شیطانی شدم

1392/08/29

سلام پیمان هستم 29 ساله
چندروز پیش تو همین سایت 1 داستان خوندم که خیلی شبه بود به اتفاقی که 1سال پیش برا من افتاد
من 4سال پیش ازدواج کردم زنم 2تا خواهر بزرگتر از خودش داره که یکیش خیلی توپه ومن خیلی ازش خوشم میومد ولی چون میدونستم از نظر شرعی هرکی با خواهر زنش سکس کنه تا اخر عمرش زنش براش حرام میشه هیچوقت به سکس با هدا(خواهر زنم که 32 سالشه) فکر هم نمیکردم تا اینکه هدا با شوهرش اختلاف پیدا کرد و شوهرش بیخبر رفت امریکا و هدا تنها شد
من 1سوپر مارکت داشتم که دقیقا سر کوچه خونه هدا بود ولی تا خونه خودم از مغازه حداقل 40 دقیقه راه بود به خاطر همین هدا خیلی به من سر میزد و منم اگه کار ضروری (wc)برام پیش میومد میرفتم خونه هدا
1روز ساعت تقریبا 10 بود که هدا بهم زنگ زد وگفت داشتم از خرید برمیگشتم که تو کوچه 1موتوری زد
به مزدک(پسر هدا 5ساله) دارم میرم بیمارستان خودتو زود برسون منم سریع مغازه رو سپردم دست شاگردمو رفتم بیمارستان که دیدم دارن سر مزدکرو بخیه میزنن خلاصه بعد 1ساعت دما و درمون سوار ماشین من شدیم تا برگردیم خونه که تو راه مزدک تو بغل هدا خوابش برد
وقتی رسیدیم در خونشون من خواستم مزدکرو از بغل هدا بگیرم که دستم خورد به سینه هاش خیلی خجالت کشیدم گفتم ببخشید گفت خواهش میکنم
رفتیم بالا و من مزدک رو بردم رو تختش خوابوندم برگشتم دیدم هدا داره شربت درست میکنه گفت بشین 1شربت بخور بعد برو منم نشستم که لیوان از دستش افتاد و شکست تیکه های لیوان جمع کرد خواست که قدم برداره 1تیکه از شیشه رفت تو پاش واز پاش خون اومد خیلی درد داشت گفتم پاشو بریم بیمارستان که گفت چیزی نیست اگه بتونم ای شیشه رو از پام بکشم بیرون
هدا نشست ومن رفتم از رو اینه توالت موچین اوردم که شیشه رو از پاش بکشم بیرون ولی چون جوراب شلواری پاش بود گفتم اینجوری نمیشه باید جوراب شلواریتو دربیاری
اونم گفت نمیتونم بلند شم روتو برگردون اون ملافه رو هم بده من منم همین کارو کردم و وقتی دوباره برگشتم طرفش دیدم جوراب شلواریشو دراورده و ملافه رو کشیده رو پاش منم نشستم پپاشو گذاشت تو بغلم که من با موچین شیشه رو دربیارم
وقتی پاشو گذاشت تو بغلم 1جوری شدم داشتم تلاش میکردم که شیشه رو دربیارم ولی حواسم کلا به ساق پای هدا بود که تو بغلمه
کم کم کیرم شروع کرد به بزرگ شدن منم داغ کرده بودم که یهو هدا گفت پیمان داری چیکار میکنی حواست کجاست؟زود باش درش بیار
10 دقیقه ای کلنجار رفتم تا بالاخره شیشه رو از پاش کشیدم بیرون ولی تو این مدت همش حواسم به ساق پای هدا بود و اونم چند بار پاش به کیر شق شده من خورده بود و فکر کنم حالش از من بهتر نبود
وقتی شیشه رو کشیدم بیرون گفت کمکم کن بلند شم برم پامو بشورم منم از پشت گرفتم از زیر بغلش که بلندش کنم
دیگه امپر حشرم رفته بود رو صد
تا بلندش کردم از پشت بغلش کردم با 1دستم شروع کردم به مالیدن سینش گفت پیمان نکن ولم کن پام خونیه
گفتم نمیشه عزیزم میخوام بوست کنم اونهم هیچ تلاشی نمیکرد از دستم در بره
تو همون حالت شالشو از رو سرش برداشتم شروع کردم از پشت گردنشو لیس زدم گفت اه پیمان نکن حالم بد میشه گفتم خودم حالتو میارم سر جاش عزیزم
برشگردوندم و ازش لب گرفتم دیگه اونم با من همپا شده بود و داشت لب منو میخورد منم در حین لب خوردن دکمه های مانتوشو باز کردم 1تاب تنش بود که انقد تنگ بود داشت منفجر میشد
منم سریع مانتوشو دراوردم و پشت سرش سریع تابشم دراوردم 1سوتین مشکی خوشگل تنش بود
گفت تو هم لباساتو دربیار منم یکم فاصله گرفتم تا لباسام دربیارم چون شلوار پاش نبود چشمم افتاد به رونهای سفیدش و شورتی که با سوتینش ست بود سریع لباسامو دراوردم بغلش کردم دستشو گذاشت رو کیرم از رو شرت شروع کرد به مالیدن
منم سوتینشو باز کردم خوابوندمش زمین شروع کردم به خوردن سینه هاش کم کم داشت صداش در میمد میگفت اه ه ه پیمان جونم ارومتر عزیزم اخ خ خ خ خ همش مال خودته گلم منم با ولع هرچه تمام داشتم سینه هاشو میخوردم کم کم رفتم پایین شورتشو دراوردم
اخ خ خ خ خ خ خ چی میدیدم 1 کس خوشگل بی مو تپل افتادم به جون کسش لیس میزدم گفت اه ه ه ه ه پیمان جون ارومتر بخور اخ خ خ خ خ عزیزم خیلی دوست دارم
چند دقیقه که گذشت گفت پیمان کیرتو میخوام منم به پشت خوابیدم اومد شورتمو دراورد تا کیرم دید گفت هخ جوووووووووون چه کیر بلندی فداش بشم من گذاشت تو دهنش و برام ساک زد خیلی حرفه ای بود خیلی بهم حال داد
بعداز چند دقیقه بلند شدمو هدا رو انداختم زیر کسش خیس خیس بود سر کیرمو گذاشتم رو کسش هول دادم تو یه جیغ کوچولو زد و گفت ارومتر بی رحم این کس 1سال کیر ندیده منم خیلی ارم کیرم کردم تو کسش گفت اه ه ه ه ه عزیزم حالا بکن
منم با یه فشار اروم کیرمو تا ته فرستادم تو خیلی تنگ بود انگار که بار اول داره کس میده
پاهاشوتا جایی که میشد اوردم بالا و تلمبه زدم اولش میگفت اروم بکن ولی بعد از 3-4 دقیقه شروع کرد به کس گفتن میگفت اه ه ه ه جونم بکن تندتر بکن دلم برا کس دادن تنگ شده بود اخ خ خ خ خ جووووووووووووووووووووون بزن محکمتر بزن لعنتی
بعد چند دقیقه برشگردوندم به حالت سگی از پشت کردم تو کسش تلمبه زدم گفت اینجوری شکمش درد میکنه گفتم بلنشو سر پا دستاشو گذاشت رو دیوار کونشو قمبل کرد طرف من منم دوباره کردم تو کسش بعداز چندبار تلمبه زدن گفتم ابم داره میاد اوزم به زانو نشست طرف من کیرم کرد تو دهنش شروع کرد به خوردنش که تو همین لحظه همه ابم پاشد تو دهنشو در همون حالت بازم برام ساک زد دیگه جون نداشتم خوابیدم زمین هدا هم اومد بغلم دراز کشید همینجوری بیحال ولو شده بودیم که یهو دیدم مزدک از در اتاقش داره نگامون میکنهسریع خودمون جمع وجور کردیم ولی اون همه چیزو دیده بود من زود لباسامو پوشیدم ساعت 12.30 بود که از خونه زدم بیرون رفتم مغازه مادر زنم زنگ زد گفت سر راهت هدا رو بزلر خونه ما خودتون هم شام بیاین اینجا منم ساعت 1/.30 هدا رو سوار کردم تو مسیر بهش گفتم مزدک چیزی فهمیده؟ گفت اره ولی یه جوری سرشو هم اوردم نگران نباش
بعداز ظهر زن خودمم بردم خونه مامانش وقتی شب برا شام رفتم دیدم همه عصبانین تا منو دیدن پدر زنم یه سیلی مهمونم کردو دعوا شروع شد نگو تخم سگ مزدک همهچیرو لو داده
بعد اون هرچه قدر منت زنمو کشیدم که برگرده نشد اخه ما دیگه تا اخر عمر برا هم دیگه حروم شدیم 3 ماه بعدش با گرفتن خونه ای که توش زندگی میکردیم به عنوان مهریه ازم جدا شد
وقتی داشتیم بعداز طلاق از دفتر خونه میومدیم بیرون 2تامون هم داشتیم گریه میکردیم
اخرین جمله ای که بهم گفت این بود که پیمان خیلی دوست داشتم اگه با یکی دیگه سکس میکردی یه جوری میبخشیدمت ولی انتظار نداشتم با خواهرم این کارو بکنی
هم زندگیم داغون شد وهم زحمات چند سالم(خونم)از دستم رفت
کاش هیچوقت شیطانی نمیشدم
لطفا فحش ندین چون من تو این 1ساله از همه فحش شنیدم

نوشته:‌ پیمان


👍 0
👎 0
59721 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

404910
2013-11-20 12:47:52 +0330 +0330

چرا عاقد کند کاری/ که پیمان ورشکست گردد

0 ❤️

404911
2013-11-20 12:52:13 +0330 +0330
NA

بابا گل واژه ی محظه و جفنگیات ;)

0 ❤️

404912
2013-11-20 13:59:30 +0330 +0330
NA

شیطان پارس چرا اینو از راه به در کردی دیگه؟؟؟؟؟:دی

0 ❤️

404926
2013-11-20 14:49:25 +0330 +0330
NA

هيچ مرجع تقليدي نگفته حرام ميشه زن بعد از سكس با خواهر زن اول يك مطالعه اي بكن بعد بهانه داستانو جور كن

0 ❤️

404927
2013-11-20 15:06:11 +0330 +0330

قلقسصس

0 ❤️

404913
2013-11-20 16:00:30 +0330 +0330

و باز هم شربت حادثه آفرید …

0 ❤️

404914
2013-11-20 16:55:44 +0330 +0330
NA

عجب خواهرای پیدا میشنا!
دیگه ادم به کی میتونه اعتماد کنه!
:(

0 ❤️

404915
2013-11-20 17:48:57 +0330 +0330
NA

چي بگم . حقت بوده

0 ❤️

404916
2013-11-20 17:52:30 +0330 +0330
NA

چرا هانم تاچر این حرف رو میزنی واقعا چرا اینقدر شما خانمها از خودتون متشکرید یعنی شما ها معصوم و مبری از گناه هستید؟

0 ❤️

404917
2013-11-20 21:51:29 +0330 +0330

خوب بود، بنویس . . . . . . . . . . . . . . . .
خوب نوشتی ولی پایان خوشی نداشت. ولی کله کیری باز هم بنویس. مگه زنت بد بود که خواهرش رو کردی؟ باید مثل یک برادر کمکش می‌کردی. ای نامرد، حقت بود که اینجوری کیر بخوری. باز هم بنویس.

تُف و نفرین بر اون کیر بلندت
به اون فعل حرام اما چو قندت
برای کردن چند لحظه‌ای کُس
بباید قطع کرد، آن کیر گــَندت

0 ❤️

404919
2013-11-21 01:32:48 +0330 +0330

دوستان از این انشا نتیجه میگیریم موقع سکس درب اتاق رو ببندید…

0 ❤️

404920
2013-11-21 06:56:23 +0330 +0330
NA

اخيييييييى دلم به حال شانس تخميت سوخت:)
اون بچه چى بود هدا بود بيارش اينجا بكنمش ديگه خايه مالى نكنه:////

0 ❤️

404921
2013-11-21 07:40:12 +0330 +0330

وجدانا اندازه یک کوه باید رید به این شانست

0 ❤️

404922
2013-11-21 07:58:40 +0330 +0330
NA

“هانم تاچر” خخخخ ، خيلى باحال بود آق معلم. تازه فهميدم تو چى ميكشى از دست خلايق. (راستى، ك… مغز مغز فندقى اينهمه تو رسانه ملى نشون داده “هادى و هدى” نه هدا )

0 ❤️

404923
2013-11-21 10:43:05 +0330 +0330
NA

اینم بدشانسیه دیگه در ضمن مگه مزه زن و خواهر زن یکی نیس؟ باز صدر رحمت بمن من خواهر زن داداشمو کردم .

0 ❤️

404924
2013-11-21 13:11:08 +0330 +0330
NA

:D دم زنت گرم.

0 ❤️

404930
2013-11-22 19:02:43 +0330 +0330
NA

دمش گرم كونتو پاره كرده…

0 ❤️

404925
2015-09-01 19:37:10 +0430 +0430

نیستم,خیانتو محارمو نیستم…سوای اینکه حقت بوده,خودتم نامردی,زن بیچاره چه کرده بود که رفتی خواهرشو… اما داستان…خود داستان خوب بود (البته منهای محتواش!)…مرسی

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها