من کسری هستم و اصلا هم از جماعت جغیه پای نت نیستم. 25 سالمه 179 قد دارم و چشام رنگیو پوستم برنزس و شواهد میگن که خوشتیپم. من تو دوستان و اقوام مظهر شیطنت و دختر بازی شناخته میشم. کولی سال بود که از خانواده بخاطر درس و بعدش هم کار دور بودم که مجبور شدم برگردم به اصفهان . چند ماهی بخاطر محدودیت های زندگی با خانواده افسرده شده بودم. تنها تفریح من مهمونیهای چند هفته یک بار با دوستای خانوادگیمون و لاس زدن یواشکی با دختر های اونا بود.
بعد از چند وقت با یه دختر آشنا شدم و را به را میاوردمش خونه میکردمش. پدر و مادر من هر دو شغلشون آزاد هستش و صبح و عصر در مغازشونن و من خونه خالی دارم. یه خونه که تو محلهء ما معروفه. یه خونهء دوبلکس با جکوزی و سنا. این بنده خدارو به هر مدلی که شما فکر کنی من میکردم. چون بهش سر بودم و مثلا با کلاس تر محسوب میشدم سعی میکرد شهرستانی بازی در نیاره و خوش سکس باشه و واقعا هم بود . از کونش در میوردم میدادم ساک بزنه . ازش فیلم میگرفتم موقهء سکس. از دانشگاه ازاد میومد کامل لباساشو در میوردم بجز چادر مشکیه دانشگاه همون جوری میکردمش . سرتون رو درد نیارم کولاکی میکردیم تو خونه … حالا اینارو داشته باشید تا بگم…
یه روز شب تو یکی از مهمونیمون من حوصلم از بحثای کیریه بزرگترها سر مسایل کلان اقتصادی سر رفت اومدم بالا برم تو اتاقم (اتاقای خوابها بالا هستن و سالن و آشپزخونه پایین) که دیدم دوست صمیمیه مامان که چند سال پیش شوهرش رو روی یه زن گرفته بود و طلاق گرفته بالا تو اتاق مامان با دخترش که نیومده بود با موبایلش دعوا میکنه. اسمش لیداست که من خاله لیدا صداش مکنم. این خانوم شریک مامان تو مغازهء مامان هم هست. لب میز توالت که به در خیلی نزدیکه نشسته بود و پشتش به در بود تاپپش کمی از کمرش بالا رفته بود. من که داشتم رد میشدم کمی از بالای کونش و کمرش رو که معلوم بود یه شرت لاکونیه آبی که پوشیده بود دیدم که همین جوری که با تلفنش حرف میزد متوجه من شد آروم تاپش رو کشید پایین تر و در رو بست.
اولین چیزی که فکر منو به خودش جلب کرد این بود که آدمی که به همچین لباس زیری اهمیت میده اونم تو اونم به این سن (چهل و دو سالگی) حتما ازش یه جایی استفاده میکنه .
این داستان گذشت و من که بیشتر تو کاره دخترش بودم فقط به این فکر کردم که این که مامانشه دختره حتما را داره.
چند هفتهء بعد من مست در حال کردن دوست دخترم بودم و داد و هواری را انداخته بودیم که بیا و ببین که احساس کردم صدای در اومد یه لحظه گفتم مریم ساکت … دیدم نه آرومه و خبری نیست مریم هم دوباره شروع کرد بلند بلند که کثافته کیر کلفت وا نیسا بکن منو آبت چرا نمیاد و جونور کسمو زخم کردی دیگه و کلی حرفای سکسی . همین جوری که داشتم میکردیم یهو خیلی محکم صدای بسته شدن در رو شنیدم و از ترس کیرم خوابید. دوییدم رفتم دم پنجره از بالا خاله لیدا رو دیدم که از حیاط رد شد و رفت.
داشتم میمردم از خجالت . زشت شده بود با اینکه مامان بابای من میدونن من چجوریم . اگه تعریف کنه واسه مامان حتما یه دعوای خفن خواهم داشت…
شب سر میز شام بودیم که دیدم همه چی نرماله. همین جوری که داشتم شام میخوردم گفتم امروز صدای بسته شدن در شنیدم شماها بودید؟؟؟
مامان گفت : جدی؟؟؟ لیدا گفت خونه نبودی که. خوابه چه وقته ساعت 7 عصر؟؟؟ مگه دوشنبه ها نمیری فوتبال؟؟؟
من: دیشب دیر خوابیدم عصری یه چرت خوابیدم دیگه حسش نبود. خودش تنها اومده بود چیکار؟؟؟ چرا زنگ نزد؟؟؟
مامان : من به کلید دادم بیاد از اتاقم جواز کسب رو بیاره. امروز از امکن اومده بودن گیر دادن که اصل جواز کسبتون کو؟ لیدا هم که خنگه ترسیدم تنهاش بزارم با اینا سوتی بده جریممون کنن.
واااای … خدای من از در اتاق رد شده بود پس حتما خیلی چیزارو شنیده . یه حس قریبی داشتم. هم خجالت هم ترس از رو برو شدن باهش هم یه لذت عجیبی که مثل اولین باری بود که از زن داروخانه ای کاندوم خریدم …
همش سعی میکردم خاله لیدا رو نبینمش تا اینکه مهمونیه تولد دخترش چند هفته بعد بود . تا آخرین لحظه پیچیده بودم که دخترش زنگ زد که اگه نیای فلان و بهمان که یهو خاله لیدا تلفن رو گرفت و با یه لحنی که داشت جونور گفتن اونروز مریم رو یاداوری میکرد گفت : جونور تا یه ربع دیگه اینجا نباشی من میدونمو تو … آقا مارو میگی ما گوشامون سرخ شد ولی انگار چاره ای نبود. بلاخره که باید میدیدمش. سری رفتم آماده شدم.
رفتم و مشروب و رقص و کلی هم خوش گذشت وسط کلی دختر .خلاصه مهمونی با تیکه های خاله لیدا که چند بار با یه پورخند همراه بود گذشت. آخر مهمونی که همه داشتن میرفتن خاله لیدا در حالی که داشت مانتو میپوشید اومد بمن گفت ماشینت بیرونه بیا بریم این دوست منو برسونیم و برگردیم تنهاست. من یه گل دارم. گفتم من خودم میبرمشون گفت نه مستی تصادف میکنی شر میشه.
من که میدونستم برگشتنی حتما یه حرفایی میزنه از سر اجبار رفتم.
دوستشو رسوندیمو بر گشتنی یهو نوار و بست و گفت میدونی این همه کاره بد میکنی آخرش زود پروستات میگیری میمیری؟؟؟ این دخترا شیرهء وجودتو میکشن آخر تو ضررشو میکنی.
من: بابا بیخیال . میخوام چیزیو که دارم ازش استفاده کنم .
من منظورم جوونیم بود بخدا که یهو دستشو گذاشت رو رونم و گفت : ادم از هر چیزی که داره نباید به هر قیمتی استفاده کنه .
به صدم ثانیه نرسید که کیرم بلند شد و اونم که هنوز دستش رو رونم بود متوجه حرکت کیرم شد وبا یه لبخندی گفت جونور واسه خالتم سیخ میشه؟؟؟ و اروم دستشو اورد بالا تر و دستشو گذاشت رو کیرم و اروم گرفتش و از رو شلوار میمالیدش. من که دهنم خشک شده بود و ریده بودم به خودم چند ثانیه یه بار نگاهی بهش میکردم و لال شده بودم.
خاله لیدا : آره انگار کلفتم هست حق داشت بیچاره دختره اما میدونی سن من و تو بیشترین هماهنگیه سکسی رو دارن باهم؟؟؟
من که یکم خودم رو جم و جور کرده بودم : آره خیلی اینو شنیدم . زنای میانسال رو جوونا خوب ارضا میکنن.
یه نگاه به کیفش انداخت و یه کم گشت و یه صدای کلید اومد و گفت برو خیابون امام خمینی .
وای قلبم داشت میومد تو دهنم . داشتیم میرفتیم یه نیمچه خونه باغ که مال داداشش بود که کاناداس.
گازشو گرفتم هفت هشت دقیقه نشد که در باغ بودم سریع رفت در و باز کرد تا من اومدم پایین در بست و زود رفت تو خونه که همسایه ها احیانا نبینن وارد که شدم یقمو گرفت و پیچیدیم به هم . از بالا لبا و زبون همو میخوردیم و از پایین همینجوری که دکمه های شلوارم رو باز میکرد دنبالهکیرم میگشت. نمیدونم از ولع بود که داره با یکی که سن بچشه سکس میکنه یا از مستی یا اینکه زیاد زمان نداریم اما خیلی وحشی بود. کیرم رو در اورد و هولم داد رو یه کاناپهء 3 نفرهء داغون که اون وسط بود شلوارمو تا زانو کشید پایین و شروع کرد به ساک زدن. کیرمو . تخمامو . لایه پاهاو تخممو که کلی عرق کرده بود و کثیف بود. همرو داشت میلیسید و منم فقط موهاشو محکم گرفته بودم. تنها خوشحالیم این بود که از سرمای اونجا و مشروبه زیادی که خورده بودم سر کیرم یخ زده بود آبم دیر میومد.
یهو پاشد یه لنگه کفششو یه لنگه شلوارشو در اورد و مانتوشو زد بالا پاهاشو باز کرد شرت لا کونتشو زد بغل و با یه حرکت سریع نشست روم همچین که تمام کیرم رفت تو کسش. وااای … یه اهی کشید و گفت آخیششش که هنوز تو گوشمه و شروع کرد به بالا و پایین کردن. من از زیر دستمو به سینه های گندش رسوندمو میمالیدمشون. اونم هی تلمبه میزد و هر چند باری که تلمبه میزد یه بار میچرخوند رو کیرم کسشو. میگفت : این دخترای مردنی قدر کیریو که داره میکنتشون نمیفهمن … تا من میومدم حرف بزنم یدونه میزد تو گوشمو جلوی دهنمو میگرفت و میگفت تو خفه شو فقط کارتو بکن.
شرتش که زد بودش کنار کیرمو اذیت میکرد و کنار کیرمو زخم کرده بود. تو اون لحظه همه جور احساسی داشتم درد ترس لذت هیجان …
دستمو چند بار بردم دره کونش که انگشتمو بکنم تو کونش شاید بهم کونم بده که نمیذاشت و فهموند بهم که بدش میاد ازین کار.
15 تا 20 دقیقه کردمش که البته اون بمن داد یهو دستاش یخ کرد و صداش عوض شد فهمیدم ارضاش کردم که گفت تو به کی رفتی مامان و بابات که دو تا یخ بی بخارن واااای تا اینو گفت داشت میترکید خایه هام و آبم که داشت میومد خودمو کج کردم انداختمش کنارم رو کاناپه زوار در رفته هه با دستش کیرمو گرفت هی بالا پایین کرد و من التماسش میکردم که ول کنه ولی نیمکرد و هی میگفت : اووووفففف اووووفففف تا آبم ریخت بیرون رو دستشو رونمو شیکمم . دیوانه شدم از خوشی همش ناله میکردم وقتی آبم میومد.
یکی دو دقیقه آروم همون جوری ولو شدیم و خیلی جدی پاشد گفت جونور پاشو که الان آبرومون میره. بهم یه نگاه خیلی جدی کرد و گفت این ماجرا همین جا چال میشه و دیگه هم تکرار نیمشه و چند تا قسم خفن خورد که اگه لو بره فلان میکنم و بهمان میکنم. فراموشش کن چون دیگه تکرار هم نمیشه ازین در که میریم بیرون من بازم خاله لیداتم. و واقعا همین شد.
فقط تو ماشین ازش پرسیدم چرا همیشه شرت لا کونی میپوشی؟؟ که خندید جواب داد واسه اینکه بندش از زیر شلوار تنگ ملوم نیست.
ما اون شب یه داستان دروغی ساختیم برای دیر اومدنمون به خونه که نیروی انتظامی جلومون رو گرفته و با رشوهء خاله آذر نجات پیدا کردیم .
الان خیلی وقته ازون شب میگذره و واقعا انگار یه جنون آنی بود برای خاله آذر و فراموش شد.
تمام
نوشته: کسرا
کون ده لاشی دخترباز تا حالا دختر دیدی چه رنگی آره رنگ کوس ننته مادر گایده جم کن برو کونت رو بده به اساتید دانشگاه آزاد
آدمین کونده اینا چی میزاری
یه جماعت عقده ای میان داستان مینویس از این بهتر نمیشه
…که من خاله لیدا صداش مکنم
…و با رشوهء خاله آذر نجات پیدا کردیم
کس مغز بالاخره خاله جندت اسمش آذر بود یا لیدا ؟؟؟
کــــیرم تو همه جای همه کست…
من 25 سالمه و یه کیر رنگی با یه کلاهک برنزه دارم که مظهر حواله شدن به به سوراخ کس هاییه که کونییایی مث توی مادر جنده از توش در اومدن… خر ننه تو گایید تو بدنیا اومدی جاکش؟
سلام کسرا
بجان خودت با این داستانی که نوشتی وازخودت تعریف کردی بهت نمیاد مایه دار باشی…
در ضمن تو داشتی با خاله لیدات حال میکردی این خاله آذر از کجا پیداش شد… حتماً یدکی بوده…ها…
حالا اشکال نداره هرکسی یه آرزوهایی داره توهم حتماً آرزو داشتی با نوشتن این داستان تخمی یه عرض اندامی کرده باشی… از قدیم گفتن آرزو بر جوانان عیب نیست!! اینهمه نویسنده میان لاف میزنن… توهم روش… اصلاً اشکال نداره راحت باش سایت خودته هر کسشری می خوای بنویس…
دیگه چی بگم دوستان … یکی دوتا که نیستن،1000تا خالی بند جمع شدن تواین سایت دارن یه اتحادیه تشکیل میدن… هرچی انتقاد کنیم…میان یه کسشر دیگه با شیوه های مختلف برامون می نویسن…
اووووففففف الاهی اتو موم بره تو کون شما خالی بندا… که همچین کسشرائی رو ننویسین.
ای بابا هر کی یکی رو نوازشم میکنه میگه کردم کردم وداستان وراستان تف تو کون هرچی خالیبنده
این خودستاییت منو کشته جیگر…
خدایی خودمونیم یه بار تو عمرت راستگو باش و مزه مردونگی رو بچش…
چند بار کون دادی ؟ مرد باش راست بگو ها
بنده مغز معیوب خدا دارندگی برازندگی میخواد …تو اگه برازنده بودی که این حال و روزت نبود…
جون مادرت هرجا میری نگو ایرانیم…خودتو قاطی افغانیا کن که آبرومون نره
آفرین
قشنگ کسشر تلاوت می کنی
کسرا جان چقدر مغز کسری داری؟
به خاله آذرت یا لیدات یا هرکست بگو کمکت کنه از دست نری
نمی دونم چرا همه تو این سایت جیمز باندن. باحال، با کلاس، بکن. بی خیال بابا.
کلا من نظری ندارم
امایه درخواست دارم ازت
ما که نفهمیدیم کدوم رو کردی؟
لیدا یا آذر؟
هرکدوم رو کردی
اونیکیش رو بده مارو سرگرم کنه تا کسشرات رو بخونیم
اوشکووووووووووووووووووووووووووووووووووول بی مغز
آقای شهری من خودم بچه تهرانم ولی نوکر هر چی شهرستانی ام چون باز معرفت و راستی اگه مونده اونا دارند بعد فکر میکنم جق زیاد میزنی دیگه مخ برات نمونده اگه مادرت با این جنده دوسته شک نکن که اونم جندست بیچاره بابات با این پسر پس انداختن
دمه همتون گرم که ننه این کسکشو گاییدین که اون باشه دیگه خاطراته مامانشو تعریف نکنه میگم اذرو لیندا اسمه ابجیاتن
Khahareto boze afghani gaeid.akhar khale lidat bod ya khale azar khar koni
نميدونم چرا اسم فيلم هندی واسه ی خالی بندی بد در رفته؟ تو كه اونارو رو سفيد كردی .كير تو لنگ آبجيه خالت و خودت.ای خااااااك.
ای بابا اینم که کیری از کار دراومد
دوستان یه سوال دارم چرا همه زنای طلاق گرفته اهل حال خوشتیپ … اینقدر ماشالله زیاد شده ؟؟؟؟آقا اگ اضافه دارین به ماهم بدین
والله
حیف کیره برج میلاد رو حوالت می کنم تا دفعه بعد کسشر ننویسی کونده
25 سالمه 179 قد دارم و چشام رنگیو پوستم برنزس و شواهد میگن که خوشتیپم…
اینو که خوندم بقیه شو نخوندم ، احیاناً جزء جماعت پورشه سوار نیستی؟!!!
آخه آقا یا خانم محترم ، دوست خوب من ، قربونت برم ، عزیز دل برادر ، بی ناموس ، ک…کش، خانم بیار ، هیچی ندار ، یابوی مسلّم ، نکبت ، … ، …، چی بگم آخه به تو ؟؟ {من خودم از دسته آدمایی هستم که با ناسزا گفتن به همه نویسنده ها مخالفم ها ولی شرمنده نتونستم جلوی خودمو بگیرم}
این خطوط بالائی را که bold کردم عیناً از کامنت خودم تو داستان قبلیه (فصل بهار و دختران مسکو) کپی - پیست کردم که یک وقت حقّی ضایع نشه؟ !!! حالا چرا؟ چون من فکر می کنم این دو تا داستانو یک نفر نوشته، یعنی احتمالاً همون "شفته کس " معروف کشف شده به دست استاد مکسی، و…
نکبت ، این جور کار های محیّر العقول؟!!! این شامورتی بازی ها؟!! یک بار - دو بار قشنگه و جواب می ده و شاید -تازه فقط شاید- بعضی از مخاطبهای تازه وارد که آمار شما نابغه ادبیات یوروتیک ، و “لایقِ حق خورده شده” یِ جایزه نوبل ادبیات!!! را نشناسند یک جورائی رنگ بشند و قضیهء "باور پذیر " شدن و … پیش بیاد و …
منظورم "از قصد اشتباه کردن اسامی " مثل
میترابا
آذربه منظور باور پذیر کردن لاطائلات داستانی اش بود که یکی از اختراعات این حضرتِ "شفته "یِ عزیز محسوب میشه و ظاهراً که خیلی هم از اختراعش خوشش می آد که مرتب تکرار می کنه !!
کســــــــــــــــــــ ننتــــــ
یــــــــــــــــــلانــــــــــــــــــچـــــــــــــــــــــــه
خیلی تخمی بود دیگه ننویس …
اگه میگی کلاست بالاست پس برو خودت بخون که چقدر غلط املایی داری. از دهات اومدی برای ما داستان مینویسی؟
کیرم تو داستان تخمیت
:) :) از قدیم گفتن دروغ گو کم حافظست تخم جن تکه گفتی اسمش لیدا بود چطورشد اذر بدبخت جقول
/:) doste aziz vase dastan goftan lazem nist hatman begi ke khoshtipi ya bad tipi azizam dastano bego.kasi ke toro nadide.
کونی اول دیکته سونا رو یاد بگیر بعد بگو خونم سونا داره “”""""»»» خالیبند.
لیدا یا آذر مسله این است
نه مسله این نیست کیرم تو کونت دروغگو مسله این است
خیلی جلق میزنی کمتر بزن بدبخت رگای تخمت پیچ میخوره واریکوسل میگیری کونت پاره میشه
جلاق
جلقی
مجلوق
جلاق الجقی
کسری چاخان باز شروع کردی تو هنوز نمیدونی “سونا” درسته مینویسی سنا این که تو نوشتی یک نوع مجلس در بسیاری کشورهاست مجلس سنا و اونیکه تو خونه کنار جاکوزی هست سونا
لیدا بود ارضا شدی شد اذر؟؟؟
چی میزنی؟
ساقیتو عوض کن
کاری به کامنتا ندارم که حقته
آخه کله کیری یه بار بخون داستان رو لیندا بوکه چرا آخرش شد آذر خوب معلومه مه کص گفتی گالیور
آقا یه سوال ؟ الان همه نیاین بگین ملا لغتی و وووو
سواله خب چکار کنم ، این جماعت ثبت احوال آشنا دارن ؟ توی یه داستان چند پاراگرافی یهو حاله لیداش شد خاله آذر؟ جون مادرتون اگه آشنا دارین سفارش منم بکنید
ای بابا باز هم یک نفر توهم گلزار زد .اومد داستان تعریف کنه. بابا ول کنید تورو خدا .
فقط خط اول داستانتو خوندم.