شیرین تر از شیرین

1390/06/20

َسلام
من امیر هستم 19 سالمه اهل شیرازم تازه دانشگاه قبول شدم
من توی یه خانواده ی 5 نفری بزرگ شدم(2 تا خواهر دارم)و یه فامیل خیلی بزرگ
داستانی که می خوام تعریف کنم بر میگرده به تابستون 89
واسه ی یکی از جمعه ها پدرم کل فامیل و دعوت کرد بیان باغمون ما هم شب قبلش رفتیم باغ و مرتب کردیم و وسایل و هم بردیم تا واسه فرداش همه چیز آماده باشه
فرداش مهمونا تک تک اومدن تاظهر که همه ی مهمونا اومدن حدودا 70و80 نفری شدیم
بعد از ظهر که شد بابا گفت :امیر برو واسه مهمونا از باغ انگور بچین(باغمون 2 قسمته 1 قسمتش ساختمونه و استخر و جا واسه نشستن و 1قسمتش هم تاکستان)منم رفتم پیش بچه ها و بهشون گفتم هرکی میخواد باهام بیاد 7.8 نفر شدیم و راه افتادیم منم پشت سر همشون رفتم همینجور که داشتیم میرفتیم من ناخوداگاه چشمم افتاد به کون جلوییم که دو تا لمبش بدجوری خود نمایی میکردن سرم و اوردم بالا دیدم کون شیرینه(فلش بک:شیرین دختره دختر دایی بابام که 1 سال از خودم بزرگ تره و تک فرزنده) خلاصه منم با یه مکافاتی کیرم و جمع و جور کردم و رفتیم انگور چیدیم و برگشتیم ولی تو کل مدت من همش تو فکر کون شیرین بودم.

مهمونا انگورارو خوردن و خیلی خوششون اومد بعد مامانه شیرین رو کرد به بابام گفت:اگه میشه یکم انگور واسم بچین ببرم خونه بابام هم به من گفت و منم اومدم برم که شنیدم مامان شیرین گفت:شیرین برو کمک امیر انگور بچین بعد هم بزار پشت ماشین.منم که تو کونم عروسی بود منتظر موندم تا بیادش بعد را افتادیم طرف تاکستان یه نگاه به کونش انداختم یکم که دور شدیم به بهانه ی اینکه ازش جلو بزنم دستم و کشیدم رو کونش اونم در کمال نا باوری گفت:هوووووی بفارما توش منم با خنده گفتم بابا دستم خورد اونم گفت: اره جون عمت فکر کردی من نفهمیدم همش نگات رو کون من و هی خودت و میمالی بهم من جا خوردم ولی خودم رو نباختم و گفتم :تو هم که بدت نیومد که گفت:لووووس و به راهش ادامه داد منم در کمال پر رویی دستم بردم طرف کونش و مالوندمش دستم و زد کنار و گفت :امیر نکن می بیننمون منم گفتم باشه بیا دستشو گرفتم و بردمش بین بوته های انگور بعد دستمو بردم رو کونش و کلی مالیدم بعد رفتم سراغ سینش و مالیدم بعد احساس کردم دستش رو کیرم داره بالا پایین میشه منم دستم و بردم تو شرتش خیس بود بش گفتم :شاشیدی؟ یه پوزخندی زد و من با انگشتم وسط پاشو مالیدم تا دستم به کسش خورد یه تکون خورد و خودش و کشید عقب نگاش کردم گفت: ببین امیر دیگه بسه شک می کنن منم دیدم ترسیده بهش گفتم باشه ولی باید قول بدی اگه موقعیتی شد بازم . . . اونم گفت باشه یه لب ازش گرفتم و انگورارو چیدیم و برگشتیم تا چند شب باجق خودم و خالی کردم و یواش یواش یادم رفت
تا اینکه آخرای شهریور قرار شد که یکی از فامیلا از خارج بعد از چند سال برگرده بعد قرار شد همه خونه ی مادر بزرگم جمع شن که با هم بریم خلاصهوقتی همه اومدن رفتیم سوار ماشین شیم تو ماشین ما جا نبود مامانم گفت برو تو ماشین عموت رفتم اونجا هم نبود بعد هی بین ماشینا منو پاس کاری کردن و من گفتم من نمیام و رفتم تو خونه لباسم و عوض کردم ونشستم پای نلویزیون بعد از نیم ساعت زنگ در و زدن درو باز کردم دیدم به به شیرینه اومد داخل گفت إإإإ پس بقیه کوشن؟ گفتم خسته نباشید نیم ساعت دیر اومدی بعد نگاهش کردم واونم نگاهم کرد و یه لبخند زد و رفت رو مبل نشست توی دلم آشوب بود و با هوس قاطی شده بود منم رفتم بغل دستش نشستم و اروم بهش نزدیک شدم یه نگاه بهم کرد و گفت چته ؟ گفتم قولت یادته؟ گفت إإإإ پر رو نشو برو کنار منم دستم و بردم طرف سینش منتظر بودم که یه عکس العملی از خودش نشون بده ولی اون اصلا تکون نخورد منم با دو دستم از روی مانتو سینشو میمالیدم با اینکه زیاد بزرگ نبود ولی خیلی نرم و گرم بود حرارتش و می تونستم از رو مانتوش حس کنم بعد از چند لحظه دستم و بردم لای سینش بادودستم سینشون گرفتم از چشاش معلوم بود که خیلی داره حال میکنه سینه هاشو بیرون آوردم نوک قهوه ایش و که دیدم نتونستم خودم و بگیرم رفتم و با زبون افتادم به جونش همه جای سینشو لیس زدم سینش کاملا خیس بود نگاش کردم دیدم چشاشو بسته و داره با خودش ور میره دوباره جورات کردم و دستمو بردم تو شلوارش شکمش و داد بالا که من راحت بتونم دستم و بکنم تو شرتش .شرتش خیس بود و داااغ تا دستم به کسش خورد یه اه بلند اروم کشید دستم و لای کسش میچرخوندم یه کم که اینجوری مالیدمش بهش گفتم مانتو تو درار جز شرتش همیچیش رو در اورد منم لباسامو جز شرتم دراوردم و نشستم رو مبل جلوم واستاده بود و فقط نگام می کرد دستش و گرفتم و کشیدمش طرف خودم نشت رو پام گرفتمش تو بغلم و سرش و گذاشتم رو قلبم دیدم داره میلرزه همونجور که تو بغلم بود بش گفتم: شیرینم اگه دوست نداری و میترسی پاشو لباساتو بپوش نگاهم کرد بهش گفتم باره اولت؟ گفت بعضی وقتا با دختر داییم با هم ور میریم ولی با پسر اره بعد یکم نگام کرد رفتم طرف لبش و لبش رو بوس کردم بعد شرو کردم به خوردن لبش ولی اون همیتطور لبش و بسته نگه داشته بود منم زبونم و بردم بین دوتا لبش و اونا رو از هم جدا کردم با زبون لب پایینشو لیس میزدم و با دستم کمرشو فشار میدادم تا سینش بهم بجسببعد رفتم طرف سینش و دوباره مثل گشنه ها رفتم طرف سینش اونم دستش برد تو شرتم و شروع کرد مالیدن زیره سینشو کامل لیس زدم و رفتم رو شکمش بعد خوابوندمش رو مبل و یه راست رفتم طرف شرتش اول از رو شرت کسه غنچه ایشو بوس کردم و لیس زدم ولی تلخ و شور بود شرتشو کشیدم پایین و با کله رفتم تو کسش و شروع کردم به خوردن یکم که جیغش رفت بالا کس لیسی رو تمام کردمو برشگردوندمشو رفتم سراغ کونش بعد از بوس کردن کونش با دو انگشت کردم توش یکم که جا باز کرد کیرمو به زور و کمک خودش کردم تو و یواش یواش جلو عقب کردم با یه فشار تا ته کردم توش و یه جیغ بلند کشید بهش گفتم تمومش کنم شیرینم ؟اونم گفت نه دارم حال می کنم بزن منم نا مردی نکردم و باذ تمام قدرت شروع کردم به تلمبه زدن جیغ و دادش تبدیل شد به اه و ناله آبم و کامل تو کونش خالی کردم کشیدم بیرون و بی حال نشستم رو مبل اومد جلو پام و خیره شد به کله ی کیرم که روش آب منی ازم پرسید:امیر چه مزه ای می ده؟ گفتم :من که نخوردم امتحانش کون یه لیس بلند از کیرم کشید بعد گفت خیلی بد بوووود گفتم یعنی نمی خوای بخوری گفت نهههه الان بد مزست بد یه نگاه به کیرم کرد و واسم جغ زدو دوباره ابم اومد بعد تو بغل گرفتمشو بوسش کردم و اونم لبم و بوس کرد و لباسش و پوشیدو رفت خونه>
لطفا نظر بدید .

نوشته:‌ امیر


👍 1
👎 0
30252 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

298103
2011-09-11 23:46:35 +0430 +0430
NA

jan hal kardam khayli bahal bood khis kardam

0 ❤️

298104
2011-09-12 00:41:57 +0430 +0430
NA

بسی مزخرف بود. تنها نکتۀ مثبتش این بود که اسم دختره شیرین بود. این نشون می‌ده که استمناگران محترم بی‌خیال اسم سارا شدند و دارند افق‌های تازه‌ای رو برای به بار نشستن تخیلات‌ بکرشون جست‌وجو می‌کنند!

0 ❤️

298105
2011-09-12 02:58:28 +0430 +0430
NA

اه اه خیلی بد بود قوطی کرم رو یادت رفت…چرت نویسی خوب داره پیشرفت میکنه تو سایت.

0 ❤️

298106
2011-09-12 04:31:30 +0430 +0430
NA

تخمی بود…
مگه قرار نبود کل فامیل برن خونه مامان بزرگت؟
پس شیرین چرا اومد خونه شما؟ کس کش جلقی

0 ❤️

298107
2011-09-12 05:00:26 +0430 +0430

لااقل بهتر از داستانهای کیری سایت بود!!!

0 ❤️

298108
2011-09-12 08:36:07 +0430 +0430

بقول دوست عزیز و دوست داشتنی خودم که همه میشناسید
لطفا موقع جلق زدن داستان ننویس

0 ❤️

298109
2011-09-12 09:46:38 +0430 +0430
NA

آخه به این هم میشه گفت داستان
دیگه داره حالم بد میشه

0 ❤️

298110
2011-09-12 13:52:50 +0430 +0430
NA

به نظرم فقط اومده بودی بگی دانشگاه قبول شدی

0 ❤️

298111
2011-09-12 16:28:57 +0430 +0430
NA

داستانت از نظر بنده که لیسانس شهوانی شناسی دارم بسی کیری بود ولی میدونم که شما تمام تلاشت رو کردی که کاملا سایت رو انی کنی که موفق شدی
اگر اجازه بدی بنده هم با آبجی شما چند دقیقه بریم داخل تاکستان انگور بچینیم

0 ❤️

298114
2011-09-13 19:08:30 +0430 +0430
NA

جالب نبود…دختر داییت ک ب هیچ پسری نداده یهو راضی شد تو کونش بذاریِ؟؟؟؟؟؟هی وای دختر هم دخترهای قدیم

0 ❤️

298115
2012-07-15 03:39:00 +0430 +0430
NA

خاک بر سرت همینو بس کله کیری

0 ❤️