عشق بازی من و رامین

1393/02/13

سلام دوستان امروز میخوام رابطه خودمو واستون تعریف کنم…اسمم بارانه و 26 سالمه یه 5 سالی هست که با رامین دوستم (البته تو این مدت خیلی رابطه مون بهم خورد ولی باز دوست شدیم…رامین تنها دوست پسرمه و قبل از اون با هیچ کسی دوست نبودم) یکی دو سال اول که فقط دست میدادیم و هیچ رابطه ای با هم نداشتیم…البته در این مورد اس ام اسی صحبت کرده بودیم و بهم گفته بود که سکس داشته و با چندتا خانم رابطه داشته و اینکه تا حالا با هیچ دختری نبوده و با کسایی بوده که شغلشون اینه…منم چون تصمیم ازدواج باهاش نداشتم واسم مهم نبود گرچه دوست داشتم این رابطه هارو نداشت ولی خیلی هم حرصم نمیگرفت آخه ازم 8 سال بزرگتره و الان34 سالشه…واسه همین توجیه میکردم کارشو…یادم نمیره مهرماه 89 بود که رفته بودیم انزلی کنار ساحل قدم میزدیم و هوا یکمی سرد شده بود نزدیک غروب بود دستشو گذاشت دوره شونه ام از اینکه تو بغلش بودم حس خوبی داشتم…دلم میخواست یکم نزدیکتر بشیم ولی اون در همین حد بود دل و زدم به دریا و برگشتم سمتش یعنی روبه روش واستادم قدم بهش نمیرسید رو انگشتام واستادمو دستمو دور گردنش حلقه زدم وگونه شو بوسیدم دیدم با یه تعجبی دارم نگاه میکنه یه بوس هم از لبش گرفتم ولی اون هنوز گیج بود اصلا باورش نمیشد منی که تا یه سال باهاش بیرون نمیرفتم و اوایل دستمو از دستش میکشیدم و این دیوونه بازیها، خودم ببوسمش…خیلی از کارم خجالت کشیدم سریع گفتم بریم و حرکت کردیم به سمت ماشین از بلوار انزلی هم که میگذشتیم هنوز ساکت بود و من بیشتر خجالت میکشیدم…رسیدم خونه که اس ام اس دادم خیلی کار بدی کردم ولی دست خودم نبود ببخشید…گفت تو ببخش من واقعا فکرشو نمیکردم این توئی فکر کردم خوابه شاید، هنگ بودم ببخشید…گذشت و منم یه چیز و بهونه کردم و یه مدت قهر بودیم…فروردین 90 بود حالا آشتی بودیم و رفته بودیم بیرون موقع برگشتن بود یهو بارون شدیدی شروع شد ماشین و کنار جاده زیر چندتا درخت پارک کرد… اومد سمتم من که خیلی خجالت کشیده بودم (و احتمالا مثل لبو سرخ شده بودم) همش میگفتم رامین یکی میبینه زشته به خدا، ببین ماشین از روبرو میاد اون هم میگفت آخه تو این بارون کی میاد به ماشین ما نگاه کنه، گونه هامو بوسید گردنمو حالا من هیمنطور مونده بودم. اومد سمت لبم وای خدای من، من که بلد نیستم، لبامو محکم بهم چسبوندم تو فیلم یکمی دیده بودم که خانم لب پایین مردو میخوره آقا هم لب بالای خانمو و زبون بازی میکنن ولی تو عمل هیچ کاری نمیتونستم بکنم…صدای بارون میخورد به سقف ماشین و من تو بغلش بودم خیلی خوب بود ولی از اینکه هیچی بلد نبودم واقعا خجالت کشیدم همش میگفت لبتو شل کن ولی نمیتونستم تا اینکه تموم شد و حرکت کرد لبم درد میکرد، از تو آئینه ماشین نگاه کردم دیدم لبام کبود شده یه تکه های کبودی رو قسمت پایین لبم بود، کلی غر زدم رفتیم خونه سریع رژ زدم که کسی نفهمه…اس ام اس داد که باران تو واقعا یه لب دادن ساده رو بلد نیستی؟ مگه تا حالا فیلم ندیدی…خیلی خجالت کشیدم اونروز کلی سرچ کردم تا آموزش لب گرفتن و یاد بگیرم یه چیزهایی هم پیدا کردم ولی خوب نیاز به تمرین داشت…بهش گفتم خوب من مث تو که این همه سکس نداشتم اولین بارم بود، اولین بارِ خودتو یادت بیار، حرفه ای بودی؟ گفت مث تو نبودم گفتم خوب تو یکم حوصله کن و بهم یاد بده… بعد از اون وقتی میرفتیم بیرون هر از گاهی بغل و بوس بود ولی همش خودمو میکشیدم که لب ندم یه بار رفته بودیم کیاشهر هوا هم سرد بود از اون پل چوبیش داشتیم برمیگشتیم خیلی دلم سکس میخواست یه جای دنج دیدم برگشتم پشت سرمو نگاه کردم کسی نبود از جلو هم کسی نمیومد کشیدمش بردم تو اون دالان بغلش کردم صورتشو میبوسیدم گردنشو اون هم بوسم میکرد شروع کردیم به لب گرفتن فقط سعی میکردم لب و دهنم تکون بخوره و هی زبونمو تکون میدادم تو دهنش یکم خم شد کیرشو مالید به من از رو لباس منم خودمو بیشتر بهش میچسبوندم تا لذت بیشتری ببرم دوست داشتم، سفت بهش چسبیده بودمو خودمو میمالوندم بهش، دست اون هم رو کونم بود میمالوند…رامین همش سرشو خم میکرد و این ور اون ورو نگاه میکرد کسی نیاد ولی پل طولانیی بود و تو اون هوای سرد کسی نبود… یکمی خودمونو بهم مالوندیم و رفتیم سمت خونه بهش گفتم یاد گرفتم لب دادن و بهتر شدم؟ گفت بهتر شدی ولی هماهنگ نیستی…دوست داشتم یاد بگیرم ولی نمیشد  بهش اس ام اس دادم من بدرد تو نمیخورم وقتی من یه لب دادنو بلد نیستم مابقی دیگه چی میشه خسته ات میکنم قبول نکرد و گفت کاری نداره یاد میگیری…فروردین امسال بود کلی اصرار کرد بریم خونه یکی از دوستاش گفت باور کن کاری نمیکنم ولی تو جاده و با استرس بغل کردن حال نمیده من همش استرس دارم خیلی گفت شاید چندروزی داشتیم بحث میکردیم گفتم وقتی بریم تو خونه که فقط بغل نیست کارای دیگه هم میکنیم نمیتونیم خودمونو کنترل کنیم…هرچقدر اصرار کرد قبول نکردم رفتیم کنار دریا یکمی مسافر بود ولی چون جای خاص و معروفی نبود و آلاچیقی نداشت نسبت به جاهای دیگه خلوتتر بود یکم قدم زدیم خیلی سرد بود رفتیم تو ماشین گفتم نمیشه بریم یه جای خلوتتر…رد ماشینهایی که رو ماسه بود و گرفتیم رفتیم یه جای که کسی نبود فقط چندتا موتور که ماهیگیر بودن رد میشدن دستمو گرفت و شروع کرد به نوازش دادن منم نگاش میکردم، بوسید دستامو اومد نزدیکتر لبمو گرفت و شروع کردن به میک زدن سعی میکردم همراهیش کنم گردنشو نوازش میکردم و با موهاش بازی میکردم صندلی و خم کرد و شروع کردن به لیسیدن گردنم و گوشم یه دستشم گذاشت رو سینه امو میمالوند، بازم خجالت کشیدم که سینه هام اینقدر کوچیک بود (دوست داشتم مث اون زنهایی که کنارشون میخوابید و بهش لذت میدادن منم حرفه ای بودمو سینه های بزرگتری داشتم همش خودمو با اونها مقایسه میکردم) خیلی دلم میخواست به کیرش دست میزدم اون سینه هامو میمالوند که گفتم میشه بهت دست بزنم؟ گفت آره عزیزم. دستمو گذاشتم رو کیرش، بزرگ بود از رو شلوار میمالوندمش اون هم انگار جرات پیدا کرده بود و دستشو گذاشت رو کوسم و حسابی میمالوند خیس عرق شده بودیم از صندلی راننده هی بهم نزدیکتر میشد و سعی میکرد کیرشو بهم بماله که البته به پهلوهام میخورد…دوست داشتم پاهامو وا میکرد و کوسمو میخورد ولی روم نشد بهش بگم…چندوقت بعد شد و باز گیر داد بریم خونه دوستش تا با خیال راحت بغلم کنه ولی قبول نمیکردم رفتیم بیرون گفت کلید خونه دوستم دستمه گفتم باز شروع نکن ها…رفتیم انزلی یکم چرخیدیم من یه ساپورت پوشیده بودم و متاسفانه مانتو خیلی بلند نبود (فکر نمیکردم پیاده بشیم) با خجالت یکم قدم زدیمو موقع برگشت دیدم وارد یه مسیر دیگه شد گفتم کجا میری گفت زیاد طول نمیکشه گفتم دیرم شده…گوش نکرد کنار یه خونه نگه داشت گفتم خونه فلانیه؟ گفت آره فقط خیلی عادی پشت سرم بیا داخل…کاری از دستم برنمیومد رفتم داخل خونه کثیفی بود مجردی بود دیگه…یه لیوان شربت واسم آورد یه قلپ بیشتر نخوردم گفتم دیرم شده بیا بغلم کن بریم زود، اومد سمتم رو مبل نشستیم بوسش کردم اون هم… شروع کردیم به خوردن لب همدیگه پاهامو گذاشتم رو پاهاش تقریبا یه طرفم و انداختم روش منو کشید به سمت خودشو حالا رو پاهاش بودم همینطور اومدیم پایین مبل بالش گذاشت و منو خوابوند واومد روم…گردنمو بوسید با زبون همه صورت و گردنمو خیس کرد اینم بگم با لباس بودیم دکمه های مانتومو باز کردم یه تاپ گشاد یقه باز پوشیده بودم مرداد ماه بود با یه سوتین که از جلو باز میشد چرخیدیم اومدم روش رو کیرش نشستم و هی خودم بهش مالوندم دستمو بردمو سوتینمو باز کردم گفت نکن این کارو باران… گفتم حالا که اومدیم دیگه تا تهش بریم ولی چرت میگفتم…سینه هامو تو مشتش گرفت و فشار میداد با زبون هی دورشو زبون میزد… دوست داشتم محکم گازش میگرفت و میک میزد ولی نمیکرد اینکارو… وسط سینه هامو زبون میزد …دوباره برگشتیم اینقدر محکم کیرشو روم عقب جلو میکرد، حس خوبی بود اومد کنارم خوابیدو لبامون باز قفل شد دستم رو کیرش بود و دست اون رو کسم حسابی میمالوندیم (دوست داشتم شرتمو بکشه پایین و بماله یا بخوره ولی نکرد اینکارو) از پشت خوابیدمو اومد روم کیرشو حسابی مالوند به کونم تنها قسمتی که بزرگ بود و فکر میکردم خوشش اومده همین قسمت بود…نفس نفس افتاده بودیم حتما اون ارضا نشد…خیلی ناراحت بود بازم برام شربت آورد بازم یه قلپ خوردمو سریع از خونه اومدیم بیرون بین مسیر هیچ حرفی نمیزد ولی بعدش اس ام اس داد که این احمقانه ترین کاری بود که کردیم حق با تو بود که گفتی نباید بریم کاش حرفتو گوش میکردم…خیلی دوست دارم باهاش سکس کنم ولی میترسم از اینکه بعدا تو زندگی سرکوفت بهم بزنه که تو اینطوری اونطوری…یه چیز دیگه هم بود وقتی خونه بودیمو عشق بازی میکردیم هیچ حرفی نمیزد نه نازم میداد نه یه حرفی که تحریکم کنه اصلا این کارشو دوست نداشتم من یکم آه و اوه میکردم ولی از اون هیچ صدایی در نمیومد…خیلی کارم ضعیف و بد بود حتما که گفت کار احمقانه ای کردیم…بعد از اون قضیه هنوز ندیدمش البته تلفنی ارتباط داریم خواستگاری هم اومده ولی هنوز اوکی نشده رضایت نمیدن خونواده ها. راستی دوستان من چیکار کنم یکم سکس یاد بگیرم یه چندتا فیلم دارم میبینم این سایت هم میام ولی تاثیری نداره انگار…
خیلی داستانم طولانی شد واقعا عذر میخوام…

نوشته:‌ باران


👍 0
👎 0
39013 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

417583
2014-05-03 07:53:53 +0430 +0430
NA

عشق بازی کدومه؟! این تاریخ جنگهای شبه جزیره کریمه بود!
سال 87 : تلفنی! سلام علیک!
سال 88 :توی ماشین. دست دادن!
پاییز 89: ساحل انزلی، بوسیدن لپ!
فروردین 90: جاده لشت نشا. بوسیدن گردن!
زمستان 91: پل چوبی کیا شهر، بوسیدن لبهای منقبض!
فروردین 92: ساحل زیبا کنار. بوسیدن و مالش سینه!
مرداد 92: لوکیشن داخلی(خونه ی کثیف و نمور مجردی) رضوان شهر. بوسیدن و از رو لباس…
اینجوری که این دوست پسر پپه و بی بخار تو داره پیش میره، 8 سال بعد از ازدواج، اولین سکسو تجربه میکنی و به امید خدا و با کمک دوستان تو هفتاد سالگی خدا یه پسر کاکل زری بهتون میده…!

0 ❤️

417587
2014-05-03 12:00:23 +0430 +0430
NA

اااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

0 ❤️

417584
2014-05-03 12:02:44 +0430 +0430
NA

این دیگه چجورشه؟

چکار کنی؟
خوب برو مثل آدم بده دیگه.

دوست پسر گوزو

0 ❤️

417585
2014-05-03 13:55:12 +0430 +0430

کسی که تا 26 سالگی و بعد 5 سال دوست پسر داشتن نداده یا کشیشه یا یه جنده گوزوی خیلی گشاد تنگ نمای زپرتی که مارو کیر کرده و خودشو سولاخ کس

0 ❤️

417586
2014-05-04 17:36:03 +0430 +0430
NA

داستان جالبی بود. آماتوری دوس دارم. امیدوارم واقعی باشه. درمورد سوالتم نظرمن اینه که زیاد فکرتو درگیر این مسئله نکن چون اینجوری دوست داشتنی تری. وقتی وارد زندگی بشی اینجور چیزا رو هم یاد میگیری، نگران نباش. موفق باشی

0 ❤️