سلام اسمم میلاد 22 سال سنمه اهل کرمانم.
موبایل فروشم وضع مالیم بد نیست عاشق دختر خالم بودم واقعا دوسش داشتم دو سال زندگیمو گذاشتم پاش
عشقش همه وجودمو گرفته بود هر شبو به عشقش صبح میکردم
دوستان هرچی بگم قابل وصف نیست واستون…
واسه کنکور بعد مدرسه میرفت کتابخونه کار من این بود که هر روز ساعت 1 برم دنبال خانوم از جلو مدرسه ببرمش کتاب خونه واسش ناهار میگرفتم شام میگرفتم خلاصه همه خرجش با من بود.
روز 12/10/91 ساعت 5,5:30 بود مغازمو گذاشتم واسه دوستم خودم رفتم جلو کتاب خونه بهش زنگ زدم جواب نداد
گفتم شاید گوشیش سایلنته
بهش اس دادم ج نداد اما به دلم بد راه ندادم اما 10 دقیقه گذشت خواهر کوچیکش باهام تماس گرفت گفت چیه میلاد چیکار داری؟
گفتم با رها (مستعار) کار دارم بهم گفت رها نمیتونه بیاد بیرون حراست کتاب خونه گیر میده.
بهش گفتم چطور فقط امروز گیر میده روزای دیگه گیر نمیده؟
دیدم هیچی نگفت گوشیو قطع کرد…
دیگه شکم به یقین تبدیل شد یه اس بهش دادم گفتم من رفتم
رفتم جلو پارک تو ماشین نشستم دیدم خانوم از تو ماشینه یه پسر پیاده شد با پسره دست دادو خدافظی کردو جدا شد دویید سمت کتاب خونه که من صداش کردمو بهش گفتم حراست بهت گیر میده؟
دیدم زد زیر گریه گفت میلاد به خدا نمیخواستم بهت خیانت کنم!
اما دیگه کار از کار گذشته بود خودمم باورم نمیشد که دو سال روزگار عمرمو پا کی گذاشتم پولمو عشقمو واسه کی خرج کرده بودم!
نمی تونستم رو پاهام وایسم بغض همه وجودمو گرفته بود
بدون هیچ حرفی برگشتمو نشستم تو ماشین راه افتادم سمته مغازه
ای کاش میتونستم گریه کنم
ای کاش اون بعد از ظهر فریاد زده بودم
ای کاش…
بچه ها میدونم اینجا همه داستان سکسی میخونن امام من کسیو نداشتم واسش دردو دل کنم
5ماه میگذره اما من نمیتونم ادمه سابق شم
هر روز داغون تر از رو قبلم
حالا با گفتنش یه خورده اروم تر شدم
ببخشید که تو این سایت داستانمو نوشتم…
امیدوارم ادمین این داستانو بزاره تا بتونم با شماها دردودل کنم
نوشته: میلاد
برات متاسفم تقریبٱ همچین بلای سر منم اومده چون عشق اوله خیلی سخته با اینکه دوروبرم شلوغه ولی بازم شبها به یادش میخوابم صبحهاهم به عشقش بیدار میشم
افسوس میخورم وقتی میبینم یه پسر به یه دختر اعتماد میکنه.چرا اینقدر راحت افسارتونو میدین دست یه سری آدم که لای پاهاشون صد گرم هم ندارن.بعضی دخترها رو فقط باید گایید و انداخت اونطرف.
داداش غصه نخور من بودم تو کونش میذاشتم تا دیگه از این غلطا نکنه
بی وفائی خصلت همه زنهاست
این رسم بد روزگاره یکی بهت خیانت میکنه یکی جوره دیگه دهنتو صاف میکنه ،این یه واقعیت تلخه ولی عزیزم اگه بتونی مثل آب جاری و انعطاف پذیر باشی قول میدم موفق بشی تو زندگیت
منم داستان زندگیم شبیه توییه به نظر من بهترین کارو کردی منم فکر میکردم دنیا تموم شده ولی مثل ادمی که اعتیاد ترک میکنه سخته ولی بعد از گذشت چند سال من ازدواج کردم بچه دارم اون مجرده ازخیلیا شنیدم حسرت زنگی منو میخوره داداش بچسب به زندگی آدم خیانتکار ارزش فکر کردن نداره من این راهو رفتم تو هم میتونی خوش باش
بی وفایی خصلت زنا نیست بعضی وقتا مردا هم بی وفا میشن داداش…
همه مثل هم نیستن اشتباه شمام این لوده که زیادی اعتماد کردی …خوب ادمی هم بودی که نزدی همونجا شل و پلش کنی منم کرمانی هستم درکت میکنم…مردای کرمان با جاهای دیگه فرق دارن :) فک میکنم دختر خالت کتابخونه ملی میرفته!!!
سلام دوستِ مَن، واسه من هم پيش اومده،ميدونى چيكار كردم؟؟؟پولايى كه قرار بود واسه اون بى وفا خرج كنم،دادم يه سگ خريدم،واسش خرج ميكنم،لااقل با وفاست،آهاى با بعضيام: وفارو از سگ بياموزيد…
اصلا بهش فکر نکن دنیا به آخر نرسیده یه دوست دختر فابریک پیدا کن وتا از فابریک بودنش مطمعن نشدی باهاش ازدواج نکن.مثل خارجیها.
مشکلی نیست که داستانت سکسی نیست و حداقلش خوبه که داستانت واقعی هستش نه تخیلی،به هرحال لیاقت تورو نداشته وگرنه باهات میموند و خدا رو شکر کن که زود متوجه شدی،به هرحال حرف خاصی نمیشه زد فقط سعی کن فراموشش کنی و حتما از یه روانپزشک استفاده کنی،امیدوارم بتونی با مشکلت کنار بیای و زود به حالت عادی برگردی هرچند که میدونم سخته!
میدونم چی میکشی دردت چیه و کجات درد میکنه ولی برو دنبالش ببین چی بوده که اینطوری شده علتش رو پیدا کن تونستی اشتی کن و ادامه بده بالاخره باید قبول کنی که همیشه توی همه رابطه ها همچین مساعلی هست مهم بلند شدن بخشیدن و ادامه دادنه.
درکت میکنم من عشقم بهم خیانت کرده الان یکسال میشه ولی از یادش نمیتونم ببرم نفس که میکشم به اون فکر میکنم اصلا لعنت به هرچی خیانتکاره
همین؟ برو علتش رو پیداکن. همه چی که پول نمیشه، شاید بدردهم نمیخوردین. غصه نخور. یکی مثل خودت پیداکن تا شاد باشی.