سلام دوستان عزیز
نمیدونم چرا دارام این داستان تلخو مینویسم
ای کاش بعداز نوشتن اروم بشم
داستان بر میگرده به 6سال پیش اون زمان 4سال بود که ازدواج کرده بودم دخترکه نازم 1سالو 8ماهش بود خودمو خوشبختترین زن دنیا میدونستم تمومه مشکلاتو به لطف خدا پشت سر گذاشته بودیم با همسرم راحت بودم حسین{همسرم} ازم میخواست در کنارش مشروب بخورم اوایل مخالفت میکردم اما کم کم رام شدم …چندتا بلوک انطرفتر از اپارتمان ما منزل یکی از دوستان من بود که به تازگی در یک تصادف بیوه شده بود هدیه 40 سالش بود و3تا بچه داشت دختر بزرگش 17 سالش بود یعنی 3سال از من کوچیکتر …
در واقع من با خواهر هدیه دوست بودم چون هدیه 3تا بچه یتیم داشت سعی میکردم در حد توانم بهش کمک کنم تا اینکه رفت و امد هدیه زیاد شد .هدیه بخاطر اون تصادف وضعیت ظاهریش بهم ریخته بود بارها حسین بهم میگفت نگین تو چطوری روت میشه با هدیه میری بیرون…یه هفته ای بود هدیه همش به حسین زنگ میزد به رفتاراشون مشکوک شده بودم به حسین یه تیکه انداختم اونم چنان قیافه ای واسم گرفت که از حرفم پشیمون شدم اون روز حسین مشروب گرفت و گفت امشب بشینیم مشروب بخوریم .بعداز شام داشتم دخترم صنمو میخوابوندم که دیدم هدیه اومده خونمون .وقتی رفتم تو پذیرایی دیدم حسین 3 تا پیک گذاشته روی میز …یه حس گندی داشتم .داشتیم مشروب میخوردیم که متوجه نگاهای حسین وهدیه شدم ولی باز به خودم گفتم احمق تو چی کم داری که حسین بخواد بهت خیانت کنه .اما نه حسم بهم دروغ نمیگفت دسته خودم نبود اشک تو چشام جمع شده بود میدونستم اون شب ابستنه حوادثه …باید اطمینان پیدا میکرد اخه بی دلیل نمیشد به عشقم شک کنم و تهمت خیانت بزنم .حدود ساعت 1شب بود که خودمو به مستی زدم حسین منو بغل کردو برد روی تخت یه لب ازم گرفتو گفت بخواب نگینم منم الان میام ولی هم من هم خودش میدونستیم که حالا حالاها قرار نیست پیشه من بیاد …1ساعت گذشت اما نیومد ساعت 2:30 بود که تصمیم گرفتم برم ببینم چه خبره اروم از رو تخت بلند شدم دسته راستمو محکم روی النگوهای دست چپم گذاشتم که صداشون در نیاد پاورچین پاورچین خودمو به گوشه ای از راهرو رسوند که کاملا به پذیرایی دید داشت بله دوستان احساسم بهم دروغ نگفته بود هدیه رو زمین دراز کشیده بود یه دسته حسین زیره سرش بود و دسته دیگش مشغول مالیدن کس هدیه لباشون عجیب بهم گره خورده بود …اروم نشستم و سرمو به دیوار تکیه دادم خدایا چی میدیدم این همون حسین بود که بخاطر من به پای برادرام افتاد کاش خواب میدیدم ولی نه خوابش هم تلخه … بی صدا اشک میریختم و به عشقبازیه 2تا نمک نشناس نگاه میکردم حسین شلواره هدیه رو کشید پایین شرت پاش نبود شروع کرد به خوردنه کسه هدیه صدای اه ه ه هدیه بلند شد یهو نشست حسینرو خوابوند شورتکه حسین رو در اورد با یه حرکت کیرشو کرد تو دهنش شروع کرد به ساک زدن حزفه ای کارشو انجام میداد …کل بدنم یخ کرده بود سرتاسر پر از نفرت بودم حالا دیگه جفتشون لخته لخت بودن حسین داشت سینه های کوچیک هدیه رو میمالیدو هدیه سرمست از فتح کیر حسین ناله خفیفی میکرد و با ناخناش کمر شوهر منو که الان تو اغوشش بودو چنگ میزد …چرا لال شده بودم چرا نمیرفتم حقشونو بزارم کف دستشون انگار مرده بودم.حسین داشت تلمبه میزد به خودم گفتم پا شو نذار کارشون تموم شه به زور از جام بلند شدم ارزش نداشتن برم بالا سرشون یه لیوان زیر پام بود که کوبیدمش به دیوار …حسین مثله جن زدها ایستاد روبرم هدیه نشسته بودو با دستاش سینه هاشو مثلا پوشونده بود … من بدبخت بودم یا اونا؟ من کاره بدی مرتکب نشده بودم من بدبخت نبودم …رفتم لباسامو پوشیدم صنممو بغل کردم و ماشینو روشن کردم و رفتم شمال خونه دوستم…با وساطت بزرگترا برگشتم خونه ولی گناه حسین بخشیدنی نبود الان 1سالو نیمه جدا شدیم هنوزم دوسش دارم با وجوده تمامه نامردیاش الان 3 ماهه صنمو نذاشته ببینم فردا قراره دزدکی برم تو مدرسه ببینمش واسم دعا کنید دوستان
از همتون متشکرم داستان منو خوندید
نوشته: نگین
به نام آنكه بارسلونا را آفريد تا تراختور بى رقيب نباشد
داستان شبه دروغ بود
چرا داداشات نمیرن براش میخوای شمارشو بده من میدونم چطور مادرش رو به عزاش بنشونم
اگه میخواست بکنه یه جای بهتری پیدا میکرد نه خونه خودتون وقتی تو هستی. پس کم کسشعر تلاوت کن.
salam doostan.be nazare man khianat kare naa bakhshoodaniee.che az tarafe mard,va che az tarafe zan
موقعيكه اين اتفاق افتادصنم يكسال و8 ماهش بودبا احتساب يسال ونيم صنم ميشه سه سال ودوماهش مگه اين بچه نابغست كه ميره مدرسه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟اگه ميخوايين مردارو خراب كنين يه كس شعري بنويسيدكه باعقل جور بياد.
چه بد . وای وای وای وای
ببین کجا براش کم گذاشتی که اینکارو کرده …
با اینکه کل داستان الکیه …
راستش واقعا عجز یک خانم میتونه چقدر ناراحت کننده باشه ؟
اون زمان ها خیانت هم یک شرم و حیایی بود براش …
مثلا زنی یا مردی خیانت میکردند میرفتند یک مکانی که کسی نباشه و خبردار نشه
الان خیانت هم یک عده ای بدون شرافت کردن …
به نام آنكه استقلال را آفريد تا بر همگان ثابت شود داور ميتواند هر تيمى را به صدر ببرد
جالب اینجاس اگه تو همچین شرایطی سر صحنه برسی شکایت کنی
هیچ قانونی طرف زنو نمیگیره
میگن حتما زن صیغه ایش بوده
کلا همه چی به نفع مرداس!
خوب کردی جدا شدی همچین مردی لیاقت نداره
به عنوان داستان چرت بود بيشتر درددل بود.
هيچ چيز ارزش غمگين شدنت نداره
خوووب کردی
تو مقصر نبودی
قانون ماست که اینطور فرق میزاره
گناهکار بجای مجازات تبرععه میشه و بی گناه شرایط براش سخت تر میشه :|
آره عزيزم_من هم ناراحت شدم_داغ نديدن دختر خيلي سخته اگه خداي نكرده سر من ودخترم بياد دمار از روزگار مرده در مياوردم_شكايت كن ازش_به هر بهونه اي_اينقدر شكايت كن دتابيفته زندان حسرت زن كه هيچي حسرت آزادي به دلش بمونه_تو چند سال زنش بودي!بايد حسابي ازش نقطه ضعف داشته باشي!به هر بهونه اي ازش شكايت كن!حتي به قيمت آبروت!انتقام بگير ازش!از همچين كساي متنفرم!حيف نفس كه اينا ميكشن!
بابا پاشو جمع كن كاسه كونتا زنيكه فك كردي به همين راحتي مردا خراب ميشن دلش خواسته كرده الان توام شدي يه هديه ديگه وايستا ببين شرايطه اون بدبختا
موضوع انشاء
آیا شما در بچه گی دکتر بازی کرده اید؟
به نام اصغر یاماها که اولین بار ما را به مریضی انداخت تا به ما آمپول بزند .
خانم ما در کودکی بازی های زیادی داشتیم خاله بازی . قایم موشک و غیره ،اما دکتر بازی از لحاظ سطح فکری بالا تر بود ما خیلی به این بازی علاقه داشتیم ناگفته نماند چند باری هم ما خودمان مریض شدیم . آمپول زدن را از اصغر یاماها پسر خاله یمان یاد گرفتیم. خانم ما در بچه گی بازی هایمان اینگونه در سطح بالایی از هوش و ذکاوت قرار داشت. بر عکس بچه های امروزی که همگی فقط بلد هستند از این بازی های کامپیوتری بازی کنند. تازه ما یک بازی داشتیم که به اندازه 10 تا از این psp ها کیف میداد که اسمش را گذاشته بودیم(همه ساکت بودند ناگهان خری گفت)و یک بازی دیگر داشتیم به نام (شاه و وزیر)که یک بار در آن بازی من را مجبور کردند که لخت بروم آشغال را دم در بگذارم و همین جریان باعث شد که در کوچه چند تن از آمپول زنهای قدیمی محل به حرفه تزریقاتی خودشان برگردند. و از فردای آن روز ما دیگر دم به ساعت به مطب آنها می رفتیم تا از درد و عذاب بیماریمان رهایی یابیم .
انشای ما به پایان رسید خانم ولی بیماری ما همچنان ادامه دارد.
salam
az namardi va khiyanate mardan va zanan motenaferam
vali neginjan age ba inke joda shodi azesh age mayel bodi ba mardi mehrabon o rorast ashna beshi baram pm bede va hatman khodeto moarefi kon
id: hamed.mehraboon77
mamnon misham
salam
man az khiyanate hameye zan o mardaye havasbaz motenaferam
neginjan ba tavajoh be inke az ham joda shodin age mayel hasti ba mardi mehrabon o rorast ashna beshi baram pm bede va hatman moarefi kon khodeto
id: hamed.mehraboon77
mamnon be omide didar
جدا از داستان من نمیدونم چرا مردای ایرانی وقتی زن میگیرن تازه یاد کس بازی می افتن؟آخه چیت کمه با زنش نمیخوابه میره با اون یکی میخوابه واقعا جالبه برام همه جای دنیا طرف زن میگیره آدم میشه مال ما نازه … میشن
شما هم بهتره بری یه نفر(مثلا من)رو بیاری خونه تا جلوی شوهرت تورو بکنه و اون یه استکان بشکنه و من دستم رو بگیرم جلوی کیرم و شما بیحساب بشین بعدش هم برگزی سر خونه و زندگیت.
negin Jan khodet moghaseri
khodet rah inkaro ba sharab khordan on shab vase shoharet baz kardi.
vali hala ham chizi nashode heyf zendegit biad boro ba shoharet ashti kon
پپسی عزیز دلایلت برای خیانت واقعا قانع کننده بود.
بیا سوالاهات رو از دید یک زن در نظر بگیر:
آقایون عزیز:
چند بار با بهم ریختن خونه ای که خانومتون با هزار زحمت تمیز کرده بود زحماتش رو نادیده گرفتید ! بهش القا کردید که حکم کلفت رو داره یه کلفت بی جیره مواجب ؟!
چند بار با فراموش کردن روز تولدش سالگرد ازدواجتون و… این دلهره رو براش ایجاد کردید که نکنه دیگه دوستش ندارید . نکنه دیگه اونی نیست که روزای نامزدی براش هفته گرد و ماهگرد می گرفتید و حتی روز آخرین سینما رفتن و کدوم فیلمو دیدن رو هم یادتون نمی رفت . نکنه دیگه جذاب نیست . نکنه دیگه سکسی نیست! و هزار نکنه ی دیگه ای که شادابی و طراوت یه طن رو به یغما می بره!
چند بار پیش اومده رفتید به خونواده محترمتون سر زدید و بعد از ساعت ها شستشوی مغزی توسط همون خونواده محترم اومید و یه آشوب و بلوا تو خونه براه انداختید ؟!!
چند بار پیش اومده که خانومتون با تموم خستگی از مشغله های کاری و رسیدگی به دردسر های بچه ها و خونه با عشق براتون غذای مورد علاقتون رو پخته . خونه رو شاعرانه کرده و ساعت ها منتظر بوده که شما رو خوشحال کنه و شما بی تفاوت به تموم عشق و احساسی که تموم اون روز در قلبش تپیده و نیروی محرکش بوده رو یه جمله ی "من خستم " تحویلش دادید و دنیاش رو رو سرش خراب کردید . بی اینکه توجهی هم به خستگی همسرتون بکنید؟!!
و خیلی سوالای دیگه که نه با دقت که منصفانه بخوای ببینی باعث میشه همسرت ازت فاصله بگیره . خیلی از همجنسات که تشنه ی یه زن نا امید از شوهرن بهش چشمک بزنن ! و اون در اوج احتیاجش به محبت بگه نه!
برای خیانت توجیه زیاد پیدا میشه . اما در حقیقت فقط سرپوشن واسه کم کردن عذابی که سرتا پای خائن رو می سوزونه
عزیزم میدونم خیلی سخته ولی گلم حق اینجور مردارو باید با زندگی کردن باهاشون بزاری کف دستشون نه با جدایی و طلاق در ظاهر میبخشیدیو برمیگشتی سرزندگیت ولی چوبی تو کونش میزاشتی که یه شبه همه چیو فراموش نکنه وتو رو به یه زنه بیوه نفروشه این نظری که دادم بیشتر به خاطر این بود که بچه دارید وگرنه وقتی یه مرد خیانت میکنه همه ی پلهای پشت سرشو خراب میکنه
نمیدونم منظورت از اینکه بگی مردها خیانت کارند چیه ؟ ولی اگر یک زن از نظر جنسی و عاطفی شوهرش رو تامین کنه هیچ وقت دنباله یکی دیگه نمیره
تقصیر خودته نگین
آدم پای هر کسی رو بخونش چه زن چه مرد بازنمیکنه. . .(بدبخته. یتیمه. فقیره. نداره و. . . واسه خودش)
دوستان من از این خر و این مطالب گذشتم و میخوام داستان رو ازدید یه بچه که پارسال دیدمش براتون تعریف کنم
عمو دستت درد نکنه برای عروسک ،ولی تورو خدا امروز مامانمو اذیت نکن چون بابام دیشب خیلی زدش چون میگفت من جنسم تموم شده ،مادرمو زد و گفت برو پیش علی کورده برام جنس بگیر
ازش پرسیدم خب مامانت رفت؟
گفت : اره عمو الان بابام خونست ولی تو اون اتاق کوچیکه قایم شده تو رو خدا برو بگو عروسک منو نفروشه ،یه بارم یکی از دوستای مامان اومد برام خرس گرفته بود ولی بابام برد فروخت
گفتم عمو جون بابا مامانت زیاد دعوا میکنن؟
جوابش خیلی درد آور بودچون گفت: عمو بابام من رو هم میزنه ببین (پیرهنش رو که داد بالا )دلم یه جوری شد نزدیک بود برم یزنم یارو رو تیکه تیکه کنم که زنش اومد تو اتاق گفت هستی برو بیرون منو عمو کار داریم .
از خودم چندشم شد از غیرت اون مرد بدم اومد از وفاداری و عشق اون زن بیزار شدم ،از عدل خدا گریه ام گرفت
نشستم به گریه کردن
زنه گفت آغا بلندشو لباساتو دربیار به خدا شوهرم بفهم میخواید برید منو میکشه
از تو جیبم پول در آوردم گفتم این 100 تومن پول رو بگیر بشین یه گوشه ای یه روسری هم بنداز سرت اون بچه رو هم صداکن بیاد کارش دارم هستی اومد تو اتاق و منو نیگاه کرد و گفت عمو با مامانم نمیخوابی ؟ منم گفتم نه عمو جان من که انقدرم کثیف نیستم ،کلاس چندمی گلم . گفت: کلاس دوم . منم گفتم باشه ولی تو مدرسه خوب درس بخون
بعد رو به زنه گفتم : میتونم یه ربع اینجا بشینم ؟ جواب داد آره بشین
گفتم : ببخشید میرید بیرون از اتاق؟
هستی رفت بیرون زنه هم دنبالش ، دم در گفت به خدا فکر نکنی من زن خرابی هستم ولی شوهرم پسر عموی خودم بود بابامون مخالف ازدواجمون بودن ماهم با هم فرار کردیم اومدیم تهران الانم که معتاد شده ولی هنوزم عاشقشم واسه همین این کار کثیفو میکنم . دومین دلیلش اینه اگه بخوام برگردم شهرمون پیش پدر مادرم برادرام تیکه تیکه ام میکنن
گریه کردم که ما چقدر میتونیم کثیف باشیم هم من هم اون مرد هم اون زن
من به خاطر هرزگی خودم
اون مرد به خاطر فروختن ناموسش برای مواد
اون زن برای اینکه از یه همچین مردی بچه دار شده که بچش توی یه همچین محیطی بزرگ بشه و با چشمای کوچیک و نازش همخواب بودن مادرش با مردای کثیف و هرزه رو ببینه
بایدزنگ میزدی110اشغال روبگیره خوب کاری کردی ازپیشش رفتی.چندسال تحمل کن بچه بزرگ میشه میادپیشت
آمیرزا جان
اون جنده نبود ،جندش کرده بودن
بعدشم من انقد از این 100 تومنا خرج کردم که نگو اصلا هم نپرس
روزی 50 تومن میگیرم داداش چون تو هم اگر فور من 40 تا کارگر باشی حقوق خوبی باید بگیری
در ضمن من پدرم 16 سال پیش عمرشو داده به شما
من که داستان رو نخوندم ولی این مطلب خر که دوس عزیزمون نمیدونم پپسی بود یا کوکا گذاشته بود فوق العاده بو د
این جونیور هم مطلبش جالب بود ولی نمیدنم چرا هی اینو آمیرزا از همدیگه تعریف میکنن
خوشم اومد انقدر ناراحت بودی ولی النگو هاتو نوشتی-ماشینتو روشن کردی-مشروب هم ذکر کردی اشکال ندارد ولی اگر صحت دارد من جای تو بودم اول هدیه رو ادم میکردم بعد هم یه درس حسابی به همسر بعد طلاق نه اول از همه طلاق بگیرم.صنمم ریشه همون باباست ولش کن خودت حال کن
man khodam mardama vali madare injor mardaro bayad gayid
این سری بجای واژه " آورده اند " واژه سخیف " برده اند " را استعمال میکنم. چیز یعنی مصرف میکنم .ببخشید یعنی بکار میگیرم .اه ای بابا یعنی بکار میبرم.
این هم داستان امروز:
برده اند حیا رو
برده اند نجابت رو
برده اند شرف رو
برده اند غیرت رو
برده اند انسانیت رو
برده اند همه چیز رو
برده اند و برده اند و برده اند وبرده اند و…
و این است زندگی ما ایرانیان و برده اند وبرده اند و…
جواب کامنت من از طرف پپسی
“سلام آدرینا جان؛
دلایلی هم که شما نوشتی میتونه واسه فروپاشی یه زندگی قدمهای اول باشه ؛ چون اسپم شدم کامنت نتونستم کامنت بدم؛
همه عواملی که ذکر کردین را بدقت خوندم؛ واسه اینکه تو فضای خانواده محیط آرام باشه باید هم زن هم مرد به خیلی از ریزه جریانهای زندگی اشراف داشته باشه ؛
بعله همه حرفهای شما هم میتونه پیش درامدی باشه که زن را به سمتی سوق بده که از مردش متنفر بشه و اگر مردی این داستان را مینوشت یقین داشته باش که از دیدگاه خودم عوامل خیانت زنش را بهش گوشزد میکردم ؛ موضوع طرح داستان یه چیزه برسی علل و عنوان کردنشون یه چیز دیگه ؛ که با نوشتن دیدگاه های مختلف چه از طرف زن ها چه از طرف مردها باعث بشه که دیگه شاهد همچین داستانهای نباشیم ؛ _”
آمیرزای عزیز . حال صنم رو خوب وصف کردی …
صنم تو شرایطی آکنده از بی اعتمادی و خیانت ! با هزار از عقده و کمبود ! بزرگ میشه و تشکیل خانواده میده …و این دور باطل تا بی نهایت تکرار میشه
میشه از نظر قضایی پیگیری کنید حق دیدن فرزند رو من میتونم حتی ماده قانونش رو هم بهتون بگم یا اینکه چه لایحهای به دادگاه تقدیم کنید برای شکایت حتی از طریق دوستانم در قوه قضائیه میتونم کمکتون کنم اگر مایل هستید من ماده قانون رو بهتون بگم و یاد بدم که چه لایحهای تنظیم کنید :)
خداوند فرشته ها رو آفریدبدون شهوت حیوانات رو آفرید بدون عقل وفهم وانسان رو آفرید باعلم وعقل وشهوت
نگین جان سلام،چندسالی از این جریان میگذره و من همین الان این داستان رو خوندم و خیلی ناراحت شدم…بی سیاستی خودت بوده عزیزم که هر بی سر و پایی رو به خونت راه ندی…امیدوارم که به آرامش رسیده باشی و ختم به خیر شده باشه…البته که اینجور مردها بدرد لای جرز میخورن و دیگه نمیشه بهشون اطمینان کرد
در جواب یه مرد حشری باید گفت که،دوست عزیز مردی که هرزه باشه زنش هر چقدر هم که بهش توجه کنه و هیچ کم و کسری براش نذاره باز هم به هرزگی خودش ادامه میده …زن های زیبایی رو دیدم که هیچ نقصی نمیشه ازشون گرفت چه از نظر هیکل چه زیبایی صورت و همچنین حرکات و رفتار فوق العاده معقول،ولی!!!بچشم دیدم که شوهرش بهش خیانت کرده…خدا نکنه یه مرد هرزه بشه
Chi begam.kolan pesara havas bazan vali na ta in had!mc khub bod!movafaq baji