عاشقی با دختر فامیل

1398/02/12

سلام.
یادمه از 13 سالگی باهم بودیم و بخاطر فامیل بودنمون همو شناختیم. رابطمون هرچی بزرگ تر شدیم عاطفی تر میشد.تا 18 سالگی اینا کمو بیش لذت میبردیم از هم دیگه ولی خب چیز زیادیم سرمون نمیشد. گذشت 18 سالم شد تو یه تیم فوتبالی شهرستان تست دادم و قبول شدم و راهی. دور شدم از ادم و کس و کارام. رابطه مون کم کم ضعیف شد تا کلا دیگه ارتباطی باهم نداشتیم. واقعا عاشق هم بودیم ولی راهمون جدا شده بود کاملا. بعد دو سال من رباط پام پاره شد و برگشتم شهر خودمون مشغول درس خوندن و جوونی شدم. اونم ازدواج کرد و خانمی شد واسه خودش همون سال اولم یه بچه مث ماه به دنیا اورده بود. تو بعضی از مهمونیای خانوادگی میدیدیم همو. تو اینستا فالوش کردم و جواب داد. دلم براش تنگ شده بود خداییش. تو این مدت که دور بودیم از هم خیلی رابطه هارو تجربه کرده بودم و سیر بودم کلا از دختر بازی واسه پیام اولی که بهش دادم خیلی نگران بودم کار بدیم نمی خواستم بکنم فقط ازین که متاهل بود یکم حس بد داشتم. اخرش دلو زدم به دریا و پیام دادم با روی خوش جواب داد مث اینکه اونم منتظر همین روز بود. یه مدت کوتاه که حرف زدیم دو طرف واقعا تحمل نداشتیم و قرار گذاشتیم تو یه کافه دنج که ببینیم همو. اون روز یه لباس مجلسی شیک و یه عطر تلخ زدم و حسابی شیک کردم واسش اومد اونم عالی شده بود یا لااقل من اینطور میدیدمش. کلی باهم گرم گرفتیم عشق از چشام می بارید اونو نمیدونم دیگه. دستشو گرفتم و حرفای این چند سالو زدیم. از شوهرش گفت هم سن من بود باهاش خوب رفتار میکرد تنها مشکلش این بود ازین پسرای فانتزی بود که به شدت معتاد هرویین. گفتم دوسش داری با یکم طول دادن گفت هیی. دلش پیش من گیر بود مث دل خودم. حرفامون که تموم شد بلند شدیم و رفتیم دمه ماشینش بغلش کردم واقعا حس خوبی داشتیم. رفت و من انگار دوباره عاشق شدم. بعد از مدتی از شوهر حرف میزد و بحث جدایی منم نصیحتش میکردم زندگیتو ول نکن بچه داری و ازین حرفا. ولی مشکلاتشون به حدی رسید که دیگه در طول ماه یه روزم پیش هم نبودن. منم خانواده رفته بودن سفر یه دو هفته ای طول میکشید تا برگردن و خونه مام پاتوق دوستان بود. یه شب که مث همیشه قهر بود و خونه باباش بهش گفتم دوس داری یه چند روز بیای پیش من تعجب کرد از خواستم و گفت فک نکنم بشه. منم فشار نیاوردم که ناراحت نشه. فردا عصرش زنگ زد گفت همین الان می خوام بیام پیشت. منم از خدام بود و گفتم هر وقت اومدی خونه م گلم. یه ساعت بعدش جلو در بود و من راهنماییش میکردم تو. البته همراه با یه بچه. بخاطر بچه خیلی راحت نبودیم. شب اول نی نی خوابید و ما هم یه فیلم نگا کردیم و بعدش با فاصله براش جا انداختم و خوابیدیم قبول نکرد که رو تخت بخوابیم. صب با صداش بیدار شدم یه حس خیلی عالی چیزی که واقعا انرژی بهم میداد. یه صبونه مشتیم درست کرده بود که با هم خوردیم. دو روز به همین منوال گذشت تا شب سوم که خودش قبل خواب بهم گفت بریم رو تخت بخوابیم منم چشم گفتم و رفتیم. گفتم میشه بهت بگم خانومم؟؟؟ تو جواب شنیدم که صاحب اختیاری… با یه خنده ریز شیطونی رفت تو رخت و منم بعدش. نگام میکرد و حرف میزدیم رخ تو رخ. حس عاشقانه مون و یه شهوت چند ساله جداییمون بین ما موج میزد. دستای ناز و کوچیکش اومد تو ته ریش من و حرفاش ادامه داشت اصلا نمیدونستم چی داره میگه یهو لبامو بردم رو لباش حرفش قط شد و چشاش بسته. اروم همراهیم کرد. دستم رو بدن نازش شناور بود و اونم ناله های خیلی ریزش تو گوشم. گردن سفیدشو بو کردم و اروم زبونمو روش چرخوندم و اونم بدنش به جنبش در اومد دیگه تو هم قاطی شده بودیم و تو اسمونا بودیم. اروم اروم تک تک لباسای همو تو همون حالت خوابیده و با ارامش در اوردیم. از ساک و اینجور حرکتا خبری نبود چون هردومون یه شرمی تو چشامون بود بیشتر بهش چسبیدم کیر من رو شکم نازش بود با دست گرفتم و اروم سرشو که گذاشتم رو کس خیسش یواش کامل رفت داخل صدای اهش یکم بلند تر شد و منم حس شهوتم بیشتر. تو همون حالت رخ دو رخش تلمبه میزدم و چشاش بازم بسته بود و داشت لذت میبرد و منم از لذت اون به اوج رسیده بودم. شاید کلا 6 دیقه طول کشید تا ارضا شه و کاملا بی حس منم خودمو که نگه داشته بودم بعد اون ارضا شم اون لحظه رو که دیدم خودمو ول کردم و ابم با شدت پاشید توش. اتاق اروم شد فقط صدای نفسامون می اومد یه بوس اروم از روی لپای نازش کردم شرم تو چشاش عالی بود. بلند شد و رفت دسشویی پتو رم دور خودش پیچید. منم تو تنهایی به اون چیزی که از بچگی می خواستم رسیدم و عشقم حالا با من خوابید بود. این نه اول کار بود نه اخرش شاید ما بازم اینده ای باهم نداشته باشیم ولی خب زندگی همینه…❤️

نوشته: راهی شب


👍 5
👎 7
23319 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

765168
2019-05-02 20:18:47 +0430 +0430

تنها چیزی که از عشق میدونین شما فقط کردنه؟

شبیه فیلمای هالیوودی نوشتی

4 ❤️

765177
2019-05-02 20:41:19 +0430 +0430

داداش رباط پاره کنی تا یک ماه هیچ گهی نمیتونی بخوری بعد شما تا مرحله تلمبه زدن هم رفتی تو دو هفته ‎:-/‎‏ التماس اندکی کمتر جق !!!

1 ❤️

765203
2019-05-02 22:03:33 +0430 +0430

تو ربات صلیبی پاره نکردی تو ربات مغزت پاره شده که همینطوری بی کنتر انداختن داری شرو ور تلاوت میکنی . من ربات پاره کردم مینسکم پاره شده ماهیچه پام ترکیده کلا 2-3 ماه بعد جراحی با واکر تکون میخوردم بعد تو توی 2 هفته زدی توش ؟ عین بز هم این ور اون ور رفتی ؟

1 ❤️

765271
2019-05-03 11:06:20 +0430 +0430

اونجا که نوشتی شرم تو چشاش عالی بود ترکیدم از خنده…جنده خانم اومده توی خونت با ی بچه …گرفتین هر غلطی خواستین کردین اونوقت میگی شرمش عالی بود؟؟کیرم تو شرمتون

1 ❤️

765289
2019-05-03 13:16:18 +0430 +0430

تلخ بود!

0 ❤️

765303
2019-05-03 17:13:12 +0430 +0430

نظر شما چیه؟ساعت اول چلاق بودی نرفتی خواستگاری وصبر کردی ش هر که کرد بعد بخاطر هوس خودت زن شوهر دار را اغفال کردی وخیالت هم راحت زن که گرفتی ودست روزگار هم فراموش نکنی

0 ❤️

765474
2019-05-04 12:35:03 +0430 +0430
NA

چرا از عشق فقط سکسش رو یاد گرفتین؟؟؟؟؟؟؟؟

0 ❤️