سلام به همه بچهای شهوانی،میخوام یکی ازبهترین خاطره ی زندگیموبراتون بنویسم.اسمه من محسنه 23سالمه،واین موضوع برای تقریبا10ماه پیشه که من تازه ازخدمت مقدس سربازی خلاص شده بودم،نزدیکای هشت روزخونه بودم بعدبااسرارزیاده برادرم که ازم همش یه سال ازم بزرگتربود،اسمشم سعیده،سعید قفل کرده بودبه من که بیام پیشش که باهم کارکنیم،اون توی بازارکارمیکردیه مغازه اجاره کرده بود.کارش پوشاک اسپرت مردونه بودبه منم گفته بیادمه مغازه وایسافروشندگی کن،منم اصلاتجربه توی اینکارنداشتم،ولی بازبونم مارروازسوراخش میکشم بیرون،گفتم باشه،خلاصه بعده چندوقت قلقه کار اومد دستم،فکرکنم پنجشنبه بودداداشم سعید رفت بیرون ناهاربگیره منم توی مغازه داشتم کوس موش چال میکردم بعد دوتادخترخانوم داف اومدن توبعدش. ی پسره هم باهاشون اومد داخل،خلاصه پسره ی شلوارجین خریدوموقعی داشت شلواروپروف میکردیکی ازاون دخترارفتش پیش پسره داشت صحبت میکرد،این یکی دختره هم کلا رفته بود تونخ من.دیدم خیلی بد نگاه میکنه رفتم سمتشو مخشوکارگرفتم،کارت مغازه رو دادم بهشو اونم ازخداخواسته کارتو از دستم قاپید،که پشتش شمارمو نوشته بودم،خواستن برن همونجا میس انداخت،خلاصه من خوشم اومده بود اسمش عاطفه بود2سال ازخودم کوچیکتر بود فقط دوست داشتم بکنمش…
7 ماه رفتم تومخش تیریپ ازدواج برداشتیم تاحدی که من رفتم بامادرش صحبت کردم،اخلاقشم طوری بودکه زیاد راه نمیداد،رابطمون خیلی باهم خوب بودحتی من بعضی موقها میرفتم خونشون،بعدازاین رابطه خشک دیگه خسته شده بودم تصمیم گرفتم همه چیروبهش بگم،یه روزدمه پارک باهاش قرارگذاشتم بهش گفتم توبه من توجه نمیکنیوازاین جورچیزا،اونم گریش گرفتورفت،خلاصه داشتم ازهمونجامیرفتم سرکار،،که عاطفه دوساعت بعدازاون قضیه که نگذشته بودزنگ زد،گفت نمیتونم ازت بگذرم،باشه،منم که توی کونم عروسی بوددودقیقه دیگش باهاش قرارگذاشتم بردمش خونه مادربزرگم که طبقه بالاش،خلاصله باکلی مکافات رفتیم طبقه بالا بعدعاطفه روبغلش کردم دستاش سردبودنگاش کردم اروم لبموبه لباش نزدیک کردم که. گفت قول میدی همیشه باهام باشی؟گفتم اره این چه حرفیه عزیزمووونذاشت حرفم تموم.شه خودش جلوترلب دادیکی دودقیقه گذشت احساسش قیرقابل توصیفه اروم اروم تمام لباساشودراوردم به غیرازشرتشو،خجالت کشیدبعدش خودم درعرض یک ثانیه لخت شدم خوابوندمش روتختوافتادم روش شروع کردم کنارگردنشوخوردم دستموگذاشتم رو کوسش میمالیدم،ازش یه لب دیگه گرفتمورفتم سینهاشوکه مثل دوتاپرتغال بودمیک زدم اه و نالش دراومده،ی دفعه دیدم دستم که روکسش بودخیس شده فهمیدم ارضاشده،شرتشودراوردموداشتم دیونه میشدم بی اختیارکوسشولیس زدم ،اولین بارم بودکوس میخوردم،ولی خیلی حال دادمزه خوبی داشت،نالهش داشت بلندمیشد میترسیدم به گابرم خیلی بیجنبه بازی درمیووردبهش گفتم نوبته توعه کیرموگذاشتم روصورتش دیدم رنگش سفیدشدگفت زیادنمیخورماا،گفتم باشه کیرمن 17سانته،یه چیزه کلاسیک ،،خلاصه خوردنش تموم شد زیرشکمش یه بالش گذاشتم کونش اومدبالا،سوراخ صورتی رنگه کونش مثله غنچه زد بیرون بهم محسن تروخدامواظب باش،گفتم عشقه من چیزیت نمیشه نترس!تف انداختم سرکیرم گذاشتمش دمه سوراخش اروم فشاردادم سوراخش خیلی تنگ بودکله کیرم قرمزشده بودرفت برام ازتوی کیفش یه کرم بهم دادمنم خالیش کردم روکیرم،کلشوگذاشتم دمه سوراخش فشاردادم سرش رفت تودیدم صدای نفس کشیدنش زیادشد،ی خورده که گذشت ی فشاردیگه دادم 3سانت دیگش رفت لباشوبهم بست توی خودش دادکشیددستموگرفت،بهش گفتم اگه دردداشت دستموفشاربده،منم تادسته اروم فروکردم چندلحظه صبرکردم جابازکنه بعدشروع کردم تلمبه زدم اونم کم کم داشت حال میکردحدود20دقیقه کردمش ابم اومدخالیش کردم توکونش،کلی حال کرد،خلاصه زودجمع وجورکردیم ازخونه زدیم بیرون،بعدهابازم سکس کردم باهاش،الانم داره دانشگاه میره.بهم گفت ترم دومش تموم شد برم خواستگاریش،منم تودلم گفتم وایسا الان میام!تاجایی که میشدباجزییات گفتم فقط ببخشیدکه طولانی شد،نظربدید
نوشته: mohsentp89
احسان هات میفرماید:
بند اول رو خوندم کلیشه ای بود ادامه ندادم
داداشم. اسرار کرد. البته اصرار
احتمالاً اضافه خدمت خوردی. داری پرت و پلا میگی
نادرس سوزمانی
این جریان احسات هات چسه که فقط میگه تا کجای داستان رو خوندم! خب به بقیه چه که تا کجا خوندی! البته مطمینم و قسم میخورم که کلمه به کلمه داستان رو میخونی و حفظ میکنی! حالا اینم یه جورشه! از جمله میفرماید هم معلومه که عقده خود کم بینی شدید داره! بهتره به روانپزشک مراجعه بفرماید!
از دو نظر اخیر بسیار بسیار متچاکرم=متشکرم+چاکرم
احسان به کیر BOKHORESH و تخم چپ و راست من که داستانارو نمیخونی.
مرتیکه داستان به این قشنگی نوشته.
دیوث فکر میکنه معلم ادبیاته ، کلیشه ای بود نخوندم…
به تخم چپ تمااااام بچه های شهوانی…
عنوان داستانت با چیزی که گفتی،ارتباطی نداره !
واقعا خیلی نفهمی اگه نگیریش
یا از اول قول نمیدادی
یا مرد باش و قولتو عملی کن
کیر تو روح ادم حرومزاده ای که بخواد یکیو اینجوری گول بزنه
خیلی مادر سگی
عجب پس نمیخوای بگیریش اشکال نداره منم مادرتو همین جور گول زدم البته کیرمو خورد با تخمام
“،ی دفعه دیدم دستم که روکسش بودخیس شده فهمیدم ارضاشده،”
نمی دونم چرا تو همه این داستانا، این کسه زود خیس میشه؟
یا خاصیت کسه یا توهم کس ندیده هاست؟
خیلی بیخود بود، این اصن داستان نداشت. آخرشم ک دیگه خودت گفتی چقد نامرد و دودره بازی.
تو که جزئياتشو گفتي! خب اينم ميگفتي کيرت عني شد يا نشد آخرش؟!!! ديوث
(اخلاقشم طوری بودکه زیاد راه نمیداد،رابطمون خیلی باهم خوب بودحتی من بعضی موقها میرفتم خونشون،بعدازاین رابطه خشک دیگه خسته شده بودم) :)) وااااای سرگیجه گرفتم بلاخره را نمیداد یا خونشون رفتی ؟؟؟؟؟مجلوق
واسه چی این دخترای تو داستانا تا بهشون دست میزنی ارضا میشن ؟؟؟:))) شانسه دگ
خیلی عقده ای هستی که به خاطر سکس کسیو گول زدی
دگ ام ننویس
دروغ یا راست بودن داستان مهم نیست مهم اینه که نباید به بهانه ازدواج با کسی ازش سو استفاده کنی این خوب نیست ارزشت را بردی زیر سوال
جمله ی : کیرمن 17سانته،یه چیزه کلاسیک
باحال بود کلاسیک رو خوب اومدی i-m_so_happy
az samime qalb vasat motasefam k fk mikoni eftekhare yekio gol bezani… to faqat nari mard nisti
عزیزم داستان تخمتی رو نوشتی که بگی حروم زاده و مادر به خطا هستی !؟ خواستی بگی بابات نون کوس کشی ننت رو آورده سر سفرت یا خواستی بگی انتقام کون پرپر خواهرت رو از عاطفه گرفتی !! آخه کونی دستفروش دختری که تو کیفش کرم واسه کون دادن آورده لنگ وعده تخمی تو میمونه ! فقط خواستی بگی به هیکل و حرف تو نسل و جنست باید شاشید ؟ رید توی اون دلت !؟
خاک تو سرت گاه داستانت دروغه که هیچ اگه نه برو بگیر دختر بدبخت خاک بر سر بی شعور عمه ننه dash1
وای وای چه بی ادب shok