عرق خوردن رویایی

1396/06/30

سلام این داستان نیس و یک خاطرست ک هنوز هم در جریانه
اسم من احسان 25 سالمه از مامانم بگم که یک زن جا افتادست و اسمش ناهیده من از اون موقع ک یادم میاد همیشه تو کف مامانم بودم همیشه وقتی میرفت حموم دزدکی دیدش میزدم واقعا بدن عالی و محشری داره اون موقع ها ک بابام هنوز ازش جدا نشده بود یادمه ب مامانم میگفت شهره ک خواننده هست آخه قیافه کپیه اونه مشخصات ظاهری مامانم قد 170 وزن فک کنم 65 ولی سینه و کون قلمبه ای داره مامانم زیاد مذهبی نیس و داخل خونه همیشه لباسهای راحتی می پوشه و جلو اکثر مهمونا بدون روسریه و بیشتر با دامن میگرده و این خیلی از مردا فامیل رو حشری میکنه چون تنها زنیه ک داخل فامیل اینطوری تیپ میزنه خب حالا برگردیم ی اصل مطلب ینی ده سال پیش ک من 15 سالم بود بابام بخاطر اینکه ماشینشو تازه عوض کرده بود قرار بود ب عموم اینا شیرینی بده و دعوتشون کرده بود خونمون عموم اینا اومدن اینم بگم محمدرضا ک پسر عمومه ب نوعی میشه گفت الان شوهر مامانمه ی پسر قد بلند و هیکلیه ک چهره ی خوبی هم داره و آرزوی خیلی از زنهاست و انقد کیرش بزرگه ک از داخل شلوارش معلومه خب برگردیم ی ادامه داستان
اونا اومدن خونمون و بابام تدارک جوجه دیده بود ولی چون گرم صحبت با عموم بود همه زحمات با مامانم بود زن عموم ک اصن حال نداشت و معلوم بود تازه پریود شده اصلا کمک نمی کرد بخاطر همین هم منو مامانم داشتیم جوجه هارو سیخ میکردیم ک ی دفعه ی حالت طعنه ی پسر عموم گفتم ک مفت خوری حال میده ن پاشو بیا کمک ک اونم خندید و اومد و گفت بزرگ کوچیک سرت نمیشه ن ک منم گفتم 3سال چیره زیادی نیس همین حین ک داشتم کار میکردم ی دفه نگاه عجیب پسر عموم ب روبروش نظرمو جلب کرد نگاشت دنبال کردم دیدم بببببله داره پاهای سفید مامانمو دید میزنه ک ی دفه حشری شدم چون همیشه دوست داشتم یکی غیر از بابام مامانمو بگاد اینم بگم دیگه خسته شده بودم سکس مامانمو با بابام رو هی دید بزنم و برام تکراری شده بود همین حین مامانم گفت دیگه درست کردنش با شما پسرا ببینم ازتون بر میاد ک ماهم گفتیم چشم و رفتیم سیخارو گذاشتیم رو منقل ولی من همش تو فکر سکس پسر عموم و مامانم بودم داشتم خیال بافی میکردم تصمیم گرفتم ب پسر عموم بگم دل و زدم ب دریا و بش گفتم:
محمد؟
بله
خوب دید میزدی ها
چیو
انکار نکن خودم دیدم ک داشتی پاها مامانمو دید میزدی هی کیرت تکون میخورد
ی دفه سرفه کرد ب پته پته افتاد ک ن مامانت مثه مامانم می مونه و ای حرفا
بش گفتم نترس اتفاقا خوشم اومد از نگاه کردنت ک هنوز حرفم تموم نشده بود گفت ینی چی گفتم ببین میخوام باهات صادق باشم من خودم خیلی وقته تو کف مامانمم دوس دارم ی غریبه سفت بکنش و جرش بده خب کی از تو بهتر هم آشنایی هم خوش هیکلی ی دفه ب زبون اومد و گفت
راستش احسان من خیلی از مامانت خوشم میاد ولی مجبورم دیدش بزنم چون مطمئنم اهل این حرفا نیس پس فقط باید بمونم تو کفش و جغ بزنم گفتم تا الان امتحان کردی؟ گفت چی؟؟ گفتم این ک اهل این حرفا نباشه؟! گفت ن ولی معلومه گفتم بزار بعد شام داخل اتاقم بت میگم ک چکار کنی شاید اهلش باشه ک اونم گفت باشه و سیگاری از رو منقل برداشتیم و رفتیم شام ،داشتیم شام می خوردیم ک ی دفه فکر این اومد تو سرم ک مامانم اهل مشروب خوردنی داخل مستی میشه ی کارایی کرد شام ک خوردیم با محمد رفتیم داخل اتاق و درو بستیم نشستیم رو تخت و من نقشمو گفتم بش اونم گفت ک خوبه ولی آخه چطوری با من مشروب بخوره گفتم اونم با من مهمونی تموم شد و عموم اینا رفتن ب پسر عموم گفتم گوش ب زنگ باش خبرت میکنم ک گفت باشه
دو ماه گذشت از اون ماجرا بابام مجبور شد برا اینکه یکی از فامیلامون ک خونش ون ی شهر دیگه بود و فوت شده بود بره اونجا ولی مامانم باهاش نرفت و موند خونه منم دیدم این بهترین فرصته رفتم ب مامانم گفتم ک شب محمد میاد پیش من اونم گفت باشه بیاد قدمش سر چشم منم رفتم ب محمد زنگ زدم ک آره امشب بهترین وقته و بش گفتم ی بطری عرق از کسی بگیره بیاد اونم گفت باشه ک ی دفه مامانم بم گفت قراره برا چی بیاد ک منم گفتم دلم براش تنگ شده گفت آره جون عمت پس جریان عرق چیه ک فهمیدم داشته گوش میداده ک منم گفتم مامان راستش تا الان نخوردم ولی خیلی دوس دارم برا ی بار هم ک شده بخورم اون اول ی مکثی کرد بعد گفت باشه ولی ب ی شرط گفتم چی گفت ک منم باهاتون بخورم و هواسم بتون باشه ک من با شنیدن این حرفش کلی ذوق کردم گفتم چ خوب محمد رضا ک اومد براش جریان رو گفتم ک اونم کلی ذوق کرد شیشه عرق هم ک داخل کولش گذاشته بود بعد مامانم اومد با هم احوالپرسی کردن بعد ب محمد گفت گرفتی محمد گفت چیو ک مامانم گفت عرق رو دیگه ک اونم کوله پشتیش رو نشون داد ک مامانم گفت بده بوش کنم ک ی وقت نکرده باشن پاچتون ک اونم داد و اول بوش کرد و بعد ی خورده مزش کرد و گفت بد نیس ولی انگار ی خورده قرص داره قاطیش بعد مامانم گفت الان بخوریم یا بعد از شام ک محمد گفت الان بهتره بعد مامانم رفت و ی خورده خیار خورد کرد با سه تا لیوان اومد گفتم پس ببینید بخوریم بعد گفت بده من ساقیم ک پسر عموم ی دفه گفت به به ب اون عرق خوریی ک شما ساقیش باشی ک مامانم با ی عشوه گفت ببببله بعد پیکارو ریخت گفت ب سلامتی سه تامون ک دیدم دوباره پیک بعدی رو ریخت همینطوری ریخت تا پیک چهارم ک من گفتم دیگه نمیخورم بعد برا خودش و محمد ریخت تا رسیدن ب پیک هفتم مامانم رو ک دیدم گفتم ک مامان بشه مثله این ک خیلی خوردی بعد ب محمد چشمک زدم ک الان دیگه وقتشه ک اونم گرفت جریان رو بعد ب مامانم گفت راست میگه بسه مامانم گفت باشه ک محمد گفت اگه گفتید الان اگه گفتید چی خوبه ک مامانم گفت فقط رقص ک پسر عموم هم گفت دقیقا و بلند شدن رقصیدن در همین حین ک میرقصیدن منم داشتم نگاشون مامانم ی چیزی گفت ک اصلا انتظارشو نداشتیم ی دفه گفت محمد ی خواهشی ازت کنم محمد گفت جونم مامانم گفت منو بکن ک ی دفه محمد گفت چکار کنم مامانم ک معلوم بود مسته دوباره دیوانه وار گفت منو بکن منو جر بده من میر میخوام اصلا انگار ن انگار ک من اونجام ک ی دفه محمد بغلش کرد و رفتن داخل اتاق و در رو باز گذاشتن ک شرع کرد لبا مامانمو خوردن و سینه هاشو مالوندن قربون صدقش رفتن خلاصش کنم براتون اون شب شد ک تا الان هفته ای دو بار یا سه بار میاد مامانمو میکنه ولی من ک الان دارم این خاطره رو میگم تو فکر اینم ک یکی دیگه رو براش جور کنم چون محمد تکراری شده،ببخشید ک داستانم طولانی شد ولی خواستم کامل تجسم کنید ولی هنوز داستان طلاق گرفتن مامان و بابام رو براتون تعریف نکردم ک اون خیلی محشر تره و مطمئنم با خوندنش ابتون میاد ممنون ک داستانم رو خوندید

نوشته: احسان


👍 1
👎 44
59627 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

653637
2017-09-21 20:58:03 +0430 +0430

آدم نمیدونه چه کلماتی استفاده کنه که رذالت و پستی تورو نشون بده.

0 ❤️

653669
2017-09-21 21:20:28 +0430 +0430
NA

ﻫﻤﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻡ ﺑﺎﺭﻫﺎ ﺑﻮﺩ ﮐﻮﻥ ﺗﻮ ﺟﺎﯼ ﺍﯾﻦ ﮐﯿﺮ ﻣﺎ
ﺗﻮ ﺭﺍ ﮔﺮﭼﻪ ﺑﺎ ﺗﻒ ﺑﺴﯽ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻡ ﺩﺭ ﮐﻮﻥ ﺩﯾﮕﺮ ﮐﺴﯽ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻡ
ﮐﻪ ﺍﯾﻨﮏ ﺯ ﻣﻦ ﺩﻭﺭ ﺑﺎﺷﺪ ﻫﻤﯽ ﺍﻟﻬﯽ ﮐﻪ ﮐﺲ ﻧﻨﺶ ﺗﻮﺭ ﺑﺎﺷﺪ ﻫﻤﯽ
ﺗﻮ ﮐﻮﻧﯽ ﺗﻮ ﮐﺴﮑﺶ ﺗﻮ ﺟﺎﮐﺶ ﺷﺪﯼ ﺑﻪ ﮐﯿﺮﻡ ﮐﻪ ﺍﮐﻨﻮﻥ ﺳﯿﮕﺎﺭ ﮐﺶ ﺷﺪﯼ
ﺗﻮ ﻫﯿﮑﻞ ﺩﺭﺳﺖ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯼ ﺟﺎﻥ ﻣﻦ ﺻﺤﯿﺢ ﺍﺳﺖ ﺍﯾﻨﺴﺎﻥ ﮐﻨﯽ ﻗﺼﺪ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﻣﻦ ؟

3 ❤️

653677
2017-09-21 21:30:17 +0430 +0430
NA

سامی جونز باوو میخام بخورم ^-^

0 ❤️

653692
2017-09-21 21:41:51 +0430 +0430
NA

ﺧﻮﺩﺕ ﺧﻮﺍﺳﺘﯽ ﺗﺎ ﻓﺸﺎﺭﻡ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﺷﺒﯽ ﻣﺎﺩﺭﺕ ﺭﺍ ﺷﺒﯽ ﺧﻮﺍﻫﺮﺕ ﺭﺍ
ﺍﺯ ﺁﻥ ﭼﻬﺮﻩ ﭘﻮﺷﻢ ﮐﻪ ﺍﻫﻞ ﻣﺤﻠﻪ ﻧﺒﯿﻨﻨﺪ ﻫﻤﺨﻮﺍﺑﻪ ﯼ ﻣﺎﺩﺭﺕ ﺭﺍ

1 ❤️

653721
2017-09-21 23:00:50 +0330 +0330

داستانت رو به جز دو خط اولش نخوندم اما دیسلایک سیزدهم رو میدم ای کاش دسته جمعی از ادمین بخوایم جلوی هر داستانی برچسبشم ذکر بشه که داستانهای محارم رو اصلا باز نکنیم…

1 ❤️

653740
2017-09-22 02:16:26 +0330 +0330

خاک برسر بی شرفت…مادر کلمه مقدسیه حیف توی حرومزاده که بچشی…تو باید 9ماه تو شکم کفتار میبودی بدبخت افتخار میکنی مامانتو تو حالت مستی دادی به پرد غریبه خاک بر سر حیوون از کفتار هم پست تری…حیف فحش که به تو بدن

0 ❤️

653754
2017-09-22 04:49:07 +0330 +0330

متاسفم واست

0 ❤️

653769
2017-09-22 09:11:30 +0330 +0330

فارغ از دلیل عمومی که باعث عدم استقبال خواننده ها شده، آخرش انگار شاش داشتی یهو خواستی یه گلدون گیر بیاری و …

0 ❤️

653782
2017-09-22 12:23:43 +0330 +0330

اییی خاک توی اون سرت کنم، بدبخت بی اصالت 25

0 ❤️

653789
2017-09-22 13:22:35 +0330 +0330

حیوون
چراااا مادر آخه؟؟
چرا این داستانا اجازه ی نشر پیدا میکنن.

0 ❤️

653790
2017-09-22 13:23:38 +0330 +0330
NA

نظر شما چیه؟خااااااااااک تو سرت ولی نه بیار منم بکونمش

0 ❤️

653803
2017-09-22 16:44:44 +0330 +0330

دیسلایک 27 ام

0 ❤️

653806
2017-09-22 17:31:26 +0330 +0330

من که تا حالا ندیدم سگم با مادرش سکس کنه ولی از ادمیزاد هر کاره کثیفی بر میاد

0 ❤️

653865
2017-09-23 07:14:33 +0330 +0330

اشرف مخلوقات …

0 ❤️

702561
2018-07-16 05:09:32 +0430 +0430

اوش يكم قرص داره////:
مامانت عرق خور كوچه ٣٠متري نيس؟
كص ننه بچه ولد زنا

0 ❤️