شیاطین در کالبد

1395/05/29

تو !!!
تو کی هستی ؟! کجا رو دید می زنی ابله ؟!
اینجا چیکار داری ؟! چرا اومدی ؟! دنبال چی هستی؟! چرا ترسیدی ؟!!
-من نترسیدم !
-تو ترسیدی ! از نگاهت مشخصه !!
-نه نترسیدم !
-سیگارتو خاموش کن , مگه نمی دونی من آسم دارم احمق ؟!
-من سیگار نمی کشم !
-داری سیگار می کشی دیوانه !
-من دیوانه نیستم !!!
-تو ترسیدی !
-من !!! نترسیدممممم !!!
-کدوم خری تو رو اینجا راه داده ؟!
هوووی جوادی ؟!!! بیا این لشو بنداز بیرون
-جوادی که بیست ساله مرده ! تو دیوانه شدی…
-نه ! من دیوانه نیستم ! جواااااادی ؟!!!
-جوادی مرده…بچه هات ولت کردن…زنت طلاق گرفت و رفت…با رفیق جونت سمندر خان ایلخانی ازدواج کرد ! دوتا بچه هم دارن…حتی دیگه دکتر هم نیستی ! آقای دکتر علی تهمتن !
-تو اینارو از کجا می دونی ؟! تو کی هستی؟!
-هیچی نگو…سیگارتو بکش…
-من آسم دارم…
-تو هیچی نداری بدبخت…سیگارتو بکش…

شیاطین درکالبد…نوشته ی الف_اشتاینشین_کاف

-الو؟؟ سلام مامانی , بابا هنوز نیومده؟!
آفرین دختر خوشگلم…کیکو آماده کنین…منم یه کادو میگیرم میام…
فقط بابات چیزی نفهمه ها ! غافلگیرش کنیم!
فعلا خدافظ گلم…
الهام با حسرت به مغازه ها نگاه می کرد…
دوست داشت یه کادو خوب برای همسرش بگیره…
فقط پونزده تومان دستش داشت !
یه ماشین بهش نزدیک شد…
-خانوم؟!! خانووم؟! بیا سوار شو…



در باز شد , صدای پاشنه های بلند کفش زنونه تو فضای خونه ی بزرگ می پیچید…
صدایی که توام بود با سرفه های وخیم !
زن هاج واج به خونه ی عیانی دکتر نگاه می کرد…خونه ای که همه جاشو خاک گرفته بود…
بوی کهنگی می داد…
زن به طرف صدای سرفه ها می رفت…
از پله ها بالا رفت و به پشت در اتاق دکتر رسید…
زن صدای گفت و گوی دو نفر رو می شنید…
که بحثشون بالا گرفته بود…
یکی می گفت تو ترسیدی !
یکی دیگه میگفت نه نترسیدم !
تو کی هستی ؟! اینجا چی میخوای؟!
تو دیوانه ای و…

زن تعجب کرده بود…
پیشکار دکتر گفته بود که دکتر تنهاست !
زن در زد…
دکتر گفت کیه ؟! بیا تو !
زن رفت تو اتاق , تعجبش بیشتر شد ! دکتر تنها بود…
لخت مادرزاد روبه روی آینه نشسته بود و سیگار می کشید و سرفه می کرد…
-چی می خوای ؟! الان دیگه ویزیت نمی کنم
-دکتر , من واسه کار دیگه ای اومدم…
آقای صداقت منو فرستادن , با خودشون اومدم…درو باز کردن و رفتن
دکتر به شدت سرفه می کرد…
زن هاج و واج مونده بود و لباشو گاز میگرفت… رو به زن گفت:حالا چکار داری؟!
زن خجالت زده بود…پایینو نگاه می کرد…
آروم گفت برای …
مرد با صدای بلند می خندید…بیا اینجا ببینم جنده خانوم !
زن با تردید نزدیک شد…
دکتر دکمه های مانتوی زن رو باز می کرد , مرد پرسید:اسمت چیه ؟!
-الهام…
-چقدر جوونی الهام خانوم , چند سالته؟!
-بیست و هفت…
-من تهمتن هستم , علی تهمتن…نمی دونم , ولی فکر میکنم بین پنجاه و سه تا پنجاه شیش ساله باشم ! چند بهم میخوره ؟!
-نمی دونم !
مرد می خندید و سرفه می کرد…
الهام کاملا لخت شده بود…دراز کشید روتخت…
دکتر می خندید…دست می کشید رو سیبیلاش…اومد پیش الهام…
دکتر:پاشو بشین…اول اینو راست کن!
الهام نشست و شروع کردن به خوردن…
دکتر چشماشو بسته بود و می خندید…
بلند شد…الهام رو هول داد …افتاد روش…
-آخخ جنده خانوم فضول…چرا صحبتامو گوش می دادی تخمه جن؟! تو می دونی من کی ام؟!
-آقای صداقت منو تو خیابون سوار کرد…
-چقد پول داد؟؟
-صد تومان
-من جای تو بودم…صد میلیونم می داد…نمیومدم…
دکتر اینو گفت و با صدای بلند خندید…
الهام ترسیده بود…
دکتر وحشیانه در حال گاییدن بود…
الهام زیر دکتر تقلا می کرد…
دکتر الهامو چرخوند و رفت پشت الهام…دستاشو گره کرده بودم دور گلوی الهام…
الهام نمی تونست تنشو از زیر آوار تن دکتر بیرون بکشه…حتی نمی تونست حرف بزنه…
دکتر وحشیانه در حال گاییدن دختر بود…
زن شرم داشت…به صد تومان پول فکر می کرد…که بتونه یه کادوی خوب بگیره…
دکتر جوری دستاشو دور گلوی دختر حلقه مرده بود که رگای دستش زده بود بیرون…
دستای دکتر از اشک و آب دهن دختر خیس شده بود…
بدن دکتر پر از رنگ چنگ الهام بود…
اما چرا دختر دیگه تقلا نمی کرد؟!
دکتر نعره کشید…ارضا شده بود…
و الهام به سادگی جهیدن آبی سفید رنگی از کمر… مرد…
پایان

نوشته: الف_اشتاینشین_کاف


👍 6
👎 5
13350 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

553048
2016-08-19 13:12:13 +0430 +0430

(hypnotized) (hypnotized) (hypnotized)

0 ❤️

553051
2016-08-19 13:31:08 +0430 +0430

فکر کنم سقط شد.بدبخت رو خفه کرد ? ? ? ?

0 ❤️

553057
2016-08-19 17:28:52 +0430 +0430

جننده‌ای زیر کیر به گا رفت !!! روحش با جننده‌های بهشتی محشور باد !!

0 ❤️

553071
2016-08-19 21:07:16 +0430 +0430

دکتر الهامو چرخوند و رفت پشت الهام… یاد الهام چرخنده افتادم.

2 ❤️

553074
2016-08-19 21:21:17 +0430 +0430

واقعا چرت بود یه داستان درست و حسابی بزارید

0 ❤️

553075
2016-08-19 21:54:54 +0430 +0430

به نوبه ی خودش باحال بود با یه سبک تازه ؛ با اینکه محوریتش کسشر بود اما کسشر باحالی بود ما که حال کردیم ?

1 ❤️

553077
2016-08-19 22:16:20 +0430 +0430

این بیشتر اکشن و درام و کمی هم ترسناک بود. چرا چنین چیزی باید تو سایت سکسی نوشته بشه؟؟

0 ❤️

553078
2016-08-19 23:04:21 +0430 +0430

خخخ باباو ا کسشرای خیلیا که بتره

0 ❤️

553089
2016-08-20 03:20:07 +0430 +0430
NA

زیادی ب مغزت فشار اوردی
فکر میکنم ک متاهل نیستی و درکی هم از یک زندگی متاهلی نداری ک موضوع خیانت ی همسر رو تولد عشقش قرار دادی

0 ❤️

553113
2016-08-20 07:12:41 +0430 +0430

چی بگم. .چی بووووود. .مزخرف

0 ❤️

553258
2016-08-21 18:18:36 +0430 +0430

اززاویه جالبی داستان رو طرح کردی دست مریزاد

دوستانی ک میگن جالب نبود درک درستی ندارند

1 ❤️

553259
2016-08-21 18:22:53 +0430 +0430

فقط عنوانش جالب بود، ولی محتواش بد بود

1 ❤️