طغیان (۲)

1397/11/09

…قسمت قبل

…صدای قلبم رو میشنیدم؛
هیجان داشتم اما شهوت بهم غالب شده بود .
در رو باز کردم تا مثل همیشه حامد بیاد بالا و باهمون برق همیشگی چشماش و لبخند سکسیش لبامو ببوسه و باهم بیایم خونه .
همینم شد منتها طولانی تر ازهمیشه …
یه جوری چسبیده بودم بهش و لباشو میخوردم انگار قرار بود اخرین بار باشه…حس عجیبی داشتم …میدونستم از اینکه جریان رو بفهمه ناراحت که هیچ خوشحالم میشه …
کی بدش می اومد بعد سالها یکنواختی یه همچین دختری رو بکنه و صدالبته با رضایت همسرش؟
بوسه هامون که تموم شد یه اوووف بلند کشید و گفت عجب چیزی شدی امشب.
;لبامو بردم در گوشش و اروم بهش گفتم :امشب میخوام ببرمت بهشت ،یه لبخند زد که حرفمو ادامه دادم و گفتم البته با یه سوپرایز شیرین ،،کنجکاوی رو تو نگاهش دیدم اما قبل ازاینکه چیزی بپرسه غذاهارو از دستش گرفتم و دستشو کشیدم و پشت سر خودم بردم.
هنوز چندقدم نرفته بودیم که یکدفعه سرجام خشکم زد …
“گیسو”…
با یه شرت و سوتین راست راست مونده بود جلومون …حامد ازهمه جا بی خبر رو که برق گرفته بود …به وضوح صدای قلبشو میشنیدم که هر ثانیه بلندتر میکوبید …شوک شده بود اینجا چه خبره این کیه جلوی من لخت وایساده …

گیسوی کاربلد کار منو راحت تر کرده بود اما من انتظارشو نداشتم ‌.لااقل میخواستم اون مثل چند دقیقه قبل با لباس روی مبل نشسته می بود و من اول بعنوان دوستم معرفیش میکردم و کم کم ماجرا رو میگفتم اما اون یکباره تیر خلاصی رو زده بود .شاید از روی عکسا فهمیده بود حامد با اون بدن ورزیده و هیکل روفرم چه پارتنر خوبی میتونست واسه اون شبش باشه.
حامد چشم ازش بر نمیداشت و انصافا هم نباید بر میداشت …گیسو با اون بدن سفید تو اون ست مشکی گیپور با موهای بلندش خیلی خیلی زیبا شده بود …و واقعا که شغلش بهش می اومد!!!
یه سلام کش دار و غلیظ گفت و بیشتر نزدیکمون شد…
بالاخره حامد به خودش اومد و با تعجب یه نگاه به من کرد …
سعی کردم دوباره کنترل اوضاع رو بدستم بگیرم…
گفتم حامد جان اگه موافق باشی بریم تو اتاق چند لحظه…
با اینکه حس میکردم موافق نیست و دلش نمیخواد از اون جَو و دید زدناش لحظه ای جدابشه اما به ناچار باهام اومد…
هیچی نمیگفت؛؛ نگفت چه خبره، نگفت این کیه شاید زبونش بند اومده بود .شایدم حواشی ماجرا براش مهم نبود و به اصل چسبیده بود…
بهش گفتم این بود همون سوپرایز شیرین !جا نخورد چون بارها درباره این فانتزی صحبت کرده بودیم و هر دو حال کرده بودیم ولی خب فقط در حد حرف بود و بس!!یعنی من انتظار جاخوردن داشتم یا اینکه حداقل بگه نه و این چه کاریه و تو برام کفایت میکنی که نگفت…
با دستاش دو طرف صورتمو گرفت و دوباره شروع کرد لب گرفتن …بزرگی کیرش رو حس میکردم …داشت منفجرمیشد…به سختی خودم رو جدا کردم و بهش گفتم فعلا زوده اول بریم شام …میخواستم فرصت مناسبی باشه واسه اشنایی حامد و گیسو.
من زودتر رفتم‌که دیدم گیسو با همون وضع نشسته روی صندلی کنار اپن و داره پیتزاشو میخوره …
گفت ببخشید اما من خیلی گرسنم بود و گفتم شما زن و شوهر شاید خیلی حرفاتون طول بکشه …اینو با یه طعنه خاصی گفت شاید انتظار داشت من پشیمون شده باشم یا حامد مثلا قبول نکرده باشه و …
یه بار دیگه حس کردم تو چنگشم…
انگار جابه جاشده بودیم و اون خانم خونه بود و منم مهمون…
تازه همچین مهمونی!گفتم نوش جان اما من سیرشده بودم نمیتونم کتمان کنم که حسادت نداشتم .حامد اومد و نشست صندلی کنارش و با اشتهاتر از همیشه شروع کرد خوردن …دو دقیقه از نشستنش نگذشته بود که گیسو دستاشو برد سمت رونهای حامد و با دلبری خاصی انگشتاشو میکشید روی شلوارش.حامد علنا از خوردن دست کشیده بود و فقط داشت گیسو رو برانداز میکرد …یه نگاه به من کرد و نمیدونم شاید از روی خجالت و نشون دادن تعهدش!!به من بلند شد و رفت سمت بار …سه تا جام برداشت و هرسه تا رو پر کرد …گیسو هم دنبالش رفت و از پشت بهش چسبید و دستاشو حلقه کرد دور سینش …خِبره تر ازاین بود که من بخوام هلش بدم تو بغل حامد و یابگم چکارکن…
علنا مثل یه ادم اهنی شده بودم و مشغول تماشای عشق بازی یه دختربچه بودم با شوهر جا افتاده خودم!
حامد برگشت و یه جام داد دست گیسو و بعدی رو اشاره کرد سمت من که با علامت بهش اشاره دادم فعلا نمیخوام و یه چشمک حوالش دادم که یعنی راحت باشه … داشتم لذت میبردم …شهوتم بالا زده بود جوری که دیگه خبری از حسادت چند ثانیه قبل نبود …اون دوتا جاماشون رو بهم زدن و شروع کردن نوشیدن…
حامد لحظه ای از گیسو چشم بر نمیداشت و همزمان موهاشو نوازش میکرد …
گیسو پیک اول رو خورد و جامش رو گذاشت روی میز و خیلی سریع دستشو برد سمت کمربند حامد و بازش کرد و زیپ شلوارش رو پایین کشید …روی دو زانو نشست و کیر حامد رو که به مرز انفجار رسیده بود با دستاش گرفت و یه کم مالید و اروم گذاشت توی دهنش …لذت رو از چشمای حامد میفهمیدم با اینکه بسته بودن .یه لبخند عمیق رو لبش نشست و بعد از مدتی شروع کرد به آه کشیدنهای بلند …همیشه حس میکردم اگه تو این موقعیت قرار بگیره حتما من رو هم صدا میکنه اما اینکارو نکرد .غرق تو شهوت و لذت بود و گیسو عمیق تر از قبل کیر حامد رو ته گلوش میبرد و با اوق و تف درش می اورد و ازاول شروع میکرد …حامد هم موهاش رو جمع کرده بود و سر گیسو رو محکم گرفته بود و عقب جلو میکرد …رفتم سمتشون…موندم بالای سر گیسو و با یه لبخند مضحک بهش خیره شدم .بهش فهموندم هرچی بودی بودی،الان داری کیرخوری شوهرمنو میکنی…حامد چشماشو باز کرد و منوکنارش دید و نمیدونم از روی عشق بود یا تشکرشروع کرد تند تند بوسم کردن و ازم لب گرفتن …سینه هامو که حالا از زیر کت تنگم و با بازشدن دکمه هام زده بودن بیرون رو فشارمیداد و گیسو همچنان مشغول بود …یکربع اینکارو کرد تا اینکه حامد نتونست خودشو کنترل کنه و تودهن گیسو ابش اومد …تمام صورت گیسو پربود از اب کیر و تف و عرق …ریملش ریخته بود و رژش از لبای گوشتیش پاک شده بود. بلند شد و رفت سمت دستشویی کیفش رو هم برد …حامد هم روی مبل لم داد و منو گرفت بغل و با یه شیطنت خاصی گفت چکار کردی تو پدرسوخته و سرش رو گذاشت رو شونم ‌‌…
بعد از کمی استراحت بلند شدیم و هردومون لباسهامون رو دراوردیم…اما کامل لخت نشدیم و منتظر گیسو شدیم …گیسو اومد بیرون و طوری تجدید میکاپ کرده بود که انگار نه انگار چند دقیقه پیش داشته کیرخوری میکرده و کل ارایشش بهم ریخته بوده.با دست راهنماییش کردم سمت اتاق خوابمون طبقه بالا چون برنامه اصلی تازه داشت شروع میشد.حامد زودتر رفته بود و من و گیسو هم بهش پیوستیم.از توی کشو یه کاندوم دراوردم که بدم به حامد که گیسو روی هوا ازم قاپیدش و بازش کرد و گذاشتش توی دهنش…تعحب کرده بودم ،یه دختر با ۲۲سال سن چه کارایی میکرد که منه زنه سی ساله حتی به فکرمم خطور نمیکرد …خرامان و رام مثل یه توله گربه اروم اروم و با ناز رفت سمت حامد و شرتش رو با دستاش کشید پایین ،دهنش رو گذاشت روی کیر حامد و جوری تنظیم کرد که کاندوم کشیده شد روی کیرش …حامد که انگار تو فضا بود و فقط مثل پادشاه ها داشت حال میکرد …نوبت من بود یه کاری کنم پس رفتم سمت گیسو و سوتینش رو بازکردم و سینه هاش رو یه کم تو دستام مالیدم که انصافا خیلی پر و گرد و سفت بودن …یه اهی کشید و ولو شد تو بغلم …حامد بلند شد و شورت گیسو رو ازپاش دراورد و اول یه نگاهی بهش کرد و انگشت سبابش رو کشید روی کس خیس گیسو که گیسو دوباره اه کشید و بدنش بی حس تر شد و بعد شروع کرد براش خوردن ‌‌…هیچوقت حامد رو اونطور ندیده بودم.با اینکه مرد داغی بود اما به ندرت پیش می اومد بدون اینکه ازش بخوام کسمو بلیسه اما حالا بدون لحظه ای تامل داشت کس سفید و لزج گیسو رو با فشار هرچه سریعتر میخورد .نمیدونم شاید داشت حال چندلحظه قبلش رو که برده بود جبران میکرد!!!
منم ازبالا سینه های گیسو رو می مالیدم و البته لذت میبردم ،درسته گیسو پول گرفته بود و البته پول زیادی اما دوست داشتم طوری بهش بچسبه که اگه باز خواستم بیاد،قبول کنه و بیاد …حامد مشغول بود و گاهی زبونش رو تیز میکرد و تو کس گیسو فرو میکرد که گیسو بدنش سفت شد یه اه بلند کشید و چندبار توی بغلم لرزید …حس خوبی داشتم یه جور خودنمایی …با زبون بی زبونی میگفتم ببین گیسو خانوم چه شوهری دارم ؛شوهر من اینه اینجوری حال میده…حامد بلند شد و رفت سمت دستشویی و من و گیسو تنها موندیم.راستش همیشه دوست داشتم لز رو تجربه کنم ؛از اینکه حس کنم یه کس روی کسم کشیده بشه حال میکردم پس وقتش بود …سریع شورت و سوتینم رو دراوردم …سینه هام بدلیل شیر دادن و سنم به زیبایی و طراوت سینه های اون نبود اما کس تپل و خوبی داشتم …گیسو هم یه نگاه به اندام من کرد و خودش اومد سمتم و شروع کردیم لب گرفتن …از لذتش نمیتونم بگم وقتی حین لب بازی سینه هامون به هم خورده میشد و یه دست ظریف روی بدنم کشیده میشد که واقعاااا ته حس و حال بود …سریع خوابوندمش و به صورت قیچی پاهامون رو کنار هم گذاشتیم جوری که کس هامون روی هم قرار گرفت و خیلی اروم و باحس به هم فشارشون میدادیم و صدای ناله هامون اتاق رو پر کرده بود …حس میکردم حامد پشت سرم و توی درب ورودی اتاق قرار داره و داره نگاه میکنه .اینکارو انقدر تکرار کردیم که من بدنم شروع به یه لرزش خفیف اما طولانی کرد و ارضا شدم …حسش درست مثل وقتایی بود که خودارضایی میکردم البته به مراتب بالاتر!!!
بی حال ولو شدم روی تخت که دیدم حامد با سه تا لیوان شیرموز نشست گوشه تخت …من نخوردم و بلند شدم رفتم اشپزخونه که یه چیزی بخورم چون گرسنم شده بود و دراین مواقع نوشیدنی ازهرنوعش گرسنه ترم میکرد .همین حین اونام شروع کردن صحبت کردن چون تا اونموقع حرف زیادی بینشون رد و بدل نشده بود …یه ده دقیقه ای پایین بودم تا دوباره صدای اه و ناله های گیسو رو شنیدم …حس خوبی بهم دست نداد وقتی فهمیدم حامد بدون من شروع کرده اما اون تقصیری نداشت .هرکس دیگه ای هم بود نمیتونست صبر کنه …رفتم بالا و از گوشه در نگاهشون کردن …حامد سر پا بود و گیسو رو گرفته بود تو بغلش و داشت کسش رو میکرد …با هر ضربه بدن گیسو بالا پایین میشد و حامد هم بی انصافی نمیکرد و کل کیر کلفتش رو داخل کس گیسو فرومیکرد …یه ۵دقیقه به اون پوزیشن بودن تا اینکه حامد گیسو رو به پشت خوابوند و یه بالشت گذاشت زیر کونش طوری که هر دو سوراخ گیسو رو به روی صورت حامد قرار گرفت …نخواستم وارد بشم و ازاون حس درش بیارم …منم به خودم اومدم و دیدم دستم رو کسمه و دارم باهاش ور میرم …حامد دوباره شروع کرد کس و کون گیسو رو خوردن و گاهی هم سرش رو میبرد سمت سینه هاش و اونا رو هم مستفیض میکرد!!!همش میگفت عجب کُسی هستی تاحالا کجا بودی جنده چه حااالی میدی بیشرف…گیسو هم با صدای نازش میگفت منتظر تو و کیرت بودم و بکن منو عشقم بکن…که حامد کیرش رو گذاشت تو کس گیسو و شروع کرد کردنش …به یک دقیقه نرسید که گیسو دوباره ارضا شد و اینبار همزمان داشت لبهای حامد رو هم میخورد و کل صورت حامد رژی شده بود …حامد یه فرصت دو دقیقه ای به گیسو داد تا سرحال بشه و با روغن ماساژی که روی میز ارایش من بود کون گیسو و کیر خودش رو چرب کرد و به ارومی کیرش رو گذاشت تو کون گیسو و کرد داخل …گیسو یه آخ بلند گفت و چشماشو به هم فشار داد و با دستاش رو تختی رو فشار میداد …فکر کنم اون لحظه تمام لذتهای دنیا مال حامد بود چون مدام اه میکشید و میگفت واقعا رفتم بهشت و عجب حالی میدی بَره!
یه ۵دقیقه کون گیسو رو کرد تا اینکه کیرش رو دراورد و کاندوم رو ازش باز کرد و تموم ابش رو بافشار باورنکردنی خالی کرد رو ناف و سینه های گیسو …تو همین حین منم انقدر باکسم ور رفتم که دوباره ارضا شدم …حامد مدام قربون صدقش میرفت و لباشو بوس میکرد جوری که مطمئن بودم دیگه گیسو رو ول نمیکنه…بلند شدن مشغول تمیزکاری که منم رفتم داخل و گفتم چطور بود که حامد بلند شد و منو بوسید و گفت تو فرشته ای هیچوقت این محبتت رو جبران نمیکنم و رفت بیرون…حالا من مونده بودم و گیسو …نمیدونستم من باید تشکر کنم که اومده بود و جور منو کشیده بود یا اون که هم پول خوبی به جیب زده بود وهم زیر یه کیر کلفت کلی حال کرده بود …همزمان با هم گفتیم مرسی که خودمونم خندمون گرفت …طی کرده بودیم بعد اتمام کار گیسو بره اما چون دیروقت بود تصمیم براین شد که اون شب بمونه …گیسو رفت حمام و البته بعدش حامد…یه کم تنقلات خوردیم و تلویزیون دیدیم و ما رفتیم توی اتاق خودمون خوابیدیم و گیسو هم روی تخت مهمان…حال خاصی داشتم حامد همش دستامو بوس میکرد و مدام تشکر میکرد و البته خَر!!!خیلی خسته بودیم و فوری خوابمون برد …ساعت حدودای ۳ و نیم نصفه شب بود که با صدای اه و ناله بیدارشدم خواستم حامد رو بیدار کنم که حامد توی تخت نبود!!!
پایان …

نوشته: رز زرد


👍 10
👎 3
5492 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

744652
2019-01-30 07:46:34 +0330 +0330

داستان باس گیرا باشه، خواننده خودش رو تو فضاش رها سازه لذت ببره،
عشق واعتمادش به نسبت به خود بیشتر بشه.
در داستانها اغلب خواننده به دنبال جایگاه خودش میگرده اگه پیدا نکرد ول میکنه.
واما داستان طغیان برای خود نویسنده هم جایی نیست.

1 ❤️

744896
2019-01-31 08:27:44 +0330 +0330

راس میکی مسیحا
آدم خودشو تو داستان پیدا نمیکنه.

1 ❤️

744993
2019-01-31 17:53:07 +0330 +0330

از نظرم حماقته
هر چند در مجموع خوب بود

0 ❤️