سلام ب همه دوستای گل شهوانی خوبین امیدوارم همیشه خوش و خرم کیراتون شق کوساتون پر اب این داستان مال دوسال پیشه وقتی 22 سالم بود با ی دختری ب ایم مهتاب دوست شده بودم روزامون یا تو پارکا می گذشت یا تو دور دور رفتار مهتاب کمی مشکوک بود چشاش دو دو میزد کنجکاو شدم ی مدت زاغ سیاشو چوب زدم دیدم بله بابا غیر من با کسی دیگه ام هست هر چقدم بش می گفتم گردن نمی گرفت و کتمان می کرد ی اخلاق خیلی بدی داشت این بیشور ک شدیدا اهن پرست بود یعنی حاضر بود بخاطر ماشین حتی ابروشم ب باد بده رفتارش عجیب تر بود ی مدت دیگه زاغشو زدم و از خیانتش مطمئن شدم ی رفیق صمیمی دارم ب اسم رضا ک از بچگی باهم دوست بودیم وضعشونم واقعا عالیه حوالی خرداد بود شماره مهتابو دادم ب رضا باهم رفتیم جلو مدرسشون امتحانشون ک تموم شد خودشم نشونش دادم مهتاب سوم دبیرستان بود گفتم رضا هرکاری می تونی بکن من حالشو باید بگیرم ک رضا ب واسطه جنسیس قرمز رنگش بعد دو روز مخشو زده بود ی مدت باهم گشتن و دور دور خرید تا اعتماد مهتاب کاملا جلب بشه اواسط تیر ماه بود ک رضا بهم گفت اگه می خوای حالشو بگیری وقتشه فردا قرار دارم باهاش خونه باغ مهتابم ب اسم کلاس گیتار زده بود بیرون و کلاس و پیچونده بود که با رضا برن خونه باغ حاضر شدم ی قرصم خوردم حرکت کردم سمت خونه باغ یه ساعت زودتر از اونا رسیده بودم و تو ی اتاق قایم شده بودم ک بالاخره اقا رضا و مهتاب رسیدن اومدن داخل مهتاب قبل رضا اومد تو خونه رضام پشت سرش همین ک اومدن داخل از اتاق اومدم بیرون وایسادم جلوش به به مهتاب خانوم اینجا کجا شما کجا ؟ اینجا چ غلطی می کنی کوپ کرده بود زبونش بند اومده بود سرشو انداخت پایین عصبی بودم یکی زدم تو گوشش گفتم اینجا چ غلطی می کنی ک اروم گفت ببخشید منم گفتم بله حتما می بخشم دستشو گرفتم بردم تو اتاق داشتم لباساشو می کندم ک تقلا می کرد شدید رضا ی چاقو گذاشت زیر گلوش و گفت اگه می خوای زنده بمونی باید دختر خوبی باشی حله ؟
لباساشو کندم کلا فقط ی شورت صورتی پاش موند دستاشم با شال خودش از پشت بستم شلوارامونو کشیدیم پایین و رضا کیرشو گرفت جلو دهن این جنده ک سرشو برگردوند رضا محکم موهاشو کشید گفت می خوری یا بزور بچپونم تو حلقت ک دهنشو وا کرد و رضا کیرشو تا دسته کرد تو حلقش چند دیقه ای براش ساک زد ک رضا بلندش کرد دستشو گرفت برد سمت تخت خودش دراز کشید رو تخت مهتابم دولا کرد رو خودش طوری ک پاهاش رو زمین بود خودش از کمر خم شده بود و ساک میزد پوزیشن جالبی بود دیدم کونش قلمبه شده خودنمایی می کنه رفتم جلو تر سوراخش تنگ تنگ بود تنگیشو ک دیدم خوشحال شدم ک شدیدا می خواد زجر بکشه ی تف انداختم رو سوراخش و کله کیرمو بزور کردم تو کونش ی جیغی کشید ک گوشام پنج دیقه سوت می کشید خواست بره جلو ک کیرم دربیاد از کونش محکم از کمرش گرفتم رضام دستاشو گذاشت رو شونه هاش ک نتونه تکون بخوره محکم کمرشو چسبیدم و همه کیرمو تا دسته کردم تو کونش صبر نکردم جا باز کنه همونجوری شروع کردم ب تلمبه صدای جیغ فضای اتاق ک هیچ فضای کل باغ رو پر کرده بود چند دیقه ای تلمبه زدم ابم داشت میومد کشیدم بیرون موهاشو گرفتم سرشو بر گردوندم و همه ابمو خالی کردم تو دهنش و مجبورش کردم قورتش بده نوبت رضا بود رضام اومد تو همون پوزیشن ی تف انداخت در سوراخش و کیرشو تا ته کرد تو کونش مثل وحشیا کونشو پاره می کرد سینه هاشو چنگ میزد مهتابم از عمق وجودش جیغ می کشید رضام داشت ارضا میشد کیرشو کشید بیرون و کرد تو دهن مهتاب و مجبورش کرد ابشو قورت بده تو این مدت ک رضا داشت کون مهتابو جر میداد کیر منم تو دهنش بازم شق شده بود پاشدم ب پشت خوابوندمش رو تخت پاهاشو انداختم رو دوشم و بدون تف تا ته کردم تو کونش چشاش از حدقه زده بود بیرون درد می کشید و این برا من لذت بخش بود باید یاد می گرفت تاوان خیانت چیه نزدیک پنج دیقه تلمبه زدم وحشیانه ابم اومد و همشو خالی کردم تو کونش کشیدم بیرون گفتم پاشو گم شو خودتو تمیز کن تا خونه رو ب گند نکشیدی نمی تونست راه بره کونش ب قطر ی تخم مرغ وا شده بود پاهشو نمی تونست بچسبونه بهم بزور رفت تو دسشویی خودشو تمیز کرد منم رو تخت دراز کشیده بودم و ی سیگار روشن کرده بودم ک اومد لباساشو بپوشه شرتشو گرفتم با سیگار سوراخ کردم ی قسمتشو گفتم نشونه برات میذارم تا هیچ وقت یادت نره مجازات خیانت چیه لباساشو پوشید و سوار ماشین کردمش تا سر جاده بردمش و از اونجا ولش کردم ک برگرده خونشون از ماشین ک پیاده شد مثل پنگوئن راه می رفت اون رفت منم گرد کردم اومدم سمت خونه باغ ک با رضا برگردیم خونه اونروز واقعا لذت بخش ترین روز عمرم بود زیرم ک جیغ می کشید دلم خنک می شد لذت میبرد . از کاریم ک کردم اصلا پشیمون نیستم اصلا همه خیانت کارارو اینجوری کرد ک درس عبرت بشن واس بقیه ممنون ک داستانمو خوندین عزیزان و من چیزی غیر از حقیقت ننوشتم پس لطفا با الفاظ رکیک شخصیت خودتونو پایین نیارین
دوستون دارم تو دلیا
نوشته: امین تب
دوس دخترت گفت بیا بریم باغ اونجا دوس پسرش کونت گذاشته الان اومدی اینو نوشتی؟؟
جنسیس و خونه باغ با تجاوز دم از حقیقت هم میزنی بعدش ادای باشخصیت ها رو در میاری …لایق هیچ فوشی نیستی
سایتان عزیزم دارم مینویسم یکی دیگه برای همین کم کامنت میزارم اگر تموم بشه فرداشب میاد رو سایت.
چقدر آشنا بود
يادمه يه پيتزا هم گرفته بود بعد آورد خوردين
عه؟
به قول يكي از كاربرا لايق هيچ فحشي نيستي
بدبخت تو مريضي
ميفهمي مريض يعني چي؟
اون دختر هرگوهي خورده بود توكه ميدونستي اهن پرسته به قول خودت خب نگهش ميداشتي
ميخواستي بكني ماشين همين يارو رفيقتو برميداشتي ميكرديش.
تجاوز اخههه؟
واقا ايران داره از بين ميره
حاشی دیده بودم باسیگار روکون طرف علامت بزارن ونشون،اما ندیدم شرت طرفو باسیگار سوراخ کنن و نشون بزارن
یادت رفت بنویسی چه وقتی بالاخره دستش راباز کردی؟ جنسیس و ماشینای دیگه به قول خودت آهنها از عرض تو کون تو و رضا. بردنتون باغ ترتیبتون را دادن خاطره اش را به نام یکی دیگه سند میزنی مجلوق؟
کاره خوبی نکردی. چون گفتی فحش ندادم. زمین گرده میچرخه برات
کار به داستانت ندارم ولی منم یه دوست دختر داشتم اسمش آسیه بود ، عین مهتاب قصه و مچش رو هم گرفتم ولی هرگز به زور نکردمش در حالی که خیلی میتونستم اذیتش کنم!!!
من یه دوست دختر داشتم کلی ازش عکس سکسی داشتم الانم دارم بهم خیانت کرد منم فهمیدم خودشم دونست که من فهمیدم ولی میتونستم بواسطه عکسها هر بلایی دلم خواست سرش بیارم ولی واگذاشتم به اینکه سرنوشت باهاش چیکار میکنه که چنان بلایی سرش اومد که واقعا از ته دل دلخور شدم خواهرش به قتل رسید خودش بارها بازیچه انواع اقسام ادمها شد دنیا دار مکافاته سر خودتم میاد
اه اه حالم به هم خورد!!! مرتیکه خر همچین میگه خیانت مث اینکه زنش بوده!!! خیانتو تو کردی با اون رفیقت که خدایی جندهس سیبار!
به طرف تجاوز کردین اومدین اینجا از دلاوریهاتون! مینویسین!
دوس داشتم دو تا از بچههای کورد جفتتونو ببرن خونهباغ تا هم بهتون خوش بگذره!!! و هم بدونید که دوتا لاشی بیشتر نیستید!!
الاغ پشمالو تو چه به داستانک گفتن
باز قسط کونت را ندادی این طور می رینی
هر الاغی برای ما شده نویسنده
فعلأ برج آزادی در این دهه فجر توکونت
پس گذر تو هم به باغ اکبر اقا افتاده ببینم رضا بابتت کمیسیون هم گرفت یا همینجوری رفاقتی تورو کادو داد؟؟