عشق بازی با مرد بلوچ

1393/04/20

سلام مدیا هستم 19 ساله . که چشمش بد جور مرد تنهای همسایشون رو گرفته بود اسمش شهمراد آقا بود یه مرد خوشیپ میانسال 45 ساله بلوچ بود یه روز گرم تابستونی از مدرسه داشتم میومدم که یهو صدای بوق یه ماشین مدل بالا گوشمو کر کرد پشتم رو نگاه کردم دیدم وای اقا شهمراده اومد بلغم نگه داشت گفت دخترم سوار شو میرسونمت خونه با کلی تعارف و اسرا سوار شدم ازم پرسید کلاس چندمی و از این حرفا تا اینکه رسیدیم خونه خیلی از هم دیگه خوشمون اومده بود . منو خیلی تو فکر برده بود یه روز میخواستم برم خونه دوستم دیدم یه پیک موتوری براش از رستوران غذا آورد همیشه از پنجره اتاقم نگاه میکردم به خونش همیشه موقعه شام یا نهار میدیم یکی براش غذا میاره فهمیدم خودش تنهاس خونه و همیشه از بیرون غذا میگره . تا اینکه بعد چند مدت دوباره باهاش رو در رو شدم سلام کردم اونم یه سلام خیلی گرم بهم داد بعد بهش گفتم آقا شهمراد شما خانوادتون پیشتون نیستن مگه همیشه از بیرون غذا میگیرین یهو دیدم خیلی ناراخت شد معذرت خواهی کردم ببخشید اگه کنجکاوی کردم گفتش اشکالی نداره ولی ای کاش خانوادم کنارم بودن تا اینکه گفت زنم و 2 تا بچه هام تو یه تصادف به رحمت خدا رفتن خیلی از مغذرت خوهی کردم و تسلیت گفتم روز بعد خودم براش ناهار درست کردم براش بردم دم خونشون زنگ زدم دیدم خونه نیست خیلی ناراحت شدم چند مدتی ازش خبری نبود مثل اینکه رفته بود بلوچستان یه شب حدودای ساعت 1بود داشتم درس میخوندم آخه فرادش امتحان داشتم یهو دیدم یه ماشین کنار خونه شهمراد آقا نگه داشت از ماشین پیاده شد دیدم شهمراده با لباس بلوچی هم بود خیلی خوشیتپ تر شده بود. خیلی سریع بدون اینکه کسی متوجه شه رفتم پایین داشت ماشینشو می برد تو حیاط رفتم دم خونش یهو چشمش خورد به من اومد کنارم گفتم مدیا خانم اینجا چیکار میکنی گفتم اومدم شما رو ببینم آخه چند وقتی میشه ازتون خبری نیس گفت آره رفته بودم شهر خودمون تازه الان رسیدم گفتم اگه بزارین میخوام بیام تو خونتون براتون حاضری یه چیزی درست کنم گفت نه شما برین خونتون آخر با کلی تعارف رفتم تو خونش یخچالو که باز کردم دیدم وای خاموشه و هیچی نداره گفتم شهمراد آقا یخچالتون خاموشه چیزی نداره صبر کنین میرم خونه خودمون براتون ی چیزی بیارم قبول نکرد گفت نه نمیخوام با بشین اینجا من یه چیز بهتر برات میارم دیدم رفت تو اشپزخونه از تو کابینت یه شیشه شراب اورد بیرون اومد کنارم نشست گفت امشب منو همراهی میکنی تو شراب خوردن موندم چی بگم گفتم آخه گفت خواهشا به خاطر من گفتم باشه اشکالی نداره ولی فقط خیلی کم برای خودشو من ریخت من ب زور یه غلپ خوردم اون پشت سر هم میخورد و سیگار میکشید حالش اصلا خوب نبود بهش نزدیکتر شدم اشکام هی می رخت اصلا دسته خودم نبود سیگارو از دستش گرفتم خاموشش کردم گفتم تو از من ی خواهشی کردی من قبول کردم حالا من از شما ی خواهش میکنم خواهشا ردش نکنین چیزی نگفت فقط نگام کرد شیشه رو جمع کردم سیگارشم جمع کردم بردم انداختم تو سطل اشغال رفتم دیدم چشماشو بسته فک کردم خوابه رفتم از تو اتاق براش ی ملحفه براش اوردم روش انداختم که یهو دستمو گرفت گفت میشه پیشم بمونی منم که از خدام بود گفتم هر چی تو بگی فقط دیگه از این زهره ماری یا نخور گفت قول میدم رفتم کنارش رو کاناپه نشستم سرشو گذاشت رو شونم دستشم دوره کمرم کرد خیلی حشری شده بودم یهو نمیدونم چی شد که متوجه شدم لباش رو لبامه داره ازم لب میگره خیلی حال داد منم رفتم سمت گردنش خوب خوردمش دستاشو برد رو سینه هام خیلی قشنگ میمالید بعد کلی عشق بازی تاپمو در آورد شلوارکمو هم در آورد آخه تا متوجه شدم آقا شهمراد اومده همینطوری عجله ای از خونه زدم بودم بیرون فقط یه چادر دوره خودم پیچیده بودم رفته بودم پیشش خلاصه حسابی لختم کرد خیلی حشری شده بود گفت تا الان همچین اندامی ندیده بودم هی لیس میزد منو منم لباس بلند بلوچی شو کشیدم بیرون از تنش وای که زیر پوش رکابی تنش بود که خیلی اندامشو زیبا تر کرده بود بدنش ژر از مو بود منم از بدن مردای مو دار خیلی خوشم میاد خیلی حشری بودم شلوارشو خودش در آورد گفت تو بلد نیستی چطور بندشو باز کنی راستم میگفت آخه چند تا گره داشت به محض اینکه شلوارشو کشید دلم هوری ریخت پایین وای چه خبر بود یه کیر کلفت و دراز وای خیلی حشری بودم پریدم بغلش حسابی خوردمش خیی شق شده بود طوری که به نافش رسیده بود وای چی بگم اونم یهو بلند کرد گذاشت رو پاهاش حسابی لیسم زد خوابوند منو کیرشو گذاشت لای سینه هام هی عقبو جلو کرد بهم گفت من نمیخوام پردتو پاره کنم پس از جلو نمیکنم رفت کرم و چند نمونه ژل آورد آخه کیرش خیلی کلفت بود همشونوقاطی کرد زد به کیرش و کون من یواش یواش سرشو برد داخل کون تنگ من اولش خیلی درد داشت و بعدش به زور کیرشو جا داد داخل وای خیلی حال داد بهم هی عقبو جلو میکردو موهامو نوازش میکرد جقو دادم کله خونشو برداشته بود ولی خوب بود خونش ویلای و بزرگ بود کلی جقو داد کردم کیرشو در آورد گفت عزیزم برام ساک میزنی گفتم آره براش کلی ساک زدم بعدش اونم کسو به طور کاملا حرفه ای لیس میزد و میخورد تا اینکه آبم اومد ولی اون هنوز آبش نیومده بود منو به پشت خوابوند کیرشو گذاشت لای پاهام پاهامو بست عقبو جلو کرد تو کونم نذاشت گفت اذیت میشی بعد دیدم یهو بلند شد اومد ابشو ریخت رو کمرم انگار اب جوش ریختن رو کمرم وای خیلی حال داد یه نیم ساعتی بغل به بغل خوابیدیم گفتم شهمراد عزیزم دیگه من میرم خونه دیدم جواب نداد متوجه شدم خوابه لباسامو پوشیدم که برم خونه یه نگاه به ساعت انداختم دیدم ساعت 4:30 رفتم تو ساختمون یواشکی کلید انداختم بدون اینکه کسی بیدار شه رفتم تو اتاقم ولی نخوابیدم تا صبح یه بار دیگه خودم خودمو ارضا کردم یه شب رویای رو تجربه کردم بعدها هر وقت که وقت کردم میرفتم پیشش ولی دیگه با هم سکس نکردیم

نوشته: مدیا


👍 0
👎 0
52956 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

426798
2014-07-12 01:39:59 +0430 +0430

معلومه کس و کاری درست و حسابی نداری .شهمراد؟

0 ❤️

426799
2014-07-12 02:27:52 +0430 +0430
NA

کاملا تابلو که داستانو یه پسر نوشته… احمق

0 ❤️

426800
2014-07-12 03:58:55 +0430 +0430
NA

سلام
قشنگ بود مدیا خانم
اگه دوست داشتی منم از زاهدانم بیا باهم یه دوری بزنیم. drinks

0 ❤️

426801
2014-07-12 04:54:48 +0430 +0430
NA

وای امون از خالی بندی…
وای خیلی با دروغت وقتمونو گرفتی…
وای هله هوله دول باز…
وای مختو گاییدم با این تخیل تخمیت…
وای شاشو …وای ریقو…وای گوزو…

درضمن خر خودتی…
مرتیکه سیک باش گوزو

لت وپار

0 ❤️

426803
2014-07-12 11:04:52 +0430 +0430
NA

نظر بنده = نظر shekasteh.00
نویسنده>>>بشدت ریدی

0 ❤️

426804
2014-07-12 17:07:13 +0430 +0430
NA

کیر به اون کلفتی رو کرد تو کونت و فقط اولش درد داشت آره؟
کیر تو داستان تخمی تخیلیت nea

0 ❤️

426805
2014-07-12 18:49:48 +0430 +0430
NA

كوس نگو موءمن كوس نگو برو جقتو بزن

0 ❤️

426807
2014-07-13 02:46:29 +0430 +0430
NA

کس شعری بیش نبود. اولش گفتی عجله ای اومدم بیرون فقط ی چادر دور خودم پیچیدم بعد کی کلید رو برداشتی که وقتی برگشتی با کلید در رو باز کردی؟

1 ❤️

426808
2014-07-13 03:13:48 +0430 +0430
NA

بياكيرخودم روبخور استرليزه وهموژنيزه biggrin

0 ❤️

426809
2014-07-13 10:23:06 +0430 +0430

خدائیش من موندم تو کار بچه هایی که اینجا ایرادای اسرافیلی میگیرن! آخه احسان جان، اینهمه گیر داشت به این داستان، تو گیر دادی که کی کلید رو برداشتی؟!!! یعنی باید تکه تکه همه قسمتهای داستان رو برات توضیح بده؟!! اینهمه جای خالی بندی داشت که میتونستی گیر بدی، بعد تو به این گیر دادی؟!! یعنی نمیه یکی هولهولکی بیاد ولی کلید رو یادش نره و برداره؟!! خیلی چیز عجیبیه این موضوع یا من نمیفهمم؟!!! خدایا بیا منو بخور.

0 ❤️

426810
2014-07-15 00:08:53 +0430 +0430
NA

معلومه هم پسری هم بلوچ که هی ازش تعریف میکردی.همش مزخرف مینویسن.کسی نیست داستان واقعی سکسشو بنویسه

0 ❤️

426812
2014-12-23 06:48:10 +0330 +0330
NA

عزیزم شدید توهم زدی اونم در مورد رابطه با مرد بلوچ
مرد بلوچ اگه زن یا دختری رو بشناسه حتی اگه باهاش رابطه خونی نداشته باشه اون زن و دختر براش مثل ناموسش میمونه به طوری هیچ کی جرات نمیکنه اسم اون زن یا دخترو بگیره اونوقت تو میای مینویسی که باهاش رابطه داشتی،پس هیچی در مورد غیرت و تعصب مرد بلوچ نمیدونی
هر حرفی رو ممکنه اینجا باور کنم ولی این یکی رو عمرا

0 ❤️