عشق نیلوفر

1390/07/17

هنوز به در پاركينگ نرسيده بود كه اس داد … عزيزم تا ٣ ساعت ديگه پرواز دارم … واسه هميشه دارم ميرم … خداحافظ …
راستيتش هميشه ميدونستم اينجوري ميشه اما خودمو گول ميزدم !!
از تعجب و بغض فقط تونستم رفتنشو نگاه كنم …
وقتي به خودم اومدم ديدم دارم لحظات چند ساعت پيشو با خودم مرور ميكنمو اشكام سرازير ميشن .
ساعت ١٠ صبح بود كه مامانم اينا رفتن مسافرت ٣ روزه … از تختم بلند شدم … بهش اس دادم … عزيزم واسه ناهار منتظرم … و شروع كردم در اوردن لباسام … وارد حموم شدم … تو اينه حموم خودمو ديد زدم … فكر اين كه تا چند ساعت ديگه قراره حركت دستاشو رو بدنم حس كنم ديوونم ميكرد … اب گرمو باز كردم و رفتم زير دوش … با يه ژيلت تموم بدنمو صاف كردم طوري كه خودم ميگفتم خوش به حالش… اومدم بيرون …يه ست صورتي پوشيدم … ميدونستم خيلي رو اين رنگ حساسه … تمام بدنمو با لوسيون چرب كردم تا پوستم نرم تر بشه … تند تند خونرو جمع كردمو غذاي مورد علاقشو درست كردم … حدود ١١/٣٠ بود كه رفتم حاضرشم … انگار ميدونستم امروز اخرين روزيه كه باهاشم … اما …
يه تاپ صورتيه باز با يه شرتك كوتاه پوشيدم و مثل هميشه يه ارايش ملايمم كردم … يه خط چشم با يه رژ كم رنگ …
ساعت ١٢/١٥ بود كه ايفونو زد از پشت پنجره ماشينشو ديدم … زود درو زدم … طبق معمول وقتي ديدمش دلم ريخت تو سينم … تو راه رو بود كه پريدم بغلش و لبمو گذاشم رو لبش
. واي چقدر دلم هواشو كرده …
بغلم كردو منو برد تو خونه … با پاش درو بست و منو گذاشت پايين …
گفت چقدر خوشگل شدي !؟ دوست نداشتم حرف بزنم دوست داشتم فقط نگاش كنم … يه لب ازش گرفتمو بردمش سمت اشپزخونه …
نشستيم روبروي هم و غذارو خورديم … من هيچي نفهميدم از غذام چون همه هواسم به اون بودو اونم داشت غذاشو مي خورد … از ارامشش خوشم ميومد مثل ارامش قبل طوفان بود … از اينكه ميدونستم تا چند دقيقه ديگه ميخوام داغيه كيرش و تو خودم حس كنم ديوونه ميشدم … بعد ناهار اون رفت تو اتاقمو شروع كرد به اهنگ گذاشتن
منم ظرفارو شستم و رفتم پيشش … روپاش نشستمو لبم و گذاشتم روي لبش …
عاشق غرورش بودم هيچ وقت تا من شروع نمي كردم اونم شروع نمي كرد …
لبمو بردم زير لاله گوشش گردنشو يه ميك كوچولو زدم … دستشو گذاشت رو سينم … ديگه خودمو سپردم بهش … با ارامش هميشگيش گردنمو ميخوردو سينه هامو فشار ميداد … خيسيه كسمو حس ميكردم . اروم بلندم كرد و گذاشتم روي تختم و اومد روم … وقتي به چشماي درشتش نگاه مي كردمو لبامو ميخورد واقعا اتيش ميگرفتم … تاپمو در اورد و از بالاي سوتينم زبونشو مي كشيد وسط خط سينم … با يه دست از زيرم بند سوتينمو باز كردو نوك سينه هامو به دهن گرفت … ديگه صدام در اومده بود … با هر ميكي كه ميزد اهي از ته دل ميكشيدم … بازبونش رو شكمو سينه هام بازي مي كردو رونامو ميماليد … اروم دكمه شرتكمو باز كردو درش اورد … خيلي اروم شرتمو كشيد پايين يه نگاه به كسم كردو گفت : چه تميز كردي !؟
خواستم بيام بالا لباشو بوس كنم چون مي دونستم كسمو نميخوره چون دوست نداشت … كه نزاشت بلند شمو گفت امروز فرق ميكنه . اول رونامو ليس زدو گاز گاز كرد داشتم رواني ميشدم تمام پامو ليس ميزدو با دستاش ميماليد . برم گردوند.داغيه زبونشو روي باسنم حس كردم … تمام باسنمو گاز گاز ميكرد … هيچي نميفهميدم … همش لذت بود كمرمو ميماليد زبون ميكشيد . از پشت گوشمو ميخوردو گردنمو ليس ميزد … بعد چند دقيقه ماليدنو خوردن برم گردوندو زبونشو گذاشت روي كسم … از ته دلم جيغ كشيدم اولين بارم بود كه زبون داغشو رو كسم حس ميكردم . عالي بود … لاي كسمو باز كرد و چوچولمو ميك ميزد منم زير دستش تاب ميخوردم … با دستم موهاشو مي كشيدمو تمام شونه هاشو چنگ زدم ٥ دقيقه داشت ميخوردو ليس ميزد …از روم بلند شد … مثل وحشي ها لباشو ميخوردمو دكمه هاي پيرهنشو باز كردم . با ناخنم ميكشيدم روي تاتوي سينش … كمربندشو باز كردم شلوارو شرتشو باهم در اوردم … كيرشو گذاشتم تو دهنمو شروع كردم خوردن … واقعا لذت ميبردم از خوردنش … سرشو ميك ميزدم تخماشو ليس ميزدم … كل كيرشو ميكردم تو دهنم … صداش بلند شده بود . كه موهامو گرفتو چنتا تلنبه محكم تو دهنم زد وقتي خسته شدم خوابيدم رو تختم و اونم اومد روم … سر كيرشو گذاشت دمه كسمو بالا پايين ميكرد … مستم كرده بود … فقط مي خواستم بكنه اما نميكرد التماسش ميكردم و جيغ ميكشيدم تا راضي شدو فرستاد تو… درد لذت بخششو حس كردمو … ديگه هيچي نمي فهميدم … صدام كل خونرو برداشته بود … نفساي گرمش رو صورتم لباي نرمش رو لبام سينه هاش رو سينه هام ديوونم كرده بود … ١٥ دقيقه تلنبه ميزد تا پزيشنو عوض كرد … حالت ٤ دستو پا لبه تخت نگهم داشتو از پشت فشار داد تو كسم . كمي كه كرد كيرشو در اورد كرد تو پشتم … واي از دردو لذت داشتم ميمردم … تا ته ميكرد تو بعد در مياورد ميذاشت جلوم … مثل يه جنازه شده بودم و فقط ناله ميكردم … بعد چند دقيقه برم گردوندو يه متكا گذاشت زيرم تا باسنم بياد بالاتر … دو باره با همون بيرحميش كرد تو پشتم … و ١٥ ٢٠ تا تلنبه زد كه حس كردم داره با تمام وجودش فشار ميده … حركت اب داغش توپشتم ارومم كرد … كيرشو در اوردو خوابيد كنارم و لبامو خورد… نمي دونم اما حس ميكردم ٦ بار ارگاسم شدم … يكم ميلرزيدم … لباي همو خورديم تا صورتمو اوردم عقب و تو چشماش نگاه كردمو گفتم : عليرضا دوست دارم … مثل هميشه نگام كردو لبخند بهم زد …
عاشق بودم عاشق غرورش بي تفاوت نشون دادنش خونسرد بودنش حرارت بدنش …
از جاش بلند شدو سيگارشو روشن كرد … روي صندلي نشسته بودو من محو تماشاش … وقتي نگاهش با نگاهم گره ميخورد دلم ميريخت تو سينم … عالي ترين حسي بود كه داشتم …
سيگارش كه تموم شد لباساشو پوشيدو اماده رفتن شد … دوست نداشم بره… موقع رفتن بغلش كردمو بهترين لب زندگيمو گرفتم … اروم روي صندلي كنار در نشست و منو نشوند رو پاش سرمو گذاشتم رو سينشو بهش گفتم خيلي دوست دارم ديوونه … موهامو نوازش كردو پيشونيمو بوسيد … چه ارامشي داشتم تو بغل گرمش . بين دستاش … تو حال خودم بودم كه با صداش به خودم اومدم … گفت نيلوفر پاشو داره ديرم ميشه … از رو پاش بلند شدمو اونم بلند شدو رفت سمت در زماني كه داشت ميرفت برگشت نگام كرد … حس كردم ميخواد حرفي بزنه … اما مثل هميشه حرفشو خورد …
ادامه دارد …
اگه خوشتون اومد بگيد ادامشو بنويسم…

نوشته: نيلوفر


👍 1
👎 0
18620 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

301927
2011-10-09 02:38:47 +0330 +0330
NA

Aliiiiiiiiiiiiii bood

0 ❤️

301928
2011-10-09 02:41:20 +0330 +0330
NA

خوشمون اومد ادامشو بگو

0 ❤️

301930
2011-10-09 03:12:08 +0330 +0330
NA

خيلي داستاني بود در حد فيلم هندي
تو كه ميگي رفت پس ادامه اش به چيه؟

0 ❤️

301931
2011-10-09 03:13:29 +0330 +0330
NA
http://www.nude-angels.net/pb/gallery12/15.jpg
0 ❤️

301932
2011-10-09 03:51:38 +0330 +0330
NA

خیلی عالی بود . حیف که عشقت میره.

0 ❤️

301933
2011-10-09 03:52:36 +0330 +0330
NA

نه جدا خوب نوشتی
ایراد نداشت داستانت
منتظر بعدیش هستیم

0 ❤️

301934
2011-10-09 05:42:19 +0330 +0330
NA

تو یکیو دوس داشتی که اومده خونت ناهارش دادی کردتت رفته؟شرمنده اما عشق احمقانه ای بوده! دختر که اینقدر خودشو کوچیک کنه حقشه کیرش کنن دیگه ! طرف بی هیچ حسی یه مدت ازت استفاده کرده! بعید نمیدونم داستان راست باشه چون تو جامعه ی ما دختر خر زیاده

0 ❤️

301935
2011-10-09 07:46:53 +0330 +0330
NA

بنویس ادامشو ببینم چرا رفت
چرا تورو باخودش نبرد
چرا عاشقشی

0 ❤️

301936
2011-10-09 09:34:15 +0330 +0330
NA

kheili khob bod

0 ❤️

301937
2011-10-09 12:08:38 +0330 +0330
NA

نوش جونت خوش بگزره باقیشمم بزار

0 ❤️

301939
2011-10-09 12:41:17 +0330 +0330
NA

yaroo lal bood dg

0 ❤️

301940
2011-10-09 15:04:00 +0330 +0330
NA

آفرین
با احساس نوشتی خیلی دراماتیک نوشتی .نمیدونم چرا ولی خوشحالیت رو با غمت مخلوط کرده بودی و تا آخر همونو داشتی.
تو داستانت یه سوال برای خواننده به وجود آوردی که آخرش نگفتی و به داستان دیگت منتقل کردی .
در مجموع کاری با توصیف های سکسیت ندارم و باید بگم عالی نوشتی .
ادامه بده داستانت رو و حواست باشه خرابش نکنی .

0 ❤️

301941
2011-10-09 17:49:22 +0330 +0330
NA

:‘’( :’’( :’’( =(( =(( عالی عالی عالی واقعا قشنگ بود آدمو قرق میکرد تو خودش یاده عشقم افتادم وقتی که داشت میرفت ولی سکس نداشتو ناهارم نخوردیم.بقیشم بزار گریمو دراوردی یاد قدیم افتادم

0 ❤️

301942
2011-10-09 21:14:37 +0330 +0330
NA

داستانت خیلی خوب بود ولی حیف که خیلی کم بود. یعنی تا میومدی با داستان اشنا بشی تموم میشه …من نمیدونم چرا داستانای کس شر طولانین ولی داستانهای خوب خیلی زود سر وتهش هم میاد… در کل خوشم اومد

0 ❤️

301943
2011-10-10 04:57:05 +0330 +0330
NA

خوب بود.میشد از غلط املاییش گذشت!
ادامشو تو فرودگاه میخوای بدی؟

0 ❤️

301944
2011-10-13 11:03:26 +0330 +0330
NA

دستت درد نکنه
لطفا ادامه اش بذار

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها