عشق و خیانت (۱)

1400/09/05

نیم ساعت دیگه میرسم زنگ زدم زود بیا پایین، تلفنو قطع کردم رفتم سمت کمد دیواری حوله برداشتم شورت و سوتین برداشتم، رفتم حموم، به این فکر میکردم چرا محسن هر روز باهام سکس نمیکنه مگه من چی کم دارم، شاید داره بهم خیانت میکنه شاید دیگه عاشقم نیست شاید منم اون جذابیت اوایل ازدواج رو ندارم… بعدش بخودم دلداری دادم نه محسن دیوانه وار دوستت داره، به هیچکی جز تو نگاه نمیکنه تو ریچل ریان محسنی تو عشق اولو آخرشی…
این فکرها کار هر روزم بود، زندگیمو خیلی دوست داشتمو و دارم شوهرمو از همه چیز بیشتر دوست دارم عاشق وقتیم که حوصله ندارم اذیتم میکنه و میخندونتم،شوهری که همه چیزه منه اما فقط هفته ای دو بار باهام سکس میکنه با اصرار من شاید بشه هفته ای سه بار، اما من هر روز نیاز به سکس داشتم.
کمی با سینه هام و کوصم ور رفتم چشام سفید شد فقط کیر میخواستم، منتظر بودم محسن برسه به بهونه ای بکشمش بالا یه سکس کنیم بعد بریم مهمونی.
از حموم اومدم بیرون و رفتم سمت میز آرایشم کمی بخودم رسیدم،گوشی زنگ خورد محسن بود
+عزیزم نمیدونم کدوم لباسمو بپوشم بیا بالا یه نظر بده.
_عزیزم هرچی بپوشی بهت میاد زود یچی بپوش بیا بریم دیر میشه خوبه حالا نیم ساعت پیش گفتم زود حاظر شو
+حالا بیا بالا دیگه جون نیلوفر بیا
_ای خدااا از دست شما زنا باشه وایسا ماشینو پارک کنم
+قریون شوهر حرف گوش کنم بوس بوس
خیلی حشری شده بودم رو تخت دراز کشیدم و شروع کردم مالیدن کوص و سینه هام، چند دقیقه ای خودمو مالیدم که محسن صدام زد ریچل ریان کجایی
با صدای لرزان گفتم اتاق خوابم
اومد اتاق خواب تا منو دید با خنده گفت میدونستم میدونستم چه نقشه ای داری ولی الان بیخیال شو پاشو لباس بپوش بریم مهمونی برگشتیم خونه از خجالتت در میام
+الان میخوام الااااااان وگرنه نمیام مهمونی
_مهمونی دوست توئه منکه واسم زیاد مهم نیست بریم یا نریم واسه خودت بد میشه
از رو تخت بلند شدم رفتم دستمو انداختم دور گردنش لباشو گرفتم کمی لب بازی، بهش گفتم میخوام کیرتو میخوام، مقاومتی نمیکرد کمربندشو باز کردم دستمو کردم تو شورتش کیرش خواب بود، شورتشو کشیدم پایین کیرشو کردم تو دهنم کمی میک زدم کیرش شد عین سنگ، میدونستم همیشه دفعه اول زود میاد، آبش که اومد تو دهنم مزه مزه کردم بعد قورت دادم خیلی دوست دارم برعکس خیلی از زنای دیگه که چندششون میشه
دوباره کیرشو کردم تو دهنم و محکم ساک زدم تا راست شه کمی طول کشید اما راست شد، رفتم رو تخت دراز کشیدم پاهامو باز کردم اومد طرفم با زبونش و انگشتش با کوصم ور رفت داشتم میمرد دستمو گذاشتم جلو دهنم تا جیغم در نیاد، کارشو خیلی خوب بلد بود با انگشت وسطش محکم تو کوصم میلرزوند، سرشو محکم به کوصم فشار میدادم و بلاخره ارضا شدم گفتم حالا نوبت اصل کاریه
لباساشو کامل در آورد کیر کلفتشو آروم گذاشت لب کوصم کمی لای کوصم بازی داد کرد توش تو آسمون بودم پاهامو قفل کردم دور کمرش، نمیزاشتم استاپ کنه میگفتم واینسا بکن فقط بکن پنج دیقه تو همون حالت تو کوصم تلمبه میزد، گفت خسته شدم اومد رو تخت دراز کشید من نشستم رو کیرش بالا پایین کردن، دستاشو حلقه کرد دور گردنم آورد پایین لبامو گرفت، منم گاز آروم از لباش میگرفتم زبونشو محکم میک میزدم، چند ثانیه تو این حالت بودیم واسه بار دوم ارضا شدم، گفتم تکمیل کن،گفت تمیز کردی؟ گفتم آره حموم بودم قبل اینکه بیایی آنال دوش استفاده کردم و ژل زدم.
از داخل کشو میز آرایشم ژل روانکننده رو برداشتم و کمی مالیدم رو کیر عشقم و کمی هم دور سوراخ کونم، به حالت داگی رو تخت دراز کشیدم
کیرشو آروم آروم کرد توش اولش کمی درد داشت طبیعیه خب، خیلی آروم عقب جلو میکرد منم با دستم کوصمو میمالیدمو ناله میکردم، کمی سرعتشو بیشتر کرد گفت آبم داره میاد، کوص یا میخوری؟ گفتم بریز تو کوصم، کیرشو از کونم در اورد کرد تو کوصم چنتا تلمبه زد و همزمان هم من هم محسن ارضا شدیم،وقتی آبشو میریره تو کوصم اوج ارضا شدنمه(بچه دار نمیشیم مشکل از منه اما محسن به خانوادش گفته مشکل از نیلوفر نیست من بچم نمیشه)
چند دقیقه کنار هم دراز کشیدیم و آروم لب هم میخوردیم
گفت بلند شو بریم یه دوش بگیریم و بریم دیر که شد لااقل قبل شام برسیم که نگن واسه شام اومدن فقط
رفتیم حموم همدیگرو شستیم محسن موقعی که داشت لیف رو لا کونم میکشید هی میلرزوندمش تا دوباره حشری شه، ارضا شده بودم اما کامل سیر نشده بودم، میخندید و میگفت دیگه خام نمیشم خانومه ریچل ریان.
اینبار موفق نشدم، حموم کردیم محسن رفت لباس پوشید و موهاشو سشوار کشید منم دوباره رفتم آرایش کردمو لباس پوشیدم، حرکت کردیم سمت خونه مائده دوست صمیمیم.
رسیدیم خونشون فاصله زیادی تا خونه ما نبود،با بغیه مهمونا حال احوال پرسی کردیم، کلی مهنون داشتن دوتا خاله مائده و مادرش و داداشش و…مادر مائده طبق معمول شروع کرد گلایه کردن که چرا خونه ما نمیایی از ما خوشت نمیاد و از این حرفا منم کار و باشگاه رو بهونه میکردم همیشه، سیمین خانوم مادر شوهر مائده گفت
_نیلوفر جان فردا ساعت 6 غروب میتونی بیایی خونمون ماساژم بدی کل بدنم درد میکنه دستات شفاس
+خاله سیمین بخدا سرم شلوغه معمولا تا ساعت 6 غروب باشگاهام بعدش خسته کوفته میام خونه کمی استراحت میکنم و کارای خونه رو میکنم واسه محسن شام درست میکنم
_میخوایی من بیام باشگاه
+اذیت میشین باشه فردا سعی میکنم زودتر از باشگاه بیام شما تشریف بیارین خونه ما که دیگه تخت و وسایل ماساژ رو نیارم خونتون
_باشه دخترم پس حتما بهم زنگ بزنیا وقتی از باشگاه رفتی خونه
+چشم حتما
مادر مائده گفت (سمانه) منم با خواهرم فردا میام بدنم خیلی درد میکنه، گفتم باشه خاله سمانه شما هم بیا قدمتون رو چشم
که داداش مائده برگشت گفت نیلوفر خانوم چرا بین زن و مرد تبعیض قائل میشی حالا نمیشه منم ماساژ بدی؟
شانس آوردیم که محسن نشنید تو حیاط با حمید و سهراب داشتن کباب میپختن، اگه میشنید شر راه مینداخت، سمانه خانوم همونجا یدونه زد تو دهن حامد گفت خجالت بکش بفهم چی داری میگی
حامد بغض کرد و ازم معذرت خواهی کرد رفت حیاط پیش حمید و سهراب و محسن.
همه گرم صحبت باهم دیگه بودن از کار و بیزینس و آرایش و رنگ مو بوتاکس این چیزا، حضور مائده رو حس نکردم، رفتم دنبالش ببینم کجاس مثلا دوست صمیمیمه عوضی، زنگ زدم بهش دیدم جواب نمیده رفتم طبقه دوم صدای نامفهومی شنیدم از اتاق خواب مهمان صدا میومد، نزدیکتر شدم صدا واضحتر شد صدای مائده و پیمان بود دوسته سهراب.
حس فضولیم گل کرد از سوراخ کلید نگاه کرد بسته بود فکر کنم کلید انداخته بودن، شک کردم گوشمو چسبوندم به در بله صدا صدای سکس بود، پیمان هی از بدن مائده تعریف میکرد نفس نفس میزد مائده هم آروم ناله میکرد میگفت زودتر بیا اگه نریم پایین شک میکنن.
پیمان گفت مائده تورو جان دخترت نیلوفرو اوکی کن واسم هر کاری بگی واست میکنم فقط ردیف کن من نیلوفرو بکنم
با شنیدن این حرف شدیدا عصبی شدم میخواستم بکوبم به در فحشش بدم بخودم اومدم گفتم آبرو مائده میره
میدوستم مائده دوست پسر داره اما نمیدونستم با دوست شوهرش سکس میکنه،مائده به پیمان یچیزی گفت که کمی ذهن منو درگیر کرد
پیماااان یواش تورخدا لامصب کیرت خیلی بزرگه همینطوریش کوصم زورکی جا میشه کونم که جای خود داره.
پیمان گفت این کونو باید گذاشت رو سر و حلوا حلواش کرد.
داشتم به سکسشون گوش میدادم که صدای حدیث رو شنیدم، مائده رو صدا میزد حتما میخواست بیاد سمت اتاق خواب، سریع در زدم و مائده رو صدا کردم، صدای آروم پیمان چه گهی بخوریم مائده گفت زیر تخت قایم شو،یبار دیگه در زدم گفتم مائده درو باز کن الان آبروت میره
اینو گفتم سریع درو باز کرد گفت چرا آبروم میره،
+حدیث داره دنبالت میگرده احتمالا بیاد اینجا
_گفت خب بیاد چرا آبروم بره
+چون پیمان زیر تخت قایم شده
_تتتپپ منمنمن، چی کی چی میگی نیلوفر
+خر خودتی صداتون رو شنیدم نترس بابا من محرم اسرارتم
حدیث اومد با تشر کجایی مائده بیست دیقس دارم دنبالت میگردم بیا یه نگاه به برنج بنداز، بچه ها کبابارو پختن گوجه ها هم الان کباب میشه بیا ببین برنج دم کشیده، میز شامو حاظر کنیم.
حدیث برو اومدم رگ پام گرفته نیلوفر داره ماساژ میده الان میاییم.
باشه پس زود عجله کنین.
حدیث رفت پایین مائده منو کشید تو اتاق گفت
_عوضی از کی پشت دری
+الان وقت این حرفا نیست وایسا ببینم حدیث رفت، پیمانو قایمکی بفرست بیرون
_پیمان بیا بیرون زود باش
پیمانو لخت ندیده بودم بنده خدا اصلا وقت نکرده بود لااقل شورتشو پاش کنه، چشامو بستم گفتم آقا پیمان زود لباستو بپوش، زیر چشمی نگاه کردم موقعی که داشت شورتشو میپوشید کیرشو دیدم خوابیده بود ولی واقعا بزرگ بود اصلا بهش نمیومد همچین کیری داشته باشه.
لباسشو پوشید با استرس زیاد ردش کردیم رفت.
مائده کمی با خجالت بهم نگاه میکرد منم هی بهش میگفتم یواش تورو خدا لامصب کیرت خیلی بزرگه، اینو میگفتم میخندیدم.
اونشب گذشت خوش هم گذشت تا دو هفته هی به مائده میگفتم یواش تورو خدا لامصب کیرت خیلی بزرگه 😂. ناگفته نماند کیر پیمان و حرفاش ذهن منو بهم ریخته بود، مائده میگفت هفته ای چهار پنج بار با پیمان سکس میکنه اوایل که فهمیده بودم دوست پسر داره از مارش منع میکردم میگفتم شوهر داری خیانت نکن خدارو خوش نمیاد
مائده هم توجیهش این بود هیچ حس عاطفی بغیر سهراب به هیچ مرد دیگه ای ندارم فقط رابطه جنسیه، بعد مدتی دیگه حرفی نمیزدم فقط میگفتم مراقب باش.
بعد از اون ماجرا مائده کاملا با من بدون هیچ تعارفی حرف میزد رابطه هاشو میگفت مثلا دیروز پیمان و مهدی دو نفری باهاش سکس کردن، اگه بگم این حرفا رو من تاثیری نداشته کاملا دروغ گفتم، حرف های پیمان و کیر بزرگش و تعریف کردنای مائده از رابطه هاش ذهنمو خیلی درگیر کرده بود، قبل اون ماجرا که با مائده لز میکردیم اما هیچ حرفی از سکس با دیگران نبود. حالا دیگه مائده وسط لز از کیر کلفت پیمان و دوستش تعریف میکرد منم که شدیدا شهوتی میگفتم کیر پیمانو میخوام،مائده میدونست من آب منی دوست دارم بخورم یا تو کوصم خالی شه، هی میگفت پیمان آب کیرش زیاده بریزه تو دهنت چیکارش میکنی؟ میگفتم مزه مزه میکنم بعد قورتش میدم، البته تمام اینها فقط حرف بود بعد لز با مائده اجازه نمیدادم که دیگه حرفشو بزنه.
سال 96 بود که با مدیر باشگاه به مشکل خوردم و اومدم بیرون از بیکاری بدم میومد تو خونه موندن اذیتم میکرد دوست داشتم مشغول باشم، هر یروز محسن گفت خب بیا زیر زمینو ترو تمیز کنیم کفشو پارکت کنیم کارتو همینجا انجام بده هم خونه خودتی هم همه جوره راحتری، اگه واسه تمرینات بدنسازی هم نگرانی میرم ور وسایل میگرم واست یا پول میدم خودت برو بگیر،فکر نمیکردم محسن همچین حرفی بزنه یعنی واقعا میشه! چقدر این مرد رو دوست دارم عشق منه عاشقشم نفسه منه.
با مائده صحبت کردم گفتم کارمو تو خونه انجام میدم که استقبال کرد گفت منم بیکارم میام پیشت، مائده هم کلاس ماساژوری رفته بود و بلد بود.
بلاخره زیرزمین آماده شد وسایل رو با محسن و دوستش بردیم پایین، واسه ماساژ هم که فقط یه تخت لازم بود، به همه مشتریام خبر دادم که کارمو شروع کردم دیگه هیچکی نبود که بیاد غر بزنه فقط منو مائده بودیم هم کارمون رو میکردیم هم گه گداری لز و هم تفریحمون،… بلاخره اون روزی که زندگیم دگرگون شد رسید، خرداد سال 96 سه شنبه ساعت چهار بعداز ظهر به مائده گفتم این حوله کثیفارو میبرم بندازم ماشین، یه چیزی میارم بخوریم امروز دیگه مشتری نمیاد وقت ندادم، گفت باشه اومدم بالا حوله انداختم تو ماشین و روشن کردم، موز و سیب و پرتغال گذاشتم تو سینی، درو باز کردم دیدم مائده اومده بالا گفت اومدم دوش بگیرم منم حموم لازم بودم، باهم رفتیم حموم از محسن مطمئن بودم که تا ساعت 9 خونه نمیاد اگرم بیاد حتما زنگ میزنه، مائده عوضی یه بادمجون از یخچال ورداشت آورد خیلی کلفت بود، گفت کیر پیمان راست کنه اندازه همین میشه، دوباره ذهن منو درگیر کرد، ده دقیقه باهم ور رفتیم مائده گفت آنال دوشتو بیار گفتم میخوایی بادمجونو بکنی تو کونت گفت آره. آنال دوشو آوردم هم مائده هم من قشنگ تخلیه کردیم روده رو مائده گفت بریم پایین اونجا راحتره،رفتیم زیرزمین در حال لز بودیم مائده گفت داگی استایل شو تا کوصتو حال بیارم با بادمجون،کلفت بود کمی میترسیدم آروم آروم بادمجون رو فرو کرد تو کوم جووووووون چه حالی میده ولی هیچی جای کیرو نمیگیره، تو اوج لذت گوشی مائده هی زنگ میخورد، مائده گوشیو جواب داد گفت باز گذاشتم فقط اومدی داخل درو کامل ببند،اووج شهوت بودم بهم گفت دوست داشتی الان پیمان اینجا بود گفتم آره
_دوست داری کیرشو بکنه تو کوصت تو کونت؟
+نه اولش کیرشو بخورم یبار آبش بیاد آبشو بخورم بعد
_جوووون آبکیرش خیلی زیاده وقتی رو سینه هام میریزه دوست دارم از سینه هام لیس بزنیش
همینجور که این حرفارو میزدیم و بادمجون عقب جلو میشد تو کوصم، احساس کردم حجم بادمجونه فرق کرده و گرمتر شده بعد دوتا دست مردونه رو کونم حس کردم چشامو از شدت شهوت بسته بودم، مالیده شدن یچی شبیه کیرو رو لبام حس کردم، بقدری حشری بودم که دهنمو باز کردم کیر رفت تو دهنم چشامو سریع باز کردم دیدم جلو یه پسرس کیرش از دگمه های باز شلوارش تو دهنمه کیرو از دهنم در آوردم نشناختم پسررو،برگشتم پشت سرمو ببینم دیدم پیمانه که داره تلمبه میزنه.
وای خدای من یعنی خیانت کردم به شوهرم! به مردی که عاشقانه دوسش دارم مردی که نه تنها شوهرمه بلکه رفیقمه پشت پناهمه همدممه، شوک شده بودم مائده میگفت مگه کیر نمیخواستی بیا اینم دوتا کیر کلفت هم تو به خواستت رسیدی هم پیمان به خواسته دو سالش، من همینطور هاج واج مونده بودم لخت جلو دوتا مرد بغیر شوهرم، پیمان همینطور داشت تلمبه میزدو میگفت جوووون این کون گنده حرف نداره این کوص کلوچه ای رو دست نداره، اونیکی پسره گفت بخورش دیگه مگه آبکیر نمیخواستی، از شوک در اومدم با دودلی کیر مهدی رو کردم تو دهنم و تا نصف بیشتر نمیتونستم تو دهنم جا بدم، واسش ساک میزدم پیمان کیرشو درآورد با ولع شدیدی شروع کرد خوردن کوصم خیسه خیس بود همون موقعی که کیرش تو کوصم بود ارضا شدم،جاهاشونو عوض کردن منم رو تخت ماساژ به کمر دراز کشیدم مهدی پاهامو باز کرد کیرشو کرد تو کوصم چنتا تلمبه زد که داشتم از شهوت دیوونه میشدم اومدم جیغ بکشم پیمان کیرشو کرد تو دهنم کیر مهدی کلفتر از کیر پیمان بود اما واسه پیمان کمی دازتر بود البته کیر جفتشون از کیر شوهرم بزرگتر بودن کیر شوهرم عالی بود اما واسه این دوتا خیلی خیلی عالی بود، مائده هم اونور تر رو زمین دراز کشیده بود با بادمجون کوصشو بازی میداد و ناله میکرد، پیمان گفت داره میاد میخوریش؟ کیرشو از دهنم کشیدم بیرون گفتم عاشق آبکیرم فقط بریز تو دهنم دوست دارم مزه کنم نه اینکه تو حلق بریزی، خندید گفت چشششم خانومی هرچی تو بگی،مهدی همچنان در حال تلمبه زدن بود به پیمان گفت داداش واقعا ریچل ریانه فقط این قیافش خیلی نازتره،نقص نداره لامصب یزره شیکم یزره پهلو نداره، اینارو میگفت و تلمبه میزد و منم تو اوج آسمونا و فقط ناله میکردم کیر پیمانو در میاوردم میگفتم جوون جوون واینسا فقط بکن و جییغ، پیمان آبش اومد اوه چقدر آب منی خیلی خیلی زیاد با اینکه رو صورتو موهام هم پاچید اما دهنم پر آب کیر بود، مزه آب کیر محسنو نمیداد نمیدونم چرا این خوشمزه تر بود برام تو دهنم مزه کردم و قورت دادم و آبی که تو صورتم ریخته بود سر کیر پیمان بود رو هم خوردم،مهدی همچنان در حال تلمبه زدن بود، گفت بریزم توش، گفتم آره چنتا تلمبه دیگه زد با یه نفس نفس شهوتی کوصمو پر آب منی کرد، ارضا نشده بودم هنوز انگشتمو کردم تو کوصم محکم تکون میدادم تا ارضا شم، از تخت اومدم پایین رو کونم نشستم هم آب منی خارج شه هم راحتر با کوصم ور برم، مهدی و پیمان یه گوشه ولو شده بودن با چشمای پر التماس نگاشون میکردم میخواستم بیان منو دوباره بکنن، دیگه التماسمو به زبون و پاهام آوردم بلندم شدم رفتم طرفشون کیر مهدی رو کردم تو دهنم کمی آب منی سرش مونده بود میک زدم واسه پیمان هم جق میزدم تا کیرشون بلند شه،پیمان گفت فقط یه راه داره دوباره بکنیمت. گفتم چی هرچی بگی قبول که گفت دوبل میکنیمت از کوص کون همزمان
گفتم قبول اما کیرشون کلفتر از کیر محسن بود کمی میترسیدم، حواسم به مائده نبود دیدم روانکننده رو آماده کرده انگار همه اینارو برنامه ریزی کرده بود عوضی،کیرشون رو ساک میزدم تا قشنگ راست شه مائده اومد ژل روان کننده رو مالید دور سوراخم با انگشتش میکرد تو در میاورد بعدش دو انگشتی کرد شد سه انگشت، رو به پیمان کرد گفت تمیزه تمیزه تخلیه شده کیر جفتشون کاملا راست شد دوباره پیمان دراز کشید گفت بیا رو کیرم مهدی هم از پشت، گفتم پیمان اول تو از کون بکن بعد مهدی خندید گفت حله، مهدی دراز کشید رفتم رو کیرش کوصمو تنظیم کردم نشستم رو کیرش اووووو. ففففف جووووون، دستاشو سینه هامو گرفت گفت هشتاد پنج شق رق یعنی همین مائده گفت کمی کوچیکتر از هشناد پنج بین هفتاد پنج هشتاد پنجه پیمان گفت بالا پایین نشو، سر کیرشو آروم کرد تو درد داشت اما قابل تحمل ژل روان کننده رو دوباره ریخت سر کیر و کمی هم مالید رو سوراخم ایندفعه راحت لیز خورد سرش رفت تو درد همراه لذت مهدی خیلی آروم کیرشو تکون میداد تو کوصم پیمان هم یواش یواش عقب جلو میکرد، درد خیلی کمتر شد و بیشترش لذت بود که خودم گفتم پیمان محکم تلمبه بزن، و اونم شروع کرد آخخخخخ جووووووووون تو عمرم همچین لذتی رو تجربه نکرده بودم دوتا کیر کلفت یکی تو کوصم یکی تو کونم ووووووووووییییی جووون پیمان واینسااا تورو خدا واینسا بکن، اینبار طول کشید تا آبشون بیاد جاهاشون عوض کردن پیمان کرد تو کوصم مهدی هم تا اومد سر کیرشو بکنه تو کونم خودم با فشار دادم توش اولش کمی درد داشت اما با لذت، سه بار تو همین حالت ارضا شدم داشتم به ارگاسم میرسیدم مهدی گفتم بریزم گفتم تو کون نه بیار بخورم، مهدی کیرشو کرد تو دهنم آبش اومد که طبق عادتم مزه مزه کردم با ولع زیاد قورت دادم دوباره کیرشو کردم تو دهنم و میک میزدم پیمان همچنان تلمبه میزد اصلا حواسم به مائده نبود عوضی داشت فیلم میگرفت با گوشیش، پیمان هم آبش اومد و تو کوصم خالی کرد جوووووووووووون اووووووفففف خیلیی حال داد ساعتو نگاه کردم دیدم شیش نیمه،پیمان و مهدی لباساشون پوشیدن مهدی چنتا تراول پنجاهی داد به مائده خدافظی کردن موقع رفتن پیمان اومد بهم گفت پس فردا چار نفری چطوره؟ اگه مشکلی نداری هماهنگ کنم، گفتم نمیدونم بهت خبر میدم، گذاشتن رفتن مائده گفت حال دااد بیا اینم پونصد تومن، گفتم برای چیه گفت واسه سکست دیگه
ناراحت شدم گفتم مگه من جنده پولیم یا خاله ام سکسو واسه پول انجام ندادم
_خره اگه اینا بفهمن مفتی فقط واسه حال کردن خودت دادی، فردا خودشون خانوادشون صف میشن اینجا که بکننت
+یعنی چی؟ بهشون گفتی نیلوفر جنده پولیه؟
_نه بخدا نگفتم جنده پولیه گفتم اگه خوب پول بدین خوب حال میده بهتون
+این همون جنده پولی میشه دیگه، دستت درد نکنه حالا من بخاطر پول کوص میدم از فردا میگن نیلوفر جنده پولیه
_غلط کردن، زنه مهدی زیر همه خوابیده حتی همین پیمان و سهراب جلو خود مهدی زنشو گاییدن
+سهراب! به به چشمم روشن هر روز یه هویت جدید واسم رو میشه پس هماهنگی با شوهرت
_نیلوفر اینقدر خنگ نباش، الان اکثر زنای متاهل بغیر شوهر با دیگران هم رابطه دارن خیلیاشون شوهراشون میدونن یا باهم همکاری میکنن یا شوهره بیخیاله
+پس مهدی و پیمان به واسطه سهراب باهات سکس دارن دیگه؟
_و چنتای دیگه، اونشبم خونه ما فهمیدی جریانو، قبلش با سهراب هماهنگ بودم
+و چنتای دیگه! مائده دارم به این نتیجه میرسم که اون مائده ای که از یازده سالگی میشناسمش با این مائده سی ساله هیچ شباهتی ندارن انگار دوتا مائده متفاوتین
_جان محسنو قسم بخور که حرفامو به هیچکی نمیگی تا کامل بهت همه چیو بگم
+همین محسنی که تا همین ده دقیقه پیش داشتم بهش خیانت میکردمو میگی! به جان محسنم که خیلی دوسش دارم همه حرفات پیش خودم میمونه.
.
.
.
قسمت بعدی دارد

نوشته: یک زن


👍 7
👎 4
9501 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

844588
2021-11-26 01:20:22 +0330 +0330

شیوا بس کن.

0 ❤️

844608
2021-11-26 03:11:25 +0330 +0330

no Example
داش هنوز زن نگرفتی یادمه سر داستان عرشیا وزنش فکر کنم آیدا بود اسمش تصمیم داشتی زن بگیری به خاطر سایزت ترسیدی زن آیندت بره خیانت کنه نترس بترسی سرت میاد

0 ❤️

844633
2021-11-26 07:35:27 +0330 +0330

عشق یک احساس مقدس و پاک هستش.و خیانت در هر فرهنگی یک رفتار زشت و ناپسند.عشق رو با این موضوع آلوده نکنید

0 ❤️

844639
2021-11-26 09:27:20 +0330 +0330

عالی 😘

0 ❤️

844693
2021-11-26 17:22:51 +0330 +0330

برازرس زیاد میبینی نه 😒 😏

1 ❤️

844780
2021-11-27 07:07:29 +0330 +0330

شیوا حالمو به هم زدی طبق معمول
ملجوق بودن به این نیست که همش دستت وسط پاهات باشه…
گاهی بعضی ها هم مثل تو ذهنشون ملجوق و هرزه‌کاو تشریف داره…
خدا به دادت برسه

0 ❤️