عاشقش بودم

1391/03/07

سلام
این یه داستان تخیلی نیست
خیلی با خودم کلنجار رفتم تا نوشتم
من یه آدم تنهایی هستم و تنها زندگی میکنم و به خاطر شکست عشقی بدی که خوردم زیاد با جنس مونث حال نمیکنم
یه روز که خیلی حوصلم سر رفته بود توی یکی از سایت های دوستیابی میچرخیدم و چت هم نمیکردم تا اینکه عکس یکی از کاربران نظرمو جلب کرد و پی ام دادم و اونم جواب داد.بعد از 30 دقیقه چت بهش گفتم میتونم خارج از نت باهات دوست باشم و ایشون قبول کرد و خلاصه میکنم تا اینکه بعد از چند روز تماس تلفنی مینا(اسم مستعار)همدیگرو بیرون ملاقات کردیم.
خیلی زیبا نبود ولی چهره دلنشینی داشت ، آدم شاد و سرزنده ای بود ، هوا هم خیلی سرد بود و لباس زیادی پوشیده بود و اندامش دیده نمیشد.
دوستی ما یک ماهی ادامه داشت و گاه گداری بیرون یا تو ماشین همدیگرو میبوسیدیم
زمان گذشت تا اینکه شب تولد من شد و چون اینجا کسی رو ندارم شب تولدم مثه بقیه شبا تنها بودم و غصم گرفته بود و آهنگ گوش میدادم که گوشیم زنگ خورد دیدم میناست ، گفت اگه حال داری بریم بیرون منم قبول کردم و رفتیم سینما فلسطین بعداز سینما گفت زنگ بزن همکارات بیان بیرون مگه امشب تولدت نیست؟ منم زنگ زدم و از 8-9 تا دوستای همکارم فقط 2 تاشون قبول کردن بیان.
به سمت خونه حرکت کردیم وقتی رسیدیم درم در خونه گفت یه سورپرایز دارم برات ، رفت از تو صندوق عقب ماشینش یه کیک خشکل که خودش درست کرده بود بیرون اورد. خیلی خوشحال شدم احساس تنهایی گذشته رو نداشتم بوسش کردم و بچه ها اومدن و بعد از یه خورده بزن برقص ساده گفت من برم خونه گفتم منم باهات میام تا در خونتون امشب خیلی زحمت کشیدی ، قبول کرد وقتی رسیدم دم در خونشون گفت بیا تو گفتم مگه کسی خونتون نیست گفت نه رفتن مسافرت منم با یه خورده اضطراب رفتم تو وارد که شدم دیدم خونه کوچیکیه و اونجا بهم گفت من تنها زندگی میکنم. بغلش کردم و گفتم چرا تو این یک ماه نگفتی ؟ گفت میخواستم خوب بشناسمت.
ناگفته نمونه خیلی خانم مهربون و با ادب و متشخصی بود و من هیچ وقت جرات نمیکردم در مورد سکس باهاش حرف بزنم. یه 20 دقیقه ای نشستم و گفتم من برم خونه خودم(البته بیشتر واسه جلب اعتماد بود) ایشون هم قبول کرد و رفتم خونه، تو این یک ماه یه جورایی به هم وابسته شده بودیم.
فرداشبش گفت شام درست میکنم بیا خونه منم رفتم به خودم رسیدم و رفتم پیشش وفتی وارد شدم دیدم خیلی به خودش رسیده گفت به به مرد خونه تشریف آوردن بوسش کردم و نشستم رو کاناپه و بعد از خوردن چایی بهش گفتم بشین کنارم اونم لپتاپشو آورد و کنارم نشست و رفت تو فیس بوک ، بهش گفتم بزار زمین مثه اینکه من اینجام ، معذرت خواهی کرد و گفت باشه عزیزم بوسش کردم و با تمام وجودم بغلش کردم ، احساس عاشقی رو داشتم دوباره درک میکردم هم ناراحت کننده بود هم شیرین.
اون شب خیلی حرف زدیم و دردل کردیم ، فهمیدم که: آنکه میگرید یک درد دارد و آنکه میخندد هزار درد
وقت خواب شد گفتم من برم خونه گفت همینجا بخواب منم از خدا خواسته بعد از یه خورده تعارف گفتم کجا بخوابم گفت کنار شومینه
رفت یه تشک اورد کنار شومینه پهن کرد و من دراز کشیدم که بخوابم
احیای دوست داشتن زیاد و عشق رو قشنگ حس میکردم وقتی میرفت بخوابه بهش گفتم میای بغلم بخوابی؟ اونم بدون اینکه حرفی بزنه اومد کنارم دراز کشید گفت پاشو چراغا رو خاموش کن
چراغا رو خاموش کردم و اومدم کنارش خوابیدم ، بغلش کردم و میبوسیدمش دیدم صورتم خیس شد، نگاش کردم دیدم داره گریه میکنه وقتی گفتم چته یهو بغضش ترکید و محکم بغلم کرد و گفت عاشقتم، چقدر دوست داشتم بغلت کنم،بهم چسبیده بودیم، لبشو میبوسیدم و اونم منو میبوسید و بعداز چند دقیقه یه لب درست و حسابی از هم گرفتیم و بعدش مثه یه فرشته تو بغلم خوابید. منم تو بغلش خوابم برد؛
فردا که از خواب پا شم که برم سر کار دیدم 2 ساعت دیر کردم.وقتی از در میرفتم بیرون با یه عشوه خاصی گفت مرد خونه میره سر کار؟
داشتم براش دیوونه میشدم بوسش کردم و رفتم.
شب بهم زنگ زد گفت تنهایی اذیتم میکنه بیا پیشم منم به سرعت باد خودمو رسوندم
وقتی دیدمش عقل از سرم پرید یه لباس بدن نما و نازک پوشیده بود تا حالا اندامشو اینطور ندیده بودم
عالی بود
گفت اینو برای مرد خونه پوشیدم خشکله؟ بغلش کردم و لبمو گذاشتم رو لباش و عاشقانه همدیگرو میبوسیدیم و نمیدونم چی شد که سر از تخت خواب در اوردیم احساس کردم ک… داره میترکه .رومون تقریبا باز شده بود ، اومدم لباسشو در بیارم نذاشت تا اینکه خوابش برد. داشتم از زور سکس میمردم چسبیدم بهش دیدم بیداره گفتم خیلی نیاز دارم اونم برگشت و دیدم نفسش تند شده حین لب گرفتن لباساشو در اوردم و اونم لباسای منو دراورد و خوابیدم روش و شروع کردم ممه هاشو خوردن داشت صداش در میومد و خودم هم داشت آبم میومد(آخه 2 سال بود سکس نداشتم) ک…رمو گذاشتم لای پاش . وای خیلی داغ بود
آبم داشت میومد اومدم خودمو جمع کنم ریخت روش گفت ای بی جنبه
خیلی خجالت کشیدم و بهم برخورد به خودم گفتم خاک تو سرت و رفتم خودمو شستم و اونم خودشو شست و اومدیم تو بغل همدیگه دوباره راست کردم ولی این دفعه رو کنترل شده رفتم جلو بعد از خوردن ممه هاش شرتشو در اوردم(تو تاریکی) و ک…رمو گذاشتم لای پاش خلیلی داغ بود (قبلا سکس داشتم ولی این خیلی داغ بود) دیدم اگه اینطور ادامه بدم به یه دقیقه هم نمیرسه که آبم میاد و از روش بلند شدم و ممه هاشو خوردم دیدم داره خیلی حشری شده با دستم ک…شو میمالیدم و آبش اومد محکم بغلم کرد و منم دوباره رفتم روش و آبم اومد ودوباره ریخت روش(با عرض شرمندگی) یهو عصبی شد گفت دفعه دیگه کاندوم بذار هم منو کثیف کردی هم پتو رو.

2 شب بعد…
رفتم پیشش گفت برو کاندوم بگیر بیار همیطور نمیذارم کاری بکنی منم راه افتادم رفتم کاندوم گرفتم و اومدم وقتی رفتم تو اتاق خواب واییی یه لباس نیم تنه توری مشکی فوق سکسی پوشیده بود همونجا راست کردم
رفتم تو کارش از رو لباس بدنشو لیس میزدم خیلی سکسی شده بودم نفهمیدم کی لباسشو در اوردم فقط یه جمله رو فهمیدم که گفت یه خورده آروم. شرتشو در آوردم ک…مو گذاشتم لای پاش وای آب ک…ش جاری شده بود خیلی حال میداد گفتم کاش میتونستم بکنم تو یهو گفت مگه نگفتم کاندوم بذار دوباره کثیف کاری نکنی(ای خدااااا)کاندوم گذاشتم و خوابیدم روش و ممه هاشو میخوردم داشتم چرت و پرت میگفتم ، گفتم میخوام بکنم تو یهو گفت تا کی پیشم میمونی؟ گفتم تا همیشه فقط میخوام بکنم تو گفت من قبلا نامزد داشتم و …
یهو همه چی رو سرم خراب شد و یخ کردم سکس از سرم پرید داشت گریم میگرفت (نمیدونم چرا-شاید حس میکردم این فقط باید مال من باشه) بیست دقیقه هیچی نگفتم و کنارش دراز کشیدم وقتی به خودم اومدم دیدم داره گریه میکنه گفت تو هم مثه اون نامردیه که منو بی عصمت کرد و رفت پاشو برو
دلم براش سوخت بغلش کردم بهش گفتم اشتباه میکنی دوست دارم اینکه اینطور هستی برام مهم نیست و قربون صدقش رفتم تا آروم شد.
سکس از سرمون پریده بود رفتیم شام خوردیم وقت خواب دوباره من سکسی شدم ولی این بار یه ترسی تو وجودم بود و نمیدونم چی بود خیلی دوسش داشتم خوابیدم تو بعلش گفت کاندوم بزار گذاشتم و گفت بگو همیشه پیشم میمونی بهش گفتم، گفت دوسم داری گفتم آره خیلی دیدم اشکش در اومد و گفت بکن تو بوسش کردم و ارومش کردم سر ک…مو گذاشتم رو سوراخ ک…ش گفت فشار بده
دست و پامو گم کرده بودم مثه منگلا رفتار میکردم دیدم نمیره تو گفت محمکتر خیلی فشار دادم سرش رفت تو یهو یه جیغ بلندی زد ترسیدم با خودم گفتم نکنه باز نبوده فقط سر من کلاه گذاشته دیگه دیر شده بود رفته بود تو پتو رو کرده بود تو دهنش و ناله میکرد پتو رو در اورد با ناله گفت بیشتر بکن منم تا ته کردم دیدم داره میلرزه کشیدم بیرون دیدم خونی نیست خیالم راحت شد گفت من فقط یه بار با او کثافت سکس داشتم گفت دوباره بکن. کردم تو این دفعه با فشار ولی کمتر زور میخواست رفت تو وای داشتم مزه یه سکس دسته اول رو حس میکردم بعد از 8-9 تا تلمبه زدن آبم اومد و خوابیدم روش گفتم تو هم شدی گفت نه درد دارم. گفتم بذار نیم ساعت دیگه قبول کرد و رفتم از تو یخچال 2 تا موز اوردم خوردیم و بعد از 30 دقیقه رفتیم سراغ سکس
این بار یه کاندم تاخیری گذاشتم و کردم تو و تا ته کردم تو داشت حال میکرد و منو چنگ میزد منم با ملایمت تلمبه میزدم احساس میکردم این کاندومه داره خوب جواب میده 5 دقیقه طول کشید تا آبم بیاد ولی متوجه شدم 2 بار آبش اومد و بعدش که آبم اوم گفت راه افتادی(نمیدونست کاندوم تاخیری گذاشتم) گفتم من اینم دیگه. معلوم بود خیلی راضی بود و بعدش یه بار دیگه هم سکس کردیم و خوابیدیم
دوباره فرداش دیر رسیدم سر کار
زندگی من شده بود مینا خیلی دوسش داشتم و عاشقش شده بودم، مثه یه زن و شوهر با هم زندگی میکردیم تا اینکه یه روز کذایی بهم گفت تو مگه نمیخوای باهام تا همیشه بمونی گفتم آره گفت پس بیا خواستگاری پیش بابام و منم بهش گفته بودم که نمیخوام ازدواج کنم و اونم گیر داد به این مسئله .
دوست نداشتم از دستش بدم عاشقش شده بودم خیلی با خودم کلنجار رفتم بعد از 1 ماه قبول کردم که برم خواستگاریش وقتی بهش گفتم، گفت من رفتم پیش مشاور بهم گفته من و تو به درد هم نمیخوریم یهو قاطی کردم گفتم کدوم مشاور… و دعوامون شد.
نمیدونم چه جریانی براش پیش اوده بود انگار منتظر یه دعوا بود که همه چی رو تموم کنه.
لحن صحبت کردنش روز به روز عوض میشد و سردتر میشد ، هر وقت میخواستم ببینمش به یه بهانه ای می پیچوند
هنگ کرده بودم
یه روز گفت من میخوام تنهایی برم مسافرت گفتم خب برو رفت و گوشیش خاموش شد و دیگه روشن نشد و هنوز هم روشن نشده
چند بار رفتم تا نزدیکی خونش ولی جرات نکردم برم در بزنم فکر کردم شاید با یکی بهتر از من داره ازدواج میکنه یه خونشو عوض کرده باشه
ولی این سوال برام مطرحه که:
چرا اینطور شد؟
تقریبا هر روز به شماره خاموشش زنگ میزنم و غصم میگره و تنها تر از قبلم شدم.

دیگه حرفی ندارم
امیدوارم شمااین بلا سرتون نیاد و همیشه با عشقتون شاد باشید.
از نگارش نامطلوب و غلط های املایی پوزش میطلبم کیبوردم فارسی نداره از بس پاک کرمو نوشتم کلافه شدم

نوشته:؟


👍 0
👎 0
28457 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

320979
2012-05-30 17:45:46 +0430 +0430
NA

به قول بعضی از عزیزان ِ اسگل: اوّل!!!
و بعد ؛ دوست گلم ؟ به نظر خاطره ات راست می اومد و حتی سعی نکرده بودی شاخ و برگ روائی خاصی بهش بدی . این هم خوبه و هم بد .خوبه چون سخن که از دل برآید لاجرم بر دل نشیند و بَده چون این نوع نقل خاطره با وجود اینکه جوششی هست و بی شیله پیله و خلاصه به قول معروف “دِلی” ولی بیشتر برای تعریف خاطرات زبانی به کار می ره و موقعی که در یک جایئی مثل اینجا انقدر صاف و بدور از آرایه های ادبی چیزی را می نویسی به خاطر طیف وسیع سلایق مخاطبینت ممکنه بعضی نپسندند (که یه جورائی حق دارند) چون اومدند داستان پورنو یا لااقل یوروتیک بخونند نه اینکه خاطره گوش کنند . ولی به نظر شخصی من با اینکه داستان (خاطره) ات ارزش ویژه ای از نظر ادبی نداشت ولی چون “دلی” بود و ازاون مهمتر ماجرای یک س… سالم و بدور از هر گونه تمایلات انحرافی را نقل کرده بودی-که این به نظرم یکی از نقاط بارز و مهم قوّتِ کارت بود- پس نمره قبولی را از دیدگاه شخصی و فردی من کسب می کنه. حالا تا نظر دوستانی که از بنده ی ِ شرمنده دانا تر و نکته بین تر و فاضل تر هستند چی باشه؟! پیروز باشید

0 ❤️

320980
2012-05-30 18:22:04 +0430 +0430
NA

من کاری به سکس و این حرفا ندارم داستان بدی نبود فقط مثله اینکه زیادی عجله داشتی تمام شه

0 ❤️

320981
2012-05-31 01:43:51 +0430 +0430

خوب بود بازم بنویس. . . . . . . . . . . . .
کاری به راست و دروغش ندارم فقط از جنبه داستانی میگم که خوب بود. البته سکسی نبود و باید خیلی روش کار میکردی که متاسفانه فقط خواستی ماجرا را بنویسی مثل گزارش خبری شده بود. دفعه دیگه خواستی بنویسی جنبه عشقی و سکسی شو بیشتر کن تا از حالت اخباری خارج بشه. فحشت نمیدم چونکه فحشم نمیاد. بازم بنویس.

0 ❤️

320982
2012-05-31 02:08:16 +0430 +0430

این داستان کجا بود که یهو پیداش شد. نمره شودیدم فکر کردم قدیمیه. اینقدر ساده نوشته بود که حس کردم با یه ادم اوسکل طرفم. حوصله ندارم بشینم و توضیح بدم که کجا رو چطور نوشته و اگه چطور مینوشت بهتر بود فقط نمیدونم چرا توی این داستانهای امروزی دخترا میدن و فرار میکنن. اون موقع ها دست به دختر میزدی تا عقدش نمیکردی ولکنت نبود.
ای خدا برسون یه داستان خوب یه کم روش بحث و گفتمان کنیم…

0 ❤️

320983
2012-05-31 03:03:53 +0430 +0430

ایکاش این داستان روز خودش آپ میشد .

ادمین چرا اینقدر با تاخیر ؟
از داستانهایی که طی دو سه روز گذشته اومده رو سایت خیلی بهتر بود .
هیچ کجا غلو و بزرگ نمایی افراطی به چشم نمیومد .
ادعای آلت بزرگ یا تلمبه نیم ساعته نکرده بودی . همین چیزا باعث باورپذیر بودن داستان و به دل نشستن اون میشه .
داستان خوب خوبه . حتی با غلط املایی و دستوری جزئی . واقعی و غیر واقعی بودنش اصلا مهم نیست .این داستان هم داستان خوبی بود .
ایراد اصلی قصه این بود ، که همه چیزای لازم رو داشت(درام،تعلیق،سکس) ولی نه به اندازه کافی .
آقای علامت سوال ، برات آرزوی موفقیت میکنم .

0 ❤️

320985
2012-05-31 05:56:26 +0430 +0430
NA

خلاصه بگم،خیلی تخمی بود.یه ذره شوق داشته باش واسه نوشتن!

0 ❤️

320986
2012-05-31 06:03:04 +0430 +0430
NA

silver-fuckتو هم عادت کردی الکی فحش بدی بعد از چند روز یه داستان قابل قبول اومده تو سایت تو بازم گیر میدی
داستانت خوب بودحداقلش اینه که هر عیبی داشت کیره خودت قد شلنگ نبود و کون دختره جنیفر لوپز

0 ❤️

320987
2012-05-31 06:13:46 +0430 +0430

ببینین اوضاع چقدر دراماتیکه که یه داستان معمولی رو به پایین رو میگن خوب. نویسنده این داستان اینقدر با خودش رودرواسی داشته که حتی اسم کیر و کس رو هم نیاورده. صحنه های سکس رو هم خیلی سطحی و ابکی توضیح داده حتی نمیشه نحوه کردنش رو تجسم کرد. درضمن من دایره لغاتم اینقدر گسترده هست که نیازی نداشته باشم فحش بدم. باهمین کلمات روزمره هم میتونم گلیمم رو از اب بکشم بیرون…

0 ❤️

320988
2012-06-01 15:16:05 +0430 +0430
NA

خوب بود
بنظرم واقعی بود
مرسی که نوشتیش
ایشاله زودتر از تنهایی در بیای

0 ❤️

320989
2012-06-02 12:16:40 +0430 +0430

ممنونم از همتون

0 ❤️

320990
2012-06-02 12:32:13 +0430 +0430

ممنونم
راستش حوصله پورنو نوشتن رو نداشتم

0 ❤️

320991
2012-06-02 12:55:31 +0430 +0430
NA

بد نبود خوب بود لااقل اينكه از كير شريف تعريف آنچناني نكرده بودي و مثل همه نگفتي بودي كه دختره خيلي توپ بوده!
بايد باور كنيم همه آدمهاي دور و برمون خاص نيستن عادي ان چيزي كه سكس رو جذاب ميكنه عشقه نه كير گنده و كوس سفيد!

0 ❤️

320992
2012-06-02 14:45:08 +0430 +0430
NA

خیلی خوب بود

بازم بنویس .
دردتو می فهمم

0 ❤️

320993
2012-06-07 09:49:59 +0430 +0430
NA

dastan nabod halate khatere nevisi dasht
vali be vagheeyat nazdik bod.faghat ye soal baram pish omade ke chera inghadr sathi gofte bodi hata to khatere nevisi ham bishtar be omghe majara miran
omidvaram to entekhabe badit bishtar deghat koni
movafagh bashi

0 ❤️