عاطفه

1396/06/17

سلام و درود
امیرعلی داستانو مینویسه ممنون برای نگاه مهربونتون
وقتی شمارمو زد تو گوشیش به تنها چیزی فکر نمیکردم این بود که شهرستان زندگی کنه!!
وقتی از شمال برگشتم تا دو روز ازش خبری نداشتم تا اینکه روز سوم زنگ زد و بعد از احوال پرسی یکم شوخی کردیم و خلاصه میتونم بگم خیلی دوس داشتم ببینمش ولی با شنیدن اینکه شهرستان زندگی میکنه انگار اب سرد ریختن رو اتیش…،یکم شل شدم که گفت ما بدرد هم نمیخوریم که احساس کردم حداقل برای یکبار میشه دوس داره هرجور شده تجربه کنه .
از استایلش خوشم اومده بود و منم دلم میخاست حداقل تایمیرو که میشه باهم بودو تجربه کنیم
بعد از چن روز صحبت کردن گفت دوست داره همدیگرو ببینیم و این فاصله اذیتش میکنه حتی خودمم باور نمیکردم بعد گذشتن چند روز از رابطمون یکی بغض طوری صحبت کنه حرارتمو بیشتر میکرد و التهاب خاصی به قلبم میداد که دوسش داشتم…
فردا صبح رفتم ترمینال ازادی بلیط گرفتم راهی شدم خودم باورم نمی شد که انقد زود داره اتفاق میفته من با اکثره کسایی که بودم سکسی صحبت میکردیم ولی واقعا انتظار نداشتم انقد زود …
بگذریم سوار اتوبوس شدم با ی نگاه اجمالی تا ته اتوبوس رفتم که تقریبا همه دانشجو بودن که اگه بخام پا نمیدادن چرت گفتم …
کنارم ی اقایی نشسته بود که از همون اول وقتی چایی تعارف کرد و با لحن دوستانه و گرم تشکر کردم و چاییرو قبول کردم انگار شد شروع گپو گفت ما تا مقصد که تقریبا وسطای مسیر بودیم که گفت استاد دانشگاه هستش و تو اون شهر اموزشگاهم دارن
رسیدیم مقصد وقتی داشتم خدافزی میکردم کلی اصرار که کارت تموم شد حتما ی تایم کوتاهی باهم باشیم که اولش واقعا نمیدونستم چی جواب بدم چون نمیدونستم چقد کناره عاطفه هستم خلاصه ازم قول ناهار گرفت و خدافزی کردیم
تاکسی گرفتم و راهی شدم سمت خونشون که وقتی تو مسیر بودم زنگ زدم گفت برنامش کنسل شده نمیتونم بگم چ حالی شدم چون به هیچ وجه از کاری که نتیجه نداشته باشه خوشم نمیاد تو همین گیرودار بودم که گفت عزیزم بخدا مامان امروز نرفته بوتیک منم میدونستم دروغ نمیگه چون واقعا احساس میکردم خودش بیشتر از من ناراحت شده گفتم اکی مشکلی نداره میتونیم همدیگرو بیرون ببینیم گفت بیرون نمیتونه باید برم بوتیکشون که چون قبلن گفته بود باباش تو شورای شهره و اونجا میشناسنشون قابل درک بود
تو فاصله ای که گفت اماده میشه تا بیاد رفتم یکم تو پیاده رو قدم زدم شاپارو نگاه کردم ی حال باحالی بود دیدن مغازه ها با اجناسو دکرورای سنتی و البته اینکه حسابی باهم گرم برخورد میکردن واقعا میتونم بگم بعد از گذشتن یک ساعت احساس غریبه بودن نداشتم…
داشتم سیگار میکشیدم که دیدم روبرروم داره از طرف دیگه ی خیابون میره سمت پاساژ واقعا از سلیقه ی خودم لذت میبردم وقتی میدیدم هر کی نگاهش میکنه دستو پاش شل میشه بهش زنگ زدم گفت کجایی گفتم نزدیک پاساژ شما کجایی گفت رسیده پاساژ ده دقیقه دیگه برم ط دوم…
سیگارم تقریبا تموم شده بود که اروم شرو کردم قدم زدن به سمت پاساژ تقریبا ساعت دهو نیم اینطورا بود وقتی رفتم تو با ی نگاه اجمالی متوجه شدم اکثره شاپا لباس مجلسی میفروشن کسایی که تو پاساژ کار میکنن میدونن پاساژ اول صبح خیلی خلوته و فروشنده ها ی برق خاصی تو چشاشون هست برا سکس صبحگاهی اینو وقتی جلو اسانسور وایساده بودم و چنتا دختر زل زده بودن متوجه شدم…
واقعا قلبم داشت تاپو توپ میکرد تا برسم به بوتیکش …وقتی رسیدم هر چقد من استرس داشتم دیدم اون اروم و ریلکس داره مغازشو مرتب میکنه چون گفته بود که چون خونه حوصلش سر میره مغازه و نحوه ی استایلی که داشت راحت میشد متوجه شد که کاسبیرو بلده…
با سلام اروم نگاهش برگشت به سمت من که گل انداختن گونه هاش باعث شد احساس ارامش بیشتری داشته باشم که خودمم باورم نمیشد وسط مغازه لباشو ببوسم …
چون بوتیک زنونه بود زیاد صورت جالبی نداشت که تو چشم باشم بخاطره همین وقتی داشتیم با هم حرف میزدیم من صندلیرو تقریبا بردم پشت رگال اونم داشت صحبت میکرد از اینکه دلش تنگ شده بوده و چقد دوس داشت زودتر همدیگر ببینیم همینطور که داشت حرف میزد یهو رشته کلامو گرفتمو گفتم عزیزم اگه امکانش هست من لباسمو عوض کنم که گفت مشکلی نداره رفتم تو پرو درو بستم ولی قفل نکردم لباسمو از تو بگ دراوردم که بپوشم دیدم در باز شده زل زده بهم داره نگاه میکنه که دستام تو استین گیر کردو نگاهم به نگاهش دوخته شد که طاقت نیاورد اونم بغلم کرد لبامو بوسید یکم از هم لب گرفتیم گفت لباسمو نپوشم تا درو از پشت ببنده بیاد ی حس بدی داشتم که انگار متوجه شد گفت زد میزنه به همسایشون باهاش هماهنگ میکنه که اگه تعزیرات اومدن خبر بده دوستانی که مغازه داشتن میدونن که تعذیرات بابته این قضایا خیلی حساسه و ساعت اومدنشون اصلن مشخص نیست که هر چقد که من استرس داشتم اون عین خیالش نبود چون بنظرم اماره کل پاساژو داشت خلاصه دکمه های پیرهنم باز بودو تکیه داده بودم به دیواره روبرو ایینه اومد تو دوباره شرو کرد لب گرفتن ازم که اینبار خیلی شدیدتر لبمو میگرفت گاهی وسطاش وقتی دستم میرفت رو سینه هاش گردنمو میک میزد نمیدونم تایم چطور میگذشت ولی بعد چن مین عشقبازی دستم از پشت رفت تو شلوارش که چون پشتش به ایینه بود و میدیدم دستم رو اون باسن خوشگل داره وول میخوره بیشتر حشری میشدم واقعا باسنش جذاب بود و استایل کمرش چون باریک بود بیشتر سکسی جلوه میداد وقتی انگشت وسطیم رفت رو کسش دیوانه وار داشت لب میگرفت کم کم دستش رفت پایین به سمت شلوارمو زیپشو باز کردو کیرمو گرفت دستش انتظار داشتم بخوره ولی وقتی دیدم مایل نیست نگام افتاد به نگاهش که احساس کردم فقط دوست داره بکنم شلوارشو کشیدم پایین گذاشتم لای پاهاش میخاستم لب بگیرم که خودش شورتشو کشید پایین کیرمو گذاشت لای پاهاش همینطور داشتیم عشق بازی میکردیم گفتم اپنی گفت ن از پشت بکن برگشت خودشو چسبوند بهم تو ایینه تو چشاش میخوندم که واقعا داره لذت میبره یکم تف زدم به کیرم اروم ارووم داشتم با سوراخ کونش بازی میکردم که داشت روانی میشد دستاشو گذاشت رو ایینه خم شد بعد از یکم تقلا کردن کیرمو تا نصفه کردم تو کونش که احساس کردم اگه ایینرو میشد جویید حتما اینکارو میکرد چن دقیقه ای کیرمو تا نصفه میکردم تو کونش درمیاوردم که کم کم جا باز کردو میتونستم کیرمو تا ته بکنم تو خیلی برام لذت داشت که ی جی اف ناب دارم و اینکه واقعا خوب همکاری میکنه احساس میکردم هر چقد رو ریتم تملبه میزنم بیشتر حال میکنه صداش دیونش میکرد مخصوصا وقتی سینه هاشو میمالیدم ی مقدار که شدیدتر تلمبه زدم احساس کردم اون حداقل چند باری ارضا شده چون داشت به ناتوانی میرسید چندباری تلمبه زدنو شدیدتر ادامه دادم که داشت ابم میومد که متاسفانه تا میخاستم بکشم بیرون هم رو بدن اون ریخت هم رو پیرهنم اولش جفتمون هنگ کردیم از اینکه ازم خیلی منی اومد بعد کلی خندمون گرفت از اینکه تو پرو سکس کردیم یکم لب گرفتیمو از پرو اومدیم حالم خیلی خوب بود برعکس خیلیا که بیحال میشن ازم پرسید چطور بود گفتم کم نظیر که از حرفم لذت بردو با کلمه دوست دارم کاملش کرد …مرسی از همه و طبق روال ایرانیا ببخشید اگه طولانی بود

نوشته: امیرعلی


👍 3
👎 4
2227 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

650698
2017-09-08 21:44:15 +0430 +0430

عالی بود امیرعلی، بالاخره دست خالی برنگشتی خونه خخخخ،، لایک اول

0 ❤️

650721
2017-09-08 22:02:41 +0430 +0430

جقنورد نظر میده :
توی شاپ بودین که از بگ لباس در آوردی؟؟ مثلا خواستی چندتا کلمه ی انگلیسی بگی که بفهمونی خیلی با کلاسی؟؟
راستی اجمالی کی بودی تو؟ 🙄
دو خطشو میخواست مثل داستان نویس ها خیلی هنری بگه و فضا سازی کنه ، دوخطشو میخواست ادای لاکچری ها رو در بیاره و خارجی میگفت…خلاصه همه رو با هم قاطی کرد و قیمه ها رو ریخت تو ماست ها دیگه ?
از همینجا که سیت کردم ، از توی لگم،پنیسمو حوالت میکنم جوری که تستیکلام از دهانت بیاد بیرون که دیگه انگلیسی صحبت نکنی و فکر کنی با کلاسی 🙄

5 ❤️

650742
2017-09-08 22:38:10 +0430 +0430
NA

به نظر من ینفر تو اطاق پرو اینجوری کونش گذاشته و ریخته رو پیرهن و بدنش حالا که داشته با یادش جق میزده گفته بزار یکم واسه بروبچ شهوانی هم چسی بیام که اره من کونی نیستم بلکه کون کنم

3 ❤️

650764
2017-09-08 23:03:54 +0430 +0430

تا خدافزي خوندم ، كمال اطلاعات و بار علمي رو ميرسوند در حد سواد من نبود

2 ❤️

650780
2017-09-08 23:54:22 +0430 +0430

کسکش تو شمال کردنت
تو اتوبوس استاد دانشگاه کردت
تو پرو لباس کردنت
تو آسانسور پاساژ کردنت
ما همه که خر نفهمیدیم
برو عموجان سر درس و مشقت

1 ❤️

650781
2017-09-08 23:55:46 +0430 +0430

کیر تمام فروشنده های شاپا بصورت اجمالی تو کیونت… راستی شرتتم گذاشتن تو بگ… یادت باشه ببری با خودت 🙄

0 ❤️

650792
2017-09-09 00:42:33 +0430 +0430
NA

چه بکن بکنی تومملکت راه افتاده؟

1 ❤️

650795
2017-09-09 01:29:45 +0430 +0430

زئوس دادا پستا تلگرامو اسکی میکنن
کامنت که ارزش اسکی نداره
۳س کلا

4 ❤️

650796
2017-09-09 01:37:36 +0430 +0430

از گفتن شاپ چه حسی داری؟
الان حس شاخ بودن داری جنتلمن؟

یعنی ریدی به خودت اقای شاخ
انقدر دربدر کصی که سوار اتوبوس شدی
رفتی یه شهر دیگه؟
تو اتاق پرو هم زرتی کارت شده
خروس زود انزال
شاپ شاپ
برو درتو بذار شُشی
یارو که تو اتوبوس چایی بهت داده گوجه باز بوده
تو هم انقد کص پریشون بودی که نفهمیدی

1 ❤️

650797
2017-09-09 01:39:53 +0430 +0430

معذرت میخوام زئوس جون
اشتباه اسم تو رو نوشتم
حرفم با کسی دیگه بود
رفتم خصوصی بش گفتم
شرمنده،ببخش

2 ❤️

650807
2017-09-09 03:39:18 +0430 +0430

دلکم دلبرکم چی مالوندی درکم کیرکم تو داستانکت

1 ❤️

650893
2017-09-09 17:18:11 +0430 +0430

کی‌رم‌تو استایلت

1 ❤️

651050
2017-09-10 10:49:33 +0430 +0430

صبح ها پاساژ خلوته و فروشنده ها برق خاصی تو نگاهشون هست برای سکس صبحگاهی ؟؟؟؟؟؟؟
من چی بگم ؟؟؟؟زبان قاصره …
حالا اون استاد چرا برای ناهار دعوتت کرد بماند …

0 ❤️

651077
2017-09-10 14:46:51 +0430 +0430

فعالیت کونیا چقدر زیاد شده…شمال داده ترمینال داده توی اتوبوس انقد خوب داده که طرف برا ناهارم دعوتش کرده…انقد تابلو بوده فروشنده های پاساژ (بعید میدونم زن بوده باشن) سر صب که سگم سکس نمیکنه هوس سکس کردن باش…رفته بوتیک اشتباهیی باباش و مسوولای شورای شهرشون اونجا بودن اونجام داده تعزیراتم اومده دیده گرفته کرده…احیانا الان داشتی مینوشتی نمیدادی?

0 ❤️

651154
2017-09-10 21:09:45 +0430 +0430

لاشی کمتر جق بزن

0 ❤️

651345
2017-09-11 17:08:55 +0430 +0430

بول شیت

0 ❤️

651352
2017-09-11 18:33:55 +0430 +0430

داستانت چرت بود عمو

0 ❤️