شکار در فیسبوک

1393/06/23

سلام به خوانندگان این خاطره و همه اعضای سایت شهوانی

ایلیا هستم 31 سالمه و مجردم ، شغل من عکاسی هست و عاشقانه مشغول این کارم هستم و کار فتوشاپم حرف نداره ، بهترین دوران زندگیم رو بخاطر یک اعتقاد حروم کردم و شاید باور نکنید که تا 29 سالگی من حتی به سینه های یک دختر هم از روی لباس دست نزده بودم ، اصلا خشکه مقدس نیستم و بهترین تفریح هاتم با 2 دوستی که از برادر هم بهم نزدیک تریم گذشته و اهل خوردن مشروب و رقصیدن هستم شدید !

سرتون رو درد نیارم ، پارسال بود که صفحه عکاسیم رو تو فیس بوک گذاشتم برای حذف و ( معمولا 2 هفته فیس بوک مهلت کنسل کردن و پشیمونی میده ) و در پروفایلم هم پست گذاشتم که قصد دارم برای همیشه از فیس بوک برم و این صفحه رو تا چند روز آینده حذف میکنم و دیگه از این فضای مجازی دل زده شدم ، دوستانی که سفارش کار دارن فقط با تلفن من در ارتباط باشند و از این حرفها ! پیام های زیادی برام اومد که بمونید و ما شما رو بخاطر خودتون میخوایم نه فقط کارهاتون و … یک دوست فوق العاده زیبا داشتم ( که داستانم اتفاقا ربط پیدا میکنه به همین دوست که اسمش پرستو هست ) خیلی سر سنگین بود و به هیچ کس باج نمیاد و چند باری خواستم بهش نزدیک بشم که اصلا با جواب های خیلی خشک راهم رو سد میکرد ، حسابی نا امید شده بودم و فراموشش کردم ، 1-2 ساعت گذشت از ارسال پست خداحافظی و مشغول جواب ابراز محبت های دوستان بودم که دیدم پرستو پیام خصوصی داده و حسابی از دست من شاکیه که این چه کاریه و شما حق ندارین همینطوری برید و عادت کردیم بهتون و باید بمونید و این حرفها ! شوکه شده بودم از اینکه این دختر نه به اون که اصلا محل نمیگذاشت بهم و نه به این که انقدر تحویل گرفته و تو حرفهاش احساسی نسبت به من وچود داره ! شروع کردم به صحبت کردن باهاش و درد دل کردن و گفتن دلیل هام برای ترک کردن فیس بوک و بعد اون هم شروع کرد از خودش و مشکلاتش گفت زمان گذشت ساعت 11 شب بود که بهم پیام داد و انقدر گرم صحبت شدیم که وقتی به خودم اومدم دیدم دارن اذان میگن و نزدیک صبحه ، فهمیدم که پرستو یک دختر مطلقه هست که 3 سال از خودم بزرگتره و بخاطر وضعیت خیلی خوب مالیش خیلی ها سعی کردن بهش برسن و بخاطر همین بود که به هیچ وجه به من اجازه نزدیکی نداده بود ، از شکست زندگیش برام گفت و من هم از شکست عشقی که 5 سال قبل تجربه کرده بودم و از حس تنفر نسبت به جنس مخالفم گفتم و برگشت گفت که بهت کمک میکنم که این حس تنفر رو از ذهنت پاک کنی و من رو مجاب کرد که اون پست خداحافظی رو پاک کنم و بعد شماره موبایلش رو بهم داد و من هم شماره خودم رو بهش دادم .

مدتی گذشت منتظر بود که من بهش زنگ بزنم و خودم رو نزدیک تر کنم اما با اینکه خیلی ازش خوشم میامد بی خیال بودم ! تا اینکه دیدم تو وایبر بهم پیام داده که نه تو مثل اینکه دلت حسابی پره و حرفهامون رو هم فراموش کردی ، یالا برای امروز عصر پا میشی میای تهران از نزدیک ببینمت و باهم صحبت کنیم ، طوری حرف زد که دهنم بسته بود و جز چشم گفتن برام حرفی نگذاشت و یک دوش گرفتم و بدون اینکه به خودم برسم خیلی عادی یک دست لباس اسپورت پوشیدم و رفتم سر قرار ، اومد خیلی شیک با تیپ سفید یک مانتو خیلی کوتاه موهر کلاه دار شلوار جذب و پوتین های پاشنه بلند بدون روسری که فقط کلاه مانتوش رو سرش بود تو نگاه اول گفتم این با خودش چی فکر کرده تو برخورد اول با این ظاهر اومده ، تصمیم گرفتم خیلی رسمی باهاش صحبت کنم ! از چهرش مشخص بود که بهش از من انتظار دیگه ای داشته و ناراحته ! بهم گفت که کارشناسی ارشد روانشناسی داره و همینطوری حرف نزده از کمک کردن به من و داشت توضیح می داد که من حرفش رو بریدم و گفتم من نه نماز میخونم نه روزه میگیرم نه از اون آدم های جا نماز آب بکش هستم ! تنها مشکل من اینه که کف توقعات من از سقف توانائی خیلی ها خارجه ! من واژه های دوستی و عشق رو مقدس میدونم و بخاطر همین هم هست که دور من خیلی شلوغ نیست ! آدمی هستم که شدیدا وفادارم ولی از طرف کسی وفائی ندیدم ! مشکل از من نیست که بخوام مشاوره بگیرم و دنبال برطرف کردن عیب خودم باشم ، من عشق رو تو همین کارم خلاصه کردم ! ازش تشکر کردم بخاطر حس انسان دوستانه ای که نسبت به من داشت و خداحافظی کردم و برگشتم خونه .

اولین کاری که کردم فیس بوک رو دی اکتیو کردم و با خیال راحت نشستم پای نت و داشتم نمونه کارهای عکاس های بزرگ رو نگاه میکردم که دوربین ها و لنزها رو تست کرده بودند ، چون قصد داشتم دوربینم رو عوض کنم که یکدفعه دیدم موبایلم زنگ میخوره و شماره این دختره هست ! جواب ندادم 2-3 باری زنگ زد دیگه خیالم راحت شد که بیخیال شده ! اما فردا صبح ساعت 9 با صدای زنگ خونه از خواب بیدار شدم و آیفون رو که برداشتم دیدم پشت در وایستاده میگه علیک سلام بجای نگاه کردن شما نباید تعارف کنی در رو بزنی من بیام بالا ؟ گفتم بهش شما اینجا رو چطور پیدا کردی ؟ نه نمیشه بیاین بالا صبر کنید من حاضر میشم میام پایین !

7-8 دقیقه گذشت تا حاضر بشم و اینبار تیپی زدم که وقتی من رو دید اون مات نگاه من شده بود ، گفتم لطفا سریع تر از این کوچه بریم تو راه حرف بزنیم تا بگم کجا بریم که بتونیم راحت باشیم ، راه افتادیم و تو راه شروع کرد دلبری کردن و تیکه انداختن به من که این سوپر مدل خوشگل و خوش تیپ چرا باید خیلی ساده بگرده و چرا باید خودشو از دخترا قایم کنه که ازش لذت نبرن ! خنده معنا داری کردم و گفتم فکر کنم بهتر بدونید مشکل از کجاست ! قراره حرف های تکراری بزنیم و جواب های تکراری بشنویم ؟ گفت نه کی گفته ؟ گفتم آخه اینطور که شروع کردی تا تهش معلومه ! خندید و گفت نه ، نمیخوای یک جای خوب آدرس بدی بریم من تا کی گوهردشت رو دور بزنم ؟ بهش گفتم برو به سمت اتوبان قزوین ! با تعجب گفت قزوین اتوبان ؟ به قیافت نمیاد آدم کش باشی و بعد خنده کرد و گفت امر امر شماست پسرک خوشگلم ! جاتون خالی رفتیم کردان ( دقیقا یادمه آخرین جمعه دی ماه سال 90 بود ) بهش گفتم تاحالا طبیعت برفی به این زیبایی دیده بودی ! خندید گفت اینجا بهشت یخ زدست ، اگه تو بغلم بگیری گرم بشم اگه این سرما بزاره لذت ببرم !

کتم رو درآوردم انداختم رو شونه هاش با اینکه هوا هم خیلی سرد نبود چند روزی از بارش برف گذشته بود تو اون منطقه ، دیدم فاصلش رو کم کرد سرش رو گذاشت روی شونه من و با نگاهی رو به بالا سعی میکرد من رو ببینه و شروع کرد سر حرف رو باز کردن که من از دستت خیلی شاکی هستم ! خیلی سردی با اینکه خوب میدونم نسبت به من احساس داشتی اومدی سمتم حتی اون حس یک حوس زودگذر بوده باشه ! چرا سرکوبش میکنی ؟ چرا مرز براش گذاشتی محدودش کردی ؟ چرا خودتو و من رو انقدر اذیت میکنی ؟ بغضش گرفته بود و دیگه داشت می لرزید و حرف میزد ، آروم بغلش گرفتم و بهش گفتم تو هم موندنی نیستی ! به همون میزان که من ممکنه یکی سر راهم سبز بشه ازدواج کنم و برات نمونم ! پس چرا بی خودی بهت نزدیک بشم درگیرت کنم و بعد یکدفعه خداحافظ و همه چی تموم بشه ؟ ادامه خواستم بدم دیدم که بی اختیار داره گریه میکنه ! میگه روانی تو چطور من رو نشناخته داری پس میزنی ؟ چون من 8 سال با یکی که از من 17 سال بزرگتر بوده ازدواج کردم زندگی کردم و طلاق گرفتم محکوم به فنا هستم ؟ تو نسبت به احساسی که بهت دارم چطور میتونی بی تفاوت باشی ! بهش گفتم پرستو جان بریم تو ماشین اینجا روستاست به خودت مسلط باش فکر میکنند چیزی شده دردسر میشه برامون ! رفتیم سمت ماشین سوئیچ رو داد بهم گفت من حال خوبی ندارم تو بشین پشت فرمون ! گفتم من پشت این لندکروزها ننشستم اینجا هم که جاده سربالائیه و رانندگی بدون عادت به ماشین خطرناکه ! گفت بهتر همون که حادثه ای پیش بیاد تا آدم سنگ دلی مثل تو و دیونه ای مثل من که عاشق توئه بمیریم !

صندلی رو خوابوند و دستش رو گذاشت روی سرش گفت برو به درک هرجا میری برو من یکم میخوام چشمام رو ببندم آروم بگیرم ! طفلک حسابی بهم ریخته بود و من که اصلا دوست نداشتم باعث ناراحتی کسی باشم دچار عذاب وجدان شدم ، کمی که جرکت کردیم به یکی از خیابان های خاکی فرعی خلوت که میشناختم پیچیدم و ماشین رو پارک کردم و صندلی عقب رو کاملا تخت کردم آروم بغلش گرفتم پرستو رو گذاشتم که راحت بخوابه ، نشستم کنارش سرش رو گذاشتم روی پاهام و موها و صورتش رو نوازش کردم و بهش گفتم ببین عزیز من اصلا اینطور نیست که من چون طلاق گرفتی نخوامت ، ما همدیگه رو نمی شناسیم ! من فقط همین رو فهمیدم که تو دیوونه ای که با دیدن ظاهر من که از من صد بهترش هم هست اینطوری درگیر کردی خودت رو ، دستم رو گرفت تو دو تا دستاش و گذاشت روی سینه چپش گفت به همین قلبی که تپش میکنه قسم که من تو رو بخاطر اخلاقت میخوام ، ازت چیز زیادی نمیخوام دوستم داشته باش مال من باش نمیگم عقدم کن ولی صیغه 1 ساله بخونیم و تا هر وقتی که تو بخوای یا فرد ایده آلت رو پیدا کردی فقط مال من باش ، میخوام بهت ثابت کنم که مثل خودت هم هست تو این دنیا فقط بدبخت بوده که خیلی دیر بهت رسیده ، بروی پهلو چرخید و دکمه های مانتو بافت جذبی که پوشیده بود رو باز کرد ، زیرش یک تاپ پشت ندار کاملا سکسی پوشیده بود ، دستش رو گذاشت رو رون من و با تمام وجودش صورتش رو به رون من فشار داد و با دستش هم فشار داد منو طوری که احساس کردم تمام موهای رون من کنده شد ولی به روی خودم نیاوردم ، دیدم احساس آرامش میکنه ، خم شدم موهاش رو بوسیدم و بهش گفتم بهم فرصت بدیم عزیزم من هیچ وقت به ازدواج موقت فکر نکرده بودم ! گفت باشه عزیزم هرچی تو بگی ، چه خوبه که تو هستی و من اینجا کنارت بعد کلی حرص خوردن الان احساس آرامش میکنم ، بلند شد کت من رو به صندلی جلو آویزون کرد و مانتو بافت خودش رو هم درآورد دستاش رو گذاشت کنار صورتم ، خیره شد تو چشمهام با نگاه لرزان و پر از خواهشش گفت دوستت دارم ایلیا و بعد بهم گفت چشمهات رو ببند و لبهات رو بزار در اختیار من ، میخوام فقط من بوسه بگیرم از لبهات طوری که تو عمرت هیچ وقت دیگه تجربه نکنی ، شروع کرد به بوسیدن واقعا ولع و شهوتی که تو خوردن و بوسیدن لبهام داشت بهم انتقال میداد دیوانه کننده بود ، هر بوسه ای که میکرد عین پتکی بود که روحش رو به روح من میخ میکردند و با تمام وجودم احساس کردم دوستش دارم و تو قلبم رخنه کرد ، حواسم به زمان نبود نمیدونم چند دقیقه گذشت از شروع بوسیدنش ، احساس شهوت نمیکردم و تحریک شدنم از روی حوس نبود و من هم با تمام وجود بهش احساس نیاز میکردم ، پرستو متوقف شد و گفت خب ایلیای من نظرش راجب بوسیدنم چطور بود ؟ گفتم تو توی لبهات چی پنهان داری که اینطور قلبم رو تلسم کردی با بوسه هات ؟ بهش گفتم من هم میخوام احساسم رو بهت با بوسه بفهمونم و این بار تو بی حرکت باش و شروع کردم به بوسیدن و مکیدن لبهاش و بعد دیگه طاقت نیاورد و اون هم شروع کرد به بوسیدن و در عین حال هم دکمه های پیرهن من رو باز میکرد و بند گردنی تاپش رو درآورد و گره سوتینش رو باز کرد و دستهامون مشغول بازی با سینه های هم دیگه شد ، شروع کرد به گره کردن موهای سینه من دور انگشت هاش و بعد بی رحمانه میکشید و میکند و من رو با این کارش حسابی تحریک میکرد و من هم به تلافی نوک سینه هاش رو که حسابی شق شده بود بین انگشتهام فشار میدادم و صدای نالش رو بلند کردم ، بوسه ها متوقف شد ، گفت معطلی چرا من رو کاملا لخت کن ! مشغول درآوردن شلوار کتان جذبی که پوشیده بود شدم که بعد از باز کردن دکمه ها و به سختی کندن و کشیدنش بیرون دیدم وای خدای من انگار بدن این رو یکی مثل میکلانژ ( که هم نقاش و مجسمه ساز بوده ) با ظرافت و حوصله خاصی به طرز فجیع شهوانی و سکسی تراشیده ! با اینکه گندمی روشن بود رنگ پوستش ولی وقتی که دست میخورد بهش جای اون قرمز می موند ، مهو زیباییش بودم ، پوست فوق العاده لطیف و نازکی داشت طوری که رگ ها و خط های زیر پوستی که ماهیچه های سفید رون رو از کناره ها و باسن تفکیک کرده بودن رو راحت می شد دید ! برگشت بهم گفت به چی خیره شدی دکوری نیستا ! زود باش مشغول شو پسرک سر به هوا ، من فقط یک شورت تنم باقی مونده بود ، شروع کردم به گرده رون ساق پاش رو با لبهام خوردن و گاز گرفتن و آروم آروم اومدم بالا و پشت زانوش رو که شروع کردم به خوردن دیدم ناله هاش کم کم شروع شدن ، پاهام رو باز کردم و دو زانو طوری روش نشستم که وزنم به بدنش نیافته و پنچه تو پنچش انداختم و خم شدم شروع کردم به خوردن گردن و چونش و فاصله بدنم رو کم کردم طوری که با کیرم به کسش فشار میاوردم و بازی میدادم ، لاله گوشش رو قبل اینکه شروع کنم به بوسیدن بهش گفتم میخوام کاری کنم که تو گرمای آغوش من آب بشی ، بعد یک نگاه داغ و شرر بار با چشمهای خمارم بهش کردم و لبخندی بهش تحویل دادم و شروع کردم به خوردن گوش بعد بازوهاش و پهلوها و شکم و نافش ، انقدر با حوصله و با عشق گاز و بوسه میزدم بند بند بدنش رو که وقتی داشتم دور نافش رو میخوردم لرزید و به ارگاسم رسید و با اینکه درحال ناله کردن بود سرم رو با دستهاش فشار داد به سمت کس تپلش که انقدر پر و برجسته بود که از رو شلوار بهش نگاه میکردی انگار این زن نیست و کیر داره ! آخ که چقدر داغ و خیس و خوشبو بود و از خوردنش سیر نمیشدم ، لبهای بیرونی رو با انگشتام کنار نگه داشتم و زبونم رو کردم تو سوراخ کسش و شروع کردم به لیسیدن و مکیدنش ، بلند بلند آه میکشید و میگفت تو با زبونت من رو به این حال انداختی با کیرت میخوای من رو جر بدی ، دیگه طاقت ندارم زود باش بیا میخوام کیرت رو قبل اینکه کسم بخوره خودم حسابش رو برسم ، بلند شد نشست و انگشتهاش رو انداخت دو طرف کش شرتم و به لوندگی تمام شرتم رو درآورد و چشمش افتاد به سر کیرم ، سورپرایز شده بود ( آخه من کیرم سر کشیده و گردی داره و قطرش پهن تر از بدنشه و 15 سانت اندازه داره ) و گفت ای جووووووون من چه سر گرد و خوشگلی داره بده من این لالی پاپ رو که تا تمومش نکردم میخوام بخورمش ، تخم هام رو گرفت تو دستش و آروم کنار هم گذاشت و یک فشار متوسط بهش داد ، حالم خراب شد و یک درد لذت بخش حس کردم و شروع کرد از پایین لیسیدن و به سمت سر کیرم بالا اومدن و چند باری این کارو کرد و بعد دو دستی کیرم رو گرفت طوری که فقط سرش بیرون مونده بود و بعد با زبون شروع به لیسیدنش کرد و من شدیدا تو پاهام احساس ضعف و لرزیدن میکردم ولی ناکس طوری بدنه کیرم رو گرفته بود که من فقط احساس لذت میکردم و اصلا آبم نمیامد ، سر کیرم رو کرد تو دهنش و با دندونهاش آنچنان ریز گازی میگرفت و طوری می مکید که انگار روحم داشت از سر کیرم میزد بیرون ، بعد از حسابی ساک زدن رفتم بین پاهان رو زانو نشستم و ساق هاش رو انداخت رو شونه هام و محکم کشیدمش به سمت خودم طوری که تخمام چسبیده بود به کفل هاش ، چند باری با کیرم زدم رو کسش و سرش رو گرفتم و لای کسش مالیدم و بعد یکدفعه فرستادم تو ، انقدر لیز و داغ و مرطوب شده بود که عین جارو برقی لامصب همه کیرم رو خورد ، از طرفی با ناخون هاش پاهای من رو چنگ میگرفت و بلند آه و فریاد میکرد میگفت آه بکن محکم تر جرم بده اسب وحشی من ، کس تنگم رو پاره کن ، میخوام کیرت رو با رحمم حس کنم ، کس من عاشق کیر جوون و کس نکرده توئه ، من هم با حرف هاش و ناله هاش ریتم سرعتم رو هماهنگ میکردم و سریع میکشیدم عقب و محکم میکردم تو ، بدن خیلی نرم و منعتفی داشت پاهاش رو تا نزدیک های صورتش به سمت خودش خم کرد و من مسلط تر شدم و زاویه کسش هم خیلی بهتر شد طوری که راحت ته آنالش رو میتونستم با سر کیرم لمس کنم ، خم شدم روش همونطور که تلمبه میزدم سینه هاش رو گرفتم تو دستم و فشار میدادمش ، حسابی وحشی شده بودم و خیلی خشن سکس داشتم و پرستو هم تو اوج لذتش بود ، سعی کرد به آرنج هاش تکیه بده و صورتش رو نزدیک صورتم کرد و بوسه های بریده از لبهام میگرفت ، نزدیک اومدن من بود که ازش پرسیدم عزیزم من کجا آبم رو خالی کنم ؟ که گفت نترس تو کسم خالی کن چیزی به پریود شدنم نمونده تخمک ها بارور نمیشن ، اورژانسی مصرف میکنم بعدش ، به همون حالتی که خوابیده بود و من داشتم تلمبه میزدم پاها رو حلقه کرد دور کمرم و من رو کشید به سمت سینه هاش و گفت بزار توش بمونه ، دوباره لب خوردن رو شروع کردیم و اون هم با تکون دادن باسن و کمرش حسابی روی کیر من تسلط داشت ، صدای ناله هر دو ما بلند شد و همزمان باهم به ارگاسم رسیدیم و اوج لذت رو برای هم بهمراه آوردیم ، کمی همدیگه رو تو آغوش گرفتیم و بعد تر و تمیز کردیم خودمون رو و سرحال جاده رو برگشتیم سمت تهران و شام رو باهم خوردیم و شب من رو برد خونه خودش و یک دوش دو نفره گرفتیم و تا صبح کنار هم خوابیدیم ،

یک هفته باهم تو آپارتمان من زیر یک سقف بودن رو تجربه کردیم که ببینیم میتونیم همدیگه رو تحمل کنیم ، بعد از اون یک سال محضری و رسمی صیغه کردیم تا اینکه یک موقعیت ازدواج دائم برای پرستو پیش اومد و من هم که قصد ازدواج دائم رو باهاش نداشتم کنار کشیدم تا اون که یک زندگی فوق العاده رو برای من این مدت ساخته بود به حقش که یک زندگی با ثبات بود برسه . من خاطرات خودم رو براتون می نویستم ، اتفاقاتی که تو زندگیم خاطرات شیرین جنسیم هستند ، اگر نظر دوستان مطلوب باشه و استقبال خوبی بشه ، من خاطره سکس در تلکابین رامسر و گم شدن تو کوهرنگ با پرستو و عکاسی اروتیک از یک خانم 45 ساله و دخترش رو هم قرار میدم

نوشته: ایلیا


👍 0
👎 0
40394 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

436123
2014-09-14 11:10:46 +0430 +0430
NA

نخونده مانتوی قهوه ای تو هیکلت…

0 ❤️

436124
2014-09-14 12:16:08 +0430 +0430

من خوشم اومد از داستانت
شاید هم واقعا خاطره بوده
سکس پاک و حلال بعد از صیغه
احساس پاک و عمیق
درک متقابل
عواطف انسانی
اینا زیبا هستن… زیبایی‌هایی که توی شهوانی دارن زیر چکمه‌های هوس‌های پست له میشن

0 ❤️

436127
2014-09-14 12:39:20 +0430 +0430
NA

قشنگ بود
کامل خوندم
واقعی ترین داستانی بود که تو این سایت خوندم
یه خسته نباشید از بندرعباس تقدیم به شما.

0 ❤️

436128
2014-09-14 12:53:23 +0430 +0430

فیسبوکی و چت رومی و ازین جور چیزا نمیخونم

0 ❤️

436129
2014-09-14 13:17:01 +0430 +0430

عجب شکارچی ای بوده این

0 ❤️

436130
2014-09-14 14:10:53 +0430 +0430
NA

کی حوصله داره این همه اراجیف را بخونه؟؟؟؟؟

0 ❤️

436132
2014-09-14 16:38:09 +0430 +0430

اسب وحشی میشه خواهش کنم که دیگه ننویسی!!! :-) :-)

0 ❤️

436133
2014-09-14 17:05:36 +0430 +0430
NA

بلف بود

0 ❤️

436134
2014-09-14 17:42:52 +0430 +0430
NA

boro bache
boro jagheto bezan kos sher nanevis
( راه افتادیم و تو راه شروع کرد دلبری کردن و تیکه انداختن به من که این سوپر مدل خوشگل و خوش تیپ چرا باید خیلی ساده بگرده و چرا باید خودشو از دخترا قایم کنه که ازش لذت نبرن ! خنده معنا داری کردم و گفتم فکر کنم بهتر بدونید مشکل از کجاست ! )tabloo dorooghehaaaa
tablo mifahmii???

0 ❤️

436135
2014-09-14 18:50:07 +0430 +0430

ادامه بده ایلیا

0 ❤️

436136
2014-09-14 19:16:11 +0430 +0430
NA

داستانت کس شعر بود ولی دست به قلمت خوبه

0 ❤️

436137
2014-09-15 01:23:14 +0430 +0430
NA

داستانت قشنگ بود ولی خیلی طولانی بود و من احساس میکنم که تو دختری و پسر نیستی ، چون احساسات دختره رو هنگام سکس خوب بیان میکردی ولی احساسات یک مرد و اصلا نتونستی بیان کنی مثلا ((سر کیرم رو کرد تو دهنش و با دندونهاش آنچنان ریز گازی میگرفت و طوری می مکید که انگار روحم داشت از سر کیرم میزد بیرون )) تو اگه مرد بودی میدونستی که گاز گرفتن سر کیر برای مرد هیچ لذتی نداره بلکه دردناکه ، کلا احساساتت در داستان نشون میداد که نویسنده یک خانم هستش ، خلاصه داستانت دروغ بود ولی قشنگ بود

0 ❤️

436138
2014-09-15 02:06:28 +0430 +0430
NA

سلام بر تو
افرین داستان های عاطفی اولش فقط البته قشنگ بود
ولی عزیزم تو بگوتریلی ۱۸چرخ هرچی تو اتاق اینانمیشه اینطوری ک تو میگی سکس کنی حالا تو لندکروز؟؟
دوما ریدم به غیرت بی غیرتیت که اون کوسو از دست دادی
و فهمیدم دروغ بود چون تو بگو مستر بینم اگه ی دختره ک لندکروز سوار میشه رو میدید حتما میگرفتش
درووووووووغ

0 ❤️

436139
2014-09-15 06:59:44 +0430 +0430
NA

شما گفتی اولین باره که سکس میکنین برا اولین بار خیلی حرفه ای بودی، نه؟

0 ❤️

436140
2014-09-15 09:29:35 +0430 +0430
NA

dastane khuby bud .
ehsasate ye khanumo khub bayan kardy bekhatere hamin shak daram agha bashy . be har hal chizy ke moheme nahve dastan nevisie ke ghesmate sexesh khub bud . valy ghesmate moghadame ye meghdar khaste budy shabihe romanaye 98 ia beshe ke albate shode bud va mesle hame romana gheyre ghabele bavar .
darzemn man fek nemikonam beshe tu mashin hamchin sexy kard . mage 1 mashin cheghad ja dare .
be har hal khaste nabashy

0 ❤️

436141
2014-09-15 09:51:23 +0430 +0430

آقای الن دلون اینهمه خوشتیپی و زیبایی شما حیفه ناشناخته باقی بمونه , تورو خدا خودتو به یه کارگردان معرفی کن .
این سکسی رو که تو گفتی اگه عقب نیسان هم باشی جا کم میاد چه برسه به صندلی عقب ماشین . در ضمن بالای 20 غلط املایی تو همین یه صفحه متن داشتی , البته باید این رو هم بگم که از نظر نگارش تقریبا خوب بود

0 ❤️

436144
2014-09-15 11:46:24 +0430 +0430
NA

نگارشت خوب بود. تا اخر نخوندم ولي اگر رمانش كني و قسمت سكسش سانسور كني و چاپ كني بد نيست.

0 ❤️

436145
2014-09-15 12:20:54 +0430 +0430

بابا سوپر مدل ریدی آب هم قطعه:)))))))))

0 ❤️

436147
2014-09-15 17:19:01 +0430 +0430
NA

حالا مرد بودي يا پسر خدايش جوابم را بده

0 ❤️

436148
2014-09-16 03:51:32 +0430 +0430
NA

کاش شماها هم کمی زرنگ بودین

0 ❤️

436151
2014-09-16 12:21:28 +0430 +0430
NA

in payam kolan marbot mishe be gik gik va tamam: oooon nane jendat khobe kosesh ooofe biam bokonamesh narahat nemishi na to ro khoda narahat sho offf vaghti ti gik giki nanat chie onnn nanato bokhoram vayyyyyy abam omad in nanat vaghean karesho blade midoni fek konam khaharat ham intoran are dorost goftam offf khanadnet kosan kole khandaneto gaiiidam bebinam to famil ya aghvam kasio dos dari na dari onam gaiidam har chi begam kame kole aghvam ro gaiidam kos kesh nanat ziram bood to be doya omady hala braye babat man yani man ke babatam fosh midi on kore khar babat nist manam babat v dar kol mikhastam jomle kholase konam kose nanat binamos

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها