دِمیتری از پشت پردهٔ اتاقِ کارش به حیاط سر سبز و تازه بهاریِ قلعه نگاهی انداخت. براش جالب بود که به این خونه لقب قلعه داده بودن ،چون اینجا یه جنده خونهٔ بزرگ و اشرافی بود با ۲۱ اتاق خواب مجهز که البته یکیشون مطب دمیتری بود که به عنوان دکتر اینجا کار می کرد.بقیهٔ اتاقها برای راه اندازی کار مشتری ها استفاده می شدن.ماه مِی بود و آغاز زندگی. تمام موجودات از درختان تا حیوانات قرار بود یه شانس دوباره داشته باشند برای زندگی, واین در حالی بود که خیلی ازانسانها در شُرُفِ از دست دادن این شانس قرار داشتن.دمیتری دستی به سرش کشید که بیشتر حالت کچلی داشت تا کم پشتی. با اینکه در آستانهٔ ۵۰ سالگی بود از خیلی از جوانها جذابتر به نظر می اومد. ته ریش همیشه مرتبش یه ابهت خاصی به چهره اش میدادو اون چشمای آبی که با برق خاصشون اکثر زنها رو در مقابلش خلع سلاح میکرد ,این جذابیت رو دوچندان می کرد.با تقه ای که به در خورد به خودش اومد و به سمت در برگشت.
-بیا تو.
در باز شد و مردی حدوداً ۳۰-۳۵ ساله با یه دختر که شاید به زور ۱۶ سالش میشد وارد اتاق شدن.مرد هیکل گنده ای داشت. اصولاً اکثر مردهایی که اینجا کار می کردن هیکلهای بزرگی داشتن تا تو دل تازه واردها رعب و وحشت ایجاد کنن. تعداد دخترایی که علی رغم میل باطنیشون به اینجا کشیده می شدن, خیلی زیاد بود و اکثرشون گرفتار قاچاقچی های آدم شده بودن به طُرُقِ مختلف. اما دلیل همه بر میگشت به بدبختی و بی پولی.مرد پشت گردن نحیف دخترک رو با خشونت خاصی گرفته بود و وقتی دمیتری بهش گفت که میخواد تنها با دختر صحبت کنه محکم هلش داد تو , طوری که بدن کوچک و نحیف دختر تاب نیاورد و محکم خورد به میز کار دمیتری.
نوشته: ایول
هدفت از این کسشرا چیه؟ این کودوم خراب شده ایه که دخترا رو به زور میبرن جنده شون میکنن؟ شاشیدم تو داستانت و مخ گوزیدت
این روزا همه هر کسشری رو در قالب داستان اونم چند قسمتی به ملت تقدیم میکنن dash1
توی مملکت خودمون این همه مشکلات هست بعد تو چسبیدی به شوروی و اروپای شرقی؟؟ اصن من نمیدونم کجای اروپای شرقی دخترا رو میگیرن میبرن جنده میکنن؟ شما خودتم یه چیزی شنیدی . انسانیت توی مملکت خودمون از بین نرفته؟؟ dash1
خیلی جالب بود و متفاوت سعی میکنم قضاوت خاصی نکنم منتظرم ادامه داستانتو بخونم …
شد مثل فیلم های فردینی…یه مرد خشن یادش میاد که باید با جنس لطیف مهربون باشه…موندم که اگه خیلی طرفو میخواد پس چرا پاره اش کرد…بازم دم فردین گرم که از این نامردی ها نداشت…
سلام پیرفرزانه عزیز.چه عجب افتخار دادید به سایت.
مشتاق دیداربودیم
سخت میگیری داستان خوبیه
قشنگ نوشته بودی…منتظرم ببینم چرا جای آزاد کردن دختره بکارتو برداشت…عشق عجیبیه!
درضمن…از اینایی که مسخره میکنن یا سکوت و این چیزا…دلگیر نشیا!!ادامه بده شما!
اینا فقط میخوان سیخ کنن!!!
من خوشم اومد کلا این دو هفته چند تا داستان خوب داشتیم
منتظر قسمت بعدی می مونم
بدک نبود…ولی فرق خودش با بقیه ی مردا چیه؟؟؟؟؟خودش هم تجاوز کرد
1- کلمه ی اول چیه؟!
2- نترس
3- از گفتن بعضی چیزها انگار احساس گناه میکنی
4- موفق باشی
به نظرم بیشتر یک ترجمه از یک داستان خارجی اومد تا یک دستنوشته. یا اینکه موضوعش از روی یک فیلمی برداشته شده باشه. هرچی که هست سبک نوشتنت به درد این سایت نمیخوره. اگه میخوای سکسی بنویسی در بردن اسم الت جنسی تردید نکن. اگر هم که سکسی نیست بحثش جداست. برای قسمت دوم اسم و امضائت رو پای داستان بنویس تا بتونی با عنوان نویسنده داستان پاسخ بدی.
خوب بود فکر میکنم از روی چیزی مینویسی ولی ادامه بده داستانهای جنده خونه ها رو دوست دارم
خوب بود kiss2