سلام به همه ی دوستان.
من به سختی تونستم با فیلتر شکن تونستم به این سایت وارد شوم و وقتی دیدم همتون خاطرات سکستون رو نوشتید من هم خواستم بنویسم.
من عاشق دختر عمم بودم و هی دیدش میزدم البته اون یه بوهایی برده بود .خیلی رون های خوشگلی داشت من بعضی وقتا به یادش همین الان هم جلق میزنم. خود دخترعمم دندش می خارید و فکر کنم اون موقع میدونست که بهش نظر دارم چون با تاپ و شلوار تنگ میومد جلوم من که از ترس 4 داداشش اصلا ادم حسابش نمی کردم مگه اینکه یه وقتایی تنها بودیم و با هم حرف میزدیم. من همینطور تو فکرش بودم تا موقعیتی پیش اومد.پدر بزرگم به رحمت خدا رفت(پدر پدرم)و(پدر مادر دختر عمم) ما هم برای مراسم خاکسپاری راهی دهاتمون شدیم دختر عمم خب اومده بود .اوایل فوت پدربزرگم همه در غم بودیم تا هفتش رسید از غممون کاسته شد به طوری که یادمون رفت. ما که بعد از مراسم و فاتحه فرستادن میبایستی شربت پرتغال و البالو تعارف میکردیم.از شانس خوب ما شربتها تموم شد پسر عمم(داداشش)به من گفت برو خونه شربت سن ایچ رو بیار.پدر بزرگم خرداد88 فوت کرد اون موقع دختر عمم چون کنکور داشت برای مراسم پدر بزرگش نیومد.خلاصه اون تنها بود و داشت درساش رو میخوند. من رفتم خونه بدون اینکه بخام سکسی داشته باشم یعنی اصلا تو فکرم نبود. اومد گفت چی میخوای،گفتم شربت ها روکه تو آشپزخونهاست رو میخوام برداشتم و رفتم سر مراسم دوباره کم اومد. اینبار دیگه مردم دهاتمون داشتند کم کم مراسم رو ترک میکردند منم دوباره به بهونه شربت از مراسم جیم زدم(چون هی ازم کار میکشیدند) و رفتم خونه عمم(بدون اینکه سکسی تو فکرم باشه). شربت های تو اشپزخونه تموم شد و بقیه شربت ها تو انبار بود رفتم به دختر عمم گفتم کلید انبار کجاست گفت برا چی میخوای گفتم شربت باز کم اومده باید ببرم گفت صبر کن کلید رو اورد رفتیم تو انبار شربت ها رو زمین بود یه دفعه دیدم با اون شلوار تنگش دولا شد و هی قر داد من که اب دهنم خشک شده بود چیزی نگفتم بعد اون گفت مگه شربت نمیخوای بیا بگیر دیگه فهمیدم دلش میخواد چسبیدم بهش و حسابی حال کردم شلوارشو در اوردمو کسشو که انگار ابر بود مالوندم شروع کردم به لب گرفتن 5 دقیقه ای طول کشید یه دفعه یادم افتاد باید شربتا رو ببرم. تو حال و هوای سکس بودم که بهش گفتم ممکنه داداشت بیاد اینجا و بگه چرا شربت ها رو نیوردی اصلا متوجه نشد که چی گفتم یه بار دیگه گفتم سر عقل اومد و گفت باشد بهش گفتم شماره ی منو که داری هر وقت اومدی اصفهان(گه گداهی یه سر به برادرشون که اصفهان بود میزدند)بهم زنگ بزن تا یه قراری بزاریم بعد از چهلم پدر بزرگم برگشتیم اصفهان و من همش اون صحنه ی دولا شدنش توی ذهنم بود کیرم هی شق میشد دوستان میدونند چه حسی داره اونم برا اولین بار.بعد از کنکورش اومد اصفهانو زنگم زد گفت که من به بهونه ی کتاب خریدن میام بیرون و بریم و گفت ما که جا برای سکس نداریم گفتم میریم زیر زمین 20 متری مغازه ی بابام. شب به هزار بدبختی کلید رو از بابام زدم و فردا صبح قرار گذاشتیم بریم رفتیم تو مغازه و شروع کردیم اول بهم گفت رو تا بکن اونطرف میخوام غافلگیرت کنم بعد از چند ثانیه گفت حالا برگرد برگشتم دیدم لخت شده و عین فیلم سوپر چکمه های مشکی که تو کیفش قایم کرده بود رو پوشیده بود نمیدونم تا حالا با دختری که چکمه بپوشه سکس کردید یا نه؟همون لحظه کیرم بلند شد و بعد از مقدمات(لب گرفتن-خوردن-لاس زدن و …)گذاشتم کونش وای که چقدر نرم بود ابم ریختم رو پستوناش و بعد از تشکر کردن چند دقیقه بوسیدن و لب گرفتن رفتیم من از جزییات سکس چیزی براتون نگفتم که چه طوری کردمشو شرت و کرستشو در اوردم میدونم که براتون تکراریه از اون لحظه به بعد هر وقت میاد اصفهان یه سکسی با هم داریم امید وارم خوشتون اومده باشه.
نوشته: علی
خوشمون که نیومد هیچ
حالمون هم بهم خورد
دیگه ننویس مشنگ
عجب
به این میگن آفتابه لگن هفت دست شام ونهار هیچی
مردک مگه اومدی داستان فوت پدربزرگت رو برامون بگی؟
پس سکسش کو . ای ریدم بحلقت
خدا پدر بزرگت رو بیامرزه.
تخمی بود دیگه ننویس
كونكش كجاي اين كسنوشته عجب داشت؟كه نوشتي عجب سكسي؟ واجب شد تومغزت فرو كنم تا الكي تعجب نكني
یعنی تمام خاک قبر اون مرحوم به سرت…مردک الدنگ اینجا سایت سکسیه بعد تو سکسو سانسور میکنی…/کیر تو دستمون چلو شد/همش تو راه سر خاک بودی یا حمالی شربت میکردی…هرچند قلمت هم چنگی بدل نمیزنه…دیگه ننویس…خدا اون مردتو بیامرزه وتو رو زودتر بفرسته لا دست اون…دیگه ننویس…
اخه کیرم تو فرق سرت کونی
چند سطر اول نوشتی خب دخترعمم اومده بود بعدش چند سطر پایین تر نوشتی کنکور داشت نیومد بود!!
ماده خر تو دهنت برینه
شربت - پدربزرگ - كنكور88 - سهل انگارى يكى از چهار برادر - انبارى -
كدام يك از اين موارد باعث شد اين جقى دستش به تف آغشته شود؟
<ستاد برگزارى آزمون سراسرى كنكور91>
Jan madart nanevis toro jon madart gasamt dadam
عجب سکسی…
خیلی وقت بود که داغ نکرده بودم…
اینقد داستانت سکسی بود که وااااای خدا.
اخه گوزو کسی که میخاد داستان سکسی بنویسه باید رو قسمت سکسش مانور بده. تو چه غلطی کردی واسه این قسمت؟
نمیگم چون تکراریه. ینی نویسنده به تو میگن. دست مریزاد. منو از رو بردی
چهار خط خوندم اومدم سراغ نظرات
فهیدم کار خوبی کردم که ادامه ندادم
.
.
.
کیف مامانت تو کونت با این داستانت
جون مادرت بگو كجاش عجيب بود خيلي كونده تشريف داري ازساعت5صبح دارم فكرميكنم كجاش عجيبه؟! اگرميديدمت يچيزي نشونت ميدادم ازتعجب كونت پاره تر بشه خيلي بيشترازالان.نكنه انتظارداشتي دخترعمت مثل داداشهاش از اونا داشته باشه؟شايد دلت ميخاست پستون توكونت كنه؟آدم باش بيا توضيح بده چراتعجب كردي و فكر روح روان من به آرامش برسون شايدكه رستگارشدم درعالم رستگاري ترتيبت بدم.
بووب … بووب… بوووب
الو سلام اینجا تخلیه چاه ، بله بفرماید؟ ببخشید آقا چاه ما گرفته شما میتونید بازش کنید .؟ دودو دو دود ود…
چاخان بود به چند دلیل:
1-ادم هرچقدم کارداشته باشه واسه اینجور مراسما یه کاریش میکنه (چون کنکور داشت واسه مراسم نیومد)
ننویس جلققققققققققققوز
*خرداد ماه 1388 * داستانت فقط منو یاد اونای انداخت که دیگه در کنار ما نیستن (یادشون همیشه تو ذهن ماست) چه روزای بدی بود،
اول اینکه مگه توی مراسم بابابزرگت فقط شربت میدادین که تنتند تموم میشد؟
دوم اینکه خدا رحم کرد دختر عمت توی ختم بابابزرگت راهشو بازکرد که بهت بده, وگرنه خدا میدونه چندنفر از فامیلت میخاستی برای گاییدنش بکشی·
بند دور کفن بابابزرگت توی کونت·
دودول چشم داره و ابرو نداره
دودول گردن به بالا مو نداره
دودول هنگام رفتن قلچماقه،
دودول هنگام برگشتن چلاقه
بکش ناز دودول وقتی جوانه
که در پیری دودول نا مهربانه
اوووووووووو همچین اسم داستانش و گذاشته عجب سکسی یکی ندونه فکر میکنه کیر غول شکونده…مواظب دودولت باش تو ختم مادربزرگت به دردت میخوره…
چرا نقد کنندگان بزرگ سایت دیگه نقد نمیکنن؟ مهندس گل پسر کجایی؟
و باز هم مجلوقین حادثه آفریدند!