عشق احمقانه (1)

1394/05/09

سلام دلارام هستم17ساله خاطره برمیگرده وقتی 15سالم بود کلاس اول دبیرستان بودم شورونشاط نوجونی باعث شده بود از درس عقب بیفتم و فقط به فکر دوست پسر بازی باشم.قبل از اینکه با سهراب دوست بشم با پسرای زیادی فقط به صورت تلفنی حرف زده بودم که به کلی شمارم پخش شده بود نمیدونستم چه جوری که شمارم از شهر خودم ارومیه به تبریز رسیده بود.یه شب که حوصلم سر رفته بود سهراب به گوشیم زنگ زد اوایل میگفت که اشتباه گرفته و بعد کم کم میگفت که از صداتو اسمت و رفتارت خوشم اومده همچین بلبل زبونی میکرد که من تو عمرم با اینجور پسری حرف نزده بودم معلوم بود از اوناش که خیلیارو کرده چون زبون ریزی خوب بلد بود ما اونشب فقط باهم حرف زدیم واشنا شدیم تا اینکه ساعت 2نصفه شبم باهم یه سکس تلفنی کوچیک داشتیم که خودمو ارضا کردم بهش احساس خوبی داشتم حس میکردم فقط اون میتونه درکم کنه و اینجوری بود باهم اشنا شدیم
از اون وقت هر روز وهر شب باهاش حرف میزدم و سکس تلفنی داشتیم من کاملا احساس میکردم با چه حرومزادیه حشری حرف میزنم و میدونستم عاقبت این رابطه پایان خوشی نداره ولی اون با حرفاش یه حس خوبی بهم میداد دلم میخواست بیشتر باهاش اشنابشم تا اینکه یه روز قرار شد بیاد ببینمش منم باهزار بهونه کلاس زبان واینا از خونه اومدم بیرون یه شال و کته صورتی با شلوار جین پوشیده بودم یکمم ارایش دخترونه خوشکلی کردم اومدم از خونه دیدم یه پرایدسفید سرکوچست از اونجایی که من اون ندیده بودم وفقط گفت یه پرایده سفید همراشه حدس زدم اون باشه از پنجره بهش سلامی گفتمو اونم چشاشو درشت کرده بود معلوم بود خیلی خوشش اومده گفت بپرسوارشو منم زودی سواره صندلی عقب شدم از اون جایی که هیچ وقت با یه پسر تنها نبودم وسوارماشین پسری نشده بودم استرس شدیدی داشتم سهرابم هی تو ماشین ازم تعریف میکرد و میگفت من شهر شمارو بلد نیستم بریم کجاواینا تا اینکه رفتیم بیرون شهر یه جای خلوت بود سهراب ماشینو نگه داشت اومد عقب پیشم نشست من که خیلی خجالتی بودم همش به پایین نگا میکردم تا ازم سوال نمی پرسید جواب نمیدادم خیلی میترسیدم حس میکردم تو موقعیته بدیم سهرابم میگفت عزیزم چرا اینقد استرس داری یکم راحت باش دستتو بده دستم منم با خجالت دستشو گرفتم اون همینجور بهم نزدیک میشد تا شونه به شونه کنارم نشسته بودو در گوشم زمزمه میکرد دوست دارم اینا بعد لبشو اورد جلو من که خیلی خجالتی بودم گفتم نه قراره اوله من اومدم فقط ببینمت سهرابم با لوس بازی راضیم کرد فقط یه بوس کوچولو منم با علامت رضایت سرمو اوردم پایین نمیدونم چیشد لباشو گذاشت رولبام اونقد لبامو میمکید که احساس میکردم دارم خفه میشم بعد اومد گردنو و لاله گوشموکه بهشون خیلی حساس بودمو بوس میکرد با این کارش تموم تنم داغ شد کاملا حشری شده بودم دستشو گذاشت رو ممه هام با اون یکی دستش اون یکی ممو فشار میداد با اون یکی کوسمو از رو شلوار ناز میکرداینقد اینکارو کرد که از حشر رو صندلی ماشین دراز کیشدم اون دستشو کامل برد تو کوسم وبا انگشت وسطیش جر میداد خواست شلوارمو بکشه پایین تند خودمو جموجور کردم گفتم نباید اینکارو باهام بکنی اونم لبمو بوسید گفت چون دوستت دارم باشه بعد اینطوری شد من رفتم خونه اونم برگشت به شهر خودش تا اینکه تو قرار بعدی…
ادامه دارد…

نوشته: دلارام


👍 0
👎 0
10296 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

466984
2015-07-31 14:45:54 +0430 +0430

من 18 سالگی تاره با یه پسر حرف زدم :(
تازه بعد که رفیق شدیم دسته همم نمیگرفتیم
از هم کصخل تر بودیم یادش به خیر biggrin
یاده خاطراتمان افتادم…نظری راجب داستان نمیدم و منتظر قسمت بعد هستیم i-m_so_happy

2 ❤️

466987
2015-08-01 05:55:18 +0430 +0430
NA

خب شاید براهمه اتفاق بیوفته

0 ❤️

466988
2015-08-01 06:49:23 +0430 +0430
NA

سکس تل میکردی بعد خجالت میکشیدی گوساله خانم؟

0 ❤️

466989
2015-08-01 19:05:56 +0430 +0430

ضدونقیض شد,دوستمونم بالا اشاره کرد…داستانم خیلی خلاصه و تلگرافی بود,بعدی رو آپ کن شاید خوندم…مرسی

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها