سلام من سالار 17 سالمه شوهر عمم خیلی ادم مزخرفیه چون زیاد می رم خونه ی عمم زیاد می بینمش. معمولا می رم خونه ی عمم با پسر عمم بیرون می رم و چند روز خونشون می مونم. یه روز عمم با شوهر عمم که اسمش رضاست دعواشون می شه. منم خیلی عصبانی می شم. تصمیم می گیرم حالشو بگیرم (شوهر عمم یا همون رضا) ادم رِندی هستش و معمولا تو کار سکسه پسر عمم چند بار ازش فیلم سوپر پیدا کرد. منم می خواستم اذیتش کنم رفتم تو تلگرامش عکسمو یه زن گزاشتم نفهمه بعد باهاش حرف زدم خیلی خوب حرف می زد انگار می خواد زنه رو بگیره بکنه بعد دیگه به یه جایی رسوندم که از کیرشم عکس گرفت برام فرستاد بعد منم عکس لخت یه زنه رو که صورتش معلوم نبود فرستادم براش تا شک نکنه
بعد 3 . 4 روز سکس چت باهاش یهو زدم زیرش گفتم کونتو پاره می کنم و از این حرفا بعد شمارمم افتاد. بود براش دیگه. کلا به گوه خوردن افتاده بود. بعد چند روز دیدم موبایلم زنگ می خوره ورداشتم دیدم همون رضاست با یه شماره دیگه. صدامو شنید دیگه ولی حرفی نزد. بعدش برام اس ام اس داد گفت می خوام ببینمت منم گفتم گوه نخور و غلط کردی از شانس گوهم چند روز بعدش رفتیم خونه عمم به اجبار پدرم. بعد منم گفتم شاید نفهمیده باشه این رضا خودمو زدم به بیخیالی. ولی تازه اول ماجرا بود پسر عمم التماسم کرد گفت بمون پیشمونو این حرفا منم چاره ای نداشتمو قبول کردم موندم. رضا هم خوشحال شده بود ولی من می ترسیدم. بعدش عمم با پسر عمم رفته بودن خرید من مونده بودم تو خونه با رضا منم خواب بودم ساعت11 صبح بود یهو دیدم یکی داره کونمو می ماله منم گفتم همین رضاست بلند شدم گفتم نکن و دعوا بعدش بهم گفت هم من حال می کنم حهم تو کون منم خیلی تمیزه خداییش هم سفید هم بی مو منم تا حالا از این کارا نکرده بودم جز جق زدن. رضا یهو لباشو گزاشت رو سوراخ کونمو هی می مکید منم حال می کردم بعدش گفت بیا کیرمو بخور منم دو دل بودم ولی گفتم حال می ده کیرشو خوردم بعد گفت می خوام بزارم تو کونت منم اولش نگران بودم ولی انگشتشو کرد تو کونم یکم راهو باز کرد بعد کیرش کرد تو کونم اولش اروم بود ولی بعد تند تند تلمبه می زد. بعد10 دقیقه سکس از کونم کارش تموم شد رفت سراغ دهنم دوباره هی می خوردم ساک می زدم یهو ابش درومد ریخت رو صورتم منم اولش حالم بهم خورد بعد عمم با پسر عمم اومدن منو پریدم حموم. خیلی حال داد به من البته بعدش هی می رفتم به رضا کون می دادم کیرش بزرگ نبود ولی کلفت بود مرسی که خوندید.

نوشته: سالار