شوهر گرفتار

1390/05/05

دوست ندارم مثل بقیه بنویسم پس یه جوره دیگه شروع میکنم
امروز 15/7/1386
من از شرکت برمیگشتم که شوهرم با تلفنم تماس گرفت و یه قرار و با هم فیکس کردیم ساعت 8برای شام توی هتل استقلال.منم از خدا خواسته رفتم .7ماهی میشه که کیان دائما به خاطر کارهای شرکت میره و برمیگرده منم تشنه یه سکس درست و حسابی منتظر شوهرم میمونم .
ساعت 8:05 اونجا بودم رزرو و گرفتم و نشستم ، بازم منتظر تقریبا ساعت 10:45 بود که اومد من شامم و خورده بودم فقط منتظر بودم اومد و گفت یه کار فوری داشته چرت و پرن های همیشگی بعد هم گفت که یه سورپرایز برام داره گفت مثل شب عروسیمون میخواد امشب رو تو هتل بخوابیم منم مخالفتی نکردم (خانمهای متاهل میدونن که یه زن هیچ وقت نمیخواد زندگی خودشو خراب کنه حتی اگه واقعا خراب شده باشه )رفتیم بالا قبل از اینکه با من حتی 1کلمه حرف بزنه دیدم مانتو رو زمینه و شالم رو دسته مبل و خودم تو بغلم شوهرم وای که چقدر عالی بود یادم رفت بود کل دیر کردناشو ، کل نبودناشو، همه چی ، همه ی اشتباهاشو اون ازم لب میگرفت پشت سر هم حتی اجازه نمیداد نفس بکشم اما منم نمیخواستم نفس بکشم . همه میدونن که وقتی ازدواج میکنی مدل سکس دیگه با نازو افاده همرا نیست خیلی زود دیدم من خوابیدم رو تخت و اونم داره منو میکنه منم یه سره میگفتم آه آه تا اینکه دیگه از زور حشر همونم نمیتونستم بگم . اون منو میخورد و میکرد منم سست شده بودم . منو کیان غیر از شب عروسیمون هیچوقت از کون نکرده بودیم . که دوباره تکرار شد من که سست بودم وقتی کیرشو کرد تو کونم انگار که داشت دست و پام از هم باز میشد (من هیچوقت موقغ سکس التماس نمیکنم)یه دفعه از زور درد شروع کردم به التماس کردن اونم نپرس چه التماسی پای جد اونو جد خودمو همه رو کشیدم وسط ولی فایده نداشت وای وقتی درد کونم افتاد دیگه التماس نمیکردم بلکه فقط آه اوه میکردم و من میدونستم که کیان از صداهای من حشری تر میشه هر وقت احساس میکردم داره ارضا میشه دوباره شروع میکردم به آه و آه کردن و ما تقریبا 1.5 با هم سکس کردیم .
اون شب عالی بود من عاشق کیان بودم بزارید یه ذره از آشناییمون بگم :تو دانشکده پزشکی من آتنا دختری از خانواده ای پزشک زاده این یعنی پزشکی تو خانواده من ارثی بود . و من دانشجوی رشته جراحی قلب باز بودم دختری که همه فکر میکردن از سنگ ساخته شده تو 27 سالگی هنوز عاشق نشده وقتی داشتم از یه سمینار پزشکی تو شیراز برمیگشتم دیدمش ، توی راه وقتی واسه شام وایسادم . شام که نخوردم هیچی انقدر تابلو بهش خیره شدم که وقتی خواست بره سوار اتوبوس بشه گفت غذات یخ کرد اصلا فهمیدی کی غذات و آوردن . منم که مات و مبهوت از حرف گستاخانه اون مونده بودم گفتم اگه سیر نشدی میتونی اینم بخوری . وقتی داشت میرفت احساس کردم قلبم تو سینم فشرده شده از همین جا همه چی شروع شد تا اینکه ما 4 ماه بعدش ازدواج کردیم.
کیان قد بلندی داره معمولا موهاش و تو حد متوسط نگه میداره که منم دوسشون دارم . چشمهای درشتی داره ، لبهاشم همیشه خوش طعمه،و زور زیادی هم داره ،اهان این جا باید سکسی بگم و آلت نتاسلی اون یه چیزی حدود 20سانت و قطرش منو تو شب عروسی جر داد.
شب عروسیمون اون پیش قدم نشد رفت رو تخت دراز کشید تا من برم دوش بگیرم . منم رفتم و اون نیومد دنبالم وقتی اومدم بیرون اون هنوز دراز کشیده بود و منم از روی لجم گفتم حموم خالیه میتونی بری دوش بگیری . اون جوابمو نداد و منم رفتم لوسیونمو از تو کمد برداشتم که یاد حرف مادرم افتادم اون همیشه میگفت مردی که ادای اروم بودن در میاره حسری تره . منم دیدم اون واقعا نیاز داره یکی حلش بده و گفتم اگه خسته نیستی میشه کمکم کنی این لوسیونو بزنم به پشتم حرفم تموم نشده بود که دیدم دستاشو داره میکشه رو پشتم دستاش سرد بود نگرانش شدم برگشتم سمتشو دستشو گفتمو بوسیدم اون نگران بود منم بودم بعد دستشو گذاشتم روی قلبم . اون سرشو آورد پایین و قلبمو بوسید وای که من داغ شده بودم خیلی داغ حس کردم الانه که حولمو خیس کنم گفتم میدونی من …دیگه نگفتم چی و دکمه های پیرهنشو باز کردم و یهو دلم خواست شیطونی کنم حلش دادم عقب دراز کشید منم شلوارشو در آوردم نشستم روش میدونستم که الان میفمه من خیسه خیس شدم که یه دفعه گفت حالا نوبت منه منو برگردوند و ازم لب گرفت عالی بود سکس به یه مرد که تو عاشقشی و میدنی فقط مال توئه . گردنمو میبوسید که خوب یادمه از زور حشرم بهش گفتم منو بکن بکن بکن تو اونم خندید و گفت زوده منم لجم دراومد و کیرشو گرفتم تو دستم و باهاش بازی کردم 2 دقیقه طول نکشید که دیدم سیخ کرد و به چشمام نگاه کرد و گفت حالا وقتشه .
پاهامو داد بالا شروع کرد به بوسیدن کسم و لیسیدنش و با زبون روی چوچلهمو فشار میداد و زبونشو تو کسم میچخوند من دیگه رو کره زمین نبودم که یه دفعه از اون بالا با کله افتادم پائین چه دردی بود وای درد پر از لذت و شهوت کمرم داشت از هم باز میشد که یه دفعه جیغ زدم . کیان ترسید : کیرشو کشید بیرون و گفت ببخشید ببخشد خوبی منم که داشت گریه در میومد ولی خوب دوست نداشتم با گریه شب هردوتامونو خراب کنم گفتم چرا وایسادی عشقم منو بکن ولی آروم باشه آروم آروم خوب
خوب گلم
اونم کیرشو گذاشت دمه کسم و تا کلاهک داد تو وای وای که نمیشه گفت من چی کشیدم کمرم داشت میشکست که اونم تازه فهمیده بود که چی کار باید بکنه از یه ناز بالشت کمک گرفت واسه کم کردن درد من که واقعا تاثیر داشت بعدم کم کم کیرشو فرستاد تو تر و منم داشتم از درد و شهوت توام شده میترکیدم که یهو سرم داغ شد کمرم تیر کشید و یهو زدم زیر گریه آخه من پردم حلقویه و اونمندونسته هر سه تارو با هم زد که من از زور درد به خودم میپیچیدم و وقتی اون خواست بکشه بیرون من سفت بهش چسبیده بودمو نمیذاشتم تکون بخوره یه 15 دقیقه ای گذش تا دردم کم شد اونم اروم کشید بیرون .
من فکر کردم دگه تمومه که دیگه نفهمیدم چی شد تا ساعته 5 صبح که بیدار شدم و دیدم کیان خوابیده تازه فهمیدم من دیشب وسط سکس بیهوش شدمو اونم نفهمیده من بیهوش شدم ، وقتی بیشتر با هم در موردش حرف زدیم فهمیدیم وقتی منو از کون کرده از حال رفتم و اونم ادامه داده من تا 10 روز همه ی عملهامو کنسل کردم و ما تو اون 10 شب همش با هم سکس کردیم منم همش تو ابرا بودم .

حالا اگه حال کردید بگید تا بازم بنویسم.

نوشته: آتنا


👍 5
👎 0
102656 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

291271
2011-07-27 03:55:21 +0430 +0430
NA

بد نبود ولی چرا قضیه آشنایتونو اینقدر مسخره کات کردی ؟؟
اصلا چرا نگفتی شوهرت چکارس؟؟
دلیلش که میخواست اونشب تو هتل باشین چی بوده؟؟؟
قرار نیست همه زندگیا مثل هم باشه که همش گفتی همه خانوما میدونن

0 ❤️

291272
2011-07-27 04:25:06 +0430 +0430
NA

مشتاقم داستانت و بشنوم یا این که میدونم در ادامه میخوای بگی شوهرت بهت خیانت کرده.
خوب نوشتی تا این جاشو افرین

0 ❤️

291273
2011-07-27 04:42:52 +0430 +0430
NA

:X خدا شانس بده

0 ❤️

291274
2011-07-27 05:14:29 +0430 +0430
NA

خب خدارو شکر همه تو این سایت خانم متاهلن و همه میدونن تو راحت باش عزیزم . ببخشید جدیدا پزشکا تو شرکت هم کار میکنن؟ نوشتنت به دانشت نمیاد نمی دونم چرا . ولی جدا یه جور دیگه نوشته بودی شب عروسیتو اون شب تو هتلو کلا چپه نوشتی حال تو توی هتل بیشتر به دخترا شبیه بود تا شب عروسیت که طرفو مدیریت کردی .حالا هم حال که نه ولی ادامه بده

0 ❤️

291275
2011-07-27 05:38:22 +0430 +0430
NA

بد نبود با این توصیفا… اما عزیزم از کی تاحالا منشی مطب شده جراح قلب و عروق؟ تو میدونی پزشکی 7ساله تخصص هم 4ساله دوره طرح هم 2سال که روی هم رفته میشه 13سال اونوقت تو چطور 27سالگی شدی پزشک؟ معلومه رمان های فهیمه رحیمی رو زیاد میخونی

0 ❤️

291276
2011-07-27 08:11:29 +0430 +0430
NA

خب حالا میمردی میرفتین ھتل پرسپولیس.!!! :d

بدک نبود خیلی کش داشت نزدیک بود بخورھ تو چشم!

0 ❤️

291278
2011-07-28 03:25:06 +0430 +0430
NA

نظرم اينكه يه داستان بود كه خوب به جزييات پرداخت نشده بود.
خيلى بهتر ميتونستى داستانتو بسط بدى.

0 ❤️

291279
2011-07-28 05:06:49 +0430 +0430
NA

نه اصلا هم حال نكرديم ديگه هم ننويس >:) [( :$

0 ❤️

291280
2011-07-28 05:28:35 +0430 +0430
NA

خیلی دوست داشتی جراح قلب بشی ؟ عیبی نداره هنوزم دیر نشده . به شرطی که دیگه سر کار(آمپول زنی) نری میتونی ادامه تحصیل بدی و جراح بشی . آخه ضعیفه کدوم جراحی اونم جراح قلب فقط واسه سکس , عمل های 10 روزش رو کنسل میکنه . میدونی 10 روز برا یه جراح قلب چه معنی داره . تو جزو خدماتیای بیمارستانم نیستی چه برسه به آمپول زنی .
بعد میگید فهش ندید . این خانم جنده میآد ملت رو خر فرض میکنه آخه . خاک تو سر این کس لیسا هم بکنن که با وجود این که میدونن این جنده خانم ریده بازم دارن ازش تعریف میکنن

0 ❤️

291281
2011-07-28 07:17:21 +0430 +0430
NA

بمیرم الهی بچه م عقده پزشک شدن داره ، چقد رمانتیک بود خجالت بکش عقده ای بهت میاد یدختر ترشیده باشیتا یه پزشک جراح قلب

0 ❤️

291282
2011-07-28 10:09:51 +0430 +0430
NA

عقده ای
دوستان یه سری هم به این سایت بزنید
ضرر نمیکنید
http://ads.inpersia.com/users/ref/44212

0 ❤️

291283
2011-07-28 17:45:31 +0430 +0430
NA

30k_2 مرسي عالي بود حرف دل منوزدي =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =))

0 ❤️

291284
2011-07-28 18:11:47 +0430 +0430
NA

Just love man eradatmande u hastam . Aziz harfe hag ro hameja bayad goft . Na inke bebinim nevisande 2khtare fori biyaym koslisi konim .

0 ❤️

291285
2011-07-28 18:55:09 +0430 +0430
NA

azizam parde halghavi pare nemishe ke hala shohare to 3 tasho baham zad!!! asan 3 ta parde darim mage? baba 1 parde hastesh

0 ❤️

291286
2011-07-30 21:47:07 +0430 +0430
NA

منظور از سه پرده کوس و کون ودهانش بود همه را با هم پاره کرده بود . هر چند من از فحش دادن متنفرم ولی دوست دارم تا آنجا که میتوانید این یکی را فحش بدهید… من فحش نمیدم …من حالم خوبه …من حالم خوبه … من حالم خوبه … من حالم خوبه…!!!

0 ❤️

291287
2011-07-30 21:48:25 +0430 +0430
NA

=)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) =)) :’’( :’’( :’’( :’’( :’’( :’’( :’’( :’’( :’’( :’’( :’’( :’’( :’’( :’’( :’’( :’’( :’’( :’’( :’’( :’’( :’’( :’’( :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :)) :))

0 ❤️

291288
2011-08-02 04:50:33 +0430 +0430
NA

khob baba bande khoda tizhoosh bode jaheshi khonde chera alaki gir midin dar zemn poldaram bode chon az vaghti be donya miomadan hame pezeshk bodan vase hamin 10 roz aslananom barashon mohem nist khanom doki

0 ❤️

291289
2011-09-03 18:10:13 +0430 +0430
NA

چون متفاوت بود خوشم اومد !!!

0 ❤️

291290
2011-11-25 04:12:56 +0330 +0330
NA

سلام خانم دكتر دوست داري وقتي شوهرت نبود زحمتشو خودم بكشم؟

0 ❤️

291292
2012-06-30 07:16:33 +0430 +0430
NA

تاجاییکه حقیراطاع دارم دوره جراحی عمومی 8ساله که بااحتساب سن تااخذدیپلم ودوره 4ساله تخصصی اگه خیلی زرنگ وخرخون باشی بایدبالای 30 سال حداقل سن داشته باشی که سن تووطرزنگارشت معلومه تا افتابه انهم از نوع پلاستیکی اش بیشترنخوندی واین داستان منتج به چندنتیجه مهم میشودکه هدف اصلی نگارنده بیان انها درقالب داستان بوده که فضلاگفته باشندالعاقل یکفی الاشاره واما بعد دراین اثرسراسرشور وهیجان مستتراست که نویسنده تلفن دارندکه مبرهن وپرواضحه است که منظورش موبایل میباشدواینکه ایها الناس من (نویسنده)علاوه براشنایی باپدیده هتل شبی رانیزدران اتراق نموده وبرای به سرحدحسرت وسوزش رساندن خواننده مدعی طبابت دررشته قصابی ببخشیدجراحی شده که اندیشمندان پرانده اند که لاف را درغربت بزن وگوز را دربازار مسگرها حال که چنین است به جان سه تا باجناقم وهمسایه روبرویمان من خلبانم باشد که با این ادعا همچون نگارنده اندکی ازسرخوردگی خود را درمان وسوز این مقعد لاکردار رااز نرسیدن به ارزو التیام بخشم

0 ❤️

550470
2016-07-27 15:19:14 +0430 +0430

پسرک وقتی هنوز توی عمرت جز شنیده ها چیزی را تجربه نکردی غلط میکنی دروغ و راست میبافی همه چرت و پرت هایی که گفتی از روی نوشته ها ی دیگران چمع گرده بودی و وقتی هم گفتی بالشت کمگ گگرفت برای کم کردن دردش دیگه این اخر چرندیات بود که تابلو کردی حتی خبر نداری بالشت و واسه چی میگذارند

0 ❤️

570765
2016-12-29 03:47:50 +0330 +0330

عقده ایی

0 ❤️

744338
2019-01-28 20:23:47 +0330 +0330

یکی بیاد بکنمش . خانم خوشگل شوهردار . ???

0 ❤️