سلام به بروبچه هایه گل شهوانی, من تازه عضو شهوانی شدم ولی از دو سه سال پیش داستانها و کامنتهاتونو میخوندم.
داستانی که میخوام براتون تعریف کنم مربوط میشه به یه ماه پیش.
من تا قبل از این ماجرا سکس نداشتم ولی اطلاعاتم به خاطر شهوانی و کتابهای خالم که مطالعات خانواده میخوند و منم هرازگاهی اونارو میخوندم خیلی گستردست.
بریم سره اصل مطلب.
من از دوم راهنمایی با یکی از دخترای اقوام دوست شدم به اسم محبوبه که 3 ماه ازم بزرگتره دوست شدم. گذشتو گذشت من بهش خیانت نمیکردم ولی اون با خیلی از پسرایه اقوام دوست شده بود. منم سره همین کاراش باهاش بهم زدم. ولی دوباره خودش اومد طرف من منم دوباره باهاش دوست شدم. هر از گاهی هم خونش تنهایی میرفتم اما چون میترسیدم ایدزی چیزی داشته باشه باهاش سکس نمیکردم فقط لب بودو بقل و یکمم مالش.
اما دوم دبیرستان بود که فهمیدم عاشقشم و بدون اون نمیتونم.
به خاطر همین یه روز که همه میخواستن برن باغ من نرفتم و زنگ زدم محبوبه بیا پیشم. اومد, منم در مورد سکسو دوس پسراش حرف زدم ولی قسم خورد که تا حالا با کسی سکس نداشته, منم باور کردم. اون روزم کاری باهاش نکردم و رفت.
بعد یه هفته مامانش فهمید و گوشیه اونو ازش گرفتن. دیگه هم ندیدمش تا اوایل تابستونه امسال که ما به محله ی اونا اسباب کشی کردیم و اونو مامانش اومدن برایه کمک.
اونجا گفتم که دوباره میخوای با من باشی اونم گفت که گوشی نداره, منم گفتم اشکال نداره تنها که شدی از خونه بهم زنگ بزن اونم قبول کرد.
ما هر از گاهی باهم حرف میزدیم تا اینکه مامانه من 23 شهریور رفت تو کما.
تو این مدت من خیلی داغون بودم و به هیشکی اهمیت نمیدادم و فقط دو.چیز برام مهم بود یکی خوب شدنه مامانم یکی هم محبوبه. شاید 3 روز چیزی نمیخوردم تا اینکه محبوبه زنگ زد. تا صداشو شنیدم بغضم ترکید. گفت که تنهام بیا پیشم. منم با وجوده این که نه حال داشتم و نه اعصاب پاشدم یه دوشه 1 دقیقه ای گرفتم, لباس پوشیدم و راه افتادم. بعد از چند دقیقه رسیدم دره خونشون. زنگ زدم, وقتی گفت کیه دوباره بغضم ترکید و گریه کردم.
درو باز کردو تا منو دید پرید بغلم. (قده محبوبه یه خورده کوتاه162منم 183) منم گریم هرکاری میکردم بند نمیومد اونم هی دلداریم میدادو اشکامو پاک میکرد. واقعا اون لحظه بهش نیاز داشتم. اون روز اونقدر گریه کردم تا سبک شدم. بعدش که اروم شدم دوباره بغلم کردو گفت که مامان بهتر میشه.( به مامان من میگفت مامان) منم محکم بغلش کردم.
بعد که از هم جدا شدیم گفت بشین رو مبل تا بیام. رفتو چند لحظه بعد با یه لیوان اب خنک برگشت پیشه من. اب رو خوردمو بوسیدمش و ازش تشکر کردم.
بعد روی مبل دراز کشیدم بهش اشاره کردم تا بیاد بغلم دراز بکشه. اومد بغلم, اما هی میفتاد پایین که بهش گفتم بریم توی اتاقت. اونم بلند شد که بره اما من اونو بغلش کردم و لبشو بوسیدم اونم پاشو دوره کمرم حلقه کرد. خونشون هم تاریک بود و هم ساکت. بردمش و لبه ی تخت نشستم اونم رویزانوهاو کیرم قرار گرفته بود. همینجوری داشتیم از هم لب میگرفتیم که لباشو از لبام جدا کرد و گفت سه تا قول بهم میدی?!
منم گفتم باشه.
_1هیچوقت امیدتو از دست ندی,2تنهام نذاری, 3 منو به خاطره گذشته ببخشی. قول میدی?
_ قول میدم. محبوبه?!
_ جونم نفس?!
_ عاشقتم
_ من بیشتر. منو له خاطره گذشته میبخشی?!
_ معلومه عشقم.
با گفتنه این حرف محکم لبام رو بوسید, منهم چون تعادل نداشتم افتادم و سرم خورد به دیوار. اول یکم ناراحت شد اما بعد خندید. خندیدنش واقعا قشنگ بود. توی همون حالت که محبوبه روم بود خودمو کشیدم رو تخت و محبوبه دوباره شروع کرد به بوسیدنه من, منم لباشو با لبام گرفتم مکشون میزدم, بعد از چند لحظه زبونمو فرستادم لای لباش اونم مکش میزد بعد از اون لبامون جدا شد و ان بلند شد نشست. موهاشو براش ریختم یه طرف صورتش و اومد بلند شم که گفت
_ نه نه نه, اصلا درست درست نیست تو بیای بالا, من باید بیام پایین.
_ کی همچین قانونی گذاشته?!
_ همه میگن که باید اینجوری باشه.
_ ولی خودت میدونی که من ادم قانونمندی نیستم.
با گفتن این حرف با یه حرکت جا هامونو عوض کردم, محبوبه هم با یه جیغ کوچیک و یه خنده جوابمو داد. منم بین پاهاش قرار گرفتم و کیرمو که شق شده بود رو بینه پاهاش گذاشتم و بازی میدادم و لبامو رو لباش گذاشتم ولی دیگه نمیتونستم جلوی خودم رو بگیرم و دستم رو گذاشتم رو سینش و سینشو از روی تیشرتش میمالیدم سینه هاش سایز 70 بود و سفت سفت شده بود. لبشو از لبم جدا کردو گفت
_ میدونی چقدر منتظر این لحظه بودمو این لحظرو تو ذهنم تصور میکردم?
_ معذرت میخوام عشقم, نمیدونستم اینقدر مشتاقی
_ مشتاقم??! هروقت تنت به تنم میخورد دیونه میشدم
منم تا اینو شنیدم لبامو روی لباش گذاشتم و اروم تیشرتش رو بالا میزدم و او.هم با بالا دادن کمرش بهم کمک میکرد. وقتی تیشرتش رو دراوردم زیرش یه سوتین مشکیه اسپرت پوشیده بود که من عاشق این مدل بودم. ولی بیشتر از همه عاشق رنگ پوستش بودم. پوستش سبزست که من عاشقشم. سوتینش رو هم خیلی اروم در اوردم و کنار انداختم.
واب باورم نمیشد. دوتا سینه کوچولوی خوردنی میدیدم. لبامو اروم گذاشتم رو لباش و بوسیدم و اروم اومدم رو گردنش. محبوبه مثله یه بره مظلوم فقط نگاه میکرد. اروم گلوشو بوسیدم و رفتم سراغ سینه هاش. سینه هاش کوجیک بود و سره سینه هاش به اندازه ی یه نقطه کوچیک بود. اروم سینشو گذاشتم توی دهنو و مکش زدم. واقعا بی نظیر بود. در همین هنگام محبوبه خیلی اهسته و کشدار گفت: اهههههه
منم خیلی حال کردم.
خیلی اروم رفتم پایین و روی نافش رو اروم زبون کشیدم. اونم کمی صدای نفس هاش تغیر کرده بود. اروم پرسیدم
_ عشقم اجازه هست?
با چشماش اکی رو دادو منم دست به کار شدم و اروم شلوارک و شرتش رو کشیدم پاببن. وای خدای من , کس محبوبه بعد از این همه وقت جلوم بود. دستی به وسطش کشیدم که محبوبه تکان خفیفی خورد.
به صورتش نگاه کردم, چشماش رو بسته بود و لبه پاینش رو دندون میگرفت.
صورتم رو به کسش نزدیک کردم و بالای کسش رو بوسیدم که محبوبه گفت : امممممممممممم.
من تا اون موقع حتی از نزدیک کس هم ندیده بودم ولی شروع به خوردن کردم, زبونم رو ابتدا عمودی داخل شیار کسش بالا پایین میکردم. او هم ارام ارام ناله میکرد.من هم لبهای کسش رو از هم باز کردمو شرو به لیسیدن کردم. مزهی خاصی نمیداد فقط خیلی خیس بود بعد از چند دقیقهدیگه محبوبه علنا داشت فریاد میزد و میگفت بخور. من هم چند لیس محکم به چچلش زدم که دیدم انگار محبوبه بنزین تموم کرده اخه داشت مثله یه پاترول صدا میدادو تکون میخورد. اروم خودمو کشیدم روش و صورتشو که یوری شده بود بوسیدم و گفتم
_ خوب بود عشقم?
_ عالی بود. هیچوقت یه همچین حالی نکرده بودم. ممنونم.
ستی پلنگ