عاشقیت من و رقیه

1393/09/25

سلام من اسمم رضاست تو یکی از شهرهای آذربایجان غربی زندگی میکنم تو خانواده مذهبی به دنیا آمده ام ولی خیلی شهواتی هستم از خودم بگم من 22سالمه قد177وزن74ونوه خالم 16 سالشه ما رفت آمد خانوادگی زیاد داشتیم همدیگه را زیاد میدیدیم هیج حسی به هم نداشتیم نزدیک عید بود ما میخواستیم بریم گردش کوه مامانم گفت زنگ بزن با دختر خاله ات ببین میرن من زنگ زدم گوشیو بر نداشتن گوشی باباش که انتن نمیداد مال مامانش هم خاموش بود زنداداشم گفت به موبایل رقیه زنگ بزن گفتم شمارشو ندارم گفت من دارم شماره را گفت چند باری زنگ زدم بر نداشت. اس دادم رضام بابات کار دارم بعد رو زدم برداشت ماجرا را بهش گفتم اونها هم قبول کردن با ما بیان ما داشتیم حاضر میشدیم رقیه اس داد شمارمو پاک کن منم عصبانی شدم اس دادم من شمارت رو ذخیر نکردم که پاک کنم تو چی در مورد من فک کردی.باز اس داد منظورم این نبود گذشت رفتیم کوه من زیاد محلش نذاشتم موقع غروب شد داشتیم بر می‌گشتیم خونه اخه ماشین ما سایپا بود من زنداداشم رقیه وخواهرش نشستیم پشت پتو هم کشیدیم چون هوا سرد بود ما روبه روی هم نشسته بودیم یه دفع دستش رو گذاشت رو زانوم منم یکم صبر کردم دیدم دستشو برنداشت منم دستشو گرفتم تا خونه دستمون تو دست هم بود همدیگه را نگا میکردیم اون روز تموم شد ما دیگه به هم اس میدادیم اس دادن هامون زیاد شده بود تا دیر وقت اس میدادیم دیگه عاشق هم ش شده بودیم کم کم از لب دادن بغل کردن هم حرف میزدیم تا این که عید شد ما دیگه خونه پیدا نمی شدیم هر روز خونه یه فامیل جم میشدیم یه روز مونده به سیزده بدر ما قرار گذاشتیم با دختر خاله اینا بریم سیزده رو رفتم روستا باغ دایم من یه پسر دایی داشتم که نامزد بود من ماجرا را بهش گفتم گفتم یه جای خلوت پیدا کن شک نکنن گفت باشه ما یکم فوتبال بازی کردیم بعد نهار خوردیم پسر دایم با نامزدش داشت میرفت. کوه نامزدش به رقیه گفت تو هم بیا با هم رفتن منم یکم بعد اونا رفتم رفتیم اون طرف کوه یه دره بود که از هیچ جا دبده نمیشد به پسردایم گفتم شما ایجا راجا باشین ما میریم اونطرف ما رفتیم اونطرف نشستیم داشتیم با هم حرف میزدیم ون ددستشو گرفتم گفتم خیلی دوست دارم لبم رو بردم جلو چسباندم رو لباش یه 5دقیقه از هم لب گرفتیم آروم دستمو بردم طرف سینش خیلی کوچیک بودن مالیدم خیلی حال میداد رفتم سراغ گردنش انقدر خوردم دیگه خودش گفت بسه دراز کشیدیم یکی دو ساعت بغل هم بودیم همه جاشو لیسیدم بعد پسر دایم اس داد دیره نگران میشن پاشیدم رفتیم از اون روز زندگی عاشقآنه ما شروع شد الان هم خیلی دوسش دارم. ببخشید اگه زیاد سکسی نبود.

نوشته: رضا


👍 0
👎 0
30654 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

447476
2014-12-16 04:25:30 +0330 +0330

اوووووووووووول

0 ❤️

447477
2014-12-16 05:36:29 +0330 +0330
NA

kiram to mokh jaghid konan kiri einb masalan dastan sexy bod
akhe kiram to rahem nanat nanevis kiri
heif on dard zayemani ke nanat be khatere to keshid

0 ❤️

447478
2014-12-16 05:41:46 +0330 +0330

این کجاش سکسی بود کسمغز؟!!
حیفه وقتی که واسه اراجیفت تلف کردم

0 ❤️

447479
2014-12-16 06:11:41 +0330 +0330
NA

سکسی نبود ولی برای اینده خوبه

0 ❤️

447480
2014-12-16 17:09:55 +0330 +0330
NA

همین که سوزه جق پیدا کردی. جای امیدواری داره.

0 ❤️

447481
2014-12-16 22:46:30 +0330 +0330
NA

کس کش اگه دوسش داری چرا میای داستانتون رو اینجا میگی؟؟؟.ریدم به عشق خرکیت. aggressive

0 ❤️

447482
2014-12-17 02:45:24 +0330 +0330
NA

افتضاحب بود

0 ❤️

447483
2014-12-17 05:35:40 +0330 +0330
NA

کس کش بیسواد… شهواتی؟؟؟
خخخ
ریدم تو جق زدنت…

0 ❤️

447484
2014-12-18 01:26:27 +0330 +0330

دستش به کیرش بود شما ببخشد …:D

0 ❤️

447485
2014-12-18 04:10:24 +0330 +0330
NA

تا هم اينجا خوندم:شهواتی هستم خخخخخخخخ
رقيه؟؟؟؟دفعه بعد با سكينه و هاجر و خديجه و گلنسا و گلابتون و كلثوم هم بنويس!

0 ❤️