وقتی باهاش دوس شدم فقط 16سال سن داشتم و اونم یک پسر17ساله بود.اولین و آخرین مرد زندگیم،صبحو با عشق به شب میرسوندیم.روزای قشنگی بود…روزایی پر از شورو حالو جوونی. دختری بودم شدیدا احساساتی…سرمسائل بیخودی جروبحثمون میشد بیشتروقتا ولی با این حال جونمونو واسه هم میدادیم.اولین باری که مزه لباشو چشیدم هیچوقت فراموش نمیکنم. یک روز برفی بود. قرار گذاشته بودیم تو پارک. خلوت بود .پرنده پر نمیزد.وقتی دستم تو دستاش بود تموم سرمای اون لحظرو فراموش میکردم. نمیشد رو نیمکتا بشینیم برف نشسته بود روشون . همینطور که در حال قدم زدن بودیم بهش گفتم علی خسته شدم کمرم درد گرفت از بس راه رفتیم(پریود بودم).یک آلاچیق خداروشکر اونجا بود سریع رفتیم به سمتش و نشستیم.تنها جا واسه نشستن بود.خودمو مچاله کرده بودم تو بغلش. اونم دستاشو دور کمرم حلقه کرده بود. سرمو آوردم بالا گفتم علی دوستت دارم اونم یهو لباشو گذاشت رو لبام. داغ شده بودم ازین کارش. سریع لبامو از لبش جدا کردم گفتم علی تو پارکیما الان یکی میبینه شر میشه. تا بلند شدیم بریم یک مأمورو از دور دیدم سرعت قدمامونو زیاد کردیم .شانسمون گرفت مارو تو اون حالت ندید. وقتی سوار تاکسی شدیم علی دستامو گرفت گفت ببخشید دست خودم نبود. منم سرمو انداختم پایین گفتم عیب نداره عزیزم.وقتی یاد اون روزا میفتم خندم میگیره. دوتا دخترپسر نیم وجبی!ولی تک تک اون روزا واسم لذت بخشه. دوستی ما روز به روز عمیق تر میشد و همچنین عشقمون. خانواده هامونم اطلاع داشتن از دوستی ما. ولی از طرف خانواده ما همیشه یک سری سختگیری هایی میشد که اعصاب نمیذاشت واس آدم. گذشتو گذشت تا اینکه من دیگه شده بودم یک دخی 22ساله و اونم یک پسر 23ساله با یک عشق 6ساله. شاید باورتون نشه ولی تا اون موقع از لب فراتر نرفته بودیم. دلیلشو الانم که فکرمیکنم نمیتونم بفهمم چیبود که مانع سکس ما باهم میشد. شاید به احترام عشق پاکمون یا حرمتایی که بینمون بود. بگذریم. تو یک روز بهاری خانواده مرد مهربون زندگیم زنگ زدن خونمون و قرار خواستگاری گذاشتن. وصف اون روزا و حسی که داشتم قابل بیان نیست فقط میتونم بگم قشنگ ترین روزا زندگیم بود. حدود یک ماه بعد منو علی به عقد هم درومدیم. وقتی از پله های محضر پایین میومدیم دستمو محکم گرفت و گفت یلدا دیگه تموم شد تو خانوم خودم شدی فرشته نازنازی. دخترا میدونن چه حالی میده وقتی یک مرد نازشونو بکشه یا ازشون تعریف کنه.خلاصه قرار جشن عروسیمون رو 2ماه بعد تعیین کردن. تا اون روز جشن منو علی سکس کامل نکردیم. در حدو مالوندنو اینا بود. گرچه این حقو داشت که هرکاری بکنه خب زن شرعی و قانونیش بودم ولی شاید خندتون بگیره اگه بگم آرزو داشت بار اول با لباس عروسی منو بکنه.من که خودم خندم گرفته بود ولی خب هرکسی یک آرزو هایی داره دیگه.روز جشن فرا رسید. وقتی علی اومد دنبالم تا منو دید گفت چه جیگری شدی خانوم خوشگلم جوووون. منم هی خودمو لوس میکردم مثل این دختربچه ها.خب واسم لذت داشت. تا وقتی مراسم تموم بشه علی هرلحظه زیر گوشم نجواهای عاشقونه میخوند. جشن عقد بود واسه همین خونو و کاشانه نداشتیم هنوز. بعد تموم شدن عروسی رفتیم خونه ما. مامان بابا سریع رفتن خوابیدن. تک دخترم واسه همین خواهربرادرم نداشتم که مزاحم بشن.وقتی وارد اتاق شدیم علی یک دستشو انداخت دور کمرم و یکیو زیر رون های پام و بلندم کرد گذاشت رو تخت. گفتم عشقم بزار لباس عروسیو درارم. گفت خانومی آرزو منو یادت رفت؟ گفتم با لباس؟ در جواب سوالم فقط گفت جووووون… سر سینه هام سفت شده بود.کتو شلوارو پیرهنشو در آورد و با یک شرت چسب که کیرشو قلمبه نشون میداد اومد کنارم دراز کشید…لباس عروسم دکولته بود.سینه هامو آورد بیرون از بالای لباس و یک نگاه تو چشمام کردو بعد شروع کرد به مالیدنشون…لبای داغشو گذاشت رو لبام که هنوز رژ صورتیم روش خودنمایی میکرد. اونقد لبا و زبونه همو خوردیم که نفسم به شمارش افتاده بود. حسابی حشری شده بودم.چشام مست شده بود. نگاه کردم بهش گفتم علی لباسامو درار راحت نیسم. گفت اگه راحت نیسی چشم فرشته کوچولو. بعد درآوردن لباسم راحت تر شدم.روی هم دراز کشیده بودیم و خودمونو بهم میمالیدیم منم کسم بدجور آب راه انداخته بود. گوش و لبا و گردنشو میک میزدم اومدم پایین تر کیرشو گرفتم تو دستم.واااااای عجب کیر داغی داشت .کلفت شده بود.وقتی فکرشو میکردم این کیر قراره بره تو کوسم حشری ترمیشدم و محکم ساک میزدم.علی هم ناله هاش شهوتیم میکرد بیشتر پشت سرهم آآآه میکشید و میگفت جووووون جوووون بخورش یلدا آره همینه محکم تر…جوووون… بعدش منو خوابوند و پاهامو از هم باز کرد تا چشمش به کوسم افتاد انگار وحشی شده بود. گفت وای چه سفید و کپله کوس خانومی من. خودم میکنمش آره جووون. با ولع میخورد و زبونشو میکرد تو کوسم.تند تند زبونشو میکرد تو کوس داغم و درمیاورد.گفتم علی مردم بکنش تو. گفت جانم دیوونه حشری شدنتم هلوی من.داشتم آتیش میگرفتم. یکم کیرشو با کرم رو میز آرایشم چرب کرد و آروم گذاشت رو لبه کوسم و فرو کرد توش. یک جیغ نسبتا بلند کشیدم و اشک تو چشمام جمع شده بود. با صدای خمار و شهوتیش آهسته گفت چیه گل نازم؟دردت گرفت؟ قربونت بره علی. جووون چه داغه. و شروع کرد به تلمبه زدن. ارضا شده بودم و آبم با شدت پاشید بیرون.کاملا تو فضا بودیم دوتامون. کیرشو کشید بیرون و یهو آبشو ریخت تو صورتم. منم با زبونم آبشو که اطراف لبم بود کشیدم و خوردم.نگاه به روتختی کردم دیدم خونی شده.اونقد تو فضا بودیم اصلا متوجه نشدیم. بغض کردم گفتم علی زن شدم؟گفت آره هلوی من .زن خودم،فرشته خودم و لبامو بوسید.
الان 4سال ازون شب میگذره و هیچوقت اون شبو فراموش نمیکنم. بهترین و پرعشق ترین شب زندگیم بود. بعد این همه مدت هنوزم عاشقانه همسرمو دوس دارم و تا آخرعمر بهش وفادارم…این بود عشق بازی با اولین و آخرین مرد زندگیم.
این خاطره واسم با ارزشه لطفا اگه کسی خوشش نیومد فحش نده به خاطره ای که واسم پر از عشقه.
شاد باشید
نوشته: یلدا
داستانت خوب بود
ولی قبول کن یه کم مجلوقانه بود
آخه کدوم دختری واسه بار اول ساک میزنه؟
حالا گیریم که ساک هم زدی ولی آبو که دیگه نمیخوری. اینجاست که دیگه داستان رنگ و بوی جلق پیدا میکنه
فکر کنم فقط همین قسمتش چاخان بود.
نازی. امیدوارم همیشه شاد باشید.واقعا خیلی خوبه ادم تا اخر عمرش با عشق اولش باشه.
مرسی
الهیییییی. خوشم اومد. ولی اونجا که گفتی ابم پاشید بیرون یه ذره شک کردم. ولی مهم نیست. خوب بود
:)
میترسیدم.اول داستان فکر میکردم به هم نمیرسین.داستانت باحال بود.خیلی خوبه که عاشقونه همو دوست دارین.واقعا همین که همون اول از رو هوس نبوده که همدیگه رو دوست داشتین تا آخرش از همدیگه سیر نمیشین.
اين چه حرفيه اينجا مگه كسى فحش ميده!
ما كه نديديم!
<ستاد حفظ آبرو>
داستانت قشنگ بود، ولی به قول arash_2 کاشکی اینجا نمینوشتیش
پسر خانم خر خودتی…کون قلقلی…
اگه یه دست به بچهای شهوانی بدی فحشت نمیدم…
خانمي چرافحش بديم؟ دستت درد نكنه وقت گذاشتي داستان قشنگي نوشتي اميدوارم دركنارعشقت به هرچيزكه آرزو داري برسي.هرلحظه اززندگي تبديل به يك خاطره شادشه.خيلي خوب وقشنگ بود ازته دل آرزو ميكنم تن جفتتون سالم لبتون خندون باشه خداهم بهتون بچه هاي سالم تپل و ناز بده تا زندگيتون شيرينترشه.ممنون
منطقی به نظر نمیاد تازه عروس واسه داماد همون شب اول ساک بزنه!!!(شایدم من دارم اشتباه میکنم)
یا آبشو بپاشه تو صورته زنش تازه زنم با ولع تمام نوش جان کنه اونو…چه میدونم والله!؟!یا من خیلی گاگولم چیزی از سکس نمیدونم یا تو ما رو گاگول فرض کردی…به هر حال محض احتیاط…
کیر اون مامور وظیفه شناس که تو اون سرما داشته انجام وظیفه می کرده تو کون علی جونت که خیلی آدمه پلشتیه که شب اول آبشو پاشیده تو صورته زنش…
Man baraye awalin bar tu omram tu hamun awalin sex zendegim baraye eshgham sak zadam w abesho khordam!
Zanha wa3 khoshhal kardane tarafeshun karhaei mikonan k baad’ha khodeshunam bawar nemikonan!!!
Asheghi bad dardi makhsoosan age 2 tarafe bashe v vaghei na mes alan ke faghat bara tigh zadan fard moghabele heyyyyyyy
اریزونا یعنی در گیره این ستادتم من …!
یلدا و علی خوشبخت شید ایشالا…
یه سوال فنی شما که خونه نداشتین چرا ازدواج کردین ؟شب عروسی رو اتاق خودت گذروندی که دوران مجردیت توش بودی؟واقعا خنده داره به نظر من داستان مزخرفی بود
مرسی یلدا جان … اولین باره که کامنت تو این سایت میزارم … از اونجایی که از داستانت خیلی خوشم اومد اولیشو اختصاص دادم به تو
ولی از یه چیز تعجب کردم … اینکه برو بچه های سایت شهوانی … اصلا به داستانت هیچ فحشی ندادن … والا تا اوجایی که یادمه … همچین چیزی بی سابقه بوده :) … البته اگه چشمشون نزنم :)
خوب ریدی به آرزوی عشقت که!
می زاشتی با لباس کارشو بکنه که آرزو به دل نمونه.
ولی کلا بد نبود. خوب بود.
عزیزم… چشمام پر اشکــــــــــــ شد
خیلی خوبه…
عشق یعنی همین
سعی کنید که خوب همو نگه دارین
خوشبختــ باشین
بوسسس
خوب بود ولی ای کاش اینجا نمینوشتی…همون طوری که بچه ها نوشتن ساک زدن برای اول بار یه کم تصورش سخته برام…ولی امیدوارم موفق باشی…
خیلی قشنگ بود دوبار از روش خوندم نه بخاطر سکسش چون اصلن جنبه ی سکسی نداشت
داستانت برای همه ما اتفاق افتاده ولی به اون آریش نرسیدم اکثرا بچه های اینجا
در آخر آرزو سرنوشت همه ی دختر پسرای شهوانی رو همین داستان دارم
موفق باشین کوچیک شما رضاکچولو
:)
شاد باشید و سربلند …
عشق 16 ، 17 سالگی خوب یا بد ولی لامصب هیچ وقت از ذهن آدم بیرون نمیره!