شیما

1398/01/29

سلام
دانشگام تموم شده بود و چن ماهی از خدمتمم رد شده بود…یکم تو فشار بودم هم مالی هم روحی…وقت نمیشد حتی با دوستام بیرون برم دختر که دیگه قحطی زده بود …یدونه پژو پارس صفر داشتم اما واقعا نمیتونستم مخ بزنم …ب مرگم قسم ن زشتم ن تیریپم بده ‌…قیافم معمولیه یکم ب خودم میرسم بهترم میشم…نوجونیم ورزش کرده بودم بدن بدی نداشتم نه این که خییییلی خوب باشم ولی بدکم نبودم…تیپمم تنها چیزیه ک الویت داره برام…از دید همه خوشتیپم اما با همه تفاسیر نمیدونم چرا اتفاقی تو زندگیم نمیافتاد…ب شدت نیاز به یه دوست دختر داشتم…
بعد ی مدت اومدن ب شهوانی و رفتن تو چت روم شده بود برام اعتیاد.
نمیشد ک نمیشد‌‌‌‌…
ی شب ک بدجور تو کف بودم یه پی ام تو روم خانوادگی فرستادم …نوشتم کی شوهرش تنهاش گذاشته بیاد پی وی حرف بزنیم…چن نفر اومدن اما تا میگفتم بریم تلگرام سریع لفت میدادن اما یه نفر پیداش شد ک پایه بود…ب گفته خودش شوهرش ۷ شب بود ک خونه نبود و اونم اون شب سگ حشر شده بود…بهش گفتم اگه عکس بدنمو ببینی عاشقم میشی…وقتی رفتیم تلگرام و چنتا عکس فرستادم زیاد خوشش نیومد و اتفاقا ب رومم اورد ک فقط دارم ادعا میکنم…تو همون لحظه یه عکس از کیرم براش فرستادم ک دیگه از اون لحظه ب بعد ولم نکرد…اقا اون شب یه سکس چت کردیم ولی از فرداش دیگه کلا باهم چت میکردیم با کلی اصرار من از بدنش عکس فرستاد پشمام ریخت …‌خلاصه بگم حدود دو ماه از اشماییمون گذشته بود ک حسابی با هم چفت و مچ شده بودیم…
ی شب بهم گفت حامد میخام یچیزی بهت بگم اما نمیدونم واکنشت چیه…گفتم بگو .گفت من مجردم و شوهر ندارم …اولش دروغ گفتم چون فانتزیم خیانت به شوهره…‌من داشتم از خوشحالی پر در میاوردم

از این که با یه زن شوهردار رابطه ایجاد کرده بودم ته دلم یه عذاب وجدان داشتم اما بخاطر شرایط روحیم هی خودمو قانع میکردم ک ن بابا من ک گناهی نمیکنم رابطمون مجازیه و از این حرفا…با شنیدن این خبر خیییلی خوشحال شدم جوابشو چن لحظه ای ندادم ک دیدم از صفحه شناسنامش عکس فرستاد و خیالم راحت راحت شد…
از اون روز ب بعد رابطمون گرم و گرم تر شد و علاوه به چت کردن هر روز باهاش صحبتم میکردم…خدمتم ۲۴ ۲۴ بود ی شب کلا نبودم و خیلی بهموت سخت میگذشت…از رابطمون ۴ ماهی گذشت ک دیگه راضی شد همدیگرو ببینیم…من بچه جنوب شهر تهران بودم و اون تقریبا تو مرکز تهران…
من ۲۴ ساله و اون ۲۷…اولین قرارمون تو بوستان پرواز سعادت اباد بود اون روز خیییییلی بهم خوش گذشت و بر خلاف فکری ک داشتم اونم از من خیلی خوشش اومده بود…تو همون اولین قرارمون ی دسته گل براش برده بودم ی شکلات …نهار رفتیم فرحزاد و قلیونم کشیدیم…
فک‌میکردم دوستی با شیما برام پر هزینه باشه اما تو دومین قرارمون برعکسشو بهم ثابت کرد…
بهش یبار گفته بودم ۶ ماهه ک لباس نخریدم باهم رفتیم مرکز خرید پالادیوم اولش بهم گفت ک برا خودش میخاد خرید کنه اما بعدش فهمیدم ک برا من داره کادو میخره…
تو قرارای بعدی بیشتر بهمون خوش میگذشت…وضه مالیشون نسبت ب ما خیییلی بهتر بود اما اخلاقش حرف نداشت و تو همه چیز باهام رفاقتی تا میکرد‌.
فهمیده بودم ک جفتمون بهمدیگه وابسته شدیم و تنها سرگرمی همدیگه شدیم …اما وقتی پیش خودم فک میکردم خندم میگرفت ک کجا باهم اشنا شدیم…
تو همه این مدت اوج لحظه های سکسیمون بوسیدن لب همدگیه بود …یبارم تو چیتگر حدود نیم ساعتی تو ماشین بغلم بود و موهاشو بازی میدادمو لبشو میخوردم و سینه هاشو میمالیدم…
حرف سکس نمیدونم چرا بینمون نبود یا اگه بود خیلی سطحی و کم…تا اینکه بعد مدت ها ک داشتیم اخر شب با هم سکس چت میکردیم حرف سکس واقعیرو پیش کشیدیم و باهم ب توافق رسیدیم ک همدیگرو تجربه کنیم…‌
خودش فارغ التحصیل رشته حسابداری بود و بخاطر خاهر و برادر بزرگترش فرصت ازدواج براش مهیا نبود و الا خواستگار زیاد داشت ب گفته خودش…ترک تبریز بودن و بالاخره تعصابی داشتن تو خونوادشون…
خواهرش تازه تونسته بود استاد دانشگاه بشه و قرار بود ک بره تبریز…
خواهرش یه نانمزد داشت ک قرار بود با پدر و نامزدش برن تبریز تا نزدیکی خونه ی عموش یه خونه خوب براش پیدا کنن…
این وسط شیما زرنگی کرده بود و کلید خونه نامزد خاهرشو گرفته بود…یه واحد خیلی خوب و لاکجری تو اریا شهر …
راستی اینم بگم ک من از همون روزی ک باهم‌چت کردیم یکی دو هفته بعدش باشگاه رفتنو شرو کردم یکم بدنم تو اون ۶ ماه رو اومد و کمی بهتر شدم…این برا شیما خیلی مهم بود ک به خواسته هاش بها بدم…هر چند خواستش کوچیک باشه…
یکی دیگه از خواسته هاش ته ریش گذاشتن بود …کلا اونجور ک بهم میگفت پشمالو دوس داشت اما‌من واقعا اینو نداشتم خخخ…

شهریور ماه بود دقیق یادم نمیاد اما روزش دوشنبه بود…کل کارامو گردم ۳ روزم مرخصی زدم تا دغدغه ای نداشته باشم…
صبح زود ک خواهرش ب همراه همراهاش رفتن شیما باهام تماس گرفت منم همه چیزمو اماده کرده بودم یه ارایشگاه رفتم و کمی موهامو مرتب کردم…
لیسانسه بودم و ارشد تو پادگان سر همین زیاد با وضعیت ظاهریم کاری نداشتن و موهام بلند بود…
تو ازادی باهم قرار گذاشتیم پیاده رفتم و شیما اومد دنبالم از همون لحظه اول ک دیدمش شهوتمو نتونستم کنترل کنم…خیلی چیزا از سلایق و علایق هم وسط عشقبازی و چتامون فهمیده بودیم…ارایشش تقزیبا همون چیزی بود ک میخاستم…اخه من دوس دارم دختری ک پوستش سفیده یه ارایش با رژ لب قرمز داشته باشه و میکاپ کنه…عطر تنش مست کننده بود و تیپشم دقیقا همون چیزی ک میخاستم…یه مانتوی جلو باز ک از زیرش یه بلیز پوشیده بود با سوتین اسفنجی ک سینه هاشو حسابی اورده بود بالا و این یعنی تحریک کردن من…
اصلا نفهمیدم چی میگیم بهم و چحوری رسیدیم جلو واحد…بعد باز شدن در بغلش کردم و سرپا در حالی ک پاهاشو حلقه کرده بود دور کمرم به خوردن لباش مشغول شدم…مزه و بو رژ لبش با عطری ک زده بود و جوی ک بینمون حاکم بود منو ب نفس نفس زدن انداخته بود…بعد چن دقیقه لب خوردن از هم جدا شدیم همون جا در حالیکه نشستم رو مبل مانتوشو دراورد و رفت تو اتاق و یه دامن جین خیلی کوتاه پا کرد و اومد …برا اولین بار بود ک با چشمای خودم از نزدیک اینجوری میدیدمش…
پاهاش تقریبا مثل پاهای خودم بود…رون پر و ساق کشیده…
پوستش برخلاف من که سبزه ام سفییید با رنگ لاک قرمزی ک رو انگشتای دست و پاش بود…بدون فوت وقت یا خوردن خوراکی یا میوه یا چای اومد نشست رو پاهام و گردنمو گرفت و قفل شد تو لبام …خوردن لباش برام لذت بخش بود اما اون پستونای گندش بیشتر تحریکم میکرد‌.وحشیانه بلیزشو از تنش دراوردم و شرو کردم ب مالیدن پستوناش

…سرمو گذاشته بودم رو سینش بهش گفته بودم ک لباس زیرایی ک‌میپوشی نو نباشه…بوییدن لباس زیر برام خیلی جذابه…بخصوص اگه لباس زیر قدیمی باشه…یکم ک بو کردم سلولای بدنم جفتک انداختم و کیرمو به سیخ ترین حالت ممکن دراوردن…
لش کردم رو کاناپه و ازش خواستم ک خودش سوتینشو دراره وقتی اون سینه های خوشگلش ک سایزش ۷۵ بود جلو چشام با یه حرکت از بالا ب پایین لرزیدن تن منو هم به لرزه دراوردن…وقتی با صورت رفتم تو پستوناش تازه فهمیده بودم گرما ینی چی…شیما ک هات تر من همیشه خودشو نشون میداد سکوت کرده بود و من مدام لابلای لیسیدن و مکیدن پستونش حرف میزدم …شیما فقط سر منو گرفته بود و چنگ میزد تو موهام…وقتی مکیدنام شدید تر شد صدای اخ و اوفش درومد…عزیزم بخور …الان دیگه واقعا میتونی پستونمو کبود کنی
شیما عاااشق این لحظه هام…منتطر این حس مالکیت بودم…
میدونست ک با کبود کردن سینش یا کردن کیرم تو دهنش و عق زدنش بهم خس قدرت دست میده…حس مالکیت…
خسته نشده بودم از خوردن سینش اما عجله کردن شده بود فاکتور کارم…انداختمش رو کاناپه و زانو زدم رو زمین سرمو بردم رو شکمش و شرو کردم ب لیس زدن دور نافش…
پوست سفیدو نلیسیم پس چیو بلیسیم…دکمه ی دامنشو باز کردمو از پاش دراوردم…شرت مشکی یادش نرفته بود چون میدونست رنگ مورد علاقم تو شرت مشکیه…یکم بو کردم ترشحاتش ب حدی زیاد بود ک شرتشو خیس کرده بود…چندش یا حس بد ب هیچ وجه نداشتم‌…خیلی تمیز تر از من بود…
قبل از دراوردن شرتش شرو کردم ب لخت شدن…اون لحظه ک داشتم لباسامو میکندم مطمعنن بودم براش ضد حال میشه چون من بدنم مو نداشت…وقتی دید با ی شرت بالا سرشم لبخند زد و گفت جووووون چ بدنی باورم نمیشد …نخاستم حرفی بزنم اما گفت نمیدونم چرا تا الان از بدن پر مو خوشم میومد…وقتی دختری مثل شیما از من اینجوری تعریف میکرد حس غرور و قدرت لذت شیرینی برام ایجاد میکرد…بیشتر از هرچیزی ک تو وجودم داشتم این کیرم بود ک نظر شیمارو جلب کرده بود…یه کیر خوش فرم تقریبا سیاه ک پر رگ بود الویت اول شیما تو سکس بود…
طاقت نداشت و ازم خواست شرتمم درارم ک من هم شرت خودمو دراوردم هم برا اونو…دوباره زانو زدم و شرو کردم به لیسیدن…ی کس با لبه های قرمز ک فقط باید میخوردمش…۲۵ سالش ک بوده دوس پسرش ک قرار بوده باهم ازدواج کنن پردشو زده بود…
کات کردن با دوس پسرش مفصله ک‌نمیگنجه بگم…فقط این ک خدا خیرش بده ک این کارو کرده بود…چون بکارت داشتن تو ترکا علی الخصوص تبریزیا یه انر حیاتیه…
کل اب کسشو با شرتش تمیز کردم و لبمو چسبوندم ب کسش از لیسای ریز بگیر تا مکیدن و خوردن سرعتی چوچولش…هر چیزی ک بلد بود و از گیفایی ک دیده بودم انجام دادم…سرم تو فشار پاهاش بود دستامو ب پستونش رسونده بودمو ترکیب خوردن و مالیدن بدن شیمارو لرزوند و با یه اه و اوخ بلننند ارضا شد…رفتج بالا سرش و شرو کردم ب خوردن لبش ک یهو گرمای دستشو رو کیرم حس کردم…کیر منم ترشح کرده بود و با کشیدن دستش رو کیرم هر چی مایعات تو رگ کیرم بود اومد بیرون و لیز لیزش کرد…خوردن قرص و زدن اسپری همون اول صبح انجام شده بود اما من زیاد کنترل ندارم تو ارضا شدنم و بار اول به چن دقیقه بیشتر نمیکشه…با یکم مالیدن احساس کردم ک داره میاد و نزاشتم ادامه بده یکم با بدنش ور رفتم ک فهمیده بود چی ب چیه …گفتم شیما جان زانو بزن…جلوم زانو زد …یسری کارا ک تحقیر کنندس رو انجام دادم…شیما همیشه بهم میگفت ک زیاد خوشش نمیاد اما میدونست ک اگه انجام ندیم حسرتش برام میمونه …کیر کلفت پررگمو گرفتج دستم و مالیدم ب صورتش چنبار زدم روی لپش و عزیز دلم برخلاف میلش عشوه گری میکرد و لوندی…موهاش مشکی بود…تو رنگ نکردن موهاش جفتمونم اتفاق نظر داشتیم…اخه دختر سفید چوست قد بلند از نطر جفتمون فقط باید موهای مشکی داشته باشه…موهاشو چنگ زدم و کیرمو کردم تو دهنش…‌از لیسیدن زیاد خوشم نمیاد اما ساک زدن برام ذوق اوره…کیرمو کرده بودم تو دهنش و موهاشو تو مشتم گرفته بودم…حدود سی ثانیه ای عقب جلو کردنم طول کشید ک ابم اومد…گلوشو گرفتم و کیرمو تو دهنش نگه داشتم …ابم مثل سیل از کمرم تا دهنش جاری شد…همین برام کافی بود و خوردن یا نخوردنش برام مهم نبود…نتونست طاقت بیاره و همرو تف کرد رو شرتم…پا شد رفت دسشویی و چن دقیقه ای طول کشید تا بیاد…بعدش من رفتجو کیرمو شستم…اومدم دیدم تو پذیرایی نیس صدام کرد رفتم اتاق خواب‌.‌‌…رو تخت دراز کشیده بود فانتزیمو اجرا کرده بود…ملحفه کشیدن رو تن لخت برام زیبایی داره…رفتم بغلش دراز کشیدم و ازش معذرت خواهی کردم و تشکر…
یکم باهم لب بازی کردیم و دوباره کیرم سیخ شد…اینبار مطمعن بودم ک کمرم جوابه برا حداقل نیم ساعت …ملافرو تا زیر سینه هاش پایین کشیدم وافتادم ب جون پستوناش…جاهایی ک کبود شده بود و دوس داشتم بیشتر

کبود کنم تا جاش بیشتر بمونه…نمیدونم چرا ولی این برام خییییلی مهمه ک این کارو کنم…شیما باز از من جلوتر زد و هات تر شد…ملافرو کشید کنار و انداخت اونور …۶۹ شدیم و شرو کردم ب خوردن کصش…کیرم داشت گرمای خاصیو تست میکرد…کیر و کصمون حسابی خیس شد و رفتم از پذیرایی شلوارمو برداشتم و از جیبش کاندمو دراوردم…جفتمونم بدمون میومد اما تصمیم قبلیمون این بود ک استفاده کنیم…

کاندومو دادم بهش و خودش کشید رو کیرم…کشیدمش لبه ی تخت و دراز کشید…پاشو باز کروم کیر کلفتمو‌ کوبیدم چنبار رو کصش…کصش تپل بود مثل رونش…کیرمو گذاشتم رو کصش و اروم اروم فشار دادم…تغیر حالت چهرشو با چشمام دیدم…تو چهرش دیدم ک با فرو کردن کیر کلفتم تو کصش درد رو حس میکنه اما این درد با لذت همراه بود…جشماشو بسته بود و اه میکشید تو اون پوزیشن زیاد تحرک نداشت و برام لذتی نداشت یکم ب کارم ادامه دادم کیرمو تا ته کردم تو کصشو نگه داشتم…سرمو بردم سمت سینشو شرو کردم ب خوردنش…سرمو بردم بالاتر و گذاشتم لبامو رو لبش…کیرمو دراوردم و دراز کشیدم رو تخت…پشت ب من اومد رو کیرمو با دستش کیرمو تنظیم کرد رو کصش…شرو کرد بالا پایین رفتن و دستامو گذاشته بودم رو کمرش…موهای بلند مشکیش جلو چشمام بود و زیباااا.
ازش خواستم برگرده ب طرفم…دوس داشتم بالا پایین شدنشو با لرزیدن پستونش ببینم…شیما دختری ک همه اپشنای مورد علاقمو داشتم رو کیرم داشت بالا پایین میشد…پستوناشو میمالیدم…خسته شده بود از تحرک…کمرشو گرفتمو بدنشو جسبوند بهم…سینش رو سینم بود کیرم تو کصش دستمو حلقه کرده بودم رو کمرش و داشتم تلمبه میزدم تو کصش…
عاشق چک زدن تو کونش بود…بارها به این اشاره کرده بود ک تو این پوزیشنا باید وحشی باشم رون کونش پر بود و چک زدن برا منم جالب شده بود…نوبت رسید ب اخرین پوزیشنمون…
حالت داگی…
اخه دختر قد بلند پوست سفید مو مشکی بلند خوراک حالت داگیه …بخصوص اگه موهاشو بگیری تو دستت …وقتی کیرت تو ابن حالت تا ته میره تو کصش خییییلی حال میده…
با هر تلمبه ای ک میزدم و شکمم میخورد ب کونش صداش حشریتو ب حد اعلی میرسوند…
ترکیب صدای شیما ک اخ و اوووخ میکرد با شالام و شولوپ داشت منو ب اغما میبرد…اضافه کردن چک تو کونش داشت منو ب لحظات پایانی نزدیک میکرد …تعداد تلمبه هام تو چن ثانیه بیشتر شده بود و اخ و اوخ شیما هم شدید تر وقتی شیما داشت ارضا میشد نتونست طاقت بیاره دراااز کشید و منم افتادم روش…وقتی افتادم روش کیرم تا ته موند تو کصشو ابم برا دومین بار از کمرم خالی شد…نمیدونم جرا حتی نتونستم قبل ارضا شدن کیرمو بکشم بیرون…
حدود ۳ چهار دقیقه ای تو همون حالت سنگینی بدنمو رو خودش تحمل کرد و با بوسیدن و لب بازی از روش پاشدم و تو تخت افتادیم بغل هم‌…جفتمون خسته ولی پر از حس قشنگ…موهاش شلخته شده بود و داشتم با دستای زمختم نازش میکردم لبمو بوسید و جشماشو بست و گفت حامد تو فعلا قشنگترین اتفاق زندگیمی…بعدش محکم تر بغلم کرد و هیجی نگفت…۵ دقیقه ازش تعریف کردمو ی سری قول و قرارای دبگه بینمون حاکم شد…وقتی ب حال اومدیم باهم رفتیم ی دوش عاشقاااانه گرفتیم خخخ بدون سکس

از خونه زدیم بیرون ب مقصد فرحزاد…

دوستان بابت هر چیزی ک شمارو ناراضی کرد عذر میخام…اولین بار بود ک نوشتم امیدوارم خوشتون بیاد…
شیما هم قراره بنویسه اما ب شرطی ک از این نوشتن خوشتون اومده باشه

نوشته: سزار


👍 17
👎 6
48048 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

762137
2019-04-18 21:02:58 +0430 +0430

کیرم‌تو مغزت پالادیوم اگه بشناسی خدا منو بکشه

1 ❤️

762138
2019-04-18 21:03:57 +0430 +0430

خوب بود
ولی سرباز باشیو قبلش دانشجو بوده باشیو وضع مالیتم خوب نباشه و این وسط پرشیا صفر داشته باشی یکم تو ذوق میزنه

اما در کل خوب بود
اولین باره میخام برای یه داستان لایک بدم
لایکمو بکن تو کونت فقط

1 ❤️

762139
2019-04-18 21:05:28 +0430 +0430

آخرشو خوندم اولش یادم رفت!
این طومار بود یا داستان؟
حتی ادمینم حال نداشت تا آخرش بخونه!
همون اولو خوند دید نوشتی دختره شوهردار بود ادمینم تگ “زن شوهردار” روش گذاشته!

3 ❤️

762150
2019-04-18 21:31:39 +0430 +0430

راستشو بگو چنبار تو پالادیوم کون دادی تا بهت یه دست لباس دادن؟؟

0 ❤️

762151
2019-04-18 21:33:04 +0430 +0430

انگور خوب همیشه نصیب شغال میشه بچه سطان آبادی آشغال

0 ❤️

762161
2019-04-18 21:54:19 +0430 +0430

سزار مادر مرده اگر میدونست یه روزی تو اسمشو میزاری رو خودت اول تک تک تخته سنگ های کلوسیوم رو میکرد تو کونش!! بعد میرفت محله اسپارتاکوس اینا پیک پیتزایی میشد که هیچ اسمی ازش نمونه!! ?


762165
2019-04-18 22:02:32 +0430 +0430

شاه ایکس کیرم دهنت کونم پاره شد از خنده 🙄

2 ❤️

762167
2019-04-18 22:06:15 +0430 +0430

فیلمای قدیمی نبین …

0 ❤️

762179
2019-04-18 23:29:11 +0430 +0430

قشنگ بود

0 ❤️

762188
2019-04-19 01:21:54 +0430 +0430

آخه مجبوری وسط داستان سکسی کلی کس و شعر قاطیش کنی، بگو یه دختره رو مخ زدم بردم کردم. خوشحالی بردتت پالادیوم برات لباس خریده؟ از کدوم فروشگاش؟ اصلا رفتی پالادیوم پرشیا خسته رو کجا بستی، از اونورم فرحزاد دیگه. آخه کم کن اینحجم کس و شعر رو

0 ❤️

762198
2019-04-19 03:56:24 +0430 +0430
NA

تقريبن واس اولين بار داستان جالب خوندم!!!

0 ❤️

762203
2019-04-19 04:18:52 +0430 +0430

کسشعر گفتی دادا

0 ❤️

762206
2019-04-19 04:27:40 +0430 +0430

دهنت سرویس بچه…خوب نبود…عالی بود. دمت گرم

0 ❤️

762211
2019-04-19 05:52:27 +0430 +0430

زن همینجور آدماست که میرن جنده میشن

0 ❤️

762220
2019-04-19 06:16:57 +0430 +0430

این اومده بما بگه پژو پارس صفرررر داره (dash)

1 ❤️

762221
2019-04-19 06:24:47 +0430 +0430

سگ برینه توترشحات مغزپریودت یبارمیگی مجردیبارمیگی متأهل امشب امیدوارم یکی مدل سگی ننتوبگاد

1 ❤️

762236
2019-04-19 12:20:55 +0430 +0430

درمجموع خوب بود
خانم مطلقه از شیراز هم اگه داریم محبت کنن تو خصوقی پیام بدن
قراره ببرمش شمال گردش?
مرسی

0 ❤️

762240
2019-04-19 12:39:54 +0430 +0430

پسر …
دسخوش والسلام …

0 ❤️

762300
2019-04-19 20:42:51 +0430 +0430

داستانشو که خوشمان امد‌…ولی هیچی ممه نمیشه‌…ممه میخام.کسی نداره ؟؟

0 ❤️

762648
2019-04-20 22:42:08 +0430 +0430

ما ایرانیا به اونیکه میخاد یه عمر باهامون زندگی کنه کلی خالی میبندیم و خودمونو گنده میکنیم . اما توی شهوانی و داستاناش یهو تیریپ صداقت میگیریم.
خداوکیلی ما چرا کارامون به آدمیزاد نبرده (dash)

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها