طلاق بهترین راه به خیانت

1393/10/06

این خاطره زمانی شروع شد که با صدف و به همراه علی رفتیم شمال بعد ظهر که رسیدیم اول از همه رفتیم خرید با خودمونم یه شیشه ویسکی از تهران برده بودیم که دیگه اونجا الاف مشروب نباشیم رسیدیم ویلا بعد از کمی استراحت و چیدن وسایل هوا رو به تاریکی بود هوا هم نسبتا سرد و مه الود بود به زنم گفتم بساط مزه رو درست کنه بعد با علی شروع کردیم یواش یواش ویسکیو زدن بر بدن تا صدف هم بهمون ملحق شد .نمیدونم چرا اون شب انقدر مشروب خوردیم ۳ تاییمون،من انقدر مست شده بودم که رفتم کنار شومینه دراز کشیده بودم در صورتی که اصلن بعدش نفهمیده بودم که چطوری اومدم کنار شومینه.همین تو حالت مستی بودم خوابم برده بود،دیگه نمیدونستم چه خبره ،تا یه هویی بلند شدم ولی انقد مست بودم نمیتونستم از سر جایم بلند شم ،دیدم صدف و علی نیستن رو میز ،صداشون کردم دیدم جواب نمیدن خلاصه تلو تلو زنان خودمو کشوندم به اشپزخونه یه زره نوشابه خوردم اومدم جلو درب ویلا تا یه ذره هوام عوض شه تا درو باز کردم انقد مه بود که همه جا سفید بود دیدم صدف و علی نشستن رو تاب سیگار میکشن صدف تا منو دید سریع بلند شد اومد سمتم گفت حالت خوبه گفتم خوبم سیگارشو گرفتم تو اون هوای مه الود شروع کردم به کشیدن دیدم مستیم زد باالا دیدم بازم حالم خوب نیست علی اومد زیر بغلمو گرفت برد به سمت اتاق خواب دیگه نفهمیدم چی شد تا موقعی که نصفه شب از خواب بلند شدم دیدم صدف نیست یواشی از رو تخت بلند شدم دیدم چراغ ها همه خاموشن فقط چراغ های بااالا روشنن ،یواشی از پله ها رفتم بالا تا خودمو به اتاق بالا رسوندم اول گوشمو بردم سمته اتاق ببینم چی میشنوم صدای نفس نفس میومد ،تا این صدارو شنیدم دلم هوری ریخت خواستم برم پایین چاقو رو بیارم هر دوشونو بکشم ولی چن تا نفس عمیق کشیدم همش فکر میکردم خوابم،یواشی صورتمو بردم سمت اتاق صحنه رو که دیدم دنیا سرم خراب شد اصلن باورم نمیشد کسی که باهاش ۶ سال دوست بودم ۱سالم از ازدواجومون میگذشت داشت جلوی چشام بهم خیانت میکرد اونم به کی دوست بچه گیم.دیگه تمامه بدنم شل شد بود فقط نظاره گر بودم ،جفتیشون پشتشون به من بود صدف رو تخت چهار دستو پا بود علی از هم پشت داشت میکرد دیدن این صحنه برام غیر قابل تصور بود بازم فکر میکردم خواب میبینم اما به خودم گفتم بزار اگرم خواب هست که نیست ببینم،هچنان من که داشتم کلنجار میرفتم با خودم علی خوابید ر‌و تخت بععد صدف نشست روش چنان بالا پایین میکرد که باورم نمیشد علی یواش میگفت من بهتر میکنم یا ارش زنه جنده من هم میگفت تو.صدف تو هم بالا پایین کردن سینه های بزرگشم میمالید با صدای شهووت امیز میگفت بکن محکم بکن همیه کیر کلفتتو میخوام. اخه تو این یه مورد درست میگفت جنده خانم،بعدش که این مدل کردنشونم تموم شد علی گفت حالت میخوام از کون بکنمت بزار این ارزوی ۷ ساله من براورده شه صدف هم بدون هیچ رد ی گفت من امشب در اختیارتم جملیه که هیچ وقت اززبانش نشنیده بودم اخه کون صدف بزرگ بود همشه این کون گندش همه چشما رو به سمت خودش جلب میکرد اما من هیچ موقع به رو خودم نمیووردم و کاره دیگه ای هم نمیتونستم بکنم، علی یواشی تف زد سر کیرش شروع کردن از کون کردن سینه هاشم تو دستش بود چنان کس کش میکرد که انگار جنده داشت میکرد البته هم همینطور بود همینطور که میکرد مشخص بود صدف ارضا هم میشه از لرزش تنش تا موقع که علی خوابید رو تخت گفت باید کیرمو بخوری ابمم بخوری همینطور که علی خوابید هر دو به صورت ۶۹ شدن صدف کسش تو دهنه علی بود علی هم کیرش تو دهنه زنه جنده ما چنان میخورد که واقعا تو غضیه حرفه ای بود صورتش به سمته من بود. هی هم موهاشو میزد کنار که موهای خودش نره تو دهنش منم طوری نگاه میکردم که اصلن معلوم نبود و اصلن حس نمکردن که من از وسطای کارشون نظاره گرم ،خلاصه انقد کیر علیو خورد تا ابش اومد حتی یه زرش هم نذاشت. بیرون بریزه همش قورط داد که نکه زره اش حروم شعه، با دیدن تمام این تصاویر یواش برگشتم پایین به سمت اتاق خودمو زدم به خواب که ببینم کی راضی میشه بیاد پایین ،بعد از نیم ساعت اینطورا امد پایین کنارم خوابید تا خوده صبح خوابم نبرد تا صبح ۱۰۰۰ تا فکر اومد تو ذهنم رفتن،،صبح یه زره چرتم برد بلند شدم دیدم صدف باز نیست از اتاق اومدم بیرون دیدم داره وسایل صبحانرو تو تراس میچینه تا منو دید پرید بغلمو بوسم کرد و این بوسه اخرین بوسه بود،،،،،،،

نوشته: ؟


👍 0
👎 0
36697 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

448624
2014-12-27 14:44:45 +0330 +0330
NA

meghsi

0 ❤️

448625
2014-12-27 14:51:26 +0330 +0330

خوب بود داستانهای این مدلی منو داغ میکنه حشرم میزنه بالا شدید

0 ❤️

448626
2014-12-27 15:02:55 +0330 +0330
NA

خوب بود…
ولی مشکل اصلی شاید سایز کیرت بوده…
بی غیرتی …
رفیق بازیت …
ولی فکر کنم حقت بوده ملجوق …

0 ❤️

448627
2014-12-27 16:12:13 +0330 +0330
NA

مشکل تو از بی غیرتی بوده زنی هم که انتخواب کردی مثل خودت بوده رفیقتم که انتخواب کردی مثل خودت بوده
باید رید به اون رفاقتی که چند سال باهاش باشی و به زنت نظر داشته باشه باید برینی به ادمی مثل تو که بشینه نگاه کنه به زنش و داستانشو اینجا هم با افتخار بگه واقعا وقتی میام اینجا به انسان بودن بعضیها شک میکنم

2 ❤️

448628
2014-12-27 20:54:30 +0330 +0330
NA

چه ریلکس بودی تو دیگه بابا. ۴ تا عربده میکشیدی . خاک تو اون سرت. dash1

1 ❤️

448629
2014-12-28 01:00:59 +0330 +0330
NA

خوب بود .
واقعا مثل يه داستان بود. معمولا همه داستانها تا اخر نميخونم. ولي مال شما كشش داشت و جذاب بود.
گرامرت خوب بود ولي چند تا غلط املايي ضايع داشتي.
موفق باشي
بازم بنويس

0 ❤️

448630
2014-12-28 09:27:22 +0330 +0330
NA

واقعا چطور صبر میکنینو بقیه ی خیانتی که بهتون میشه رو تماشا میکنین؟!
حقش بود که آخرین بوسه باشه براش.خووو تو هم نباید تنهاش میذاستی.

0 ❤️

448631
2014-12-28 11:57:22 +0330 +0330
NA

کیرم تو روحت.مست باشی محاله طاقت بیاری.چنان حمله میکنی که ده نفر هم خایه نکنن بیان جلو.مگه میشه مست باشی ناموست جلو خیانت کنه و نگاه کنی؟ کیرم تو روحت دیوث

0 ❤️

448632
2014-12-28 12:42:34 +0330 +0330
NA

اون رفیق لاشیت باید موقعی خواب بودی تو رو هم میکرد .خوب کسکش همه عالم تو که جنبه نداری مشروب نخور که کس زنت به باد بره خودتم معلوم نیست شاید کون تو بگاداده باشی خواب بودی یادت نمیاد کس مغز

0 ❤️

448633
2014-12-30 10:01:31 +0330 +0330

taqsire khodeteee

0 ❤️