عاشقانه ای برای کون مامان مهناز (۱)

1399/09/11

اسم من مهرداد هست. 23 سالمه … دانشجو ام و بیکار … تا حالا حتی یکبارم دوست دختر یا رابطه ای نداشتم ولی از همون راهنمایی که با پورن آشنا شدم تا همین الان معتادش هستم و اگر یک شب پورن نبینم خوابم نمی بره …
از همون کودکی هم عاشق زیبایی مامان مهناز بودم … البته توی کودکی عشقم حالت پاک تری داشت و حتی یکبار که اول دبستان بودم و با هم رفته بودیم حموم یک دفعه پریدم توی بغلش و بهش گفتم مامان من میخوام بزرگ که شدم با شما ازدواج کنم! مامانم سرخ شد و از اون به بعد دیگه من رو با خودش حموم نبرد و رفتارش هم با من فرق کرد.
گذشت تا رسیدم به سن بلوغ … شهوتی و رویایی شده بودم … شب ها تمام فانتزی های سکسی دنیا رو سرم خالی میشد و برای این که از شرشون خلاص شم مجبور بودم برم دستشویی و جق بزنم تا بتونم آروم بگیرم و بخوابم … توی همون سال ها بود که فیلترشکن و اینترنت رو کشف کردم و با داستان های سکسی محارم آشنا شدم.
خودم رو به جای شخصیت اصلی داستان فرض می کیردم و کلی حشری میشدم . تلنبه زدن توی کوس و کون مامان ، حمام رفتن با مامان و بی غیرتی روی مامان داستان هایی بود که کیرم رو حسابی شق می کرد. البته اون زمان هیچ حسی به مامانم نداشتم چون خیلی وقت بود که رفتارش سرد شده بود با من … تا این که اون روز رویایی فرا رسید … دیگه هیچ وقت به عمرم همچین منظره ی سکسی و بی نظیری و هیجان انگیزی ندیدم … شانس در خونه ی من رو زده بود …
یه روز وقتی از دبیرستان برگشتم خونه و مامان رو صدا زدم تا برام نهار بیاره هیچ جوابی نشنیدم … نگران شده بودم چون مامان مهناز همیشه این موقع منتظر پسر گلش یعنی من بود و عطر ناهارش خونه رو پر کرده بود … برای همین شروع کردم توی خونه به دنبال مامان گشتن … در هیچ کدوم از اتاق ها نبود … خونه ما زیاد اتاق داشت … بابام تاجره و وضعش توپه …
خلاصه هیچ کجا مامانم رو پیدا نکردم … رفتم سراغ حمام طبقه بالا … ولی میدونستم اون هیچ وقت این موقع روز حموم نمیره … از پشت در حموم صدای شر شر آب میومد … خیالم راحت شد که مامان خوشگلم رو ازم ندزدیدن!!! … صداش کردم: مامان ! حالت خوبه !؟ …
ولی فقط صدای دوش آب میامد و مامان جواب نمی داد…
بعد از اینکه چندبار صداش زدم و جواب نداد دل رو زدم به دریا و در حموم رو باز کردم …
همین طور که میرفتم تو گفتم : مامان من دارم میام داخل … فهمیدی؟! … یه چیزی تنت کن …
وقتی در شیشه ای حموم مجلل خونه رو باز کردم و بخار های آب داغ کنار رفت با زیباترین و عجیب ترین صحنه ای که تا اون لحظه توی عمرم دیده بودم مواجه شدم …
دوش آب باز بود و بخار آب همه جا پخش شده بود … درست مثل یک رویای سکسی بود … مامان مهنازم لخت و عور مثل یک فرشته ای که زیبایی اش در حد تصور نیست روی کف حموم بی حال افتاده بود … چشمم به موهای طلایی و بعد به چشمای خمار و نیمه بازش افتاد و بعد دماغ باریک و زیباش و لب های سرخ و سکسی مامان … یک طرف صورتش چسبیده بود به کاشی های سرد و نمناک کف حموم و قطرات آب از گونه های سرخ و زیباش سرازیر می شد …
مو های بلندش ریخته بود رو کمر سفت و باریکش … خدای من … هیکل مامان بی نظیر بود و حتی یک نقص کوچیک هم نمیشد بهش گرفت … سفیدی پوستش مثل بلور نور رو انعکاس میداد … با نگاهم کمر سکسی و سفت و بدون چربی مامان رو تا پایین تنه اش دنبال کردم تا رسیدم به یکی از زیباترین چیزهایی که چشمانم دیده اند … کوهی با دو قله … عظمت و شکوه کون مامان نفس رو در سینه ام حبس کرد … حتی فکرشم نمی کردم مامان مهناز که همیشه کنار من بود یه همچین کونی داشته باشه ! … واقعا مامان چطور اون کون گرد و سکسی رو توی شلوار جا میداد؟! … بین اون کمر سفت و اندامی و اون کوه چربی که چسبیده بود به باسنش یه تضاد سکسی ایجاد شده بود … سفر چشمانم روی جسم لخت و نمناک و مدهوش مامانم ادامه داشت تا رسیدم به ران های تو پر و گوشتیش … انگار تمام چربی هایی که مامان میخورد جذب پایین تنه اش شده … پاهای مامان پر از چربی بود ولی به هیچ وجه زشت نبود و انگار مجسمه سازی ماهر پاهای مامانم رو با انحناهای سکسی از جنس مرمر تراشیده بود …
همه ی این نگاه خیره من به بدن برهنه و بی حال مامان که کف حموم افتاده بود در چند ثانیه اتفاق افتاد … ولی برای من به اندازه ی طی کردن اقیانوسی زیبا و آرام گذشت …
با صدای ناله های بی جان مامانم به خودم اومدم و دوباره برگشتم روی کره زمین!
چون در حموم باز بود بالاخره بخارهای آب تموم شد و حموم از اون حالت رویا گونه بیرون آمد.
حالا همه چیز روشن ترشده بود … این اولین بار بود که بدن لخت و عور مادرم رو از دبستان تا حالا میدیدم … و راستش اصلا اولین دفعه ای بود که اندام یک زن برهنه رو از نزدیک می دیدم … درست زیر پاهای من … مامان مهناز بدون حتی تکه ای لباس که جایی از بدن زیبا و سکسیش رو بپوشونه افتاده بود … البته سینه هاش رو نمی تونستم ببینم چون مامان روی شکمش افتاده بود … حالتی که مامان داشت مثل فیلم های پورن ماساژ بود که پورن استار لخت و برهنه روی شکمش خوابیده و صورتش رو به پهنا روی بالش گذاشته و منتظره که حسابی بمالنش … دست هام ناخود آگاه داشت میرفت سمت کون لخت و گرد و درخشان مامان …
مامان مهناز همچنان با بی حالی آه و ناله های خفیف میکرد و زیر لب زمزمه می کرد : مهررر دداد… حا… حاااال… کم … کمککم …
میشد فهمید که کمک میخواد ولی من حتی ذره ای به ناله هاش گوش نمی کردم و تمام حواسم متوجه اون دو قله پر از چربی و سرشار از زندگی بود که به باسنش چسبیده بود… برآمدگی های کون بلوری مامان مثل کوهان های شتر بود … یه لحظه هوس کردم بپرم و بشینم روش…
پاهای بلند و سکسی مامان از هم باز شده بود ولی کون مامان انقدر گنده بود که نمی شد کوسش را کامل دید … زانوهام رو گذاشتم دو طرف پاهاش روی کف حموم و روی کونش خم شدم…
حالا کون مامان که برآمدگی هاش و شکلش شبیه یه قلب بزرگ بود ، قمبل شده و خیس آب ، در مقابل چشمانم قرار داشت … تا به حال انقدر به بدن لخت مامان نزدیک نشده بودم …
جلال و شکوه کون سکسی و خوشمزه مامان مهناز گیج و منگم کرده بود … نگاه کردن به صورت زیبای مامان با اون چشم های سبز و موهای طلایی و پوست سفیدش در مقابل نگاه کردن به این تکه زیبا و سکسی از بدنش قابل مقایسه نبود … میتونستم ساعت ها همونطور روی زانو هام روی کونش خم بشم و این شاهکار طبیعت، یعنی کون مامانم رو با لذت وصف ناشدنی تماشا کنم. حالا خط کوس مامان هم تا حدودوی لای رون های پر از چربیش خودنمایی میکرد ولی کوس مامان مهناز مثل گلی در صبحگاه بسته بود و هنوز باز نشده بود … یکبار دیگه نگاهم به کپل های مامان مهناز افتاد … درست مثل دو تا کیک کرم خامه ای بزرگ … حتما باید خوشمزه باشن … بی اختیار آب دهنم برای کون مامانم سرازیر شد … بدن مامان هنوز خیس آب بود … ناگهان متوجه یک قطره آب شدم که از نوک برآمدگی کون مامان به سمت رون هاش سرازیر شد … مسیر حرکت قطره آب انحنای سکسی کون مامان مهناز رو بیشتر به رخ می کشید… همون موقع حس کردم یه تکه سنگ بزرگ توی شرتم هست … کیرم از شدت لذت تماشای کون ناب و برهنه مامانم مثل کوه سنگ سفت شده بود و داشت با فشار شرت و شلوارم رو پاره می کرد . دیگه طاقتم تموم شده بود … دلم میخواست کپل ها ناز مامان را کنار بزنم و یکی از خصوصی ترین قسمت های بدنش رو یعنی راه خروجی مدفوع مامانم رو از نزدیک ببینم … شرم آورترین تکه بدن یک زن … سوراخ کون… ولی اون زن فقط یک زن سکسی و فوق العاده زیبا نبود … اون مادر من بود … تسلیم هوس و شهوت شدم … دست راستم رو گذاشتم روی کپل راست مامان … وای چقدر نرم بود … چه حس بی نظیری … و دست چپ رو گذاشتم روی کپل چپش … پوست کف دستم تا به حال چنین مخمل نرم و لطیفی رو حس نکرده بود … و یکدفعه …کپل های مامان مهناز را با قدرت کنار زدم …حتی ذره ای مو دور سوراخ کون مامان نبود … به قدری مجذوب اون روزنه کوچک و سکسی شدم داشتم از حال می رفتم … دلم میخواست بوش کنم … دلم میخواست زبونم رو فرو کنم توی سوراخ کوچک و تنگ کون مامانم … ولی ناگهان متوجه سیلی از مایعی چسبناک و داغ توی شرتم شدم … آب کیرم با فشار بیرون ریخته بود …
همونطور که دست هام روی کپل مامان مهناز بود ارضا شده بودم … دیگه هیچ وقت مثل اون روز ارضا نشدم … دستم شل شد و بی حال افتاد روی کف حموم کنار بدن لخت مامان …
حالا کنار هم دراز کشیده بودیم … من به پشت و مامان روی شکمش … البته من لباس و شلوار تنم بود و مامان لخت و عور … که تضاد سکسی جالبی ایجاد می کرد … چند لحظه ای به سقف حموم خیره شدم و به صدای دوش آب گوش دادم … حالم یکم بهتر شد و به پهلو چرخیدم طوری که صورت زیبای مامان و چشمان سبز دلبرانه اش مقابل صورت و چشمم قرار گرفت.
ناگهان شهوت جاش رو به ترس داد. به خودم اومدم و دیدم چشمای مامان تقریبا داره بسته میشه و برای اولین بار بعد از خلاصی از شهوت ، صدای ناله مامان رو شنیدم که زیر لب نجوا می کرد: مهررر … مهرردااااد … کم … کمک …کمکم کن …
تازه متوجه اوضاع شدم و از ترس فریاد زدم : مامااااااااااااااااان ! تو چت شده!!!؟؟؟؟؟؟؟
ادامه دارد …
پی نوشت: امیدوارم ارضا شده باشید. لطفن اگر خوشت نیومد فحش ندید هر کس یه سلیقه ای داره …اگر خوشتون اومد نظر بدید …

نوشته: مهرداد


👍 14
👎 40
132001 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

779537
2020-12-01 00:09:01 +0330 +0330

دلم خواست

1 ❤️

779543
2020-12-01 00:19:07 +0330 +0330

کوص ننت. فکر نکنم برای تو فحش باشه

4 ❤️

779550
2020-12-01 00:30:01 +0330 +0330

چرا فوش ندیدم اخه. کی اینجوری بوده کع تو دومیش باشی.

2 ❤️

779571
2020-12-01 01:23:53 +0330 +0330

عجب 👎

2 ❤️

779608
2020-12-01 04:59:41 +0330 +0330

خوب بود.آفرین.ادامه بده مهراد جان

1 ❤️

779620
2020-12-01 08:34:38 +0330 +0330

بچه اسکل
تویی که میای میگی لطفا فحش ندین و این داستان واقعیه و قسم می خوری که این اتفاق باست افتاده.اگه می خوای فحش نخوری از این گوها اینجا ننویس
تازه اولا اون چرت و پرتی که شما می نویسین خاطره نیست بلکه یک داستانه چون خاطره چیزی هست که اتفاق افتاده ولی داستان چیزیه که غیر واقعی هست
دوما این سایت یه سایت برای نوشتن داستان هست یعنی یه چیزی که وجود نداره تا مردم بیان بخونن و برن ولی شما میاین ساخته و پرداخته های ذهن مریضتون رو که هیچم واقعی نیست رو اینجا می نویسین به اسم یه خاطره که باستون اتفاق افتاده و علکی هم میاین قسم می خورین که واقعیه،به همین دلیل بقیه میان فحش میدن.
پس نگین فحش ندین یا چرا فوحش میدین.
چون یه مشت احمق مثل تو میان این جا یه چیزایی درباره رابطه با مادر و خواهرشون میگن و یه مشت بچه میان اینارو می خونن و فکر می کنن که واقعیه و میشه انجامش داد و با ریسک کردن میان خار زندگیشون رو میگان،چرا؟
چون یه مریض باعث این کثافت کاریا و منحرف شدن ذهن بقیه میشه
آخه مگه میشه تو با هم خون خودت رابطه داشته باشی یا مگه میشه با مادر خودتون رابطه داشته باشین و همون جایی که به دنیا اومدین رو بکنین ؟ ببین میشه و واقعا بد نیست که میای میگی؟ فکر می کنی افتخار داره؟
اینارو یه مشت عقده ایی میان میگن که بقیه کونشون گذاشتن و میان اون اتفاق رو بر عکس می کنن و میان تو این سایت میگن.
پس به همین دلیل زیر خاطره هاتون فوش زیاد می خورین چون دیگه همه فهمیدن اینا چرت و پرت و دروغه.
مثلا داستان (اکی) که با مادر زنش رابطه داشت لایک زیاد داشنت چون گفت یه داستانه نه یه خاطره ولی اگه مثل شما می گفت خاطرست همه ی اون لایکا میشد دیس لایک به همراه کلی فوش
آخره جمله اینه که لطفا این رو همه خاطره نویسا بخونن تا دلیل فوش های پی در پی مارو بفهمن کسایی مثل شاه ایکس یا بزنم دهنت یا لاکغلتگیر یا شب های روشن سنت پترزبورگ و خیلی های دیگه درست ترین کار رو با فوش دادن می کنن

4 ❤️

779662
2020-12-01 16:30:18 +0330 +0330

دوستان فحش خواهر مادر برای این موجود عحیب تشکر محسوب میشه و دوباره داستان دیگه ای هم میزاره بنظرم کم محلش کنید بهتره

2 ❤️

779665
2020-12-01 16:44:39 +0330 +0330

تو دیه آخرشی

کسکل

2 ❤️

779691
2020-12-02 00:01:27 +0330 +0330

کسشر

1 ❤️

779750
2020-12-02 03:53:17 +0330 +0330

کسکش دیوث،ادم به مامانش هم نظر داشته باشه، ولی دیگه وقتی پای جون مادرش در میونه اینجوری و اونم بااین توصیفات هنری اونم توی اون سن و سال حتی یک ثانیه هم نمیتونه از نظر سکسی به بدن مادرش نگاه کنه! حتی بجای مادر اگه زن یا دوست دختر یا دختری که روش کراش داری ولی دستت بهش نمیرسه هم همین قضیه صادقه!اولین داستانی بود که اعصابمو خورد کرد!خاک تو سر بی عقلت کنن.

1 ❤️

779776
2020-12-02 08:51:33 +0330 +0330

روانی کسخل احمق نمیگی مادرت افتاده و عکس العملی نشون نمیده شاید چیزی شده؟ گگگگاااااااووووو

1 ❤️

779826
2020-12-02 19:32:18 +0330 +0330

ینی تضاد سکسی تو گاییدم داری خاطره میگی یا حیات وحش توضیح میدی دیوث.اولش دانشجو بیکار بودی. یهو از دبیرستان برگشتی خونه مجللتو گائیدم . افشانه های ذهن کسخلتو سگ بگاد

0 ❤️

779836
2020-12-02 20:42:41 +0330 +0330

اوی بچه کونی باز کون دادی توهم زدی؟ زور به هیچکس نرسید جز مادرت؟توهمات کیری ات رو تو کونت کن به جای کستان.جقی کونی.

0 ❤️

780079
2020-12-04 06:12:49 +0330 +0330

کیرم خوابید !!!

1 ❤️

781185
2020-12-11 05:09:14 +0330 +0330

بی واقعی پیام بده از مشهد
امین 20

0 ❤️

781586
2020-12-13 15:09:36 +0330 +0330

داستانت عالی خواهشا ادامش رک بذار ببشتر داستان مادرت با دیگران رو بنویس خواستی بیا از نظرات منم کمک بگیر منم مثل خودتم poorya_java

0 ❤️

781900
2020-12-16 00:10:07 +0330 +0330

از بس از کونش تعریف کرد حالم به هم خورد کونکش جقی تخم کشمش

0 ❤️

787454
2021-01-20 14:45:46 +0330 +0330

کسخل مامانش سکته کرده رفته داره جق میزنه. خاک تو سرت

0 ❤️

788162
2021-01-24 12:15:09 +0330 +0330

بیا منم میبرمت حموم جوری کونت میزارم که حس کنی مامانت بعد هی بگو کمک کمک تا مامانت بیاد

0 ❤️

809239
2021-05-12 14:26:04 +0430 +0430

کیرم تو تشبیه هایی که کرده بودی
کوه سفت و جلال و این کصشرا چیه؟ مگه کتاب شعر نوشتی یه داستان سکسی دروغ که این حرفارو نداره

0 ❤️