رونیا سنی نداشت. تازه نهایتن شانزده ساله. خیلی میشد هفده. نهایت ماجرای بودنش توی این زمین، توی این جهان دایره ای و گردون همین چندین سال نحیفی بود که انگار از سر این که زیادی، خیلی هم خوب، آزادی داشت راهی توی اون برای بودن با کیفیت تری براش آزاد کرده بود. یکیش این بود که با هر نری که دوست داشت آزادانه تو خیابون ولو بشن تو سطح شهر. برای همین کارها و درس خون بودن زیادی بود احتمالا که این هدیه های خانوادگی رو قاپ زده بود.
من تازه در تعمیرگاه دیدمش. موهای سیم ظرفشویی وار روی شونه ها. شالی بی هوا گذاشته بود روی این حجم پفکی مو. عینهو شخصیت کارتون ها. انگار تکه پارچه ای روی بوته ای حجیم توی بیابون.
« شلوارم رو آروم در بیار. بامن مهربون باش»
صورتم توی کونش بود. موهای فرفریش رویسطح کمرش پیدا بود. این چنین بود قصه ی همه ی ما. آبی که توی شکاف ها می سریدم. زندگی میکردم و توی رویای دیگری دوباره جریان داشتم.
« اینو به دوست پسرت هم میگی؟»
«خیلی بدی تو.»
دست کردم. کونش رو از هم باز کردم. صورتم روی کون. طعم شوری رو زبون.
سر میدون بود که روی نیمکت دیدمش. ایستادم. صحبت کردم. چشم هاش باز شده بود. شب توی خونه وقتی پشت تلفن توی تاریکی اتاق قدم میزدم صداش می اومد که« خیلی عجیبی. چطوری اومدی اینقدر راحت؟ عجیبی برام»
بهش نگفتم که سال هاست منفور مردهای دیگه ام. بخاطر همین راحت خوابیدنم با زن ها. بخاطر سردر زندگی« واحد زندگی من زن است» منفور مردهای فامیل. رفیق های متاهل. نگفتم که متاهل ها از من مثل ماری زهردار فاصله میگیرند. فقط گفتم« خب. من باهمه راحتم». زندگی توی پیکره ای از دروغ ها و سرکوب های روزانه ی حکومت. تمدن های سرکوب گر برده داری. تنها شاد بودن یعنی یک خار، یک برگشته توی گلو.
سینه های کوچکش،جوانه های زنانگیش رو مالیدم. نوک به دهان. تا دوباره دهانم به دهانش. گفت و گوی تن ها. گفت و گوی قرون. گفت و گوی بخشی از بدن که حالا از قفس های ترس بیرون پریده. شاد. سرپا. سواحل مرمرین ران. تپه زار سینه ها. دره های گرم و خورهای شرجیِ کُس. جنگلی از کیر. سیاه چاله های سوراخ کون. « رونیا رونیا رونیا ما روی بدن موجود دیگری در فضا معلقیم».
زبانش خیسی رو تاب میداد توی خیسی زبان من. زمانه بد شده. بدسگالی ریخته به ساق هات. این ستون های ورودی بهشت. این دروازه های مرگِ خوش. انگشت هام روی پاهاش بالا رونده. زبانم به دنبال انگشت ها. لب های گوشت دارش رو باز میکنه. از میان آن ها ناله ای. انگشت ها به لب هاش می رسند. شعری بخوانیم و بگذریم رونیا.
شعر کیر من لخت و عریان به گذرگاه تنگ کون تو. این گذرگاه شهوتناک مرگ. این مردن برای زندگی دوباره.
گاییدنی حیوانی. « آی. آی. آی. آی»… زیر تن من به ناله افتاده. کس نیم ثانت پایین تر آب داده. خیس. بیرون میکشم. کلفتی توی لب های کس میذارم. دیوانه و مجنون آه های از جان بلند. « دوست دارم کونم رو بکنی.»
دستش رو توی میدون گرفتم. « رنگ لاکت خوشگله.» خندید و چشم هاش بیرون پرید. « عجیبی تو». راحت لمسش کرده بودم. همیشه همینطور بود. بعد در هم غرق شدیم. انگار سال هاست دوستیم به هم.
موقع ساک زدن. مکیدن جانم از کیرم موها رو جمع میکنم. فرو میریزند. خوشه خوشه. باز جمع میکنم. خوشه خوشه روی کیرم. کیر من تا گلوی خیسش. کش موی موهاش دور مُچم. موهاش میبندم. « کیرت. اووف.»
کیر در دهان. بالا رونده. متوجه مو ها شده تازه. « چه موهامو باحال بستی».
مرد میدان. دستور پشت دستور. پوزیشن خودم. دست هات به دیوار. توی کون تنگش دوباره. تلمبه. تلمبه.
نوشته: کایوگا
کیرم تو سبک کیری نگارشت ، با نگاه بر کلمات داستانت کیرم را تا دیته بر کس و کون خاندانت فرو مینمایم باشد برای دیگران عبرت شوی
ممنون که خوندید.
میگم اسم شما رو توی لیست بانمک ها بنویسند حتما. تا عقده های مدرسه، شرمهای کودکی، بزرگ سالی و خانواده و… کمی فروکش کنه براتون.
ماچ ماچ ماچ
داستان قبلیت خیلی بهتر بود
ولی اینیکی متاسفانه اصلا قابل پسند نبود
دور از انتظار بود عزیز ولی خب به حرمت قلمت دیس نمیزنم چون قبلی واقعا خوب بود
به امید کارای بهتر:)
متأسفم ،
کایوگا جان،
موقع نوشتن با خودت غریبه باش و جای خواننده ( بیننده ماجرا) باش.
موفقیت و پیروزی از اونی که فکرشو میکنیم نزدیکتره.
جا به جایی بیش از حد اجزای کلام اون را بلاغتش دور کرده. شاید دوره ای بود که این سبک از نگارش باعث افتخار بود، ولی لونچه در ادبیات معاصر مهمه انتقال بیشترین مفاهیم با کمتیرن پیچیدگیه… کاری که خیلی سخت تر از انتقال مفاهیم اندک در قالب جکلات پیچده و متکلفه. کاری که شما نخواستی یا نتو نستی انجامش بدی…
در جایی نوشتی “موهای سیم ظرفشویی وار روی شونه ها.” خب که چی؟ این جمله فعل نداره. فعلش هم قرینه ای نداره که متوجه وجودش بشیم… این مورد مکررا توی نوشتت توی ذوق خواننده میزنه: “انگار تکه پارچه ای روی بوته ای حجیم تو بیابون”
از بعضی گاف های معنایی که مایه خنده هم هست بگذریم، نظیر صورتم توی کونش بود.
پیشتر هم دوستمون فشارکی به موضوعی اشاره کرد که من رو خیلی آزار میده… زمانی که نویسنده فراموش میکنه میخواد محتوره ای بنویسه یا رسمی. باید روال خاصی در پیش گرفت و تا پالان تغییرش نداد، و لطفا بحث نقل قول های مستقیم رو با سایر قسمتهای متن قاطی نکنین.
همچنین گنگی بی مورد موجود در متن، خصوصا دیالوگ ها برای شخص من آزار دهنده هست.
مخلص کلام اینکه نوشتار شما از منظر دستوری به شدت ضعیفه… به طوری که باعث میشه به طور کلی به شما دیس بدم.
علی ای حال در توصیفاتت از قدرت خوبی برخورداری، اما بعضا بی مورد و حتی بی معنی هستن. جانب اعتدال رو رعایت کن. یکی دو مورد غلط املایی هم داشتی که ترجیح میدم فک کنم اشتباه در تایپ بوده.
در هر حال جای پیشرفت داری. امیدوارم در آینده کارای بهتری رو ازت ببینیم.
اصلاحیه های کامنتم: اون رو از بلاغتش…، اونچه، جملات، تا پایان تغییرش نداد
پوزش بابت کس دستیم :)
ميتونست بهترباشه بازم سعي كني بهترميشه نگارشت عزيزم
کیر ابن آدم. مرسی از خط هایی که نوشتی. لطف کردی با دقت خوندی. ماچ
کائنات کیر دارند و کیرشان سیاه چال کون تو را نشانه گرفته است…
کیرشان همچونمته ، همچون منظومه شمسی چرخان به سمت کون تو
و کون تو همچون کرم چاله ای که کیر را به ابدیت وصل میکند…
چرا این روزها بعضی ها فکر میکنند با کنار هم گذاشتن حروف الفبا میتونند یک اثر ادبی خلق کنند؟
نکنید بابا این کار رو با ما نکنید!!!
خیلی زبانش تغییر میکرد یه سری کلمات سخیف با فعلایی کاملا ساده و عامیانه که اصلا هیچ جوره نه با محتوا و نه با باقی داستان و کلمهها سنخیت نداشت
ولی اصطلاح گفتگوی تنها رو دوست داشتم اگر خالقش خود شما باشین
روشنی آور. برینم بهت معروف میشی اینجا. مرسی خوندی جیگر
چخبره اینقدر قلمبه سلمبه؟
جایزه ادبی پولیتزر مگه میدن اینجا؟
ساده و روان بنویس قبل از ارسال هم یه ویرایش کن و اشکالهای تایپی شو برطرف کن، بهمین سادگی
دنبال چی هستید توی شهوانی؟
ببین رفیق اصف. من دوست دارم اینطوری بنویسم. میتونم بنویسم که احساس حقارت کنی با هر جمله اش. کس نگو با. نخون کیری. به من نگو چیکار کنم نکنم
با اینکه داستان جالبی نبود برام ولی آدم جالبی هستی. چون یاغی و آزادی. به همه میپری به جاش هم تشکر میکنی. عجیبی تو.
کایوگا باز که کس گفتی جلقی (dash)