عشق و حال لاپایی با دختر عمو

1394/09/07

سلام اسم من سپهره و الان ۲۶ سال دارم این خاطره واسه سه سال پیشه, دقیقا یه ماه قبل از اعزامم به خدمت اسم دختر عموم نسیمه و دوسال از خودم کوچیکتره
کل پسرای فامیل تو کفش بودن از جمله خودم ما تو تهران زندگی میکنیم و کل فامیل تو یزد حدود ۱۸،۱۹ سالم بود که فهمیدم گوشی خریده و شمارشو داده به خواهرم
یه روز یواشکی شمارشو از گوشی خواهرم کش رفتم و بهش پیام دادم و خودمو معرفی کردم و گفتم اتفاقی شمارتو رو کاغذ تو اتاق خواهرم دیدمو برداشتم که داشته باشم
اونم رو حساب اینکه پسرعموشم ناراحت نشده بود
مدتی بهش پیام و میدادم و جک میفرستادم کم کم اونم شروع کرد به پیام دادن و جک فرستادن
این کار ادامه پیدا کرد تا اینکه یه روز دل و زدم به دریا و بهش گفتم من دوست دارم و عاشقت شدم و میخوام باهات ازدواج کنن اولش شکه شد و مدتی جوابمو نمیداد, ولی کم کم با این قضیه کنار اومد و باهام درموردش حرف میزد
تا اینکه اونم عاشق من شد و کارمون تلفنی به رابطه دوستی رسید
هر روز روزی ده بار به هم پیام میدادیمو حرف میزدیم به خیالش من واقعا میخوامش کم کم سر صحبتای سکسی و بچه دار شدنو اینا باز شد این رابطه هر روز عمیقتر و نزدیکتر میشد ولی یهو از ترس فک و فامیل خودم رابطه و کم کم و با سیاست قطعش کردم
بگذریم
یه چند سالی گذشت
تا اینکه یه روز مادرم گفت عمت اینا برای سفر دارن میرن تبریز و چون تهران سر راه بود یه شب میخواستن بیان خونه ما که هم استراحت کنن و هم یه سری بهمون بزنن گفت که مژده هم همراهشونه نمیدونم چرا تو کونم عروسی شد چون عمم بچه هاش رفته بودن خارج واسه پر کردن جای خالیشون نسیمو با خودشون آورده بودن از شانس خوب منم خواهرم یه ماهی بود که عقد کرده بودو رفته بود و اتاقش خالی بود به سرم زد یه حالی باهاش بکنم بالاخره عمم اینا اومدن
چشمم که بهش خورد قند تو دلم آب شد طوری وانمود کردیم جفتمون که انگار فراموش کردیم همه چیرو
بالاخره به آخر شب رسیدیم و همه خواستیم بخوابیم
اتاق خواهرم کلا از خونه جدا بود و هیچ صدایی از توش به گوش نمیرسید مادر و پدرم تو اتاق خودشون خوابیدن و عمم شوهر عمم هم تو حال خوابیدن دل و زدم به دریا و بهش پیام دادم که میخوام بیام یه لحظه باهات حرف بزنم اولش گفت نه و دلیلی نداره بیای و خطرناکه و بیدار میشن
بالاخره با هر ترفندی بود راضیش کردم یواشکی رفتم و اتاق و درو بستم دیدم رو تخت نشسته رفتم کنارش نشستم و خودمو بهش چسبوندم یکم بهش نگاه کردم گفت خب چی میخواستی بگی زود بگو بی حرف پیش صورتشو ماچ کردم گفت چیکار میکنی حرف نزدم تمام بدنم میلرزید لبمو بردم سمت گردنش و آروم بوس کردم خودشو کشید عقب گفتم نسیم من هنوز عاشقتم گردنشو خوردم و یهو خوابوندمش گفت سپهر من دختر عموتم نکن این کارو بیشرف خودشم خوشش اومده بود من هیچ حرفی نمیزدم یهو شروع کردم به خوردن و بوسیدن لباش دیدم چشماشو بسته گردنشو میخوردم صدای نفساش کسخلم کرد شروع کردم به مالوندن اون سینه های سیفد و بزرگش دوباره گفت نکن گفتم هیچی نگو تو که معلومه بدت نمیاد دیگه دهنشو کلا بست یکم مالوندم سینه هاشو بعد لباسشو دادم بالا و سینه هاشو از سوتین درآوردم و سروع کردم به خوردن داش میمرد از لذت کم کم رفتم پایین شکم, ناف بعد کسشو از رو شلوار مالوندم و بعد یکم شلوارشو دادم پایین تا جایی که کس خوشگلش پیدا شد
بعد شروع کردم به خوردن کسش دیگه صدای ناله هاش به گوش میرسید قشنگ واضح بود گه بار اولشه یکم کسشو خوردم بعد چشمم خورد به پاهاش پاهای سفید با ناخنای بلند و لاک قهوه ای طاقت نیاوردمو شروع کردم به لیسیدن انگشتا و ناخناش
هیچی نمیگفت
کیرمو از شرت درآوردم و ناخنای پاشو مالوندم به کیرم
ووووووی که چه حالی میداد
بعد رفتم کنارش دراز کشیدم
گفتم چه حسی داری
به زور گفت نمیدونم, کسی نیاد
گفتم نترس عشق من نمیاد کسی
شلوارمو تا نصفه دادم پایین
شلوار اونم دادم پایین
گفت چیکار میخوای بکنی
گفتم کار اصلی رو
گفت نمیشه من باکرم
گفتم میدونم عزیزم من فقط میخوام بکنم لای پات خیالت راحت
شلوارشو نصفه درآوردم و به شکم خوابوندمش بعد یه تف به کیرم زدم و خوابیدم روشو کیرمو گذاشتم لای پاش داشتم میمردم
یکم عقب و جلو کردم یهو آبمو ریختم لای پاش چه حااااااالی داد
بعد از روش بلند شدم
گفت به گوه گشیدی منو
گفتم الام دستمال میارم برات
گفت نمیخواد خودم دارم تو زود برو تا به فنامون ندادی
گفتم چشم نفس
شلوارمو کشیدم بالا و یه ماچ از دور براش فرستادم و از اتاق رفتم بیرون و رفتم تو اتاقم
باقی ماجرا هم زیاد جالب نیست که بگم امیدوارم لذت برده باشید دوستان عزیز …

نوشته: سپهر


👍 0
👎 1
63804 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

475541
2015-11-28 18:54:03 +0330 +0330

بالاخره اسم دختر عموت مژده بود یا نسیم ؟!
اول تصمیم بگیر بعد بنویس

1 ❤️

475542
2015-11-28 22:05:20 +0330 +0330

دهنت سرویس کوفتت بشه هیچی مثه یه کس تو فامیل حال نمیده لامصب نمیدمنم چرا

0 ❤️

475543
2015-11-29 01:50:40 +0330 +0330

کیرتودخترعموت

0 ❤️

475545
2015-11-29 03:08:03 +0330 +0330
NA

مژده ونسیم دوتا روح بودن در یه بدن biggrin
کمتر جق بزن سپهر جان

0 ❤️

475546
2015-11-29 13:00:52 +0330 +0330
NA

مژده یا نسیم dash1
نوشته های ذهن ی جقول

0 ❤️

475548
2015-11-29 17:23:30 +0330 +0330

slm khobi…hadaqal vaqty dashty dastano minveshty dasteto dar miavordi ////kossher bood…mage qarare khar savar beshi k onqad zood razish kardi …mahze ehtyat kir mohammad reza shahe madar jende to kone babat

0 ❤️

475549
2015-11-29 17:56:01 +0330 +0330

اول کسش رو خوردی بعد که خواستی بکنیش شلوارشو دادی پایین؟!!!
“من دیگه خرفی ندارم”

1 ❤️

475550
2015-11-29 18:23:26 +0330 +0330

بدک نبود.
اما ظاهرا کلاً حواس پرتی. بالاخره دختر عموت بود یا دختر عمه‌ات؟
نسیم بود یا مژده؟
دیگه با کلی غلط املاییت کاری ندارم.
از بیست ۱۰ میدم بهت که رفوزه نشی! scratch_one-s_head

0 ❤️

475552
2015-11-29 20:04:30 +0330 +0330

میگن دروغ گوکم حافظه س خب بیراه نمیگن،چندجا سوتی دادی دادا،عمه یاعمو؟مژده یانسیم؟حداقل قبل چاپ داستان مرور میکردی بد نبود نقصهای داستانت درست میکردی

0 ❤️

475553
2015-11-29 23:58:39 +0330 +0330
NA

خوشم مياد خاليته داداش biggrin

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها