باسلام من میثم هستم و الان که اینومینویسم30سالمه،5سال پیش من تو دانشگاه وقتی وارد یه کلاس جدید شدم چشم به یه دختر افتاد ویهو قلبم ایستاد ولرزش برنمو احساس میکردم!رفتم و روی اخرین میزنشسم.رفیقم احسان بم گفت چت شد چرا 100رنگ عوض کردی؟من گفتم جدی؟خیلی زایه بود؟گفت زردی کردی یهو شیطون چی شده.چیزی نگفتم.احسان امار تموم دخترای دانشگاه رو داشت و زیاد هم دوسدخترداشت ولی من برعکس اون بودم و سرم تو کار خودم بود و تا حالا سکس رو تجربه نکرده بودم.بش گفتم اون دختره رو میشناسی؟ گفت دختره اصلا به کسی پا نمیده و پایه دوستی نیست و ضدحاله!ولی من احساس میکردم عاشقش شدم و کلاس که تموم شد به بهونه قرض گرفتن جزوه رفتم طرفش.هرچی نزدیک تر میشدم پاهام سست ترمیشد که رسیدم بش دیدم اونم رنگش زرد شده بود ودسپاچه بود!منم گفتم س س س سلام ببخشید من تازه اومدم میتونم جزوه شمارو قرض بگیرمو…خلاصه جزوشو داد بمرفتم خونه و نمیدونستم باید چیکارکنم زنگ زدم به استاد رابطه ینی احسان گفت یه نامه بزار لا جزوه هاش وخرش کن.ولی قصد من خرکردن نبودمن میخواستم ببینم اگه به درد هم میخوریم…بدوبدومبارک بدو ایشالا…
خلاصه بافرداش جزوه هارو پسش دادم بانامه ای لابلاشون که نوشته بودم سلام واحوال پرسیواینا واحساسمونسبت بش گفتموگفتم که اونروز چی شد وگفتم اگه اونم احساسی به من داره بم زنگ بزنه که شمارموهم پایینش نوشته بودم.
چندروزبعدیکم عصبی اومد بم گفت اقاشماچی فک کردین من ازاون دخترانیستم که باکسی دوس بشمو …من بش گفتم مث اینکه شمااشتباه فکر میکنی قصد من دوستی نیست وکاملاجدیه…
بعد چیزی نگفتورفت.چند. روز بعد اس داد وگفت کیه.منم خیلی هیجان زده گفتم که ممنون که به من اس دادینو…گفت میخوام راستشو بگم من ازروز اول که دیدمت همون حال توروداشتم واحساس عجیبی که تاحالانداشتم رو تجربه کردم و… بعدش یه هفته باهم بودیم واصلا به فکر سکس نبودیم حتی بغلشم نمیکردم بعداز یه هفته گفتم که میخوام بیام خواستگاری و خیلی خوشحال شد.من باخجالت به مادرم جریانو گفتم اونم خودش زنگ زدو قرارگذاشت خلاصه بعداز مدتی منو سارا(ببخشید یادم رفته بود اسمشوبگم) …خانواده های دوطرفمون جوگیرشدیم ویه سفر رفتیم شمال.
اونجا هتل گرفتیم هرخونواده جدا واتاق من ساراهم جدا بود.شب ساع10رسیدیم خسته و کوفته رفتیم حموم اول من رفتم بعد سارا. وقتی اومد دیدمن روتخت دونفرمون دراز کشیدم یهو دوباره زرد شدبش گفتم چته چرا رنگت پرید گفت هیچی.توی هوله بود و رفت لباس پوشید و اومد روی تخت روبروم خوابید.من داشتم توچشماش نگامیکردم اونم باترس همین کارو میکرد یهو گفتم پخ خیلی ترسید! گفتم چرانگرانی گفت نه نیستم فقط خستم به نظرمیومد امادگی سکس رو نداشت.ولی من حوصلم سر میرفت بش گفتم سارا گفت جونم گفتم خیلی دوستدارم خانمم! گفت منم همینطور عزیزم که یه پریدمو بوسش کردم ولباشو خوردم اون زیاد حرکتی نمیکرد ولی کم کم را افتاد به خوردن!بعد بغلش کردم وگردنشو بوسیدم و بادستام نوازشش میکردم کم کم دسمو بردم پایین کمرش گفت میثم نکن!گفتم چرا اخه؟گفت نه نمیخوام گفتم تو دیگه خانم منی و مال خودمی از چی میترسی گفت نمیدونم چرا ولی امشب امادگی شو ندارم گفتم چرا گفت خجالت میکشم گفتم حتی ازمن که عشقتم؟چیزی نگفت منم به کارم ادامه دادم و کمکم لباسشو دراوردم وکرستشو باز کردم که بازم رنگ عوض کرد!ایندفه قرمز شد!سینه های متوسطی داشت شروع کردم به خوردم صدای اهش بلند شد شلوارشو اوردم پایین باشرتش یه کس بی مو وصاف باحال جلوچشام بود که خیس خیس بود شروع کردم به خردنش که ارضاشد بعد لباسامو. در اوردم واول یه لاپستونی رفتم که ابم درومد وگفت بریزش رو تخت بدم میاد. منم ریختم بعد رفتم سراغ کسش که اون شب بهترین شب واسه من بودکیرمو کردم داخل کسش دردش گرفت ولی بروز نداد شروع به تلمبه زدن کردم واونقد. کیف میداد که انگار خواب میدیدم سرعتمو بیشتر کردم وابم دراومد وکیرمو در اوردم و دیدم داره ازش خون میاد که دیگه رفتیم حموم و همدیگرو شستیم اون شب بهترین شب واسه هردوتامون بود
الان که اینو. مینویسم ساراکنارمه وداریم مرور میکنیم باهم و بعدشم یه حال اساسی بم میده!
نظراتتون برام مهمه پس لطفا فوش ندید
نوشته: میثم
فقط همین و بگم تا داستان تموم شد شاشم گرفت :)) :)) :)) :))
داستان سرتاسر اشتباه تایپی و غلط املایی بود!!!
تا قسمتــ سفر به شمالتون خوندمـت معلوم بود که داری کس تلاوتــ میکنی!
اخه شما یه هفته فقط با هم بودید بعد یه هفته رفتی خواستگاری و اونا هم که از خداخواسته سریع پریدند باتون سفر شمال؟؟؟؟؟؟؟
از کی تا حالا دخترا با نامه تو جزوه به قول تو خر میشن؟؟بدبخت خر جدوآبادته درستـــ صحبتـــ کن.
ریدی آب قطعه مجبوری بخوریش.
من چرا کیر ندارم؟بکنم تو چشات که درست بنویسی مرتیکه ی بی احساس
تا کس دیدی کردی توش؟
نفهم…
₪₪₪₪₪₪₪₪₪₪₪₪₪₪₪₪₪₪₪₪
دوستان چرا فحش میدین؟اینجا جای نظر و نقده ن محفل فحاشی شما
برادر،اخوی،داداش، عزیز خاطره نمیگفتی ک؛این داستانه.شاید بگی واقعیتش همینحوری بوده - راست و دروغش پای خودت - ولی برای ما ک مینویسی باید شاخ و برگش بدی ک جذاب بشه
ولی دمت گرم.مرسی .مرسی ک حداقل عشق پاک بود،سکس با محارم و خیانت و… نبود
موفق باشی و خوشبخت :)
اگه حقيقت بود که دمت گرم وخوش بخت باشيد
اگرم دروغ بود که اميدوارم به حقيقت تبديل شه
خیلی زود تمومش کردی مخصوصا قسمت تنهایتونو تو اتاق.خسته نباشی
سیکتیر بابا کسخل…
ملت رد دادن دیگه این ازوناس که با شرت ننش جق میزنه…
آخه کسخل لااقل یچی بنویس حال کنیم حالا بگذریمم که دروغ مینویسی
عزیزم مگه داشت میریخت؟خب اول میرفتی W.C بعد میومدی سر فرصت مینوشتی گلم دیر نمیشد که.بعدشم دقت کنید بعد چند روز اس دادم و دختره گفت کیه؟=))
ای خدا از دست این ملت آدم چی بگه.آخه قربون شکلت الان من به تو چی بگم هان؟؟؟
ولی خب نا امیدت نمیکنم واسه گزارشگری فوتبال تست بدی شک نکن پذیرفته میشی به شرطی که فن بیانت رو بهتر کنی.
امیدوارم تو بقیه زمینه های زندگیت موفق باشی.
خب ما که کارمون ایراد گرفتنه پس بزار بگم که در کل اینکه حداقل خیانت نبود با محارم نبودو اینا آقا دمت گرم:دی
دوم اینکه کوتاه بود سوم اینکه یکم مسخره بود بقول دوستان بعد ی هفته رفتین شمال؟
بعد به همین راحتیم گذاشتنتون تو ی اتاق با تخت دو نفره؟
عجبا!!!
موفق باشی ولی بازم به نظر من آدم عاقل نمیاد خاطرات ناموسشو واسه همه بنویسه!!!
چی بگم والا…
عزیزم تکراری بود منتها اون یکی راویش یه دختره بود رفته بودهتل توکیش اینم پسربودکه رفتن شمال بقیش تکراری تکراری تکراری!!!
:| خوشم نیومد!