واقعی که بعید میدونم واقعی باشه فقط بدون یه روز پسرت با زنت همین کارو میکنه منتظر باش

0 ❤️

274698
2011-04-08 00:47:56 +0430 +0430
NA

سعی کن با همین روش ادامه بدی چون جامعه به جندهایی مثل مادرت وکسکش هایی مثل تو نیازداره.
کیرم تو روحت.مامانت کجاست حالا بیغیرت.

0 ❤️

274699
2011-05-07 09:00:35 +0430 +0430
NA

سلام بچه ها من یه چیزیو فهمیدم حالا نمیدونم اشتباهه یا نه… تو قسمت پست های اخیر که برید میفهمید که نویسنده واقعی نود درصد داستان ها جناب ادمین هستش حالا اگه کسی چیزی میدونه بگه

0 ❤️

274700
2011-07-15 18:49:55 +0430 +0430
NA

جلق می زدی بهتر بود کس کش

0 ❤️

274702
2011-07-20 06:28:29 +0430 +0430
NA

همه شما یا بدقیافه و زشتید یا عقده ای بدبخت که هیچکس نه میکنه شمارا نه بهتون میده.حیف خاک که برید زیرش

0 ❤️

274703
2015-05-05 16:58:45 +0430 +0430
NA

هرکی هرچی گفت که نباید باور کنه ادم چرا اعصابتونو خورد میکنین .همه جا خوب و بد هست خب بده نخونین .

0 ❤️