عشق جاودان من

1396/05/18

سلام
اول همه داستانا شروع میکنن به التماس که داستانم واقعیه ولی آخرش فحش میخورن
ولی من التماسی واسه باور کردن داستانم نمیکنم چون دوس داشتم اینو جایی بنویسم
از اینجا شروع میکنم که توی برنامه بیتاک بودم خیلی اتفاقی با سارا آشنا شدم و تا چندماهی باهم بصورت تلفنی باهم گپ میزدیم اونم چون دانشگاه بود توی یه شهر دیگه واقعا ملاقاتمون تقریبا ممکن نبود تا اینکه امتحاناش تموم شد و یه قرار گزاشتیم همدیگرو دیدیم این مطلبم اضافه کنم که تو این مدت میگفت که دخترهستمو در شرف ازدواجم شاید یه روز از هم جدا بشیم.خلاصه تو دیدار اولمون دیدم خیلی خجالتی هست و واقعابا اینکه ۴ -۵ ماه از اشناییمون میگذشت معذب بود که کنارم نشسته بود .خلاصه خیلی باهاش حرف زدمو واقعا بهم وابسته شدیمو تا اینکه یه روز بهم گفت پارسا من یه دروغی بهت گفتم و واقعا عذاب وجدان دارم اگه هر تصمیمی بعد حرفام بگیری بهش احترام میزارمو هیچی نمیگم گفتم خب بگو خلاصه سرا اول شناسنامه ش رو بیرون اورد از کیفش و توی صفحه ازدواج دیدم که شوهر داره و یه بچه بعدم یه عکس بهم نشون داد که خیلی واقعا بهم ریختم که عکس سنگ قبر شوهرش بود و عکسای تصادفشون که حین تصادف حامله بوده و بعد فوت شوهرش بچه دار میشه داستان زندگیشو تعریف کرد و واقعا اوایل خیلی افسرده نامید بود ولی بعدش واقعا از همه لحاظ عالی شد خلاصه همون موقع ازهم خداحافظی کردیم و بعدش بهش زنگ زدم که باهات میمونم ولی به یه شرط که من ازدواج نکردم ولی اگه میخای باهم باشیمو عشق هم باشیم باید صیغه ت کنم اونم قبول کرد و رفتیم یه جایی صیغه خوندیمو خلاصه بقیه داستان
ببخشید سرتونو درد اوردم چون داستانم طولانی شد
خلاصه تو این مدت فقط شاید رابطه ما با یه بوس خلاصه میشد تا اینکه بعد اون ماجرا گفت که میخام واقعا عین شوهرم باشی تا اینکه یه روز بهم زنگ زد چون مادرش باهاش زندگی میکرد گفت رفته شهرستان با دخترم فردا صبح بیا خونه دیگه فردا صبح اماده شدم و رفتم در خونه و زنگ زدم در رو بازکرد رفتم داخل خلاصه من که کلا با مانتو تا اون موقع دیده بودمش اونروز با یه لباس نیمه لخت دم در ازم استقبال کرد داخل که رفتم دیدم بساط صبحونه پهنه رو اپن و یه صبحونه مفصل زدیم و گفت پارسا از الان من متعلق بتوام ودراختیارتم تا هروقت که سیر بشی دستمو گرفت و رفتیم تو اتاق خوابش واقعیتش چون میدونستم سکس توی کار هست منم قبل صبحونه یه قرص خوردم
دیگه رفتیم رو تخت تو بغلم دراز کشید موهاشو کلی نوازش کردمو آروم آروم دستم رو سینه ش کشیدم اروم انگشتمو بردم زیر سوتینش و نوک سینه ش رو گرفتم که واقعا دیدم بدنش داره داغ میشه گفت پارسا میخام امروز برات بهترین روز زندگیتو بسازم روی گوشیش یه اهنگه لایت ملایم گزاشت و از تخت اومد پایین و اروم اروم با ناز لباساشو دراورد اومد لباس منم دراوردم نشست روی پام یه پوست سفید روشن قدی متوسط کمری باریک وسینه هایی پاهای گوشتی و تپلکه واقعا باورم نمیشد که زن باشه و بچه هم داشته باشه کاملا برجسته و گرد یه صورت تپل و گوشتی و باچشمای سیاه و درشت
خلاصه گفت پارسا دوست دارم تموم بدنمو مخصوصا سینه هامو ماساژ بدی منم خوابوندمش و حسابی یکی از سینه هاشو حسابی میخوردم و اون یکی رو هم میمالیدم همزمان کسشو اروم اروم نوازش میکردم که دیگه بهش گفتم میشه کستو لیس بزنم گفت اره خیلی دوس دارم من بعد اون هیچکی لمسم نکرده ولی دوس دارم منم کیرتو بخورم روی بغل برعکس خوابیدیم حسابی همدیگرو خوردیم سعی میکردم زبونمو داخل کنم که گفت زیاد زبونتو داخل نکن مترسم ارضا بشم که دیگه وقتی دیدم حسابی تحریک شده گفتم موافقی شروع کنم گفت باشه ولی اروم کیرت خیلی براش کلفته واقعا هم دوستان کیرم کلفته منم یه قرص خورده بودم سیخ شده بود دیگه بدتر
اول یه کم کیرمو کشیدم رو کسش که خیس بشه که گفت پارسا کاندوم نمیزنی گفتم نه حواسم هست بعد کیرمو گزاشتم دانه کسش و فشار دادم یه کم ابروهای بلند و خوشکلشو کشید توهم و ولی اروم گرفت و شروع کردم بزدن باور کنید تنگیش عین تنگی دختر حسابی پاهاشو داد بالا و منم کردم هر لحظه تندترش میکردم اونم نفساش تندتر شد دیگه افتادم روش لباشو شروع کردم بخوردن و بعدم دوباره سینه هاشو خوردم که گفت بزار من بشینم روش و خوابیدمو نشست روش و حسابی به کمرش موج میداد و بالا و پایین میشد و منم سینه هاش باهم میمالیدمو سرمو نزدیک میکردمو سینه هاشو میخوردم حین سکس ازش پرسیدم چه حالتی بیشتر دوس داری که میدونی ارضا میشی گفت رو بغل بخوابمو تو بشینی و کیرتو داخل کنی منمحالتمو تغییر دادمو همون حالت خودشو گرفتیمو حسابی کردم که دیدم اره کم کم داره میلرزه و داغتر میشه که شروع کرد به داد زدن گفت میخام ارضا بشم اشکال نداره گفتم نه ارضا شو ولی من یه کم بعدش ادامه میدم دیگه ارضا شد باور کنید پاهای هردمون از ابش خیس شده بود چون واقعا شهوتی شده بود بعدم به سنه خوابوندمش یه کمم با اینحالت کردم و گفتم میخام ارضا بشم دیگه برگشت حالت اول و یه ده دقیقه ای این حالتو کردمش و بعدم دستمال برام گرفتو ارضا شدم و بعد بیحال افتادم کنارش و لبمو گزاشتم رو لبش و نفهمیدم کی خوابم برد بعد بیدار شدمو رفتیم یه دوش گرفتیم و نشستیم پای تلویزیون و ناهار هم اونجا بودم سفارش دادیم بیرون برامون اوردن نزاشتم برخلاف اصرارش که غذا میخاس درست کنه دست به چیزی بزنه بعد ناهار هم یه سکس دیگه کردیم .واین شو ماجرای من و ساراجونم که شروعی شد به ارتباط چندسالمون باهم و الان سه ساله که باهمیم و عاشق هم و واقعا زندگی هم شدیم و باور کنید تا الان نشده که باهم کوچکترین بحثی کرده باشیم و الان باهم بیرون یه جا مشغول به کاریم .امیوارم از داستان طولانیم خوشتون اومده باشه.

نوشته: پارسا


👍 9
👎 2
7651 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

644373
2017-08-09 20:44:04 +0430 +0430

حسش نیس کامل بخونیم…#کون گشاد???

0 ❤️

644379
2017-08-09 20:57:40 +0430 +0430

بدک نبود خوبم نبود

1 ❤️

644402
2017-08-09 21:47:36 +0430 +0430

ن حقیقتی حس شد و ن ادبیات داستان نویسی قوی وجود داشت

0 ❤️

644409
2017-08-09 22:01:48 +0430 +0430

بد نبود،نگارش کمی ضعیف بود،اگه میبینی باهم تفاهم دارین باهاش ازدواج کن

0 ❤️

644421
2017-08-09 22:16:39 +0430 +0430

نگارشت افتضاح بود ، ولي خب خوشبخت باشيد

0 ❤️

644422
2017-08-09 22:17:58 +0430 +0430

به پای هم پیرشید انشالله

0 ❤️

644676
2017-08-11 14:59:36 +0430 +0430

خوب بود …

0 ❤️

644704
2017-08-11 19:57:26 +0430 +0430

مبارک باشه به پای هم پیرشین برای بچه اش پدری کن ثواب داره

0 ❤️

644810
2017-08-12 17:25:59 +0430 +0430

نپسندیدم
خیلی عجولانه و بدون مقدمه چینی و بدون پایان خوب نوشته بودی

0 ❤️