سلام شهرزاد هستم ۲۹ سالمه یه خواهر و بردار کوچیکتر دارم خواهرم شراره ۲۵ سالشه ،من ۸ ساله ازدواج کردم و شراره ۲ ساله من زندگی خوبی دارم از شوهر خیلی راضی هستم اسم شوهرم رامین، شراره هم مثل من از زندگیش راضیه، یک سال پیش اتفاقی برام افتاد که خودم دلم نمیخواست اما ناخواسته درگیر اون ماجرا شدم
شوهر شراره اسمش آرمانه ، ارمان جوان خوب و خوش تیپ و خوش صحبتیه از همون اول که وارد خانواده شد با همه زود گرم گرفت و برخورد خوبی با همه داشت ، ما خانواده راحتی نیستیم یعنی به حجاب و روابط ادما اهمیت میدیم تقریبا تو جمع ها خانوم ها با خانوم ها و اقایون هم باهم بگو بخند میکنن و زیاد شوخی نمیکنیم اما خوب باجناق ها کم کم باهم بیشتر رفاقت میکردن و رابطه گرم تر میشد جمع های چهار تایمون بیشتر و بیشتر میشد اما هم حجاب رعایت میشد هم حد شوخی ها تا اینکه از یک سال پیش من متوجه رفتارهای از آرمان شدم از زل زدن های یواشکی تا بیشتر با من صحبت کردن سر هر موضوع الکی ، که کم کم بیشتر میشد و تبدیل میشد به تعریف کردن از دستپختم مدل لباسم اونم یواشکی نه تو جمع مثلا موقع جمع کردن میز شام تو راه اشپزخونه یا یه لحظه تنها شدن تو راه پله و خلاصه هر فرصت کوچیکی که بدست میاورد راستش از این رفتار خیلی ناراحت بودم نمیدونستم به کی شکایت کنم که بحثی پیش نیاد و باعث دوری من از خواهرم نشه اما حس میکردم داره به جاهای بدی کشیده میشه، یه شب خونه مادرم بودم رامین عصر کار بود مشغول شام پختن بودم که شراره و شوهرش اومدن اونجا سعی میکردم اصلا به آرمان نگاه نکنم نگاهش منو اذیت میکرد اخر شب میخواستم برم خونه از بابام خواستم یه اژانس بگیره که یهو ارمان گفت آژانس چرا من میبرم، ما شب میخواهیم بمونیم تورو میرسونم برمیگردم، تا اینو گفت همه رضایت دادن اما من دلم ریخت از ترس اخه چرا ولم نمیکنه این لعنتی، خانواده هم خبر ندارن آرمان رفتارش اذیت کننده است خلاصه هرچی اصرار کردم کسی زیر بار نرفت رفتیم پایین من رفتم عقب نشستم راه افتادیم آرمان با ناراحتی گفت چرا عقب مگه من غریبه ام بیا جلو که گفتم راحتم مرسی، دلم نمیخواست حرف بزنم ولی گفتم بزار اعتراض کنم بهش ،شروع کردم حرف زدن که کاش نمیزدم آرمان گفت من تورو میخوام دیونه تو شدم باید مال من باشی از ترس بهت پیام یا زنگ نزدم تا یه جا حرفمو بهت بزنم ، خیلی اعصابم بهم ریخت نمیدونی چه جوری اون شبو صبح کردم قضیه بدتر شد از اون به بعد دیگه زنگ زدن پیام شروع شد گیج شده بودم از کی کمک بگیرم کاش میرفتم پیش مشاور خانواده ، رفتارهای ارمان بدتر شد حالا دیگه از هر فرصتی پیش میومد دستامو میگرفت سرمو ماچ میکرد اخرش هم گیر داده بود تنها همو ببینیم اما من قبول نمیکردم هر چقدر سرد برخورد میکردم بیخیال نمیشد تا اینکه یه روز خونه مامانم اتفاقی منو تنها گیر اورد مامان بابا رفتن بیرون خرید منم مشغول تدارک شام تا رامین بیاد از سرکار باهم شام بخوریم که یهو زنگ در خورد ، آرمان بود درو باز فکر کردم با شراره اومده ولی تنها بود و مستقیم از سرکار اومده و قرار بود شراره با آژانس بیاد ، آرمان که اومد تو لال شده بودم یه چایی بهش دادم رفتم اشپزخونه خودم مشغول کنم که پشت سرم اومد تو اشپزخونه شروع کرد حرفاشو تکرار کردن التماس میکرد فقط یک بار بهت دست بزنم، واقعا خسته شده بودم ازش خواهش کردم یک بار بغلم کنه و تموم بشه همه چی قبول کرد، اما تا بغلم کرد شروع کرد با لجبازی لب گرفتن و سینه هامو مالیدن انقدر این کارو کرد که تقریبا از حال رفتم منو برد رو مبل شروع کرد لباسمامو در اوردن دیگه نفهمیدم چی شد ،لباشو رو التم حس میکردم انقدر لیس زد ارضا شدم شروع کرد سینه هامو خوردن یهو یه چیز داغ تو بدنم حس کردم سرمو بلند کردم دیدم یه الت بزرگ داره که تند تند داره فشار میده تو، شاید چند باری ارضا شدم اما دیگه خودمو ول کرده بودم شورتمو برداشت و خودشو خالی کرد رو شورتم و دوباره ازم لب گرفت رفت دستشویی من مونده بودم چیکار کنم نمیدونی خودمو چه جوری جمع کردم حس گناه و خیانت داشت منو میکشت اون شب تموم شد اما من یک ساله هنوز مشکلات روحی دارم با بعضی از دوستام سر بسته راجب این موضوع حرف زدم اینو سایت رو هم وقتی دنبال داستان که اینجوری اتفاق افتاده میگشتم پیدا کردم، از چند نفری شنیدم که اتفاقای این شکلی براشون افتاده و این چیزا تو فامیل ها هست و خانواده ها خبر ندارن، میخواستم بدونم اصلا اتفاق این شکلی برای کسی افتاده یا نه، دلیل این اتفاقات رو زیاد راحت بودن حفظ نکردم فاصله ها ادم هد میدونم
هنوز خیلی ساده بهم اعتماد میکنیم همین الان که این اتفاق رو خونید شاید تو خانوادتون چند تا زن و دختر باشن که درگیر این ماجراها شدن اما جرات گفتن ندارن شاید خواهرتون شاید همسرتون خیلی وقت ها تو اجبار تن به این کار میدن من که زندگی خوبه این بلا سرم اومده وای به حال اونایی که زندگی خوبی هم ندارن حتی ممکنه واسه مردها این اتفاق بیوفته ولی خوب آبروی زن بیشتر تو خطره و هزار بهش تهمت میزنن شاید اون لحظه شهوت باعث بشه زن رضایت بده ولی باور کنید عذاب روحی بدی داره
ببخشید پر حرفی کردم
نوشته: شهرزاد
لباشو رو آلتت حس میکردی…؟؟!!من دیگه حرفی ندارم
شوهر خواهر شما میدونست شما ادم محفوظ به حیایی هستی و به کسی چیزی نمیگی از تو سوءاستفاده کرد ولی شما هم مقصرین به قول دوستمون باید میجنگیدی واز شرفت دفاع میکردی بااین حال بهترین کار رفتن به پیش روانشناس و فراموش کردن ماجرا است.
یهو یه چیز داغ تو بدنت حس کردی مگه واس آرمان سرده
آلتت؟😐
ولی جدایی از داستان مظلوم گرایانت که الان داری اداتنگا درمیاری ،باید بگم هستن همچین مواردی
داستان خوب و بی حاشیه ای بود توی شهرمون این موضوع هست و اکثرا مرد رو میکشن و خودشون رو تحویل دولت میدن مطمن باش آخرین سرپناه خانواده است حالا شوهر یا برادر فرقی نداره باید به یکی از این دوتا اطلاع بدی.
گذشته از رگ غیرت و کشتن برای عشق و حال تا دلت بخواد سکس میکنن آب از آب تکون نمیخوره اختیارش با خودت.
یه ضرب المثل معروف انگلیسی هست که میگه ؛
اگه جایی بهت تجاوز شد و هیچ دفاعی نداشتی سعی لذت ببری در غیر اینصورت هم بهت تجاوز شده هم عذاب کشیدی .
نباید میشده اما شده حتی با خودتم مرورش نکن هرچند … بازهم میشه
مشکل فرهنگ ما است.که اگر ان خانوم این مثله را در میان میذاشت هیچ کس باور نمی کرد و چون تو فرهنگ ما در این جور مواقع خانومها رو مقصر میدون.و این خاتوم مترسید که اتفاق بدی بیفته و مترح نکرده این جریانو. به هر حال فربانی این زن و ان اقا متجاوز. در صورتی که در کشور بجز ایران یک خانوم مدعی چینین رفتار ازار دهند از مردی بود قانون حمایت میکرد.
اگر با یه غریبه بود شاید این اتفاق نمی افتاد
اونجا برای زن مورد تجاوز نه تنها ترس از زندگی خودش هست بلکه از هم پاشیدن زندگی خواهرش هم هست
و در آخر هم ممکن بود کل تقصیر به گردن این زن بیفته
در کل خیلی سخته
از قدیم گفتند خواهرزن حکم نون زیر کباب رو داره😂😂😂😂
شما هم اسم داستان رو اشتباه نوشتی هم عنوان رو، باید عنوانشو میزدی خیانت و اسمش رو میزدی شوهر خواهر بکن همچین گفتی سمج فکر کردم بهت چشمک زده نمیدونستم با یبار کردن 4 بار ارضات کرده شما دچار تنوع طلبی شدی هم شوهرت رو میخوای هم از کیر غریبه بدت نمیاد وسلام
این دفعه خونه مامانت تناها شدی زنگ بزن منم بیام یه چایی بخورم
تو این قضیه شما بهیچوجه مقصر نیستی ، اونایی که میگن مبارزه میکردی هم صرفا کسشعره ، تمام اینا بخاطر آموزش و تربیت داغون خانوادههاست و محیط بسته تخمی این مملکت
با نظر یکی از دوستان کاملا موافقم، عامل اصلی این اتفاقات و خیلی بیشتر از این((برادر آخر شب دستمالی میکنه ابجیشو، پدر دخترشو نمیدونم پسر چکارشو ووو))) ترس هست که اون متجاوز به مراد دلش که می رسه هیچ، تازه اگر دید طرفش وا میده این میشه شروع، آهای دختر خانم ، شما خانم متاهل، شما مادر فداکار هیچ کسی مثل پدر و مادر خودتون و بعد شوهرتون نیست که خیر و صلاح شما رو بخواد بله هستند تعدادی که تا به اونا گفتی تو هم مقصر میدونن، دختر رو از بیرون رفتن و این روزا گوشی و اینترنت منع میکنند زن زیر فشار روحی قرار میدن. اما یکم فکر کنید این بهتر نیست تا اون خیانت شما را عین یک فاحشه بعد از بار اول در اختیار افراد دیگه قرار بده یا تا از این کار سر باز زدی آبروی ترو ببره اون وقت هر چه فریاد بزنی هیچکس باور نداره.
بهتر نیست اینکارو همون ابتدا بگی بابا ببخشیدااا وقتي پای خراب شدن زندگی من وسط هست گور بابای هر چی داماد و ابجی ، همین ابجی اولین نفری هست میگه تو اگر دلت نمی خواست یا حرکتی ازت نمی دید شوهرم نمیومد طرفت.
خانواده برای دختر = پدر مادر
شوهر برای زن
بهترین پناهگاه هست حالا بزار عده ای بیان بگن فلان خانواده بدتر وو. اینو من چندین و چند بار برای راهنمایی هر کسی بکار بردم موفق بوده.
این ترس ا زآبرو باعث شده که اون طرف پررو تر بشه . به نظرم باید زود تر موضوع را با خواهرتون درمیون میزاشتید تا کار به اینجا نکشه
ّمقوله تجاوزهایی از این دست، ابعاد پیچیدهای داره… اما مبنای مشترک…
اشتراک تموم این اتفاقا، رفتارهایی هست که ببه طرف مقابل اجازه میدی حریمت رو بشکنه، … شاید از یه نگاه ساده شروع بشه، ولی وقتی حریمت باز شد، پیشرفت میکنه و طرف از سکوت شما برداشتهایی به نفع خودش میکنه…
اما موضوع اینه که مگه میشه یه زن یا مرد تمایل و حسی نداشته باشه ولی از تجاوز لذت ببره؟؟؟!!!
این تناقض رو در خلوت خودت با خودت حل کن…
بعد هم اگه واقعا منزجر هستی، به هیچ وجه نه اجازه تکرار بده و نه اگه زمینهاش جور شد، به این راحتی وا بده
هر چند احتمال وقوع همچین اتفاقی صفر نیست ولی خیلی کمه. اگه واقعا اتفاق افتاده تحت هر شرایطی متجاوز و مقصره.
البته خانم ها استاد خط دادن هستند. کافی بود همون زمان که تو ماشین بهت گفت، به مادر و خواهر و شوهرت می گفتی که احساس راحتی با اون نمی کنی. همین کافی بود که دمش بریده بشه.
نگران زندگی خواهرت هم نباش چون شوهرش مطمئنا با کلی دیگه هم هست!
از این موارد تجاوز زیاده اگه میترسی از آبرو و کشمکش بین خانواده ات حتما باید پیش مشاور بری و کمک بخواهی وگرنه مشکلات بدتری برات ایجاد میشه .
جنده
خداییش جنده هم اینجوری پا نمیده. دلت میخواسته کس بدی که دادی. اولین کارت این بود به شوهرت بگی. دوم به مادرت و سوم به خواهرت. شاشیدم توی جندهگی ذاتی.
ها کـُکا
مذهبی بودی و گفتی یه بار بغلت کنه؟؟؟؟
همون که گفتی جوون خوب و خوشتیپ و خوش صحبتیه فهمیدیم داستان چیه، ادای تنگا رو در نیار، بگو خودتم دلت میخواسته…
خلاصه ش اینه که یه کس دادی، یه کیر خوردی، لذتشو بردی…
دیگه نصیحت نکن.
قشنگ بود نگارشت
ولی اون ادم بیشرف بود و تو نباید بش و میدادی
این جور مواقع باید طرف رو رسوا کنی تا نزدیک نشه
شهرزاد خانم احساس گناه و خيانت نكن اگه اينجور كه داستان رو تعريف كردي باشه تو موقعيت اجبار و البته ناشي گري قرار گرفتي بايد از اول ميفهميدي كه طرف ول كن نيست و بهتر اين بود كه به خواهرت ميگفتي كه شوهرش داره پاشو از گليم اش درازتر ميكنه. اونجوري طرف ميفهميد كه مخالفت شما خيلي جديه و پيگيري قضيه ميتونه باعث شر بشه ولي انكار و مخالفت زباني شما فقط علامت ناز كردن را به طرف مقابل ميداده ضمنا اگه ديگه بي خيالت شده يعني اينكه عشق و عاشقي اصلا از اولش هم در كار نبوده فقط طرف با مراجعه به سايت شهواني و خواندن داستانهاي اينجا فكرد كرده كه بله ديگه خواهر زن و مادر زن هماهنگه!!!
دوستانه یه چیز بهتون میگم و به نفعتون هست که بهش عمل کنی اینکه چه اتفاقی افتاده و چه کارهای میتونستی انجام بدی که اینجور نشه و اینکه چقدر خودت تو این اتفاق مقصر بودی و…الان هیچ دردی رو دوا نمیکنه کاری که نباید میشده شده و اگر واقعا زندگی و همسرت رو دوست داری دیگه درباره این موضوع با هیچ کسی صحبت نکن و بجای اینکه بخوای خودت رو با فکر به اون اتفاق هر لحظه عذاب بدی سعی کن از اشتباهتی رو که تو برخورد و رفتارت در مقابل اون شخص که باعث اون اتفاق شد رو دیگه دو زندگیت تکرار نکنی و فکرت با عشق و به همسر و زندگیت پر کنی و اینکه بخوای الان از این موضوع حرفی به برادر ،شوهرت بزنی یه اشتباهی که شاید قابل جبران نباشه چون نمیشه اصلا پیشبینی کرد که چه واکنشی از خودشون نشون میدن و حسشون نسبت به تو بعدش چه خواهد بود ،و بیخیال مشاوره با دوستان دلسوز شو اگه دلت نمیخواد دوباره همچین اتفاقی رو تجربه کنی ، دوست عزیز من خودم به شخصه به دین پیغمبر و …اعتقادی ندارم ولی اینو باور دارم که دست روزگار بد مادری از اون شوهر خواهرت به وقتش میگاد(ببخشید البته) بشین تماشا کن دیر و زود داره ولی سوخت و سوز نداره . پس بهتر هر کاری که میتونی بکنی که دیگه بهش فکر نکنی فراموشش کن و بچسب به زندگیت
من تجربه این اتفاق رو دارم، البته خودم این کارو نکردم. خیلی حس بدی داره و هیچ وقت از ذهن آدم بیرون نمیره
نکنید این کارا رو
به خاطر چند دقیقه شهوت و ارضا شدن زندگی دو نفر دیگه رو سیاه نکنید.
سلام، اول بگم نگارش خوبی داشتی بعدهم باید بگم خاک توسر شوهر خواهرت. این که شما میگی مشابه دیدم ی بار خواهر خانمش رو با زور و مجبور کرده بود و اونم از ترس آبروش به کسی نگفت ولی باز هم شوهر خواهره ول کن نبود تا اینکه میره به خواهرش و مادرش میگه برادر زن ها هم که… نگم دیگه براتون.
نتیجه اخلاقی اینکه به شوهرت و برادر هات بگو تا آدمش کنن
من شمارو درک میکنم ولی توصیه میکنم به یه مشاور یا روانشناس مراجعه کنین چون به قول خودتون نتونستین یک سال این موضوع رو پیش خودتون حل و فصل کنین و به ناراحتی روزافزون تبدیل میشه براتون پس حل موضوع در ارجحیت قرار داره واسه شما به خودتون برسین اگر کمکی هم از دست من برمیاد درخدمتم
خاطره تلخی برای خواننده بود
اما در مورد شما باید بگم حداقل ۵۰درصد مقصر بودید
چند دلیل کوچک میارم
اول اینکه گفتی پیام بازی ها و تماس هاش شروع شد.می تونستی تهدیدش کنی که به بقیه خبر میدی یا ازش شکایت میکنی نه اینکه همراهش ادامه بدی یا حداقل کاری که می تونستی بکنی این بود که بلاکش کنی
دوم اینکه گفتی شرط گذاشتم فقط بقلم کنه .می تونستی همون موقع از خانه خارج شی یا اینکه تهدید به فریاد زدن بکنی
به هر حال همه اینها گذشته و الان نمیشه به عقب برگشت.
در صورت نیاز به مشاوره پیام بده احتمالا می تونم کمکت کنم کم کم به حالت عادی بر گردی
خودت میخواستی بدی روت نمیشده. طرف کیر راست اومده طرفت گفتی بیا ی بغل کن برو. مگه اومده حرم ی دست بکشه حاجت بگیره. اومده جر بده پاره کنه. خودتم خاریدی. وگرنه کسیکه نخواد بده تو عذاب باشه تا صبح بمالیشم ارضا نمیشه
نباید میذاشتی
خودت خواستی وگرنه به راحتی پس میزدیش
تجربه دارم که میگم نه مث تو ولی خب پسر خالم ول کن نبود و چون خیلی رفت و امد داشتیم و همش خونه هم بودیم بالاخره کارشو کرد
منم نمیخواستم ولی بعدش دیگه بدم نیومد
پس تو هم خودت خواستی
تموم شده دیگه حالا پس فکر نکن
درود بر شما . اگر خواستید در این زمینه مفصل. خواهیم کرد
نظراتو خوندم فقط قضاوت شد اگه جای طرف بودید باز هم از این حرفا میزدید
سلام من عاشق کون پسرم مخصوصا مردای متاهل تو اسکایپ پیام بدین
live:mohsen073234
تو اگه خودت مشکل نداشتی باهاش راحت پیام نمیدادی خودتم میخواریدی عزیزم
سلام حالا شما تو عالم هپروت یه چیزی نوشتی ولی حتما یه بار زیر یه کلفت بخوابی ول کن نمی شی تا آخر عمرت
به نظرم این داستان اگه تخیلی نبود توجیهی بود برای کار خودت و لذتی که بردی ، دوست داشتی بدی ولی تقصیرها گردن تو نباشه ، هیچ عذاب وجدانی هم نداری برو لذتش رو ببر عزیزم
تا زنی خودش نخاد و خودش چراغ سبز نشون نده بخصوص توی یه خانواده هیچکسی حتی نفهمترین آدمم جرات جسارت نداره صدرصد تو باروی خوش نشون دادن و لباسهای راحت پوشیدن ک صدرصد دروغ گفتی حجابت رعایت میشد و بیشتر موندن توی خونه بی صاحب خودت و پیش شوهر پخمت همش یا خونه دامادمون بودی یا خونه باباجونت و همش با اونا وقت میزاشتی تا با خودت وشوهرت بعدم ما مردیم تو هم زن هیچ مردی ک خودش زن داره و اماچشمچرون و هیز هم باشه تا زنی غریبه رو چ برسه به خواهر زنش با رفتار و تکه کلاماش وعشوه اومدنش کلن چراغ سبز گفتم نشون نده جرات شیر هم ک تزریق بکنی بهش تخم نمیکنه به حریم کسی و زنی دیگه رو تجاوز بکنه تو خودت مقصری همیشه بقول خود شیطان ک زنان بهترین و راحت ترین وسوسه ترین حربه منه برای به دام انداختن مردان بیگناه اصلن زن یعنی شیطنت من نمیگم اون اشغال کارش درسته اما تا تو زمینه رو فراهم نکردی و در تو اون ضعف و تسلیم رو نمیدید محالبود فکرشو حتی میکرد
اما عالی گفتی یدست جلق درست بیاد اون لحظه ک کستو جر داد وچندبار ارضاشدی زدیم اشکال نداره منم الان ک ارضاشدم مثل سگ پشیمون و عذاب وجدان دارم جاکیر آرمان خان
خودتم دلت میخاست پس توجیه نکن،زنیکه دلش نخاد و به زندگی و همسرش پایبند باشه تا لحظه آخر میجنگه و مقاومت میکنه،نه اینکه با یه خواهش و درخواست طرف زودی بگه بیا بغلم کن.در هر صورت امیدوارم موفق و سکسی باشی بانو
جیغ میزدی می جنگیدی چنگ میزدی بهش یا کوتاه میومد یا اگر تجاوز میکرد بعدش میگرفتن پرتش میکردن گوشه زندان آخرشم حکمش اعدام بود! یا اصلا موقع جنگیدن همینو میگفتی که حتما شکایت میکنم و اعدام میشی شاید گورشو گم میکرد! زرتی تا بغلت کرد کس دادی؟ خیلی مسخره بود!