طعم تلخ خوشبختی (قسمت آخر)

1391/08/19

…قسمت قبل

بخش چهارم
پاهام سست شد . برای انجام کاری که تو فکرم بود تردید داشتم . حامد شده بود مثل جنازه . نمیشد صورتشو تشخیص داد. ولش کردم . مثل گوسفند رو زمین افتاد و بی حرکت موند . هنوز به هوش نیومده بود.میرم سمت شهره . از ترس چشماشو میبنده و فقط التماس میکنه .
_آرش تو رو به جون الیا این کارو نکن. تو هرچی باشی قاتل نیستی.
_خفه شو پست فطرت. اسم دخترمو به زبون کثیفت نیار.
_ولی اون دختر منم هست
_بود. دیگه رنگشم نمیبینی. بعد از چند ماه که بهونتو بگیره فراموشت میکنه . ولی خیالت راحت ,بزرگ شد نمیزارم بفهمه که مادرش یه جنده بوده.
خرد شدن روح شهره رو دیدم . با هق هق و بارانی از اشک در حالی که سرش پایین بود گفت
_من جنده نیستم . من عاشق دخترمم .میخوام قبل از مرگم ببینمش
_شهره . شهره . شهره
یه کشیده میزنم تو گوشش که با شرم ساری میگه
_بله
_چرا این کارو کردی؟ مگه من برات چی کم گذاشتم؟ چرا زندگیمونو خراب کردی؟
بازم سرش پایین بود. از شدت ترس و گریه زیاد به سکسکه افتاده بود و چیزی نمیگفت.
_شهره باتو ام . به من نگاه کن . بهم بگو چرا ؟
دیگه طاقت نمیارم و اشکام سرازیر میشه و تکیه میدم به دیوار و سر میخورم پایین . گوشیم رو از جیبم میارم بیرون .به محض باز کردن قفل گوشیم عکس الیا رو میبینم که با عروسکش انداخته. اینقدر از این عکس خوشم میومد که گذاشته بودمش به عنوان تصویر زمینه گوشیم.
میخوام ازش عکسای بیشتری ببینم و میرم تو گالری گوشیم . با دیدن هر عکس دلم بیشتر براش تنگ میشه .
میرسم به عکسی که تو بغل شهره ازشون گرفته بودم . خیلی عکس قشنگی بود . رفتم روبرو شهره و عکس رو بهش نشون دادم و گفتم
_نگاه کن . اینم دخترت. واسه بار آخر ببینش
سرش رو بالا میاره و گریش دو برابر میشه
_شهره بهم بگو چرا ؟ چرا اینکارو با من کردی؟ مگه ما یه خونواده خوشبخت نبودیم ؟
عکس العملی نشون نمیده و سکوتش اذیتم میکنه. میرم سمت حامد تا بکشونمش تو باغ که صدای شهره در میاد
_صبر کن . باشه بهت میگم.
به زور میتونست حرف بزنه . کنجکاو شدم چی می خواد بگه
_اگه بهت بگم چرا اینطوری شد حاضری کوتاه بیای و یه تصمیم عاقلانه بگیری؟
_کوتاه بیام؟! مثل اینکه حواست نیست . اگه بخوام بدمت دست قانون که بد تر از من سرت میارن
_تو اینکارو نمیکنی.
_یه دلیل برام بیار که کوتاه بیام و راحت تر بکشمتون.
_باشه منو بکش ولی بزار حامد بره
_چی؟ چرا ازون دفاع میکنی؟ اصلا اون مرتیکه بی ناموس … کیه؟
بازم سکوت میکنه و من میمونم با کلی سوال بی پاسخ تو سرم. دوباره از سیگارای حامد یه نخ بر میدارم و سعی میکنم به شهره حمله ور نشم.
_شهره این کیه؟
با جواب ندادن شهره کنار نمیام و به سمت حامد میرم و مثل حیوون رو زمین میکشونمش . چاقو رو بر میدارم و به شهره میگم:
_به جون الیا اگه نگی این کیه با همین چاقو جلو چشمات تیکه تیکش میکنم.
شهره که خیلی ترسیده بود فقط اشک میریخت و التماس میکرد
_آرش تو رو خدا اینکارو نکن . تو نمیتونی این کارو کنی.
_میکنم .به خدا این کار رو میکنم .
خون جلو چشمامو گرفته بود و چاقو رو آوردم بالا که با تموم قدرت فرو کنم تو گلوش که شهره فریاد زد
_آرش تو عشق دومم بودی .
با کمی مکث متوجه شدم که منظورش چیه. انگار کل دنیا آوار شد و ریخت رو سر من . شهره گریه میکرد و با حرص حرف میزد
_قبل از اینکه با تو ازدواج کنم قرار بود با حامد زندگیمو تقسیم کنم. منو اون خیلی همدیگرو دوست داشتیم.
گوشام نمیشنوه و سرم سوت میکشه. حس حقارت تموم وجودمو در بر میگیره . از رو حامد بلند میشم و اتاق رو ترک میکنم. همون چوبی رو که باهاش وارد خونه شده بودم بر میدارم و فریاد میزنم. کل انرژیمو خالی میکنم .
وقتی به خودم میام میبینم که هیچ چیزیرو سالم نزاشتم بمونه . مبل , تلویزیون , آینه , کل آشپزخونه و هر چیزی که قابل ضربه خوردن بود داغون شده بود. به سمت اتاق میرم و میبینم که حامد به هوش اومده و از ترس زبونش بند اومده . خطاب به شهره میگم
_عشق اولت همینه؟ !؟!؟
سکوتش واسه من به معنی بله ست
_منم عشق اول داشتم . ولی تو همه چیزم بودی. میفهمی ؟ شهره چرا با من بازی کردی؟ اگه این آشغال عشقت بود چرا با من ازدواج کردی ؟ چرا؟
سکوت شهره عذابم میده
_د لعنتی یه چیزی بگو
با هق هق سرش رو میاره بالا ونمیتونه تو صورتم نگاه کنه, سرش رو میندازه پایین و میگه:
_خیلی وقت قبل از اینکه تو بیای خواستگاریم منو حامد قرار بود با هم ازدواج کنیم اما حامد به خاطر بیماری رفت آلمان و الان یک ساله که خوب شده و برگشته.
_خب؟ بقییش .
_بقیه چی ؟
_الان یک ساله که برگشته ! میگفتی
_چی بگم؟
همچین کشیده ای ازم میخوره که دهنش پر خون میشه . صدام رو بلند میکنم و میگم
_به همین راحتی ؟ عشقت از خارج برگشته و شوهرت پشمه دیگه. من ساده رو باش که فکر میکردم بهونت واسه لج بازی , خونه بوده . اما حالا که فکرشو میکنم میخواستی خونه رو عوض کنی تا با این بی شرف جنده بازیاتو راحت تر انجام بدی.
دو هفته پیش هم که قهر کردی پیش این بودی آره؟ شهره خیلی کثیفی . منو باش که فهمیدم خونه نبودی به دلم بد راه ندادم و گفتم لابد پیش دختر عموت بودی و نخواستی به من بگی. همه آب دهنمو جمع میکنن و پرت میکنم تو صورت شهره .
_حیف این تف که بریزم رو صورتت. منه ساده رو باش فکر میکردم با تو خوشت بخت ترین مرد روی زمینم.
یه سیگار روشن میکنم و این فکر تو سرمه که چطوری بکشمشون. نه حامد نه شهره هیچ صدایی ازشون در نمیومد.
رو به شهره گفتم :
_الان که عشقت رو جلو چشمات فرستادم اون دنیا میفهمی که من اصلا دوست ندارم عشق دوم باشم. میفهمی که بازی خطرناکی کردی.
حامد از ترس به خودش میلرزید و صداش در نمیومد اما شهره ضجه میزد و میگفت این کار رو نکن.
کارد میوه خوری تو دستم بود. پشت حامد قرار گرفتم . حامد بین منو شهره بود .چاقو رو گذاشتم زیر گلوش و رو به شهره گفتم نگاه کن . واسه بار آخر به عشقت نگاه کن. غصه نخور تو ام تا چند دقیقه دیگه میری پیشش. میخواستم چاقو رو فرو کنم تو گلوش اما نمیتونستم. دستام میلرزید. چاقو رو آوردم پایین تر و عرض سینش رو شکافتم. یه زخم به عمق نیم سانت و طول بیست سانتیمتر روی سینش نقش بست.حامد از بس ترس و اضطراب داشت نمیتونست درست حرف بزنه .با نا امیدی میخواست که ببخشمش .اما من اون لحظه بی رحم ترین آدم روی زمین بودم. دوباره چاقو رو بردم زیر گلوش ایندفعه حامد از ترس ادرار کرد .دلم براش سوخت ولی مصمم بودم که باید بکشمش. و بعد از اون شهره رو هم به درک واصل کنم. اما میخواستم شهره با دیدن این صحنه زجر بکشه.
یه نگاه به شهره انداختم . هیچ چیز ازش نمونده بود. جون تمون عزیزام رو قسم داده بود .اما گوش من بدهکار نبود.
خیلی سعی کردم ضربه کاری رو به حامد وارد کنم و جونشو بگیرم . اما یه حسی بهم میگفت آرش تو قاتل نیستی . با نفسم کلنجار میرفتم تا این کار رو نکنم ولی وقتی یاد خیانت می افتادم مغزم فقط یک فرمان صادر میکرد .اونم کشتن بود.
شهره که دیگه صداش به زور در میومد گفت :
_آرش تو رو به جون الیا به حرفام گوش کن
_چه حرفی؟ میخوای خیانتت رو توجیه کنی؟ خجالت بکش. من اگه جای تو بودم التماس میکردم زودتر بکشیم.
_آرش نمیخوای بدونی چرا اینطور شد؟ نمیخوای بدونی واسه چی من به حامد پناه آوردم؟
دوست داشتم بدونم . یعنی چه دلیلی میتونست داشته باشه؟ آیا منم مقصر بودم؟ بدن نیمه جان حامد رو رها کردم و رو به شهره گفتم:
_میشنوم
_آرش منو تو زندگی خوبی رو شروع کردیم و در ظاهر همه چی عالی بود . ولی تو یه چیز رو فراموش کرده بودی
_چیو فراموش کرده بودم؟
در حالی که اشک میریخت گفت:
_تو به من توجه نمیکردی . همیشه مادرت اولویت اول بود. هر وقت از سر کار میومدی اول میرفتی پیش اون. بعد نیم ساعت تازه یادت می افتاد یه زن داری که طبقه بالا منتظرته. تو هیچ وقت درک نکردی من چقدر اون لحظه ها اذیت میشدم. همش میگفتم ایراد نداره , با گذشت زمان درست میشه. ولی بدتر شد. وقتی که الیا به دنیا اومد پیش خودم گفتم لابد درست میشی اما تو مادرت رو از من بیشتر دوست داشتی.
_شهره این چه حرفیه که میزنی. قبول دارم من مادرم رو خیلی دوست دارم ولی عشق به مادرم با عشق به تو.خیلی فرق میکرد. جنس دوست داشتن مادرم با تو, زمین تا آسمون فرق میکرد . اصلا قابل مقایسه نیست. بازم دلیل بر این نمیشه که بهم خیانت کنی.
شهره با یه قیافه جدی صداش رو بالا برد و گفت:
_خوب فکر کن . کی اول خیانت کرد ؟ من یا تو؟
_چی داری میگی . من؟ خیانت؟ حالت خوبه؟
_آره آرش خان. شما . فکر کردی من اون زنیکه … چی بود اسمش ,آهان الناز رو نمیشناسم
_چی داری میگی ؟
_خوب میدونی چی دارم میگم
اونقدر مصمم حرف میزد که یه لحظه به خودم شک کردم.
_شهره هیچ معلومه چی داری میگی . من قبل از اینکه با تو ازدواج کنم ارتباطمو با الناز قطع کردم.
_من پارسال دیدمتون که با هم رفتید رستوران
_چه ربطی داره. هر کی با یه زن بره رستوران یعنی با هم رابطه دارن؟
_تو که گفتی ارتباطت با الناز قبل از ازدواجمون قطع شده بود.
یه آن فکرم مشغول شد . شهره الناز رو از کجا میشناخت ؟ من بعد از ازدواجم دو سه بار با الناز قرار گذاشته بودم ولی اصلا به خیانت هم فکر نکرده بودم. فقط میخواستم کمکش کنم تا یه مشغول به کار بشه . بنا به درخواست خودش یه دو سه باری رفتیم بیرون تا غذا بخوریم. همین
_به چی فکر میکنی آرش ؟ دیدی تو از من زود تر خیانت کردی
_من هیچ وقت به تو خیانت نکردم. همون موقع اگه باهام حرف میزدی تموم این سو تفاهم ها بر طرف میشد
_بعد از اون قضیه من بهت شک داشتم . همش فکر میکردم با تموم فروشنده های مغازتون رابطه داری
_تو دیوونه ای . بعد از این همه سال که با هم زندگی کردیم هنوز منو نشناختی. یه کلوم میومدی باهام صحبت میکردی تا همه چیو برات روشن میکردم. پیش خودت بریدی و دوختی و به این نتیجه رسیدی که من بهت خیانت میکنم. بعدشم واسه تلافی رفتی پیش این بی شرف
_نه واسه تلافی نبود. اونقدر بهم فشار اومده بود و فکر و خیال دست از سرم بر نمیداشت که تصمیم گرفتم ازت طلاق بگیرم.
_جدا ؟ فکر میکردم عاقل تر از این حرفا باشی . واسه یه سوظن زندگیتو تباه کردی . چرا به دخترت فکر نکردی؟ داشتم میومد خونه مادرت که باهات بریم خونه ببینیم . دیدم از خونه زدی بیرون ,تا اینجا تعقیبت کردم. اگه برات خونه هم میگرفتم بازم تو فکر طلاق بودی آره؟
با سکوتش متوجه میشم که جوابش مثبته و بر میگردم تا یه سیگار روشن کنم . چشمام به حامد می افته که داره منو نگاه میکنه. یه لقد تو شکمش می خوابونم و میگم
_پست فطرت بی ناموس. زندگیمو داغون کردی. که مریض بودی تازه از خارج برگشتی. همونجا باید میمردی.
رو به شهره میکنم و میگم : تا کی میخواستی به من خیانت کنی؟ اگه الان مچتو نمیگرفتم تا کی میخواستی ادامه بدی؟ خوب لعنتی اگه منو دوست نداشتی بی درد سر طلاق میگرفتیم . چرا این بی آبرویی رو به بار آوردی. هیچ میدونی اگه دادشت بفمه زندت نمیزاره. بابات از غصه دق میکنه .مادرت سرش رو تو فامیل چطوری بلند کنه؟ خود من چی ؟ بیش همه همکارام آبروم میره .
با شنیدن این حرفا شهره خیلی میترسه و میگه:
_ آرش تو رو خدا منو بکش ولی این قضه رو همینجا خاک کن. غلط کردم
_غلط کردی ! به همین راحتی. اگه بکشمت که بهت لطف کردم.
_آرش تو هم که با اون دختره بودی من هیچی نگفتم . بخشیدمت
_من کار خلافی نکردم که بابتش شرمنده باشم. تو دیوونه بودی که فکر کردی من با اون رابطه دارم. اصلا تو اونو از کجا میشناختی؟ من که در موردش فقط به تو گفته بودم یه نفر تو زندگیم بوده دیگه نیست.
_من میدونستم که میخواستی باهاش ازدواج کنی. از همون اول تحقیق کردم . وقتی که باهاش قرار گذاشتی یه نفر بهم خبر داد .
_میتونم حدس بزنم اون یه نفر کی بوده. دارم براش.
_آرش تو خودتو بزار جای من. صبح تا شب تو خونه تنها. شب که میومدی زیاد به من توجه نمیکردی. بیشتر وقتتو با مادرت و الیا میگذروندی. موقع خواب یادت میومد که زن هم داری.
_من زحمت میکشیدم تا تو و الیا در آسایش و رفاه زندگی کنید . همه دنیای من تو و الیا بودید. اما تو خرابش کردی. اونم با افکار مریضت.
_من دنبال آرامش بودم. تو نتونستی منو آروم کنی. وقتی دوباره حامد به زندگیم راه پیدا کرد این آرامشو تو وجود اون دیدم. اولش نمیخواستم باهاش حرف بزنم . ولی فشار روانی منو به سمت اون کشید . و رابطمون شروع شد.
از خودم بدم اومده بود. از اتاق رفتم بیرون و به این فکر میکردم .یعنی منم به شهره خیانت کرده بودم؟
درسته که کمو بیش با الناز در ارتباط بودم و لی اصلا به دنبال سکس نبودم و فقط رابطه کاری بین ما بود. ولی یاد اون بوسه که می افتم تنم میلرزه. یه بوسه که نمیدونم چرا گرفته شد؟ یه بوسه پنج ثانیه ای که خودم رو خیلی سرزنش کردم .
نه این خیانت محسوب نمیشه. کمی که بیشتر فکر میکنم پیش خودم میگم لعنتی منم خیانت کردم. حرف های شهره باعث شده بود کمی احساس گناه کنم. دیگه ازون خشم خبری نبود. داشتم به این فکر میکردم که آیا میتونم شهره رو ببخشم یانه؟ حامد رو چی؟ میخواستم کمی بیشتر از حامد بدونم . دوباره رفتم تو اتاق . کلی خون از حامد رفته بود و اونو بی حال کرده بود. از جیب شلوارش که افتاده بود رو زمین گوشیشو برداشتم. با اضطراب بهم نگاه میکرد.
یه گلکسی نوت داشت .ازش خواستم الگو باز کردن گوشیشو نشونم بده میخواست ممانعت کنه که ه لگد تو سینش خوابوندم. گوشی که باز شد شماره شهئه رو گرفتم ببینم چی سیو کرده. با تعجب دیدم زده صفایی ! گوشی شهره رو برداشتم دیدم نوشته اکرم ! بیچاره دختر داییم . با اسم اون ظاهر سازی کرده بود. ولی حامد چرا باید ظاهر سازی میکرد؟ کمی تعجب کردم و بیشتر گوشیشو نگاه کردم. تو پیام هاش یکی بود به اسم نرگس که توجهمو به خودش جلب کرد. وقتی بازش کردم دیدم کلی پیام به هم دادن . همش کجایی؟ کی میای؟ سر رات میوه هم بخر ؟ خسته نباشی و…
رو به شهره کردم گفتم:
_ این پسره چی ؟ اونم مثل تو خائن تشریف داره؟
_منظورتو نمیفهمم
_زن داره؟
_طلاق گرفته . دو سال پیش
وقتی از شهره سوال میپرسیدم حواسم به حامد بود. خیلی اضطراب داشت
با گوشی خودش به نرگس زنگ زدم و گذاشتم رو بلند گو
_سلام عزیزم . کجایی؟
_ببخشید . من این گوشی رو پیدا کردم زنگ زدم به آخرین شماره ای که گرفته. شما صاحب این خط رو میشناسی ؟
_ بله بله . دست شما درد نکنه .من خانومشم. بگید کجایید . من خودم میام ازتون تحویل میگیرم
_من جاجرود هستم ؟
_جاجرود !؟ ؟ باشه . من خودم باهاتون تماس میگیرم .
_باشه خانوم . خداحافظ.
با قطع کردن گوشی نگاه به شهره میکنم که انگار دنیا براش به آخر رسیده بود. و به حامد فحش میداد.
رفتم جلو حامد و رو برو ش گفتم:
_ تو چرا خیانت کردی ؟
به زور زبونش باز شد و گفت زنم منو درک نمیکرد
گلوش رو گرفتم و گفتم زنت تو رو درک نمیکرد اومدی زن منو گاییدی ؟
داشت خفه میشد که شهره گفت :
_آرش ولش کن . به الیا فکر کن . بزار خودم اینو بکشم
دستمو از گلوش جدا میکنم و دستای شهره رو از طناب ها نجات میدم و از اتاق میام بیرون بیرون. دلم میخواست از خواب بیدار شم و ببینم همه اینا یه کابوس بوده.
از تو اتاق سرو صدا میومد. شهره تموم دق و دلیشو خالی کرد. میخواستم ول کنم و برم که وجدانم اجازه نداد. اگه میرفتم شهره به خونه بر نمیگشت. خودشو میکشت و آبرو ریزی میشد
رفتم تو اتاق و دیدم نشسته یه گوشه و داره گریه میکنه. نگاش که به من می افته میگه
_ آرش تو رو خدا منو ببخش
_من نمیتونم ببخشمت شهره . ولی ازت میگذرم. حالا پاشو یه آبی به سر و صورتت بزن تا بریم خونه.
نگاه به حامد میکنم . نیمه جون افتاده بود رو زمین. دستای اونم باز میکنم و اونجارو ترک میکنم.
تموم خشمی که داشتم فرو کش کرده بود . اون لحظه دوست داشتم بمیرم. احساس پوچی میکردم. دست شهره رو گرفتم و اون باغ کذایی رو واسه همیشه ترک کردیم.
با روشن کردن ماشین طبق عادت پنل رو جا میزنم تا صدای پخش رو بشنوم. یه اهنگ از خواننده ای که دوستش داشتم به صورت رندمی اجرا شد:
تا گرم آغوشت شدم چه زود فراموشت شدم
تقصیر تو نبود خودم باری روی دوشت شدم
کاشکی دلت بهم می گفت نقشه ی قلبمو داره
هر کی زد و رفت و شکست یه روز یه جا کم میاره
یه روز یه جا کم میاره
موندن و سوختن و ساختن همه یادگاره عشقه
انتقام از تو گرفتن کاره من نیست کاره عشقه
موندن و سوختن و ساختن همه یادگاره عشقه
انتقام از تو گرفتن کاره من نیست کاره عشقه کاره عشقه
موندن و سوختن و ساختن همه یادگاره عشقه
انتقام از تو گرفتن کاره من نیست کاره عشقه
موندن و سوختن و ساختن همه یادگاره عشقه
انتقام از تو گرفتن کاره من نیست کاره عشقه کاره عشقه…
شهره روی نگاه کردن به منو نداشت و سرش پایین بود. اولین پمپ بنزین رفتم تو که دیدم خیلی شلوغه. حدود نیم ساعت طول کشید تا از پمپ بنزین در بیام. میخواستم وارد اتوبان بشم که دیدم یه مگان سفید که حد اقل صد و هفتاد تا سرعت داشت مثل موشک رد شد . شک کردم که حامد باشه ولی پیش خودم گفتم نه بابا اون آشو لاش تر از این حرفاست که بتونه رانندگی کنه. حدود دو کیلو متر که رفتیم جلوتر دیدم یه تصادف سنگین شده.
بله .خودش بود . همون مگان سفیده . هیچی ازش نمونده بود. زدم کنار تا ببینم چی شده . داشتند جنازه رو از ماشین در میاوردند. سرش ترکیده بود و قابل شناسایی نبود . ولی یه زخم تازه رو سینش بود که برام آشنا بود.
یه نیش خند زدم و برگشتم تو ماشینم. با ککی سوال تو ذهنم که چرا باید حامد به اون سرعت بره و خودش رو به کشتن بده. برام مهم نبود. شهره فهمید که حامد مرده و فقط اشک میریخت.
به خاطر حفظ آبرو دوباره با شهره برگشتم زیر همون سقفی که دیگه واسمون فرو ریخته بود. باهاش زندگی میکردم ولی حریمی که بین ما بود شکسته بود.
مادرم متوجه غم بزرگی که تو وجودم لونه کرده بود شد ولی نمیدونست دلیلش از کجاست.
بعد از گذشت دو هفته روال عادی زندگی رو در پیش گرفتم. ولی حتی به شهره نگاه هم نمیکردم چه برسه به اینکه بخوام حرف بزنم. شبا رو مبل با صدای هق هق شهره که از اتاق خواب میومد خوابم میبرد.
وقتی خونه بودم تموم وقتمو با الیا پر میکردم. شهره هر کاری میکرد تا نظرمو جلب کنه موفق نمیشد. با وجود اینکه خیلی تمایل جنسی داشتم حتی یک بار هم به شهره دست نزدم.
بالاخره بعد از یک ماه خبری که منتظرش بودم بهم رسید
_الو سلام . آقای عرفانی
_بفرمایید
_من از بیمارستان … مزاحمتون میشم. متاسفانه دو ساعت پیش خانم شما تو سانحه رانندگی جونشونو از دست دادن . برا انجام مراحل قانونی لطفا تشریف بیارید اینجا.
نمیدونستم باید خوشحال باشم یا ناراحت. ولی عذاب وجدان داشت دیوونم میکرد. میدونستم شهره از قصد خود کشی کرده . ولی خیلی جیگر داشت که با ماشین خود کشی کرد.
وقتی رفتم خونه و یه یادداشت که برام گذاشته بود رو خوندم تصمیم گرفتم که ببخشمش. نوشته بود
آرش منو دو بار ببخش . یه بار واسه جریان حامد و یه بار واسه اینکه تو و الیا رو تنها میزارم. مواظب الیا باش.
عذاب وجدان دست از سرم بر نمیداشت . شهره هر شب میومد به خوابم. با قرصای آرام بخش میخوابیدم.
چند ماه از مردن شهره میگذشت و من با الناز قرار داشتم. النازی که تو ازدواج دومش هم به مشکل خورد و جدا شد . حالا من میخواستم ازش بپرسم آیا حاضره برای الیا مادری کنه یا نه ؟
پایان.

باز هم تشکر میکنم از همه شما دوستان عزیزکه به من خیلی لطف دارید.
قدر دانی میکنم از استادم شاهین سیلور فاک عزیز که همیشه به من لطف داشته و با راهنمایی هاش به من کمک کرده.
ممنونم از مهندس گل پسر دوست داشتنی که زحمت کشید و دوستان رو در مورد امتیاز دادن راهنمایی کرد.
دوستان همونطور که بعضی هاتون در جریان هستید دست راست من شکسته و نوشتن برام سخت بود . اگه غلط املایی و نگارشی و یا سوتی دیدید به بزرگی خودتون ببخشیدذ. چون وقت نکردم داستان رو ادیت کنم.
شاد باشید و سالم بمانید

نوشته: آرش . sex and love


👍 4
👎 0
39197 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

342601
2012-11-09 22:40:54 +0330 +0330
NA

:( اصلا باورم نمی شه . من گفتم حداقل تحویل پلیس می دی.

نگارشت مثل همیشه حرف نداشت دوست عزیز . اما متا سفانه موضوع خیانت از دیدگاهای مختلف بررسی نشده بود و می تونست

پایان بهتری داشته باشه . به نظرم پریچهر عزیز نتیجه گیری بهتری داشت نسبت به شما. ولی مثل همیشه محشر .

مرسی و موفق باشی.

0 ❤️

342602
2012-11-09 23:22:13 +0330 +0330

سلام به همه ي عزيزان؛
آرش جون دستت چرا شكست؟ دست شكستت به همراه اون يكي دستت و 2تا پاهات تو حلق مازيار كه الان مثه خرس خوابيده و صداي خروپفش مثه صداي شیهه ي اسب داره مياد(خروپف كردنشم مثه آدم نيست!) :-D
از ديشب تاحالا 3 ساعت خوابيدم :(
وقت ندارم داستانو بخونم؛ امروز يه امتحان خركُش در پيش دارم… :(
فقط خواستم يه كامنت بذارم كه اگه كسي بهم گفت خوابالو؛ بهش بگم عمت خوابالو ه!(امروز 6:30 صبح از خواب پا شدم(مثل گلها باز شدم :-D ))
خلاصه من الان بشينم خرخون بزنم؛ ايشالا از امتحان كه برگشتم داستانتو منفجر ميكنم و 100البته به گند ميكشونمش :-D
(خدا نصف كنه هركسيو كه پشت سر من غيبت كنه :-D )
شاد باشيد و سالم بمانيد( هه هه :-D )

0 ❤️

342603
2012-11-09 23:41:09 +0330 +0330
NA

خیلی مشتاق بودم بدونم چی میشه آخرش! اما ازپایانش خوشم نیومد ناراحت شدم.خسته نباشید

0 ❤️

342604
2012-11-10 00:25:16 +0330 +0330

سلام به همه عزیزان صبح همگی بخیر

آرش خان دستت چطوره گلم؟

گچش رو هنوز باز نکردی عزیز دلم؟

دست راستت با گچش تو حلق خل پسر هه هه هه

ما خراب رفاقتیم دادا

گفتیم یه نظر فعلا بذاریم تا آرش خان از دست ما ناراحت نشه و بدونه که چقدر دوسش داریم

ضمنا خدا 8شقه اش کنه کسی که پشت سرم غیبت کنه ههه هه

همونطور که این خل پسر گفت دیری نخواهد کشید که داستانت به گند کشیده خواهد شد

پس تا اون لحظه لحظه شماری کن آرشششش

قربونت بره مهندس خل پسر

0 ❤️

342606
2012-11-10 00:40:57 +0330 +0330

آقا طاقتم نگرفت داستانتو نخونم؛ ببين ميذاري درسمو بخونم؟
نكات خنده دار داستان:
1-چاقو رو بردم زیر گلوش ایندفعه حامد از ترس ادرار کرد .دلم براش سوخت ولی مصمم بودم که باید بکشمش.
اي حامد شاشو =))
2-یه گلکسی نوت داشت .ازش خواستم الگو باز کردن گوشیشو نشونم بده میخواست ممانعت کنه که ه لگد تو سینش خوابوندم.
دمت گرم! عجب ابهتي؛ اگه در اون صورتم الگوشو باز نميكرد؛ بايد يه دونه ميزدي تو خايش؛ سريعا طرف تسليم ميشه =))
3-رفتم جلو حامد و رو برو ش گفتم: تو چرا خیانت کردی ؟به زور زبونش باز شد و گفت زنم منو درک نمیکرد. گلوش رو گرفتم و گفتم زنت تو رو درک نمیکرد اومدی زن منو گاییدی ؟
خداييش خيلي باحال جواب دادي =))
4-یه تصادف سنگین شده… داشتند جنازه رو از ماشین در میاوردند. سرش ترکیده بود و قابل شناسایی نبود
خخخخخخ! كلش تركيده بود؟ مگه بادكنكه؟ =))
.
.
پايان داستان خيلي غم انگيز بود؛ اشك درچشمانم جاري گشت :’(
سه توصيه به دوستان عزيزم دارم:
1-با سرعت مطمئنه رانندگي كنيد
2-كمر ايمني خود را حتما ببنديد، حادثه خبر نميكند
3-ماشين ايربگ دار بخريد
:-D
راستي آرش ادامه داستانتو با النازم هم بنويس ببينيم آخرش چي شد؟؟؟
اليا(كوچول موچولي مهنس، بوخولمش!) مادر دار شد؟؟؟
درپایان نميدونم چرا نيش من الان بازه و دارم ميخندم؛ فك كنم از بس درسيدم مغزم پریود شده :-D
واسه شفام دعا كنيد… :-D

0 ❤️

342607
2012-11-10 00:41:01 +0330 +0330
NA

سقفی که فرو ریخت حریمی که شکسته شد(ترکیبی)!!!
نمیدونم تموم شدن داستان باخودکشی دونفر اونم به یک صورت میتونه جذاب باشه یا نه ولی از نظر من دوجور متفاوت بود بهتر میشد هرچند الانم نمیشه به اینجاش ایرادی وارد کرد…
داستانت پر التهاب بود واین یک حسن برای نویسندست…
اگه میشد شهره خودکشی نکنه وادامه ی ماجرا هرچند بخشیده نشه ویه جورایی داستان ادامه پیدا میکرد خیلی خوب بود…
اخه یه نویسنده یکی از جاهایی که میتونه هنربرتر بودن خودشو نشون بده اینه که سخت ترین حالت ممکن رو در نظر بگیره واخر داستان رو خیلی منطقی تموم کنه …
اینکه حامد خودکشی کنه وبه دنبال اون شهره هم همونجور خودکشی کنه شاید فکر اصلی نویسنده ست یا شاید اون موقع نویسنده به خلا فکری رسیده…
در کل از نظر من داستان خیلی خوب بود هرچند میتونست بهتر باشه …
موفق باشی…

0 ❤️

342608
2012-11-10 00:47:58 +0330 +0330

راستي آرش داستانت خيلي قشنگ بود و روال منطقي داشت
پايانشم گرچه غم انگيز بود ولي من كلي خنديدم =))
عليرضا؟
آخه مغز بلبلي من بت چي بگم؟
مثه بلواس جون سوژت كنم؟
مثه پويا بيمخ نصفت كنم؟ :-D
حداقل واسه فدا شدن، از جون خودت مايه بذار
آرش استخوان لگنت تو حلق عليرضا مغز بلبلي :-D
عليرضا پيش مرگت بشه آرش جون :-D

0 ❤️

342609
2012-11-10 01:38:41 +0330 +0330
NA

آقا آرش داستانت قشنگ بود. با آرزوی قبولی طاعات و عبادات و شفای عاجل برای تمام دست چلاق شدگان اسلام

0 ❤️

342610
2012-11-10 01:49:25 +0330 +0330

Khaste nabashi arash jan, dastanet mesle hamishe ghashang bud juri ke ba vojude inke kare vajeb dashtam neshastam khundamesh, merci

0 ❤️

342611
2012-11-10 02:25:27 +0330 +0330

پايانش چون به واقعيت نزديك بود ، تلخ بود.
البته منظورم “كليد اسرار” آخرش و اتفاقاتى كه افتاد نيست منظورم خيانت بود كه هيچ وقت بخشيده نميشه حالا دليل خيانت هر چى ميخواد باشه و اين رو خوب نشون دادى كه با اينكه آرش مجبور بود بخاطر اطرافيانش دوباره باهاش زير يه سقف بره ولى نفرتى كه ازش پيدا كرده حتى نميتونه بهش نگاه هم بكنه و اين عين واقعيته.
البته واقعيت شيرين نيست و شيرينى داستان پريچهر به نگاه غير واقعى نويسنده به خيانت هستش پس مقايسه اين دو داستان باهم مناسب نيست چون وجه تشابهى باهم ندارند.
آرش دستت شكسته درست درد داره گچ كلافت كرده قبول(حالا فكر ميكنه چه ايرادى ميخوام ازش بگيرم كه دارم انقدر مقدمه چينى ميكنم!) ولى يجاهايى خون جلو چشماتو ميگيره و خشونت داستان زياد از حد ميشه در همون حال واكنشى كه به حرفاى شهره نشون ميدى به اون حالتت نميخوره انگار سر غذاى سوخته دارين بحث ميكنين ولى در كل تونستى حست رو منتقل كنى و از ديد واقع گرايى كه داشتى خوشم اومد.
خسته نباشى آرش جان
__
چند روز پيش ديدم مازيار يجا نوشته چرا از آرش خبرى نيست؟
ميخواستم بهش بگم آخه بلواسى!
تو خودت يه دستتو ببند بعد با يه دست بيا شهوانى ببين چه حالى بهت دست ميده!!
البته سايتهاى ديگه يه دستى برى مشكلى نداره ولى شهوانى حتما به دو دست سالم نياز داره!! :-D
ديگه بيشتر ازين مسئله رو بازش نكنم بهتره داغ دل آرشم تازه نميشه :-D
آرش جون فدات شم ;-) :-D

0 ❤️

342612
2012-11-10 02:42:48 +0330 +0330
NA

اخـــــــی ارش گناه داشت …خیـــــــلی قشنگ بود …دلم برای ارش کباب شد واقعا خیانت یه زن برای یه مرد سخته…واقعا دست گلــــــت درد نکنه …خسته نباشی…

0 ❤️

342613
2012-11-10 03:13:51 +0330 +0330

آرش عزیز، اگه بخوام یه نمودار برای داستانت رسم کنم قسمت اول بالاترین قرار میگیره. قسمت دوم یه افت محسوس ، قسمت سوم پایین ترین و این قسمت اوجی دوباره البته نه به اندازه ی قسمت اول. خشونت توی داستان زیاد بود. من هنوز صدای شکستن بینی حامد از قسمت قبل توی گوشم بود که حالا سینه شکافته شده و کله ی ترکیده ش رو هم باید هضم کنم!! ولی خب برای روایت داستان لازم بود. چون شخصیت اولش یه جورایی باید خودش رو خالی میکرد. کشمکشی که با خودت در باره ی خیانت داشتی خیلی قشنگ بود. از نظر من خیانت جنبه های مختلفی داره. از یه قرار ساده گرفته تا حتی یه رابطه ی جنسی. رو کردن دست حامد درباره ی متاهل بودنش یه سورپرایز خوب بود برای خواننده که باعث شد ابروهامو کمی بالا ببرم! انتهای داستان رو خوب جمع کردی هرچند نوع خودکشی یه مقدار متفاوت تر میشد بهتر بود. اینجور جاها زنها یا از قرص استفاده میکنن یا در حالت رمانتیک تر توی وان دراز میکشن و رگ دستشون رو میزنن!!
در مورد نگارش و املا و انشا هم که دیگه چیزی نمیشه گفت. حس میکنم کم کم داری یه امضا برای نوشتنت پیدا میکنی که با خوندن هر داستان لبخندی بزنیم و بگیم: این کار آرشه…

0 ❤️

342614
2012-11-10 03:16:43 +0330 +0330

يادم رفت امتياز بدم برگشتم 5 رو كردم تو چشمش
الانم اين كامنتو گذاشتم كه منت پنجى رو كه بهت دادم بذارم حتما!
نخير خواستم فرهنگ امتياز دادن به داستانهارو بين كاربرا نهادينه كنم.
البته طبق فرمايشات مقام معظم رهبرى: اين كار واجب است و گناهش از خيانت هم بدتر است بترسيد اى كسانى كه امتياز نمى دهيد كه همانا روز رستاخيز نزديك است و امتياز ندهندگان را به جزايى سخت هشدار ميدهيم و آنروز از شما سوال ميشود آيا دست شكسته ى نويسنده را نديديد؟ واى بر شما كه ظلم را در سايت گسترانديد و براستى كه مازيار را براى عبرت گرفتن شما به اين حال و روز درآورديم و بترسيد از روزى كه همانند مازيار بلواس مايه ى عبرت ديگران شويد كه اين بدترين جزاست!

0 ❤️

342615
2012-11-10 03:57:05 +0330 +0330

آخ اينم يادم رفت بگم
در ادامه كامنت قبلى:

اى كسانى كه از روى دشمنى و كينه از نوع اشتران نمره 1 مى دهيد خاك بر سرتان، خرطوم فيل به ما تحتتان ،اى سيه روزان تف به قبرتان اميدوارم زود انزالى بگيريد و شما را از آن روز ميترسانيم كه هويتتان آشكار شود و چه روز دردناكى برايتان خواهد بود و شمارا به آن گرزهاى چدنى بشارت ميدهيم و چه سخت انتقام خواهيم گرفت و از عبدول ميخواهيم كه به تك تكتان تجاوز كند و اينست پاداش ما به عبدول ؛
و هيچ گاه ظلم پايدار نماند و باز تاكيد ميكنيم از تجاوز عبدول بهراسيد كه عذابى چنين دردناك را خودمان هم هنوز در حيرتيم كه چگونه ممكن است و آن روز نزديك است براستى! آه ، چه دل پرى داشتيم و براستى توبه كنندگان رستگار خواهند شد…!

0 ❤️

342617
2012-11-10 04:05:01 +0330 +0330
NA

داستان جنایی و بکش بکش خوشم میاد :D
من بهترین نمره را در نظر گرفتم
موفق باشی
چشم بدخواهات در بیاد ایشالا ;)

0 ❤️

342618
2012-11-10 04:36:50 +0330 +0330

عبدل جان من به واسطه ی شغلم خیلی رانندگی میکنم. میتونم بگم که بیشتر داستانهایی که نوشتم رو پشت فرمون توی ذهنم بوجود اوردم. بعضی وقتها که دلم از دنیا و مردمانش میگیره فکر میکنم اگه همینطوری که توی این جاده و خیابون با سرعت 100تا میرونم فقط کافیه فرمون رو یه لحظه بگیرم سمت گارد ریل. شاید همه چیز به ظاهر تموم بشه. ولی هیچوقت نه جراتش رو داشتم نه دلیلی که منو وادار به این کار کنه. از طرفی نمردن و فلج شدن و بگیر و ببند بعدش هم هست که از هزاربار مردن بدتره. واسه همین هیچوقت تصادف رو واسه مردن انتخاب نمیکنم. یه مرگ رمانتیک تر مثلا پریدن از بالای پل عابر پیاده وسط یک اتوبان شلوغ در حالی که چشمهای وحشت زده ی مردم داره منو نگاه میکنه خیلی قشنگ تره. فکرش رو بکن… (؛

0 ❤️

342619
2012-11-10 04:41:31 +0330 +0330

واى بر تو اى آرش متكبر و مغرور تو راهم از غضب ما بر هذر نباشد كه اينچنين بر خود نوشابه باز كرديد و بر ديگران فخر فروشى كرديد اى گنه كار به توبه دهان بگشا و هر چه سريع تر جواب كامنتهارا بده كه آدمى را از دمى بعد اطمينان نباشد و اتمام حجت ميكنيم بر تو اى آرش مغرور شده به راه راست باز گرد و اينچنين قره مباش كه بازگشت همه بسوى اوست.
حيرانم و متحير بارگاها اين چه فازيست كه ما امروز گرفته ايم ، در عجبم!
واى بر تو عبدول اين چه سواليست آخ از وخامت موضوع خبر ميداد و ما دست شما براى مجازات باز گذاشتيم كه آنچنان كه شايسته است به آنان تجاوز كنيد و بكنيد كه كردن واجب الوجود است و امرى دلنشين باشد كه به ما ايمان آورند و و با سر نيزهاى يكشان مارا تهديد نكنند كه اين نيزه ها رابى شك به آنجايشان فرو خواهيم كرد و خود را فروگذارشان مى ناميم بدرستى!

0 ❤️

342620
2012-11-10 04:41:33 +0330 +0330

راستی بچه ها به غیر از داستان ارش که گل سرسبد داستانهای امروز بود، داستان رویای تنهایی نوشته ی دوست خوبمون سپیده 58 هم از داستانهای خوب امروزه. در وصفش بگم که ویرایش و ادیتش رو من انجام دادم. حالا خودتون میدونین و اون داستان… (؛

0 ❤️

342621
2012-11-10 04:47:42 +0330 +0330
NA

اقا دمت گرم واقعا لذت بردم از داستانت هرکی میگه بده گوه خورده خیلیییییییییی عالی بود

0 ❤️

342622
2012-11-10 04:49:56 +0330 +0330
NA

khyli narahat shodam :( ama qashang bud

0 ❤️

342623
2012-11-10 04:51:16 +0330 +0330

آه آریزونای عزیز ما نیک میدانیم که چه فازی گرفته اید. به گمانم سریال حریم سلطان بدجوری بر روی شما اثر گذاشته که همچون سلطان سلیمان سخن میرانید. ترسم ازین است که چند صباح دیگر آرش از فرط غره! شدن بابت این چند داستانی که نگاشته، ما راهم به درگاهش راه ندهد و زین پس باید از پارگاهی!!! اجازه ی تشرف به حضورش را بگیریم…

0 ❤️

342625
2012-11-10 05:06:52 +0330 +0330

واى برتو سيلور كه اين چنين تبليغ نمودى واى بر تو اى مبلغ تو را نيز از خشم خود محروم ندانيم و اينچنين عدالت معنا پيدا كند براستى يا بدرستى!
__
گمراهان هشدار مى دهيم كه ما كامنتتان را ميخوانيم و بدان عالم و آگاهيم و بهراسيد كه كلامى بر عليه ما بزنيد كه ما انتقاد نپذيريم
_
واى بر من كه عقل از كف نهاديم واى بر من كه چه مى گويم واى بر شما كه گوش ميكنيد واى بر جدى گيرندگان

0 ❤️

342626
2012-11-10 05:18:17 +0330 +0330

من نیز به همه هشدار میدهم که اختلافات خود را علنی نکنین. زیرا دشمنان منتظرن تا آب به اسیاب ببندند. و تو ای فردی که نامت را ایالتی در ینگه دنیا، به نام آریزونا نهاده ای! اری با تو هستم مگر چند اریزونا در این سایت وجود دارد که اینگونه به دور و برت نگاه میکنی؟؟!! بدان و آگاه باش که ما هرچقدر هم که تبلیغ کنیم به اندازه ی مبلغان ونیزی که راه را برای حضور خود مهیا دیده اند تبلبغ نکرده ایم. البته بد نیست پس از خواندن داستانها یه امتیازی هم بدهید که همچون گوهری در صدف نمانند…

0 ❤️

342627
2012-11-10 05:22:26 +0330 +0330

واى بر تو شاهين كه كامنتت را حال مشاهده نموديم ودگر هزار واى بر تو كه دگر جاى توبه نيز وا نهادى چگونه اينگونه براستى؟قره قروت بنده را بغرور جواب دادين واى بر عبدول بى گناه واى براين داستانى كه از نبود صاحبش سو استفاده نموديم و دسته جمعى حالى برديم من كه ميروم ولى واى بر بازماندگان كه آرش در راه رسيدن است :-D

0 ❤️

342628
2012-11-10 05:31:03 +0330 +0330

سلام آرش خان خوبی داداش؟

انتقاد پذیر هستی دادا یا نه؟

البته من کوچیکتر از اونم که در حضور بزرگانی همچون داداش آریزونا ،سیلور ،دادا پژمان و شیر جوان و بقیه بزرگان انتقاد یا نظر بدم ولی خب ازشون اجازه میخوام تا چندتا انتقاد از داستان بکنم

خب آرش جان آماده ای ،من شوخ طبعیم هم گل کرده ها داداش
همینجا قبل از اینکه شوخی کنم با آرش جان ابتدا ازش اجازه میگیرم و ازش معذرت میخوام که خدای ناکرده از من نرنجه

،1 از سیگارای حامد یه نخ بر میدارم و سعی میکنم به شهره حمله ور نشم.

ای سیگار دزد حالا چرا سیگارای اون بی چاره رو ورمیداری آخه
بعدشم یعنی سیگار اینقد به آدم آرامش میده که به هیشکی حمله نکنیییییی؟!
والا ما که لب به سیگار نزدیم یعنی میگی سیگار بهترین سلاح برای آرامشه؟!

2: از رو حامد بلند میشم و اتاق رو ترک میکنم.

بابا بی خیال داداش پس توهم آره؟!

توهم گی باز شدی اه گی باز
حالا خدا وکیلی چرا رو حامد بودی بگو دیگه ههه ههه
فرهنگ گی بازی رو اینجا ترویج میکنی هان؟!بزنم مهندس رو منصفش کنم تا یه مملکت از دستش خلاص بشن؟

پشت حامد قرار گرفتم . حامد بین منو شهره بود .

خوش به حالتتتت هه هه هه ،چرا بازم پشت حامد قرار گرفتی؟! خب جلوش قرار میگرفتی و پشتت رو میکردی به شهره اون که نمیتونست بهت حمله کنه؟!ههه ههه

از خودم بدم اومده بود. از اتاق رفتم بیرون و به این فکر میکردم .یعنی منم به شهره خیانت کرده بودم؟
درسته که کمو بیش با الناز در ارتباط بودم و لی اصلا به دنبال سکس نبودم و فقط رابطه کاری بین ما بود. ولی یاد اون بوسه که می افتم تنم میلرزه. یه بوسه که نمیدونم
چرا گرفته شد؟ یه بوسه پنج ثانیه ای که خودم رو خیلی سرزنش کردم .
نه این خیانت محسوب نمیشه. کمی که بیشتر فکر میکنم پیش خودم میگم لعنتی منم خیانت کردم. حرف های شهره باعث شده بود کمی احساس گناه کنم. دیگه ازون خشم خبری نبود.

اینجا دیگه گذشته از شوخی آرش جان خیانت خیانته و محکوم
چه از طرف زن و یا مرد عزیزم
رفتی دختر مردم رو بوووسش کردی و مث عبدل گفتی جووون حالا میگی این خیانت حساب نمیشه؟!آره ؟بزنم 8شقت کنم؟
حالا خدا وکیلی شهره که اینجا نیست بگو فقط بوسش کردی یا…بگووو

نگاه به حامد میکنم . نیمه جون افتاده بود رو زمین. دستای اونم باز میکنم و اونجارو ترک میکنم.
تموم خشمی که داشتم فرو کش کرده بود . اون لحظه دوست داشتم بمیرم. احساس پوچی میکردم. دست شهره رو گرفتم و اون باغ کذایی رو واسه همیشه ترک کردیم.

شهره روی نگاه کردن به منو نداشت و سرش پایین بود. اولین پمپ بنزین رفتم تو که دیدم خیلی شلوغه. حدود نیم ساعت طول کشید تا از پمپ بنزین در بیام. میخواستم وارد
اتوبان بشم که دیدم یه مگان سفید که حد اقل صد و هفتاد تا سرعت داشت مثل موشک رد شد . شک کردم که حامد باشه ولی پیش خودم گفتم نه بابا اون آشو لاش تر از این
حرفاست که بتونه رانندگی کنه. حدود دو کیلو متر که رفتیم جلوتر دیدم یه تصادف سنگین شده.
بله .خودش بود . همون مگان سفیده . هیچی ازش نمونده بود. زدم کنار تا ببینم چی شده . داشتند جنازه رو از ماشین در میاوردند. سرش ترکیده بود و قابل شناسایی نبود
اینجاش کمی مشکل داره فدات شم الهی

از یه طرف میگی حامد حالش خراب بود چون خیلی خون ازش رفته بود از طرف دیگه میگی حامد نیمه جون بود و نای بلند شدن نداشت

از یه طرفم میگی رانندگی میکرد و تصادف کرد

رو این قسمت داستان کمی زوم کن خودت متوجه میشی که منظورم چی بود

اما آخر داستان خیلی غم انگیز بود و شبیه فیلمهای ترکیه ای بود و اشک تو چشمای نازم جمع شد

آخه بچه چرا اینجوری بچه مردم رو به گریه میندازی

یه چیز دیگه

ازدواج با الناز تو حلقم ههه ههه

خیلی خشونت به خرج دادی تو داستان عزیزم

و در آخر داداش آرش گلم

خدا شاهده شوخی کردم که فقط بخندیم و خوش باشیم وگرنه تو خیلی مردی و آقا و داداش گل خودمی

اگه جسارتی کردم بهت یا بهت بر خورد همینجا در حضور جمع ازت معذرت میخوام و دست شکستت رو میبوسم تا منو ببخشی گلم

بازم معذرت از بزرگان

موفق باشی آرش جان

دوستون دارم

0 ❤️

342629
2012-11-10 05:39:26 +0330 +0330

قره قروت؟!!! مگر خوردن و استعمال این ماده را مدتهاست ممنوع نکرده اند؟!!! وااااای بر تو ای اریزونا که میخوای جوان مردم را بار دیگر به دامان اعتیاد برانی. واااا مصیبتا… وااااا اعلیحضرتا!!! این بار دیگر ازت نمیگذرم و اگر دفعه ی پیش جانی به سلامت در بردی اینبار 8 شقه ت میکنم و هر شقه را بر کوهی میگذارم و سپس نامت را فرا میخوانم تا وجود خداوند بر من اثبات گردد…

0 ❤️

342630
2012-11-10 05:49:29 +0330 +0330

درود به همه دوستای عزیزم.
آرش جان خسته نباشی. چند وقتی نبودی دلمون تنگ شد. ولی حالا دیگه آریزونا جنتی علتشو گفت تا حدودی میتونم درکت کنم!
:-D
در طول داستان مرتب حس ششم من
تحریک ميشد که چند خط بعد رو پیش بینی کنم. خیلی جالبه، نه؟ برای مثال اونجا که زنگ زدی به زن حامد که دستشو رو کنی من پیش بینی کردم میخوای بکشونیش اونجا جلوی چشم حامد و شهره بکنیش!!!
:surprise: :O
خیلی باحال بود. مرتب داشتم پیش بینی میکردم همش غلط ازآب در می اومد!!! فقط یه سوال: موقعی که میخواستی از اونجا خارج بشی گالکسی نوت رو با خودت بردی یا نه؟
:|
خدا از رو صفحه مانیتورمون حذفت نکنه آرش جان. انشالله هر چه زودتر بتونی با هر دو دستت وارد سایت بشی! کارت درسته
. . .
مهندس خل پسر من خواب بودم؟ من خروپوف میکردم؟ دمپایی حمام و توالت سفید برفی تو حلق دروغگو! من ساعت ۶ بیدار بودم. داستانا هم چند تا رو نگاه کردم و نظر گذاشتم.
. . .
آریزونا و سیلور امروز بدجوری قاطی کردن!

0 ❤️

342631
2012-11-10 05:50:13 +0330 +0330

اره ولله مازیار خان. امروز چنان مستم از باده ی دوشینه… تا روز قیامت هم هشیار نخواهم شد…
راستی تو گالکسی رو برای چی میخوای؟! نکنه مثل اون بنده خدایی که راه به راه گالکسی رو حواله ی ماتحت نویسنده های بدبخت ـ"من جمله خود من ـ میکرد میخوای حواله ی این آرش یکدست ما کنیش؟؟ به خدای احد و واحد که نمیگذارم چون اون گوشی از آن منست…

0 ❤️

342632
2012-11-10 05:58:12 +0330 +0330

باده دوشینه چیه دیگه؟
زکی!
من فکر کردم دلت واسه ماتحت آرش سوخته سیلور جان! ولی انگار . . .
حالا بزارید ببینیم گالکسی رو آورده یا نه! بعد راجع به مالکیتش باهم صحبت میکنیم!
یعنی به شدت صحبت میکنیم!

0 ❤️

342633
2012-11-10 06:08:43 +0330 +0330

داستان خوب بود.
ایراد داشت ولی نقاط قوتش زیاد بود و ایراداش به چشم نمی اومد.

0 ❤️

342634
2012-11-10 06:21:06 +0330 +0330

به خدا مازیار بخوای طرف اون گالکسی بری خودم جفت پا میرم تو صورت اریزونا. گفته باشم. اگه بخوای اون مگان سفید رو میتونی برداری ولی گالکسی واسه خودمه. جون تو فقط عکسشو بالای اون پل عابرپیاده ای که یه بار میخواستم خودمو از روش پرت کنم پایین دیدم. اصلا به خاطر همین گالکسی بود که بی خیال کشتن خودم شدم و امید به زندگی دوباره پیدا کردم. حالا که یکی مفتش رو گیر اوردم میخوای بی خیال بشم…؟!!

0 ❤️

342635
2012-11-10 06:58:17 +0330 +0330

عبدل جان من که قصد جسارت نداشتم!
من فقط گفتم صبح واسه دوتا از داستانایی که جدید آپ شدن نظر گذاشتم بقیشون هم ندیدم. اسناد و مدارکشم موجوده میتونی بری ببینی.
. . .
سیلور جان اگه واقعا با نزدیک شدنم به گالکسی جفت پا میپری تو صورت آریزونا حتما اینکارو میکنم! حتی حاضرم برای افزایش شدت ضربه یه صندلی اجکت هم واست بخرم! (البته برای خریدنش باید مگان سفید رو بفروشم). عبدل تو خوشت میاد؟ جفت پا تو صورت آریزونا!!
:-D

0 ❤️

342636
2012-11-10 07:09:45 +0330 +0330

جالب بود … یکی از داستانهایی که من واقعأ باهاش حال کردم … زیاد قلمبه ملمبه نبود و به زبون عامیانه نوشته شده بود
خسته نباشی … فقط یجاهایی رو که به نظر من مهم بود و زیاد بهش نپرداختی و خیلی سطحی ازش رد شدی

0 ❤️

342638
2012-11-10 09:13:18 +0330 +0330

آقا آرش گل پسر!!! شما سرور مائی. امروز با خوندن داستانت و همینطور داستان سپیده یه مقدار انرژی گرفتم. این اریزونا هم که منو هی قلقلک میده تا به سبک سلطان سلیمان از خجالتش دربیام. راستش باید بگم که من و امثال من هم هرچی داریم از حسن توجه و نظر دوستانی مثل شماست. درمورد انتخاب نوع خودکشی کاملا حق با توئه. الان که توضیح دادی بهتر متوجه شدم که قصد شهره چی بوده. یک مرگ اتفاقی که کسی در مورد چرایی اون شکی به دل راه نده. هرچند خود آرش داستان هم میدونه که قضیه از چی قرار بوده. خوب میتونم حال و روز شهره رو درک کنم. بعضی وقتها رفتارهای اینچنینی اثری به مراتب بیشتر از تلافی و انتقام روی فرد میذارن. امیدوارم دستت زودتر خوب بشه تا در آینده بازهم شاهد داستانهایی زیبا ازت باشیم…

0 ❤️

342641
2012-11-10 10:38:44 +0330 +0330

بیصبرانه منتظر این قسمت بودم…خیلی خوب تموش نکردی اما نگارشت عالی بود.من موندم با چه توجیهی و فکری دوباره زنت رو برگردوندی؟برا یه مرد خیلی سخته تحمل خیانت…چطوری خشمت رو کنترل کردی و آبرو ریزی نکردی؟باور اینکه هر دو با تصادف کشته شدن سخته…در کل خوب بود.حرف دل من اینه که خیانت فقط سکس نیست،رستوران رفتن،اس دادن و حتی فکر کردن هم خیانته…به امید روزی که زمین به دور از خیانت باشه.

0 ❤️

342642
2012-11-10 11:01:05 +0330 +0330
NA

داستانت خيلى خوب بود البته شخصا ترجيح مىدادم حامد رو زنده بگور كنى ولى اينطورى هم زيبا تموم شد. راستى من هم چند ماه پيش دستم شكست و دركت مىكنم كه خيلى سخته اميدوارم زود خوب شى

0 ❤️

342643
2012-11-10 11:11:00 +0330 +0330
NA

آقا آرش مثل همیشه عالی بود.
من بسیار لذت بردم.
فقط اگر نوت 2 باشد مال من کسی برای آن خواهششان دعوا نکنه !!!
لطفا آدرس باغ را بده !!!
با سپاس

0 ❤️

342644
2012-11-10 11:30:52 +0330 +0330

joniur m عزیز
حال کردی چطور حس و حال داستانو ازبین بردم؟ :D
همیشه بخندی
.
.
داداشیره عزیز؛ آقا کاربری جدید مبارک! گیلیلیلیلی :D
وایسا ببینم… وااااای عجب ابهتی داریا، من یکی که دربرابر ابهتت نصف شدم :D
فقط جون من دوباره با ادمین دعوا نکنی که این یکی آیدیتم به تاریخ و جغرافیا بپیونده ;)
.
.
"توهم گی باز شدی اه گی باز
حالا خدا وکیلی چرا رو حامد بودی بگو دیگه ههه ههه
فرهنگ گی بازی رو اینجا ترویج میکنی هان؟!بزنم مهندس رو منصفش کنم تا یه مملکت از دستش خلاص بشن؟ "
علیرضا؟
یکی دیگه گی شده بعد میخوای منو نصف کنی؟
بیا یه مردونگی بکن خودت خودتو نصف کن که با این کارت شهوانی و 300هزار کاربراشو خوشحال کنی :D
خداییش نصف شدن یه نفر به شاد شدن یه ملت نمی ارزه؟
والا می ارزه :D
.
.
بلواسک دمپایی توالت سفید برفیو چرا حواله میکنی؟ دلت میخواد غضروف شومبول آرشو حوالت کنم؟ =))
من که مطمئنم اگه بیدار بودی جواب منو میدادی، درضمن صدای شیهت کل شهوانی برداشته بود
ادمین بهم خصوصی داده بود؛ گفته بود نمیدونی اول صبی صدای شیهه ی اسب ازکجا میاد؟ منم جواب داد احتمالا بلواسک جون خوابه، پاشو برو گردنشو صاف کن تا همرو بیدار نکرده؛ اونم جواب داد: ممنون از راهنمایی شما :D
.
.
آرش جون…
:"دمت گرم اول صبحی با کامنتت خنده رو رو لب هام انداختی .هر چی بیشتر میخوندم تبدیل میشد به صدای خندم بیشتر میشد .آخرش شد این =)) "
صدای هرهر خندت میومد ;)
هرجور میخندی بخند فقط مواظب باش گوزخند نشی(گوزخند=خندیدن باصدای بلند بطوریکه به دل و جیگر طرف فشار بیاد و باعث گوزیدن طرف بشه؛ تخم شناسی-جلد دوم-مبحث اوناع گوز ها و چس ها -ص 364 )
درضمن باورت میشه من هنوز نظرسنجی سایتو ندیدم؟ :)
درمورد سر ترکیده هم باید بگم، مگه بادکنکه که همه دیده باشن؟
راستی ایده ی خوبیه ها، بجای اینکه بچه هارو نصف کنم، دینامیت میبندم به کلشونو منفجرش میکنم و همه باهم دور هم میخندیم =))
اما امروز یه ایده ی دیگمو عملی کردم… این علیرضا دیگه از ارم نمیترسید
منم کلشو با ارم از بدنش جدا کردم و سرخش کردم؛ باورتون نمیشه، اینم از عکس کله ی سرخ شده ی علیرضا…
خدا رحمتش کنه، کله خروس خوبی بود… :(
447567 999

درمورد امتحانم؛
کره خر امتحان نگرفت!
انقد اعصابم خورد شد که چرا الکی درس خوندم :D
راستی این عبدول چه مراوده ای با شیشه ی نوشابه داره؟
حالا میتونه ا کپسول آتش نشانی هم استفاده کنه ها :D
راستی عبدول ویتامین آ زدی به شومبولت؟ خوب شد؟ ویتامین آ یه ویتامین محلول درچربیه؛ نکنه با همونم یه کف دستی مشتی رفتی ناقلا؟
اصن تو که شب تا صب کف دستی میری، حداقل با ویتامین آ برو که دولت پوستمال نشه :))
راستی هرکس گلکسی نوت میخواد بیاد بریم باغ!
اصلا هرکی دوس داره بیاد، من بهش نوت 2 میدم :D
داداشیره هستم؛ زیر سایتونم
باور کن تا 3 کلاس بودم داشتم از خستگی بیهوش میشدم
یکی از رفقا گیر داده بود که باید بامن بیای سر کلاس یکم استادو ک… کنیم که شاد شیم!
به هر زوری بود منو با خودش برد :(
دیگه وقتی رسیدم خونه بیهوش شدم و الان به هوش اومدم :D

0 ❤️

342645
2012-11-10 13:15:33 +0330 +0330

داداشیره کاربری جدیدت مبارک باشه. چوب خط کاربری قبلیت پرشده بود. خوب کاری کردی منم باید همینکارو بکنم
. . . . .
راستش من اصلا به گلکسی علاقه ای ندارم!
ایکسپریا رو بیشتر دوست دارم.
از اونجا که میدونم مهندس علاقه زیادی به سیلور و ضمائم لوله مانندش دارم ترجیح میدم وارد این بحثا نشم!
آقا من گلکسی نمیخوام واسه خودتون!!!
. . . . .
هیوا جان شخصا حال کردم با نظرت!
. . . . .
مهندس چه تفاهمی!
منم امروز رفتم استاد گفت امتحان نمیگیرم، فقط خواستم بخونید!
یکي نیست بگه آخه مرض داری؟ خوب فرداشم امتحان داشتیم مینشستیم اونو میخوندیم!

0 ❤️

342646
2012-11-10 14:31:14 +0330 +0330

مازیار؟
تفاهمو کوفت!
مگه میخوام بگیرمت؟ =))
استادا هم کرم دارنا، نمیگن دانشجو ها بیکار که نیستن الکی بدرسن!

0 ❤️

342647
2012-11-10 14:56:29 +0330 +0330
NA

آقا من یه سوال کنی دارم از کی باید بپرسم ؟
آقا ما بخوایم این آریزونا.و داداش تابه تارو از نزدیک ببینیم چی کار باید بکنیم؟ در ضمن داستاناتو. همرو خوندم همه تا به الان عالی بودن بازم بنویس و قضیه این نوشابه شیشه ای رو هم واضح تر کن ما هم اسکل نشیم آرش جون انشاالله دستت هم خوب میشه بازم دست به … میشی (جای خالی رو خودت پرش کن ممنون

0 ❤️

342648
2012-11-10 15:00:11 +0330 +0330
NA

در ضمن داستان قبلیت از این بهتر بود منظورم سقفی که فروریخت. بود

0 ❤️

342649
2012-11-10 15:28:12 +0330 +0330

حال كه همگان بديدن حريم سلطان مشغوليد پيام داديم كه بدانيد اين افترا بر ما روا نيست و اينگونه شد كه افترازنان رسوا شدند و نور حقانيت ما بر همگان آشكار شد واى بر شما واى بر مازيار گفتيم و آگاه نشديد بارى ديگر بلواس را جورى برسرتان خراب ميكنيم كه ننگ اين كار تا ميانسالى همراهتان باشد بلواس از مازيار جدا نا شدنيست اين را بدانيد و آگاه باشيد كه ما هشدار داديم واى بر سيلور كه در آينده به خدمتش خواهيم رسيد و اين نداى آزادى ما بر شماست واى اگر خمينى حكم جهادم دهد !

0 ❤️

342650
2012-11-10 17:01:03 +0330 +0330
NA

Besiar ham alii,faqat jahayi k ba shohre bahs mikard be daqie bahs dar morede dalile khianat nabud,arash jan omidvaram dastet zudtar khub beshe,emtiaz ham dadam chon dastanet liaqate vote 5 ro dasht,ba omide movafaqiate ruz afzun baraye shoma duste aziz

0 ❤️

342651
2012-11-10 17:03:04 +0330 +0330

خدا رو شکر که خمینی زنده نیست!

0 ❤️

342652
2012-11-10 17:03:50 +0330 +0330
NA

واقعاداستانت معرکه بود.میتونستی بهتر بنویسی.نظرات رو پیشکسوتان عزیز دادن.خسته نباشی.ولی کاش اخر داستانت رو خوب تموم میکردی.بدون مرگ.خیلی وقتا لذتی که توبخشیدن هس تو انتقام نیس.غم انگیز نوشتی
12از20 نمرت

0 ❤️

342653
2012-11-10 17:10:39 +0330 +0330
NA

ارش ترکوندی داداش
دمت گرم اشکمو در اوردی
دوست دخترم بم خیانت کرد به خاطر یک بچه ۱۷ ساله
فکرشو بکن!!!
راستی چرا کسی ما رو تحویل نمیگیره؟
مهندس خوبی شما؟
اریزونا تحویل نمیکیری هااا
دادا شیره کجایی؟
عبدول دیکه دوسم نداری؟
بلواس؟‎:p‎
و …
دیکه دوسم ندارین؟

0 ❤️

342655
2012-11-10 18:18:28 +0330 +0330
NA

منتظر یه داستان خوب باشید!

0 ❤️

342656
2012-11-10 23:50:22 +0330 +0330

نازنین جان ما که اهل بی محلی نیستیم. خودت چند وقتیه نیستی.

0 ❤️

342657
2012-11-11 01:42:27 +0330 +0330

سلام آرششش
مطمئن باش الناز رو برات خواستگاری میکنم عزیز دلم

پدر عشق بسوزه که به خاطرش آرش ما شهره رو میکشه تا به الناز برسههه

مقدمه

چون قبلا سابقه بوسیدن الناز رو داشته همراه با النااااز ،عزیزمی ،الهی شهره بمیره تا من بهت برسم الناز خوشگلم ،یه بوس بهم بده گلم که مرگ شهره نزدیکه ،بووووس ،جووون ،جووون

اما بعد از مرگ شهره آرش خان در کف شهره مونده و دست به کارایی میزنه که اصلا بهش نمیاااد

یکی از سروده های آرش خان به عشقش الناز جووون

چشمان تو خندید گرفتار شدم
بی ذكر انا الحق بر سر دار شدم
آن شب كه سر شور تو به سر افتاد
هم بستر یك بسته سیگار شدم!!!

دروغ چرا میگی هان؟

برای ابراز عشق راههای بهتری هم هست

ببین سیگارای حامد خدا بیامرز رو بهش بده اگر خودش نیست روحش اینجاست

خیلی چاکریم داش آرش گلم

مهندس خل پسر فدای مرامت بشه

0 ❤️

342659
2012-11-11 04:02:49 +0330 +0330

خخخخخ …زرشک…آب زرشک…

آرش خودت که شاهد بودی که گفتن مهندس به دلیل پخش عکس و فیل مستهجن از خودش دستگیر شده

هه ،یه کشور از دست این خل پسر راحت شدنا

با الناز صحبت کردم آرش

الانم یه تاپیک زده بیا آرش جووون بی تو سردمه

رفتی پیشش داداش؟

برو گرمش کن النازووو

وگرنه خودت که میدونی اینجا سایت شهوانیه ها الناز از دستت میپره از من گفتن بود

میرن گرمش میکننااا بجنب

0 ❤️

342660
2012-11-11 04:06:43 +0330 +0330

عجب خواب شيرينى بود :-D
شيرجوان بر نكته سنجيت هزاران آفرين
آقا مهدى اگه ما ديدنى بوديم ميزاشتنمون تو ويترين
ولى امثال من دورو ورت زياده بيشتر دقت نكن پس قرار ما مزار پاك شهيدان گمنام، عبدول هم دو قدم اونورتر تو مرده شورخونه كار ميكنه به هركى بگى اينجا كى گواهينامه ليفتراك داره ؟ عبدولو نشونت ميده.اگه صبح بيايى ميتونى مازيار رو هم ببينى يه لباس كار سبز مى پوشه با يه بيل (بيل دلمون هواتو كرده بيا ديگه) ميگفتم يه بيل هميشه رو شونه اشه يه پاشو ميكشه موقع راه رفتن هميشه هم خاكيه! اگه ديديش گفت من باغبونم توجه نكن هميشه ادا با كلاسارو در مياره قبر ميكنه سرشم هميشه شلوغه ولى بدرد اينكار هم نميخوره از وقتى قبرها دو طبقه شده چون قدش نميرسه تو قبر گير ميكنه نميتونه بياد بيرون يه تيك عصبى جالب هم داره كه يه دستشو مشت ميكنه مدام تكون ميده البته هميشه نه اكثر مواقع! راستش يه روز كه تو قبر طبق معمول گير كرده بود هرچى داد ميزنه كسى اون اطراف نبوده پنج شنبه شب هم بوده همه جز اموات رفته بودن اين بنده خدا هم از اون شب تيك گرفته حالا نمى دونم چه اتفاقى اون شب توى قبر افتاده ولى شنيدم صبح كه پيداش كردن كف قبر دراز كشيده بود با دهنى نيمه باز داشته جون ميداده و دستش به شدت تكون ميخورده كه بموقع پيداش ميكنن مازيار بيچاره كه نگاش به رفيقاش ميافته از خوشحالى آهى ميكشه و دستشو ديگه تكون نميده! كه همكارش كه اين صحنه رو ميديده با لهجه خاصى صداش ميزنه:
هوووى مازيااار چ كار ميكوونى او قبررا ب ا گندآب كأشيدى.!
ازون روز به بعد مازيار اكثر وقتها ميره توى همون قبر تنهايى تيك ميزنه فقط نميدونم چرا نصف حقوقش رو ميده به همون رفيقش تا صداش در نياد يعنى نميدونه همه ميدونن؟
ولى جديدا تيكش زيادتر شده نگرانشم آخه بچه خوبيه صلاحشو ميخوام هر چى بهش ميگم مازيار نزن مازيار نزن انقدر به خرجش نميره كه نميره هروز بيشتر تيك ميزنه!!! :-D

نازنين شهوتى، چند روز يه بار همين پيامو زير داستان ها ميفرستى خوب حداقل اين متنش رو عوض كن!!!

0 ❤️

342661
2012-11-11 04:35:43 +0330 +0330

آهای آریزوووووونا خوب گیرت اوردم. حال کنیز خود را میفرستی تا قصد جان مارا کند؟ خیال کردی سلطان شاهین سیلور را میتوانی به این راحتی به فاک بدهی؟؟! اگر جرات داری امشب بعد از اذان مغرب به تکیه حسین بیا با قمه تا ببینی چگونه مهندس وار نصفت میکنم…

0 ❤️

342662
2012-11-11 04:51:16 +0330 +0330

شاهين فكر كن من قسمت ديشبو ديده باشم :-D
بر ما يه دستى ميزنى پاشا؟ توبه؛ ما دو دستى تحويل نميدهيم هاشا
شب عروسى دعوتم نميام چنين گفت رستم به رسفنديار:
اگر مردى فردا شب بيا

0 ❤️

342664
2012-11-11 05:43:11 +0330 +0330

ارش جان آن کول انداز که برای قسمت امشب است چرا جلو جلو لو میدهی. اما خوشت آمد چگونه لنگ در هوا کردمش؟!! این پارگاهی هم دلش برای ما نسوخته پدر سوخته!! سنگ آن ماهی دوران چروکیده را به سینه میزند…
چنین گفت رستم به اسفندیار… چایی یخ کرد برو قند بیار…

0 ❤️

342665
2012-11-11 06:56:49 +0330 +0330

كجا رفتى شاهين، زمان نگذره

مرا كاشتى اينجا؟ برم بهتره

بيايم به هيئت دمى يك تنه

چو آرش ببرم ممه با قمه

هراسان و حيران كه تا بنگرى

ببينى فرودى دو پا بر سرت

بخوان اى برادر تو نيز پند گير

كه روزى چو شاهين نشى خفت گير

0 ❤️

342667
2012-11-11 07:09:27 +0330 +0330

:-D
براى كسب اطلاعات بيشتر به داستان رجوع شود :-D

0 ❤️

342669
2012-11-11 08:55:54 +0330 +0330

در قبرستان غوغا بود. مردم بر سر خود خاک میریختند و میگریستند. صدای خسته و بی رمقش در میان ضجه های بیوه زنان گم میشد. مدام در میان جمعیت حرکت میکرد و با صدای آهسته میگفت: سی دی! پاسور!!!
ناگهان مردی فریاد زد: آخه مرتیکه! اینجا جای این کاراست؟؟؟!
بسیجیان متوجه این فریاد شدند. مدتها بود که دنبالش بودند. یکی از بسیجیان با تنفر تمام فریاد زد: این آریزوناست! بگیریدش!
آریزونا دستپاچه شد. فلفل را از کیف خود در آورد و در ماتحت خود فرو کرد و با سرعت ۱۲۰ کیلومتر در ساعت دوید و از آنجا دور شد!!!

0 ❤️

342670
2012-11-11 09:07:12 +0330 +0330

آرش جان من خودم از گرایشات جنسی مهندس گی پسر، آخ ببخشید مهندس گل پسر خبر دارم. حتی میدونم به کی علاقه داره، میتونی چند کامنت قبلی منو بخونی تا متوجه بشی عاشق کیه! اخیرا هم به هر جسم لوله مانندی چنگ میندازه! اتفاقا همین چند وقت پیش با داداشیره راجع بهش صحبت میکردیم بلکه بتونیم راهی برای درمان انحرافات جنسیش پیدا کنیم. دست آخر به این نتیجه رسیدیم که مهندس یا باید خودشو نصف کنه یا تغییر جنسیت بده!
من و داداشیره که قطع امید کردیم شما اگه راهی دارید بگید.

0 ❤️

342672
2012-11-11 10:22:44 +0330 +0330

آرش شعر ايهام داره :-D
مازيار دوباره دارى تيك ميزنيا!! :-D
حال كردى بدون بلواس ديست كردم :-D
مازيار كه عمرى گور ميكند؛ ديدى كه چگونه گور خود را با يه كامنت كند!!!

0 ❤️

342674
2012-11-11 10:51:11 +0330 +0330
NA

سلام وصدسلام به همه بچه های بامعرفت شهوانی بعدازچند ماه بالاخره موفق شدم عضوشم اخیش اخیش امشب راحت میخوابم .ارش جان داستانت عالی بود اخرش هم بهترازاین نمیتونست تموم شه بالاترین نمره رو هم بهت دادم

0 ❤️

342675
2012-11-11 10:56:35 +0330 +0330
NA

اخیییییش بالاخره عضوشدم .ببخشید شرمنده جوگیرشدم سلام وصدسلام به همه دوستان .ارش جان داستانت عالی بود.مرسی

0 ❤️

342677
2012-11-11 14:57:39 +0330 +0330

لا اله الا ا…
باز من يكم سرم شولوخ بود وقت نكردم بيام، اين همه پشت سر من غيبت كردين؟
خوبه گفتم خدا نصف كنه هركسيو كه پشت سرمن غيبت كنه!
نخير،مثه اينكه شما ديگه از نصف شدن واهمه اي ندارين
پس ازين به بعد:
خدا سرخ كنه كله ي هركسيو كه پشت سر من غيبت كنه :-D
.
.
آرش؟
والا من يادم نيست آخرين بار كي نظرسنجي شركت كردم
ادمين بهت گفت؟
نكنه ادمينم ميخواد منو منفجر كنه؟
آهاي ادمين، بزنم كلتو سرخ كنم؟ از كله ي عليرضا عبرت نگرفتي؟ :-D
(تورو خدا بلاكم نكن؛ شوخي كردم =)) )
راستي واسه باغه هم، يه دوجنسه اومد!
نميدونم عبدول بود يا نازنين، ولي هرچي بود بيخيال گلكسي شدمو در رفتم :-D
.
.
مازيار؟
دوروز بهت نگفتم بلواس جون، ديدي خودت مرض داري؟:-D
حتما بايد بزنن تو سرت؟
حتما بايد سوژت كنن؟
حالا من به اجسام لولوي علاقه دارم؟
هيييييي…
آن كه به ما نريده بود، كلاغ كون دريده بود :-D
خوبه اهالي يه روستا به خودش تجاوز كردنا :))
مازي چه خبر از ماتحتت؟ بخيه هاشو باز كردي؟ =))
.
.
آهاي كي گفته عكس من پخش شده؟؟؟
منو از پخش شدن عكسم ميترسونيد؟
مگه دخترم؟ كارخلافيم كه نكردم؛ بذا پخش شه
بهتر؛ تازه معروفم ميشم :-D
درضمن كي جرأت ميكنه منو نصف كنه؟
پيش قاضي و معلق بازي؟ :-D
من خودم كله ي مردمو سرخ ميكنم؛ حالا شما جوجه ها؟
هه هه :-D
.
.
داداشيره خوشحالم كه تلاشمون نتيجه داده!
راستي قبلا چقد مسخره بوده كه فقط درمورده داستان نظر ميدادنا !
چقد بيكار بودن :))

0 ❤️

342678
2012-11-11 16:15:31 +0330 +0330

مياي ميخندي بعد ميگي خدا ازم نگذره؟ :|
خوشت مياد منم به كامنتت بخندم بعد بگم: خدا كلتو سرخ كنه ونداد
هه هه!
واسه داستان سپيده پايم؛ بزنيم بتركونيمش :-D
مياد واسه ما لز آپ ميكنه =))
بايد كله سپيده روهم سرخ كنم :-D

0 ❤️

342679
2012-11-11 16:40:38 +0330 +0330

ارش جان دستت درست…بنظرم تو ذهن نویسنده هیچ ترحمی برای شهره متصور نبوده…ولی اگه یکم بیشتر توضیح میدادی به این نتیجه میرسیدم که شهره هم شبیه خیلی از زنای ایرانیه که با احساسات خودشون درگیرن وبدلیل حیا و اموزشهای غلط زمان کودکی نمیتونن یه رابطه درست با مردشون برقرار کنن…
شنیدم حتی یه اس.ام.اس.مشکوک تو موبایل یه زن به قتل و خونریزی از طرف شوهرش ختم شده…ولی اقا ارش بعد از ماچ وبوسه الناز به خودش حق خیانت به همسرش نمیده،وفکر میکنه یه بوس که این حرفارو نداره…وبعد از مرگ مادر فرزندش خیلی راحت میره سمت کسیکه شاید یکه از دلایل همون خیانت باشه…
اخر داستان منطقی جمع نمیشه…الناز هم دوبارمتارکه کرده،پس اونم همچی مادر خوبی برا بچه ارش نمیشه…شایدم شوهرقبلیش اونو در حال لب بازی با ارش دیده ومنطقی رفتار کرده وطلاقش داده…
ارش جان من خودم یه مردم،ولی از نگاه مردسالارانه که پر از قپی وغیرت توش باشه خوشم نمیاد…متاسفانه مردها بیشتر به زناشون خیانت میکنن وبدبختانه خیلی اززنها که خودشون قربانی هستن به بدترین شکل مجازات میشن…
بسیار زیبا و روان مینویسی…پس بازم بنویس…
ودر اخرخدمت تمامی دوستان گلم که اینجارو منفجر کردن عرض سلام وخسته نباشید دارم…

0 ❤️

342681
2012-11-11 17:57:40 +0330 +0330

آرش خدا بگم چیکارت کنه . منفجر شدم از خنده. کاش اون تاپیکه رو میدیدم. الان میرم دنبالش!
:LOLL:
. . .
آریزونا جان مهم این بود که جواب دیستو دریافت کنی.البته چون دیس بود زیاد روش کار نکردم.اسمتم آوردم معروف بشی. حالا چرا اینقد میدویی بابا درش بیار اون فلفلو!
. . .
آخی!!!
خل پسر ناراحت شدی؟
واقعا؟
به ک…رم،
چرا؟
:LOLL:
حالا هی تو این عقیده و گرایشتو پنهان کن.
ناخنات بلنده جاش رو لوله های مردم بلواس مونده. کاری نکن مدرکشو رو کنم ها!

0 ❤️

342682
2012-11-11 18:08:02 +0330 +0330

ارش عزیز قبل از جوابت کامنت منو بازم بخون…اصلا از شهره حمایت نکردم…گفتم یکم بدوراز غیرت/حسادت مردونه/به حس یه زن وخیانت شدن توسط شوهرتوجه کن…الان داستانی رو سایته به اسم"جیگر درگل فروشی"طرف با حیله تمام دختره رو به زیر خودش میکشه،بعد میگه چون فلانم خیلی راحت تو سوراخ پشتش رفت پس فهمیدم بجز من با کس دیگری هم بوده…پس ازش بدم اومد…اشغال توام که اونو کردی…یعنی اگه کسی موقع سکس از عقب جیغ نزدپس جنده اس…من میگم متاسفانه بعضی از ما مردا سر زنا بلا میاریم…بعد با چوب غیرت سرشونو متلاشی میکنیم…

0 ❤️

342685
2012-11-14 10:37:23 +0330 +0330

نگارش داستانت خیلی عالی بود
ولی دعا کن داستانت دروغ باشه
اگه دروغ نباشه خیلی کس کشی
باید می بخشید
کس مغز کس خل کس موتر دیزل

0 ❤️

342686
2012-11-14 21:14:39 +0330 +0330
NA

باهال بود حال کردم دستتون درد نکنه

0 ❤️

342688
2012-11-14 22:02:00 +0330 +0330
NA

باهال بود حال کردم دستتون درد نکنه

0 ❤️

342689
2012-11-15 02:27:29 +0330 +0330
NA

چند وقت پیش داخل ایمیلها رو یه لینک کلیک کردم که ختم شد به این سایت شهوانی و اتفاقا اونروز یه داستان باحال خوندم و کلی حال کردم… از اونروز تقریبا هر شب میام.تقریبا داشتم دلسرد میشدم از بس این خاطرات تخمی این کاربرها را خوندم که یه مشت خزعبلات را سر هم میکنن و اسمش هم داستان میذارن…تا اینکه امشب داستان شما را خوندم…
دوست عزیز آرش عزیز،اول اینکه این کارت جای تحسین و قدردانی داره و بنظرم اگه بخای ادامه بدی حتما جای پیشرفت زیاد داری…من زیاد راجع به فن و فنون داستان نویسی نمیدونم پس نمیتونم نظری بدم یا داستانتو تحلیل کنم ولی بعنوان یه مخاطب میتونم بگم کارت عالی بود…
فقط یه قسمت از داستان زیاد بهم نچسبید اونم تصادف و مرگ حامد بود.یه جورایی عین پایان سریالهای ماه رمضون خودمون شد که شخصیت منفی داستان به بدترین وجه از بین میره و حداوند اونو به سزای اعمالش میرسونه.کاش که اون یه تیکه را جور دیگه تموم میکردی.یه نوع آوری میکردی که قبلا تکرار نشده باشه…نمیدونم تونستم منظورمو برسونم یا نه؟
بهر حال امیدوارم که همیشه موفق باشی و کارهای بهتر ازت ببینیم و این نکته هم که گفتم چیزی از ارزش کارت کم نمیکنه …فقط یه نظر شخصی بود…

0 ❤️

342690
2012-11-23 01:36:18 +0330 +0330
NA

سلااااااااااااااااااام آرشی
خوبی از اون ور دنیا چه خبر اینجا که هوا خیلی سرده وایییییییییی
من نمی دونم امتیاز چه جوری باید بدم ولی یه هفت هشت ده باری اون قلبه اخری رو زدم اونم همش گفت امتیاز شما ثبت شده در ضمن من گفتم تند تند بنویس نگفتم دیگه بزنی تو جاده خاکی که این چه پایانی بود فیلم هندی دیدی دوباره اول داستان قلبم از توی حلقم داشت در میومد ولی اخرش انگار جاروی خیس کشیدن روی پشتم
اه اه اه این چه کاریه تو با مخاطبت می کنی اخه خیانت خیانت روزی هزارتاش داره اتفاق میوفته حالا با دلیل موجه یا بدون اون
عزیزم دیگه همینه واقعیت دنیای کنونی می ذاشتی حالمون خراب باشه دیگه ای بابا
جفتشون کردی زیر خاک من حالا حالا می خواستم بخونم ادامه داستان رو نمیشه حالایه جوری اون شهره رو از زیر خاک درش بیاری ببینیم تو دلش چی میگذره اخه
راستی تو خوب می نویسی ما که از ایران رفتیم اینجا یه بحثی بود راجع به اون هزاران دختر ایرانی هائی که زیر خواب عربا میشن برای پول داستان هم از این قراره که میان دبی یک کلوپ دارن اسمشو نمی دونم ولی می تونم درش بیارم اره می رن توی اون کلوپ ثبت نام می کنن اقا پسرهای عرب هم پول میدن پرده جر میدن اره دیگه مثل همون دانشجوهای دختر مملکت خودمون که تومن میگیرن پرده می فروشن ولی اینا دلار میگیرن زرنگترن یه مدت دبی می مونن یه کاسب میکنن البته حساب شده بعدشم در دروازه رو می دوزن برمی گردن منتظر شوهر ایندشون حالا دیگه کدوم بدبختی به تورشون بخوره خدا می دونه
اره اون قسمت که گفتی شهره گفته عشق اول بود یاد این داستان افتادم اینا دیگه باید به شوهر ایندشون بگن …عزیزم صبرکن توی دفترم نگاه کنم مثلا ابوخالد و ببینم عشق چندمی بود اینجوری چون حساب از دست ادم در می ره اره گفتم اگر تونستی یک داستان در مورد این بخت برگشته ها بنویس که پرده فروشی دارن تازه مالیات هم نمی دن دریافتی خالص هست
بازم به خاطر داستان ممنون و
اما نمره کار دارم باهات توی حال وهول هم گفتم اینجا همون جائی هست که بیخ گلوی ادم رو میگیرن دو نمره بخاطر پایان هندی داستان کم میشه بسه دیگه از هر چه هند وفیلم هندی و عشق هندی متنفر شدم ادم شدن واسه ما کثافتا اره یادم اومد برو توی اون سایت تو ی همون پستی که دوست پسر مسن بود با کفتار پیر کل کل داشتیم اخراش راجع به سایت امریکن توضیح دادم بخون ببین چقدر بد بخت شدیم خاک تو سرمون واقعا عراقی ها -پاکستانی ها-بابا ونزوئلا اون هوگوچاوز خوک صفت ای بابا ای بابا کره شمالی کره شمالی همه می تونن ثبت نام کنن الی ایرانی ها می بینی تورو خدا تنها مردم فراموش شده دنیا شدیم تنها مردمی که هیچکس نمی تونه مارو ببینه بابا قحطی زدگان افریقا می تونن وارد بشن ما نمی تونیم تنها کشوری که توی لیست اسمش نیست ایران هست وسلا م نامه شد تمام
خسته شدم بسکه نوشتم نمرت 18 بای بای

0 ❤️

342691
2012-11-23 06:37:05 +0330 +0330
NA

سلام داداش از داستانت خیلی خوشم اومد.جالب بود.میشه در مورد داستان منم یه نظری بدی؟؟اگه میشه عیباشو بگیر.فک کنم سه ماه دیگه آپلود شه ولی شما اینجا بخونش
گیوتین(شب سرد زمستانی)
تور سفید جلوی چشمام با برف سنگین شب دست به دست هم داده بودن تا چشم منو از امین دور نگه دان.
-لعنتی پس کجایی؟
کجاس اون پسری که وقت و بی وت جلوی چشمام رزه میرفت.
بغض دوری از امین مثل مار توی گلوم چنبر زده بود.دلم میخواست آب بشم برم زیر برفایی که دور پاهام جمع شدن.ولی حیف آب نبودم.
انگار آسمون هم از وصلت با مهرداد خوشحال بود وگر نه این قدر نقل و نبات رو سرمون نمی پاشید.
دوباره چشمامو تیز می کنم تا شاید امین رو با اون لبخند مسخرش که دیگه داره از یادم میره پیدا کنم ولی انگار امین هنوز به دنیا نیومده.
دلم میخواد چشمامو ببندم و به بدی هاش فک کنم تا شاید دست از سرم بر اره ولی هر بار که چشمامو باز میکنم جلوی چشمام طاهر میشه و با اون لبخند ملیحش زل میزنه تو چشمام.
واسم جالب بود که تمام عمرم رویای مرد رویاهامو بود ولی حالا که رویا نبود کمترین توجهی بهش نداشتم.
چشمامو باز کردم امین رو توی چشمامدیدم. چنگ انداختم دور گردنش و با تمام وجود لبامو انداختم تو لباش تا طعمی که برام غریبه شده بود رودوباره احساس کنم ولی نه این چشمای امین نبود.
چشمای امین غم نهفته ای داشتن.از خودم بدم اومدکه لب به لبای مردی که هیچ علاقه ای بهش نداشتم انداختم.میشد هیجان رو از چشمای مهرداد خوند.
-چیه عزیزم.خیلی ذوق زده ای ؟بذار شب حسابی باهات کار دارم.میخوام ببینم شب هم همچین بوسه ای از لبام می چینی؟
متنفر بودم از آدمایی که به زن فقط به چشم سکس نگاه میکنن.آره درسته من با مهرداد ازدواج نکردم با شهرت و ثروتش ازدواج کرده بودم.
حس میکردم گوشه چشم چپم سرد شده.دوباره پلک روی پلک گذاشتم.نه برای مرور بدی ها .بلکه برای مرور خاطرات شیرین
صدای امین تو گوشم بود:
-دیدی آخرش دزدیدمت.دیدی مال خودم شدی.
با لبخندم حرفشو تایید میکنم
-خدا. من با این پری دریایی کوچولو چکار کنم؟
-هیچی.بذارش تئ آکواریم.
هنوز حرفم تموم نشده بود که لباشو قفل شده تو لبام پیدا کردم.لذت بی نهایت وجودمو فر گرفته بود ولی صدای بوق ماشینی که از روبه رو میومد این لذت رو ازم گرفت.
دلم میخواست دوباره لباشو ببوسم ولی از طرفی تر از وداع این دنیایی که امین داشت برام می ساخت جلوم قد علم میکرد.
-میبنی؟حتی راننده ها هم به عشق منو تو حسودی میکنن.طرف نتونست دو دقیقه ترمز کنه کارمون تموم شه.
این حرفش منو به خنده وا داشت و شروع به قه قهه زدن کردم
امین حاجواج مونده بود که به چی میخندم.
همین لحظه بود که صدای باز شدن درب ماشن منو به شب سرد زمستونی برگردوند
-باران.نمیخوای پیاده شی.باران.یخ زدم زود باش سردمه.
دلم نمی خواست از رویای امین بیرون بیا.پاموزمین گذاشتم تا از شر غرغر های مهرداد خلاص بشم.
یاد امین دست ازسرم بر نمی داشت.
پس ازتوقف ماشین.
-خانومی شما اصلا تکون نخور.خودم درو برات باز میکنم
از وی صندلی راننده خم شدتادروبرام باز کنه و هر چی میتونست دست مالیم کرد.
از این کارشش خوشم نیومد ولی وقتی حسک ردم علاقه ای به لمس کردن تن من نداره فقط به چشم شوخی به قضیه نگاه کردم.
-اصلا حالا که اینطور شد دگه دوست دخترت نیستم.
-چرا؟
-چون مثل آدم درو باز نکردی
-حالا ما شدیم گوسفند
-نخیر.من…
-نه دیگه گفتیو دلمو شکستی.
(داشت لجمو در میاورد.من باید قهر میکردم ولی حالا آقا دست پیش گرفته بودن)
-ولی حالا چون تویی میبخشت.
بعد اومد نزدیک و در گوشی بهم گفت:
-درست گفتی من آدم نیستم.من فرشتم.
پیاده شد و در برام باز کرد ولی من زرنگتر از این حرفا بودم.
-نچ.من پیاده نمیشم
ا ا پسره بی پشم و رو همین طور وایساده بود زل زده بود تو چشمام.
-چیه؟چرا اینطوری نگام میکنی ؟مگه جن دیدی؟
-اولا جن نه پری دوما چشمات!!!
-چشمام چی؟
-چشمم کور روم به دیوار فکر کردم چشمات قهوه ایه نگو عسلیه
(دیگه داشت میرفت رو اعصابم ولی بگی نگی خوشم اومده بود)
یه جیغ کوچولو به نشانه ی عتراض زدم و منتظر موندم تا آقا عکس العمل نشون بدن.
ولی امین خیلی خونسرد دستشو دراز کرد سمت پاهام و دستمو تز روی پای راسم بلند کردو بوسیدو گفت:
Let m lift you domenas.
-چی چی ماست؟!
-وای چه…

  • چه چی؟
    -چه لوس.میگم اجازه میدید همراهیتون کنم سرورم.
    -حالا چون پسر خوبی هستی باشه.
    خیلی ریلکس صبر کرد تا از ماشن پیاده شم ولی یهو دستو گرفت و کشید سمت خوش و منو انداخت تو بغلش و با پشت پا درو بست و در حالی که میدوید:
    -دیدی دزدیدمت.

دوباره صدای پیچ خوردن کلید منو به دنیایی که مهرداد ساخته بود بر گردوند.
-باران چته امشب.میخوای بریم دکتر؟
-نه عزیزم خوبم.

امین در حالی که با یک دستش منو محکم نگه داشته بود با دست دیگش کلید برق رو فشار داد و همه جا از ظلمت به روشنایی رسید.لپشو از لپم جدا کرد و گفت:
-چیزی واسه خوردن نداریم .شرمنده.
مکثی کرد و در ادامه گفت:
-جز لبای پری کوچولو.
و شروع به لب گرفتن کرد.
نمیدونم چطوری ولی داشت بازیم میداد.زبونشو زیر زبونم قلاب میکرد و با لباش زبونمو بازی میداد.
حسی توام با انفجاز .برخرد نفس های گرمش به صورتم بیشتر حشریم میکرد.دلم میخواست بیشتر بهش نزدیک بشم.
تازه به اوج رسیده بودم که امین لباشو ازم گرفت و با یه بوسه ی کوچولو به لب دادن خاتمه داد.
نمی دونم چرا ولی این کارش باعث میشد مشتاق تربشم.
در حالی که دستشو روی سرم تکون می داد دستشو کرد بین موهای جلوی سرمو باپشت دست روسریمواز سرم پس زد.
توی گوشم فوت کرد و آروم گفت: گرد و خاک نداشته باشه و مشغول به زبون بازی با لاله ی گوشم شد.
رفتم تو فکر…یکم که به نقش وجودی خودم فکر کردم به این نتیجه ریدم که مثل عروسک بچگیام فقط یه وسیلم.
دستمو گذاشتم روی سینه ی امین و هلش دادم عقب.
-نه.من آمادگیشو ندارم.
ترس از سکس تو وجودم شعله میکشید.
امین قیافه ی حاجواج به خودش گرفت و با لبایی که حالت غنچه به خودشون داشتن و با ابرو های بالازده زل زد تو چشمام.
-ضد حال زدیا.تازه به جاهای باریک…
-امین یکم جدی باش.من الان آمادگشیو ندارم.نمی تونم …
دستشو گذاشت رو دهنم و گفت:
-باشه ولی باید قول بدی هر وقت آمادگیشو داشتی دریغ نکنی.
با این که ته دلم میخواستم کیر لامصبشو تا دسته بکنه تو کونم ولی نمی تونستم ترسی که وجود درونمو میسوزوند نادیده بگیرم.

-باران .چرا نشستی گوشه ی تخت!تو فکر چی هستی .نترس درد نداره.کاری کنم که تا عمر داری شب زفافت یادت بمونه…
-مهرداد.
-جانم؟
اینو در حالی میگفت که زیپ لباس عروسمو رو از پشت باز میکرد.
-اگه بگم امشب آمادگیشو ندارم.چکار میکنی؟
-چی؟دیونه شدی؟خب تو که آمادگی نداری غلط کردی ازدواج کردی!
واقعا عجیب بود که شب اولی که قراره زیر یک سقف باشیم همچین حرفایی از دهن مهرداد بشنوم.
با دستش محکم بازوی راستمو گرفت و سعی کرد لباس عروس رو از تنم در بیاره.
-مهرداد.خواهش میکنم.میشه چند کلمه حف بزنیم.
-نه.باران یا همین الان لخت میشی یا من میدونم و تو.
-اصلا نمیخوام با شری مثل تو بخوابم
-توغلط میکنی نمیخوای.مگه دست توه؟
بازومو از تو دستش بیرون کشیدم و سعی کردم ازش فاصله بگیرم ولی چرخش دست مهرداد باای سرم برق رو از سرم پروند.
ادامه دارد …

0 ❤️

553527
2016-08-24 10:17:43 +0430 +0430

dastkhosh

0 ❤️

561627
2016-10-21 21:40:59 +0330 +0330
NA

عالی بود حال کردم

0 ❤️