عشق و شهوت با خواهرم

1396/01/05

سلام نوشته زیر تنها یک داستانه و اصلا واقعی نیست
خب . من سعید هستم و تو یه خانواده چهار نفری بدنیا اومدم یعنی منو خواهرم و پدر مادرم . فاصله سنی منو خواهرم یک سال هست و مثل دوقلو بنظر میائیم . نمیخام تعریف کنم ولی از هر نظر خانواده خوبی هستیم جوری که همیشه تو دوست و آشنا و فامیل سر زبونها بودیم . پدرم و مادرم هردو تحصیل کرده هستند و به همین خاطر خیلی مراقب درس و تحصیل منو خواهرم بودند ولی چیزی رو به زور تحمیل نمیکردند . چون از بچگی منو خواهرم با هم بزرگ میشدیم خیلی خیلی به هم وابسته بودیم خب در دروان طفولیت هم با هم کل و کشتی و جنگ و دعوای کودکانه هم داشتیم . من از خواهرم بزرگتر هستم و هردومون از نظر شکل ظاهری و صورت هردو از بچگی خوشگل بودیم و فقط دروان بلوغمون کمی جوش دراوردیم خلاصه بگم هردومون خوشگل بودیم و هستیم زیبائی صورتمون به مادرمون رفته و قد و انداممون به پدرمون البته مادرم هم قد و قامتش بد نیست و خیلی هم خوش هیکله که خواهرمم به مادرم رفته منکه قدم 185 شده بود و خواهرمم 175 شد . تا وقتی که خواهرم دختر خونه بود خیلی با هم شوخی و کل کشتی میگرفتیم و به بهونه های مختلف خواهرم کرم میریخت تا باهاش کشتی بگیرم و منم خیلی خواهرمو دوست دارم و دلم میخاست همیشه بهش خوش بگذره . اسم خواهرم سیمین هست . علی رقم اینکه پدرم خیلی رو درس و تحصیل من تاکید میکرد ولی من بازی گوش بودم و خیلی به درس اهمیت نمیدادم ولی هیچ وقت تجدیدی نداشتم ولی خواهرم خیلی درس خون بود . مامانم خیلی هوای منو پیش بابام داشت و نمیزاشت پدرم بابت بازی گوشیم تنبیه ام کنه
وقتای که با سیمین شوخی و کشتی میگرفتم همه تنشو بغل میکردم دستم به همه اندامش میخورد سینه هاش رونهاش کمر و بازوهاش و کونش ولی سعی میکردم دستم بین پاهاش و کسش نره سینه های نرمی داشت اون موقع نمیدونم سایزش چنده ولی الان میفهم که سایز اون موقع سینه هاش 75 بوده سیمین هم از کشتی گرفتن خیلی لذت میبرد دیگه وقتی به سن بلوغ میرسیدیم هردومن حس میکردیم که یه چیز دیگه درونمون داره قلقلک میده وقتی کشتی میگرفتم با سیمین ناخواسته کیرم نیم خیز میشد. و سیمین هم نمیدونم از قصد یا اتفاقی دستش به کیر و خایه هام میزد کیرمو لمس میکرد سینه مو چنگ میزد منم محکم فشارش میدادم گاهی زیرم میبردم و فشارش میدادم میزدم به رونهاش و برش میگردوندم میزدم به کونش و وشگونش میگرفتم اونم همش جیغ جیغ میکرد و منو وشگون میگرفت ولی معلوم بود داره حال میکنه همش منو میزد ولی من دلم نمیومد اونطور بزنم که دردش بگیره ولی سیلی به کونش میزدم کونش واقعا حرف نداشت گرد و نرم و معلوم بود سفیده چون همیشه تو خونه با تاپ و دامن یا شلوارک بود و همه تنش سفید سفید بود تقریبا میتونم بگم تا قبل از دروان بلوغ بیشتر جاهای بدن سیمینو دیده بودم چاک سینه هاش رونهاش حتی شکمش فقط کونش و کسشو ندیده بودم . مامان همش میگفت اینقدر جنگ و دعوا نکنید یه چیزیتون میشه ولی منو سیمین بازم کل کشتی میگرفتیم دیگه سیمین 18 سالش بودو من 19 سیمین دانشگاه قبول شد و من چون بازی گوش بودم قبول نشدم و باید میرفتم سربازی ولی به دلیل تک پسر بودن و سن پدرم معاف شدم تو دلم عروسی بود که بیهوده دوسال نمیرم اش خوری . سیمین هم رشته هنر در ضمینه نقاشی که بهش علاقه داشت قبول شد و برای همین تو تهران دانشکده هنر میرفت منم خوشحال بودم که ابجیم ازمون درو نمیشد . از وقتی که سیمین میرفت دانشگاه یکم انگار فهمیده بود دوست دختر و دوست پسر یعنی چی اخه چون منو سیمین با هم بزرگ میشدیم مثل دوتا دوست بودیم برای هم و احساس به دوست دختر دوست پسرداشتن نداشتیم ولی دیگه وضع فرق کرده بود .
بابام برای اینکه منم بیکار نگردم منو به یکی از دوستایی که تو بازار داشت معرفیم کرد تا کنار دستش یه چیزی یاد بگیرم . بخاطر همین دیگه روزها نمیتونستم با سیمین شوخی کنم نزدیک غروب میمومدم خونه و سیمین هم که دانشگاه میرفت هردومون خیلی خسته بودیم کمتر باهم شوخی و کل کل میکردیم و فقط پنجشنبه و جمعه ها با هم بودیم منم موقع برگشت به خونه میرفتم باشگاه و سه روز در هفته بدن سازی میکردم کار با وزنه و دمبل و هارتل و از این بند و بساطها البته فقط دوست داشتم یکمی رو فرم بیاد بدنم و از دارو و پودر و این چیزا استفاده نمیکردم . برای همین وقتائی که از باشگاه میومدم خونه دوش میگفتم و بعداز دوش به سیمین میگفتم بیاد با پاش کمرمو ماساژ بده اونم از خدا خواسته میومد و با پاش اروم اروم همه کمر و بالای کونمو ورز میداد واقعا خیلی لذت بخش بود کارش مامان و بابا هم کاری بهمون نداشتند . زمان به همین منوال میگذشت و منو سیمین هر روز بیشتر به هم اونس میگرفتیم سیمین از دوستاش میگفت که با دوست پسراشون چکارا میکنند و چه شیطونیهای میکنند ولی من مطمئن بودم سیمین دوست پسری نگرفته هنوز . گاهی وقتی سیمین میرفت حموم و اکثر مواقع که مامان خونه نبود عمدا حوله اش رو با خودش نمیبرد و هی منو صدا میکرد تا حوله بهش بدم وقتی حوله رو میخاستم بهش بدم عمدا در حموم رو لاشو باز میزاشت خودشو مشغول یه چیزی میکرد اوایل متوجه نبودم که کارش عمدی هست ولی چندبار که تکرار کرد متوجه شدم عمد میخاد انگار من بدنشو ببینم پشتشو به در میکردو لای در نزدیک ده سانتی باز میزاشت طوری پشت در وایمیستاد که یکی از لمبرهای کونش تقریبا دیده بشه وای از دیدن کونش حض میکردم مخصوصا که بدنشم خیس بود و قطرات اب دوش هنوز داشت از بدنش سر میخورد بد جنس با این کارهاش حسابی کیرمو سیخ میکرد برای کون خوشگلش یه بار هم منو صدام کرد حوله بهش بدم ولی دیگه در رو باز نزاشته بود منم صبر کردم تا بیادو ازم بگیره وقتی درو باز کرد این بار گزاشت تا سینه سمت راستشو از بین در ببینم منم برای چند ثانیه ای زول زده بودم به سینه ناز و قشنگش تا اینکه دستشو دراز کردو حوله رو ازم گرفت و گفت چته سعید منم تازه فهمیده بودم دارم خیره خیره به سینه لختش نگاه میکنم و زودی خودمو جمع و جور کردم فرار کردم تو اتاقم سیمینم تو حموم داشت برای خودش اواز میخوند این کارهارو فقط وقتی انجام میداد که کسی جز منو خودش تو خونه نباشه بیشتر وقتا هم حموم رفتنشو مینداخت وقتی مامان خونه نبود انگار دلش میخاست که خودشو به من راحت نشون بده راه رفتنش پیش من خیلی فرق کرده بود همیشه از نزدیکی من رد میشد خودشو میمالید بهم منم گاهی میزدم در کونش دیگه حسابی داشت منو تو مشتش میگرفت با ادا اطفاراش منم که با دختری جز سیمین نبودم هرکاری میکرد برام پر از هیجان و لذت بود .
یه بار مامان و بابا برای سر زدن به عموم که تو شهر دیگه بود باید سه چهار روزی میرفتند و چون سیمین دانشگاه داشت و منم سرکار بودم منو سیمین باهاشون نرفتیم موندیم خونه روز اول که تنها شدیم سیمین بجای شلوارک که تا سر زانوش بود یه شورتک پاش کرد که فقط تا کمی از رونشو میپوشوند و یه تاپ پوشید و مثلا مشغول غذا درست کردن بود منم اومدم خونه دیدم وای سیمین چی پوشیده بعد از سلام و احوال پرسی دوباره یکی زدم در کونش و گفتم این چی دختر پات کردی ؟اونم با یه لحن ناز و عشوه و کرشمه گفت عععه !!! سعید دلم میخاد اینطوری بگردم جلوی بابا که نمیشه منم گفتم جلوی بابا نمیشه جلوی من میشه ؟ اشکالی نداره ؟ گفت دیونه منو تو که با هم بزرگ شدیم چیز پنهانی بینمون نیست ولی جلوی بابا نمیتونم اینطوری بگردم خب منم دل دارم مگه چیه حالا چی شده اسمون که به زمین نیومده . اینارو با لوس بازی ادا دراوردن میگفت و بعدشم اومد و پرید بغلم و یه بوسم کرد که دیگه چیزی بهش نگم منم خیلی معمولی بغلش کردم بوسیدمش و وقتی تو بغلم بود از پشت زدم در کونش و گفتم ای شیطون . بعدم ولش کردم اونم انگار دنیارو بهش داده بودن . الحق که هیکلش حرف نداشت با اون لباسای نیمه سکسی کیر هر پسری رو برای خودش شق میکرد . دیگه سیمین هم خوشحال از اینکه من بهش گیر نمیدم داشت به کارهای خونه و غذا درست کردن و بعدش هم به کارهای دانشگاهش میرسید منم توی اتاق خودم مشغول بودم . چون فصل پائیز بود هوا از عصری شروع به طوفانی شدن کرده بود و هی با تند میوزید دیگه باروزن هم شروع شده بود با هم خیلی شدید تر شده بود و منو سیمین مشغول شام بودیم که برقها رفت و یهوی سیمن یه جیغ کوتاهی کشید و گفتم چیه بابا نترس موبایلم که کنار دستم بود روشن کردم رفتم روشنهائی گاز رو روشن کردم اومد نشستم سر میز و سیمنم هم معلوم بود از صدای با و بارون و رعد و برق و همچنین نبودن برق ترسیده بود و از چشمهاش و رنگ پریده صورتش کامل مشخص بود بهش گفتم چیه سیمین جون از چی میترسی اخه برق قطع شده دوباره وصل میشه بارونم بند میاد با حرفهای من یکمی لبخند زد و گفت وای اگر تو خونه نبودی سکته میکردم گفتم چرت نگو بابا دختر به این برزگی نباید اینقدر بترسه . سیمین از بچگی هم از صدای رعد و برق خیلی میترسید و این ترس همیشه باهاش بود . منم میدونستم واقعا میترسه ولی نمیخاستم به روش بیارم و دل گرمی بودم براش اون روز چهارشنبه بود که منو سیمین با هم تنها بودیم و شام میخوردیم فرداش سیمین دانشگاه نداشت . طوفان هم یکمی کمتر شد و شام رو هم با روشنائی گاز شهری خوردیم و یکمی شاعرانه شده بود و سیمین خیلی خوشحال بود که برادرش همه جوره مراقبش هست و خیلی قربون صدقه من میرفت منم گفتم سیمین جون فدات بشم اینقدر لوسم نکن عزیزم سیمین دستشو دراز کرد و دستمو گرفت گفت سعید میخام بدونی تو همیشه تو قلبم هستی منم دستشو فشار دادمو گفتم توهم همینطور عزیزم من همیشه ازت مراقبت میکنم نگران هیچی نباش تو همین لحظات هم برق وصل شد و همه جا روشن شد و هردو خندیدیم که دستامون تو دست هم هست و عاشقانه داریم به هم نگاه میکنیم . حقیقتشم این بود که من واقعا عاشق سیمین خواهرم بودم و نمیتونستم هیچ ناراحتی و سختی رو براش تحمل کنم و ببینم که داره اذیت میشه سیمین هم اینو به خوبی درک کرده بود برای همین خیلی وقتا سعی میکرد همه حواص منو معطوف خودش کنه بقول معروف فقط خودش تو چشم و قلبم باشه . دیگه ظرفهارو باهم جمع کردیم و ساعت 10 -11 شده بود و داشتیم با هم تی وی تماشا میکردیم که من داشت دیگه خوابم میبرد بهش گفتم سیمین جون من میرم بخوابم خیلی خوابم میاد و بلند شدم رفتم اتاقم و رو تختم دراز کشیدم و یکمی به صدای باد و بارون که به کولر میخورد و صدای شاخه های درختا که از وزش باد خشش میکردن و میخوردن به پنجره گوش کردم و سریع خوابم برد . خواب خواب بودم که یهوئی فهمیدم یکی داره منو محکم تکون تکون میده وقتی چشمو باز کردم دیدم سیمینه از ترس داشتم سکته میکردم قلبم تند تند میزد فکر کردم زلزله شده تو چشمهای سیمین نگاه کردم گفتم چیه چی شده ؟؟؟ سیمین هم با ترس شدید و چشمهای خیس گفت سعید میترسم دوباره برق رفته بود و سیمین با موبایلش اومده بود اتاقم بلند شدم نشستم سیمن هم نشست کنارم بغلش کردم گفتم برق رفته گفت اره یکمی گوش دادم دیدم اوه اوه عجب طوفانی شده خیلی خیلی شدیدتر از سر شب شده بود سیمین گفت سعید خیلی میترسم نمیتونم تنهائی تو اتاقم بخوابم تازه فهمیدم که سیمین با یه شلوارک و خواب یه پیرهن ست همون شلوارک کهلباس خوابش بود اومده بود وقتی بغلش کردم کمی اروم شد تند تند نفس میزد کمی محکمتر بغلش کردم و گفتم برم روشنهائی رو روشن کنم بیام که نزاشت برم گفت نه نمیخاد هی رعد و برق میزد سیمین از جاش میپرید منو محکمتر میگرفت منم مجبور بودم محکمتر بغلش کنم ببوسمش داشت مثل بید میلرزید گفتم سیمین جون نترس من پیشتم کنارتم از چی میترسی یه چند دقیقه که گذشت کم کم ترسش کمتر شد گفتم خوب میخاهی همینجا روی تخت من بخواب منم روی زمین میخابم سیمین و خوابوندمش روی تخت و وقتی میخاستم برم یه تشک بیارم تا پهن کنم منم بخوابم دیدم سیمین دستمو گرفت و کشید و گفت سعید بیاد همینجا بخواب میخام منو بغلم کنی گفتم سیمین چی میگی عزیزم جامون نمیشه روی یه تخت بعدشم توهم راحت نمیتونی بخوابی سیمین گفت سعید بیا دیگه هیچی نگو بیا بخواب پیشم . منم دیدم نمیشه باهاش کل کل کرد چون هم ترسیده بود هم به حمایت من نیاز داشت تختم کنار دیوار بود من رفتم کنار دیوار به پهلو پشت سیمین خوابیدم و سیمین هم خودشو توی بغلم جا کرده بود همه تنش توی بغلم حس عجیبی بود برام اولین باری بود با یه دختر اینطوری میخابیدم اونم کی سیمین خواهرم . هم دوسش داشتم و هم ازش خجالت میکشیدم هم نمیتونستم بهش بگم اینکار درستی نیست که منو تو اینطوری توی بغل هم بخوابیم ولی شرایط جوری بود که سیمین به این ارامش نیاز داشت . هر چند دقیقه بطور متناوب یه رعد و برق میزد . منم برای اینکه سیمین و زیاد بغل نکنم دست چپم رو برده بودم بالای سرم دست راستمم روی پای خودم بود هر دو زیر یه پتو خوابیده بودیم که متوجه شدم کیرم داره بلند میشه از خجالت سریع کمی جابجا شدم با دست کیرمو بردم لای پام تا به تن سیمین نخوره . سیمین هم که دید دست من بالا هست گفت سعید دستتو بیار پائین اینطوری دستت خواب میره درد میگیره گفتم خوب جا نیست عزیزم تو بخواب من راحتم که دیدم سیمین دستمو گرفت و اورد پائین و سرشو گذاشت روی دستم . سرش روی بازوم بود اون یکی دستمو هم گرفت و کشید طرف خودش و کونشو داد عقبتر و یه جورائی قشنگ خودشو توی بغلم جا کرد منم دیدم نمیتونم دستمو روی هوا نگه دارم دیگه قشنگ بغلش کردم دستم روی شکمش بود دست چپم هم روی سینه هاش افتاده بود . سیمین گفت سعید جون راحت باش عزیزم اینقدر معذب نباش دوست نداری ابجیتو بغلش کنی تا راحت توی بغلت بخوابم؟
گفتم نوکر ابجی خوشگلمم هستم عزیزم . دیگه راحت بغلش کردم سیمین بازم حسابی کونشو میمالید به بالای کیرم . از یه طرف کیرم داشت از شقی میترکید از یه طرف هم نمیشد به سیمین نزدیک شد . یه نیم ساعتی تو همون وضعیت بودیم و گاهی سیمین توی بغلم تکونی میخورد . نمیدونم ساعت چند بود . دیگه با کاری که سیمین کرده بود خواب از سرم پریده بود همه وجودم داغ شده بود کیرم نمیخابید همش مجبور بودم لای رونهام نگهش دارم داشتم از شق درد میمردم . وقتی حس کردم سیمین دیگه تکون نمیخورهفکر کردم خوابید و منم اروم پامو باز کردم تاکیرم ازاد بشه و از پشت کامل رفته بود لای چاک کون سیمین وای عجب حس دل انگیزی داشت . دیگهحالم دست خودم نبود و داشتم کیرمو به کون سیمین فشار میدادم از شهوت داشتم میمیردم تو حس خودم بودم و چشام بسته بود و داشتم سینه های سیمینو با دستم میمالیدم که فهمیدم سیمین هم اروم و تقریبا بی صدا داره نفس نفس میزنه اه میکشه و کونشو به کیرم فشار میده وقتی فهمیدم سیمین هم بیداره و داره لذت میبره جرات حرف زدن نداشتم با اینکه خیلی با هم کل کشتی میگرفتیم دستم همه تنشو لمس کرده بود ولی اون شب تنش برام یه حس خاص دیگه ای داشت دیگه سیمین حرکت کونشو روی کیرم بیشتر کرده بود و بیشتر به کیرم فشار میداد منم سینه هاشو محکمتر فشار میدادم سیمینو به خودم فشار میدادم که دیدم سیمین دست راستمو گرفت و برد لای پاهاش روی کسش گذاشت و تند تند نفس میکشید و اه و اوه و اخ اخ میکرد که وقتی من برای اولین بار کسشو توی دستم گرفتم یه اه بلندی کشید و گفت جووووووووووونننننننننن اخخخخخ کسسسسسمممممم دارم میمیرم سرشو گردنشو کشیده بود عقب و ناله میکرده تند تند به کیرم فشار میاورد جون جون میکرد منم کسشو گرفته بودم فشارش میدادم لای پاش انگار اتیش بود اینقدر که داغ کرده بود که دیگه منم حالیم نبودم دستمو بردم تو شورتش و همه کسشو گرفتم تو دستم وای چه کسی داشت داغ داغ و نرم بدون مو صاف صاف دوتا انگشت وسطیمو بردم لای چاک کسش دیدم وای چقدر خیسه باورم نمیشد کسش اینقدر خیس شده باشه و سرش که عقب بود لاله گوششو با لبم گرفتم مک میزدم گردنشو میبوسیدم منم کسشو میمالیدم و میگفتم جووووونننننن سیمین جون دیونتم عزیزم دیونتم سیمین هم بدتر از من شده بود حالش خیلی خیلی خراب شده بود دستشو اورد پشتش و کرد تو شورت من و کیرمو گرفت تو دستش گفت وای چه بزرگه چه داغه چه کلفته جوونننن جون جون جون داشت کیرمو تو شورتم جق میزد منم با نگشتم لای کسشو میمالیدم که دیگه یهوئی سیمین چندتا جیغ زدو و تنش لرزید منم محکم بعلش کردم کیرم هنوز تو دستش بود داشت محکم بالا و پائینش میکرد منم دیگه داشتم دیونه میشدم شورت سیمین گرفتم کشیدم پائین و کیرمو کردم لای رونهای سیمین . که سیمین دیگه دستشو از روی کیرم برداشت کیرم از لای چاک کونش رسیده بود دم کسش منم داشتم بین رونهای سیمین تلمبه میزدم سیمین هم دوباره صداش بلند شده بود جون جون جون میگفت منم محکمتر تلمبه میزدم تا اینکه یه اه بلندی کشیدم و کیرم تا جائی که میتونستم فشارش دادم لای رونهاش ابمو ریختم اونجا که نفمیدم کجاش ریخته بود دیگه هردومون داشتیم تند تند نفس نفس میزدیم تپو که افتاده بود پائین و شلوار سیمین تا زیر زانوش پائین بود شلوار منم روی رونهام بود کیرمم هنوز شق داشت لای کون و رونهای سیمین دل دل میزد سیمین با فشار دادن رونهاش و تکون دادن بدنش بازم داشت به کیرم حال میداد خودشو عقب جلو میکرد و اه میکشید منکه دیگه نای تکون خوردنو نداشتم همه حس تنم رفته بود تو کیرم و اون فقط پا برجا بود لای رونهای سفید و خوشگل سیمین . همه پای سیمین خیس خیس شده بود سیمین دوباره خودشو بهم فشار داد و دستمو برد دوبار روی کسش و با ناله و شهوت گفت سعید بمالش بماااالللششش منم از خدا خواسته دوباره همه کس نرم و خیسشو گرفتم ت دستم داشتم براش همه جاشو میمالیدم و چون قدم بلند بود خب به طبع انگشتهام هم بلند بود دیگه راحت با دو انگشتم داشتم لای چاک کس سیمین و همه جاشو نوازش میکردم که وقتی بالای کسشو میمالیدم بیشتر لذت میبرد حرکات رونهای سیمین هم همچنان رو کیرم ادامه داشت واقعا کیرم هنوز شق مونده بود سیمین هی میگفت وای وای وای اخخخخ جووونننن میخام میخام بمالم کیر بمال کیر بمال سعید جونم عاشقتم دیونتم حرفهاش دیونه کننده بود برای همین منم تحریک بودم همش گاهی کسشو محکم فشارش میدادم که دردش میگرفت جیغ میزد و کسشو رها میکردم لاشو میمالیدم و که میگفت جووووووووووووووننننننننننن دیونم میکنی لامصب کیرتو بکن تو کسم کیرتو بکن تو کسسسسمممم ولی من خیلی از عاقبتش میترسیدم درسته که یه همچین سکسی رو با هم انجام داده بودیم ولی کردن کسش کار خیلی خطرناکی بود ولی انگار شهوت سیمین تمومی نداشت صدای باد و بارون هم همچنان ادامه داشت و طوفان شهوت منو سیمین هم تازه داشت به اوجش میرسید سیمین اصلا اروم و قرار نداشت که دیدم شلوار و شورتشو با یه حرکت از پاش کند و پرتش کرد وسط اتاق و نمیدونم چطور ولی شلوار و شورت منو هم از پام کشید پائین پای راستشو داد بالا و با دستش کیر منو گذاشته بود لای کسش و هی سر کیرمو میکشید به کسش و مثل دیونه ها ناله میکرد و اهههه میکشید دیدم انگار داره از خود بیخود میشه بهش گفتم سیمین دیونه داری چکار میکنی خل شدی ؟ بسه دیگه بسه سیمین بسه ولی اون اصلا هیچی حالیش نبود و شهوت تمام تنشو گرفته بود هی میگفت جوووووووووننننننننننن فدات بشم سعید جون قربونت بشم عزیزم کیر منو میمیالید درز کسش سر کیرم کردم بود تو کسش کیر منم که انگار هلاک کسش بود انگار اونم تلاش میکرد زودتر بره توی این بهش دل انگیزش عقلم یه چیزی میگفت شهوتم یهچیز دیگه خودمم داشتم براش هلاک میشد وقتی دست به تنش میکشیدم تا ارومش کنم خودم بیشتر داغ میکردم نمیدونم چطور شد که پیرهنشو هم از تنش کندم سیمین لخت لخت توی بغلم بود کیرم لای کسش و داشت اه و ناله میکرد دیگه سرکیرم قشنگ تو کسش بود منم دیگه عقلم از کار افتاده بود کیرمو فشار دادم تو کسش و یه جووووووووووووووووونننننننننن بلندی گفتم تا کردم تو کسش سیمینم یه جیغ بلندی کشید همه تنش منقبض شده بود منم سفت بهش چسبیده بودم کسش داغ و خیس بود و خیلی هم تنگ جوریکه انگار یکی دو دستی کیرمو داره فشار میده یه چند ثانیه ای گذشت و دیگه کیرمو تو کسش تکون دادم سیمین تند تند نفس نفس میزد و تنش میلرزید وقتی حرکت کیرمو تو کسش حس کرد صداش دراومد و بلند گفت اخخخخ ججججوووووونننن کسسسسسممممم تند تند تند باش تند بزن تندتر بزن جرم بده لامصب کسسسموووو جرررشش بده دارم میمیرم برای کیرت دیونه دارم هلاک میشم برای کیر خوشگلت منم با حرفهاش دیگه امون ندادم تند تند تو کس تنگش تلمبه میزدم یه بارم که ابم اومده بود هی محکمتر میکردم ته کسش سیمین هی با هر حرکت من میپرید جلو با دست میکشیدمش عقب میکردم تو کسش اونم چنان اه ناله ای میکشید که مرده رو زنده میکرد نفهمیدم چقدر تو کسش تلمبه میزدم که سیمن که لنگش رو هوا بود من از پشت گذاشتم تو کسش خسته شده بود و بهم گفت سعید بکش بیرون بیا روم بخواب من اولش بازم از اینکه برم با سیمین روبرو بشم خجالت میکشیدم با اینکه کیرم تو کسش بود سکس کرده بودم باهاش ولی نمیتونستم باهاش چشم تو چشم بشم گفتم نه سیمین جون همینطوری خوبه مگه کیف نمیکنی ؟
گفت سعید پام خسته شده نمیتونم رو هوا نگهش دارم . بعد خود سیمین تکونی خورد و کیرم و از کسش دراورد یه اهای کشید و گفت جوووووووووووننننننننننن قربون کیرت بشم داداشی . برگشت و طاق باز کنارم دراز کشید وای چی میدیم صورت ناز و خوشگلش سرخ شده بود از حرارت بدنش سینه اش که مثل دوتا انار شیرین میدرخشید وقتی که ما داشتیم سکس میکردیم گویا برق هم اومده بود و از توی هال که چراغش روشن بود نور ملایمی اتاقمو روشن کرده بود بدن زیبا و ناز و خوردنی سیمینو نمایان کرده بود برام منم به پهلو کنارش خوابده بودم و یه تیشرت تنم بود که سیمین گفت ای بدجنس منو لختم کردی خودت لباس تنته که منو هل داد خوابوندم و نشست روی شکمم و کون داغش با انتهای کیرم مماس شده بود و داشت کسشو کونش میمالید به شکم و بالای کیرم و با دستاش داشت سینه هاشو میمالید و اه میکشید و هی محکم کسشو به شکم و کیرم میکشید منم از دیدنش مدهوش بودم منم سینه هاشو گرفتم تو دستم فشارشون میدادم اونم بیشتر ناله میکرد بعد افتاد روی من و لبشو گذاشت رو لبم و هی لبهامو میبوسید منم لبشم میبوسید و یاد فیلمهای عاشقانه افتادم که چطوری از هم لب میگرفتند و لبهای سیمینو بردم تو لبم و اروم لبشو مک میزدم که دیدم سیمین هم داره همین کارو میکنه با زبونش لبمو لیس میزنه دیگه گذاشتم زبونشو بفرسته تو دهنم و داشتیم از این حرکتمون هردو بینهایت لذت میبردیم هوممم هومم میکردیم محکم بغلش کرده بودم دستم رو کمر و کونش بود کونشو چنگ میزدم هی بیشتر لب و دهن همو میخوردیم سینه های گرم و نرم و نازش بین تنمون پرس شده بود سیمین شده بود یه پارچه اتیش که انگار هرلحظه بیشتر شعله ور میشد تا حالا دوبار ارضا شده بود ولی انگار بسش نبود با اینکه کسشم خوب جر خورده بود ولی ول کن نبود منم هنوز داغ داغ بودم و اصلا به هیچی نمیتونستم فکر کنم انگار زمان برای هردومون ایستاده بود و فقط منو سیمین توی اون شب طوفانی زنده هستیم روی کره زمین گاهی چشمامون بسته بودم و گاهی میدیدم که سیمین چطور داره با چشمهای پر از شهوت بهم نگاه میکنه انگار یه دنیا التماس تو چشمش موج میزد بعد از چند دقیقه لب خوردن از هم سیمین از روم بلند شد دوباره نشست و گفت یالا این تیشرت مسخره رو درش بیار تا من میخاستم تکونی بخورم خودش دست انداخت و تی شرتمو کشید بالا و منم کمک کردم درش بیاره دیگه جفتمون کامل لخت لخت بودیم که سیمین زد زیر خنده داشت از خنده غش و ریسه میرفت و من گرفتمش گفتم چی به چی میخندی ؟ گفت وای معذرت میخام سعید جون دست خودم نبود منو ببخش عزیزم گفتم به چی میخندیدی؟ گفت راستشو بخواهی به اینکه باهم چه دیونه بازی کردیم خنده ام گرفته دستاشو گرفتم گفتم این دیونه بازی تقصیر تو بود تو شروعش کردی منو هم خل و چلم کردی سیمین تو چشام نگاهی کرد و گفت سعید جون من عاشقتم من میمیرم برات من دیونتم عزیزم تورو خدا بهم نگو کار اشتباهی کردم میخاست اشکاش سرازیر بشه که گرفتم کشیدمش روی خودم و خوابوندمش روی سینه ام گفتم سمین جون منم خیلی خیلی دوستت دارم و میخامت ولی نباید اینکارو میکردیم من نگران تو هستم تا اینکه نگران خودم باشم سیمین داشت تو بغلم اشک میریخت روش اونطرف بود اروم در گوشم گفت سعید من واقعا دیونتم اینو درک کن من سالهاست که دیونت بودم و هر بار یه مدلی خودمو بهت نشون میدادم تا تورو بدست بیارم داشتم شاخ درمیاوردم از حرفهای سیمین گفتم سیمین چی میگی تو حالیت هست چی داری میگی ؟سیمین گفت اره عزیزم ولی تو حالیت نمیشه نمیدونم دیگه بعد از این شب به من چطور نگاه میکنی ولی فقط میخام بدونی من عاشق تو بودم و الانم با تو به آرزوم رسیدم دیگه بعدش برام مهم نیست هرچی میخاد بشه بشهاصلا شایدم خودمو گم و گور کردم تا این لکه ننگ از خونه مون پاک بشه داشت حق حق گریه میکرد با حرفهاش منو اتیشم میزد نمیتونستم اشکهاشو تحمل کنم خواهرم عاشقم شده بود و نمیدونستم باید چکار کنم از طرفی هم میترسیدم یه بلائی سر خودش بیاره و دیگه طاقت این یکی رو نداشتم حاضر بودم جونمو براش بدم گزندی بهش نرسه محکم بغلش گرفتم و نوازشش میکردم بهش گفتم عزیزم تو جون منی عمر منی نمیخام سر سوزنی اذیت بشی این چه حرفی میزنی میخاهی من بریم از غصه تو میخاهی دق کنم سیمین جونم ؟ سیمین هم سرشو بلند کرد با چشمهای خیسش گفت سیمینت برات بمیره نه سعید جونم این حرفهارو نزن گفتم پس دیگه نگو میرم گم گور میکنم خودمو میدونی که من تحمل غم تورو ندارم اشکهای خیس روی صورتشو پاک کردم گفتم سعیدت فدات بشه عزیزم هرچی تو دوست داری عزیزم همون کارو میکنیم فقط بهم قول بده هیچ وقت فکرای الکی نمیکنی از من دور نمیشی . سیمین هم که چشماش هنوز خیس از گریه بود لبخندی بهم زدو گفت الهی فدات بشم عشقم نه بخدا هیچ وقت ازت دور نمیشم عزیزم مرسی که منو درکم کردی عشقم دوباره توی بغلم ولو شد منم نوازشش میکردم وقتی داشتیم این حرفهارو به هم میزدیم کیرم از اون حالت شق بودنش تقریبا خوابیده بود و وقتی سیمین روم خوابید پاهاشو کمی از هم بازشون کرد دستشو برد و کیرمو گرفت لای کسش تا کیرم به درز کسش رسید انگار بیدار شده باشه و شروع کرد به بلند شدن و سیمین خندش گرفت و منم خندم گرفت لبشو بوسیدم و گفتم ولش کن دیگه اب از سر هردومون گذشت چه یک وجب چه صد وجب سیمین خندیدو گفت جووووووووووووووننننننننننن کاش زودتر حالیت میشد میزاشتی این اب زودتر از سرمون بگذره منم یه در کونی بهش زدم و گفتم تو چقدر داغی دختر گفت حالا کجاشو دیدی گفتم مگه میخاهی خونه رو اتیش بزنی دیونه؟ گفت نه میخام تورو روشنت کنم عشقم بعد از روم بلند شد و خودشو کشید پائین و کیرمو گرفت تو دستش و گفت ووووووویییییییی این کیر چه نازه همیشه میخاستم بگیرمش و بخورمش و بی معطلی کیرمو کرد تو دهنش و شروع کرد لیسیدن و مک زدن وای انگار دنیارو بهم داده بودن لذتی داشت که نگو سیمین با زبون داغش همه کیرمو لیس میزد و ملچ و ملوچ میکرد سر کیرمو محکم مک میزد و با دستش هم جق میزد برام صدای اه و ناله منم دراومده بود سیمین هم از اینکه من دارم لذت میبرم کیف میکرد کیرمم خب خیلی خوب بود سایزه فکر کنم 19-20 سانتی میشد و کلفتیش هم خیلی خوب بود هنوز نتونسته بودم کس ابجیه خوشگلمو ببینم با اینکه باهاش بازی کردم و انگشتش کرده بودم حتی تو کسش کیرمو فرو کرده بودم ولی هنوز نشده بود کسش ببینم سرمو بلند کردم به سیمین گفتم عشقم من هنوز کس خوشگلتو ندیدم میخام ببینمش عزیزم سیمینم که انگار دلش نمیخاست ساک زدنش تموم بشه کیرمو از دهنش دراورد و گفت دلت میخاد کسمو ببینیش گفتم اره عشقم میخام ببینمش سیمین گفت میخوریش برام منم که از شهوت داشتم میمردم گفتم اره عشقم میخورمش که سیمسن یه حرکتی زدو اومد سرته برعکس خوابید روی شکمم و کسشو اورد جلوی دهنم وای خدای من داشتم چه منظره ای رو میدیدم یه کون بینظیر با یه کس بینظیرتر گفتم وای خدای منم تو چی هستی دختر بی نظیری سیمین جونم سیمین هم یه اهی کشید و گفت کسمو دوست داری سعید جونم ؟منم کسشو یه لیسی زدم و زبونو توش حرکت دادم و گفتم دارم میمیرم برای همه جات مخصوصا این کس و کون بینهایت خوشگلت سیمنم هم کسشو گذاشت روی روی دهنم و فشارش داد منم با دو دستم کونشو گرفته بودم بیشتر کسشو فشار میدادم و زبونمو بیشتر فرو میکردم توش اینقدر تو حس و حال سکسمون بودیم که اصلا یادمون رفته بود که کس سیمین خونی نیست منکه داشتم مثل از قحطی برگشته ها کس میخوردم کون سیمینو بو میکشیدم سیمینم هی قربون صدقه کریم میشدو هی ساک میزد و لیس میزد و بوسش میکرد تخمهامو میکرد تو دهنش و مکشون میزد فکر کنم یه نیم ساعتی هم تو همون حال که 69 بود با هم حال کردیم سیمین بلند شد گفت سعید کیر میخام میخام بازم کسمو جز بدی عزیزم خودشو از روی من بلند کرد و گفت پاشو من بخوابم منم پاشدم سیمین خوابید زیرم و وای اینقدر خوردن کسش بهم چسبیده بود که انگار هیچ لذتی بالاتر از خوردن کسش نبود برام وقتی دراز کشید پاهاشو باز کردم خوابیدم بین پاهاش و دوباره شروع کردم خوردن و لیسیدن کسش که انگار تو بهترین نقطه بهشت بودم هرچی کسشو میخردم و میبوسیدم مک میزدم سیر نمیشدم کسش قرمز شده بود از بس مکش زده بودم سیمین هم هی سرمو به کسش فشار میداد میگفت جووووووووووونننننننننننن بخورش جرش بده مال توه مال توه مالتوهه جوووووووووونننننننننن فکر کنم اندازه یه لیوان بزرگ اب از کسش لیس زده بودم سیمین موهمامو چنگ میزد و ناله میکرد منم همه کسشو لیس میزدم بوی تنش و کونش مستم کرده بودم تصمیم گرفتم کونشو هم بلیسم و بخورم برای همین پاهاشو دادم بالاتر تا بتونم سوراخ کونشم بخورم وبلیسم منم مثل سیمین همه تنم شده بود شهوت خالص اندازه سر سوزنی عقلم کار نمیکرد فقط هرچی که به منو سیمین بیشتر لذت میداد انجامش میدادم وقتی زبونمو به سوراخ کون سیمین رسوندم و لیسش زدم چندتا که لیسیدم سیمین ارضا شده بود و از حس لیسیده شدن کونش بینهایت لذت برده بود و با زحمت خودشم کمک کرد و با دستاش دوتا لمبرای کونشو گرفته بود از هم باز کرده بود تا من بتونم بشتر کونشو بخورم و هی ناله میکرد جیغ جیغ میکرد میگفت کشتی منو دیونم کردی بخور سعید هرجارو دوست داری بخور منم وقتی دیدم سیمین از لیسیدن کونش چقدر خوشش اومده بیشتر کونشو خوردم زبونمو سعی میکردم فرو کنم تو کونش کونشم مثل کسش اکبند اکبند بود خیلی تنگ بود فقط میتونستم نوک زبونمو کمی بهش فرو کنم دیگه سیمین دستاش خسته شده بود چندباری هم ارضا شده بود همه تنش خیس عرق بود منم دست کمی از اون نداشتم منم خیس عرق بودم از لذت خوردن کس و کون خوشگلش نفس نفس میزدم سیمین دیگه نمیتونست پاهاشو بالا نگه داره و بی حال و سست شده بود منم دیدم سیمین دیگه جونی نداره گذاشتم استراحت کنه کس و کونشو بوسیدم تنشو نوازش کردم براش کنارش دراز کشیدم و سینه هاشو میبوسیدم سیمین هم چشماش بسته بود و استراحت میکرد منم با دست راستم همه تنشو تا جائی که دستم بهش میرسید نوازش میکردم گاهی سینه اش گاهی شکم گاهی روی کسش و گاهی لای کسش و براش میمالیدم سیمینم هم کمی پاشو از همباز میزاشت تا من راحتتر دستمو به همه کسش برسونم لبهاشو میبوسیدم کیرم وقتی داشتم کس وو کونش میخوردم نیمه شق بود ولی وقتی داشتم با تن زیباش بازی میکردم دوباره حسابی شق و سفت شده بود و اینبار من دلم میخاست بپرم روشو حسابی بازم کیرمو تا ته بکنم تو کسش اروم در گوشش گفتم سیمین ؟سیمینم گفت هوم گفتم من میخام عزیزم . سیمین گفت چی میخاهی عشقم ؟گفتم کستو میخام اونم گفت کسم دیگه مال توه عشقم هر وقت بخواهی کیر نازتو بکن توش که تشنه کیرته عشقم منم بلند شدم پاهاشو گرفتم از زیر زانوشو گرفتم دادم بالا و کیرمو گذاشتم تو سوراخ تنگ کسش و گفتم اخ جونننننننننن و فشارش دادم تو کس داغش سیمینم که کیر کلفتمو تو کسش حس کرد چشماش دوباره باز شدو داشت بهم زل میزد منم داشتم تو کسش تلمبه میزدم سیمین هم اهش دراومد دوباره انگار جون گرفته باشه منو کشید رو خودشو پاهاشو دورم حلقه کردهبود منم محکم تو کسش میکوبیدم صدای شلپ شلپ از کوسش میومد و هردو میگفتیم جون جون هی از هم لب میگرفتیم شاید نیم ساعتی دوباره تو کسش تلمبه میزدم که دیگه داشت ابم میومد اه و ناله هردومون بلند شده بود با نفس نفس زدن به سیمین گفتم سیمین ابم داره میاد ابم داره میاد سیمنم پاهاشو از دورم باز کرد منم کشیدم بیرون و ابم با جهش ریخت روی شکم تا سینه های سیمین و سه چهار بار ابم پاشید بهش چند قطره ای هم پاشید روی لبهاش که سیمین هی میگفت جون با زبونش اب دور لبشو لیسید با دستش اب منی های روی تنشو میمالید به همه جای شکم سینه هاش اصلا باورم نمیشد چنین سکسی بتونم داشته باشم شاید اینقدر انرژی که داشتم بخاطر ورزشی بود که میکردم هرچی بود که اون شب برای منو سیمین بهترین شب کل عمرمون بود شبی که هردومون به عشقمون رسیده بودیم سیمین که سالها تو کف من بود منم تو کف سیمین . وقتی من ارضا شدم سیمین با دستش بازم کیرمو برام میمالید و جق میزد تا ابم بازم بیاد ولی من دیگه نائی نداشتم ابی هم دیگه برام نمونده بود کنار سیمین دراز کشیدم سیمین با یه دستش کیرمو میمالید با دست دیگه اش با اب منیهای من روی تنش بازی بازی میکرد منم چشامو بسته بودم و داشتم به همه لحظه هایی که با سیمین داشتم فکر میکردم یه چند دقیقه ای سیمین با کیرم بازی کرد بلند شد پتورو کشید روی هردومون و اومد سرشو گذاشت روی سینه من و گفت بینهایت دوستت دارم سعید جونم بخواب عزیزم میدونم خیلی خسته ات کردم عشقم منم دیگه همون لحظه خوابم برده بود .
ساعت 10 بود که با صدای گنجشکها بیدار شدم و دیدم افتاب دراومده و یاد دیشب افتادم و تو دلم گفتم دیشب چه طوفانی بود دیدم سیمین هنوز روی سینهام سرشو گذاشته و خوابیده دستم از پشت روی کمرش بود بردم روی کونش ، کونشو نوازش میکردم تواین فکر بودم که باید چکار کنم با این ماجرا یاد حرفهای سیمین افتاده بودم کهمیگفت میزارم میرم نمیتونستم چنین تصوری کنم که سیمین که مثل پاره تنم بود از خونه بزاره بره باید هرطوری بود مراقبش میبودم از طرفی هم سیمین هم چنان عاشقم شده بود که اگر منم میزاشتم میرفتم معلوم نبود بازم بلائی سر خودش نیاره . داشتم با کمر و کون نازش بازی میکردم و همش فکر میکردم ولی هیچ نتیجه ای نمیتونستم بدست بیارم تا اینکه فهمیدم سیمین داره بیدار میشه تکونی خورد دوباره ولو شد منم با موهای فر فریش بازی میکردم انگار زن وشوهری بودیم توی آغوش هم نه خواهر و برادر بعد از دیشب دیگه نمیشد بگیم خواهر برادر هستیم اونطور که من سیمینو دوست داشتم سیمین من و دوست داشت همه مرزهارو در نوردیده بودیم یه شبه ره صد ساله رو رفته بودیم شده بودیم لیلی و مجنون . دیگه نیم ساعتی دوباره سیمین توی بغلم خوابیده بود که بیدارش کردم اونم میگفت هوم بزار بخوابم همه تنم درد میکنه خسته ام نمیتونم بلند بشم . منم خودمو از زیرش کشیدم بیرون و بلند شدم پتورو کشیدم روی تن ناز و سفید و خوردنیش و یه بوس به لپ کونش زدم گفتم بخوابم عزیزم رفتم دستشوئی خودمو کمی تر تمیز کردم اومدم لباسهامو که پخش زمین بود برداشتم تنم کردم لباسهای سیمینو هم جمع کردم شورت شلوارش یه طرف بود و پیرهنش طرف دیگه اتاق پرت شده بود خنده ام گرفته بود که وحشی بازی داشتیم دیشب لباسهای سیمینو مرتب کردم گذاشتم کنار تخت و اومدم بیرون و رفتم آشپزخونه که دلم داشت قار و قور میکرد ضعف کرده بودم ساعت دیگه داشت دوازده میشد که یادم افتاد باید میرفتم سرکار ولی حس و حالشو نداشتم زنگ زدم به محل کارم که دوست بابام بود و گفتم امروز حالم خوش نیست و نمیتونم بیام اونم گفت باشه بعد دوتا تخم مرغ نیمرو کردمو چائی هم گذاشتم که دیدم سیمین هم از اتاق اومد بیرون و لباسش تنشه تا منو دید لبخند ملیحی زد و یه بوس برام فرستاد منم همینکارو براش کردم و رفت دستشوئی و خودشو مرتب کرده بود و اومد منم تا اون بیاد دوتا تخم مرغ دیگه نیمرو کردم براش سیمین اومدو کنارم منم از کمر بغلش کردم شکمشو بوسیدم سیمن گفت سلام عشقم صبحت بخیر سعیدجونم منمگفتم صبح توام بخیر عشقم خوب خوابیدی گفت وای مثل یه جنازه افتاده بودم اصلا نفهمیدم کی خوابم برد گفتم منم مثل تو بودم عزیزم بعد اومدو نشست روی یکی از پاهام و گفت بهب به چه صبحونه ای بزنیم نمیدونی چقدر گشنمه بخدا سیمین نون میکند و من با دست چپ با قاشق نیمرو میزاشتم روش اون لقمه میکرد میزاشت دهن منو خودش و منم محکم سیمینو بغلش کرده بودم همه نیمروهارو نوش جان کردیمو چائی هم روش زدیم . سیمین دوباره اومد نشست تو بغلم بهم یه لب جانانه ای داد که از لبهای دیشبش هم بهتر و خوشمزه تر بود منم همه تنشو محکم گرفته بودم مثل دوتا عاشق و معشوق از هم لذت میبردیم با لب دادن و لب گرفتن . وقتی لبهامو جدا شد سیمین ازم پرسید سعید تورو خدا بهم بگو که پشیمون نیستی و ازم متنفر نیستی . میخاست مطمئن بشه که من از ته دلم دوسش دارم و عاشقشم . گفتم عشقم تو همه زندگی منی نازنینم اینو بدون که من جونم به پای توه عزیزدلم سمین هم بینهایت خوشحال راضی شده بود انگار دوباره متولد شده باشه . بهم گفت سعید یه چیزی بگم گفتم بگو عزیزم گفت سعید با اینکه اون کیر تو اینقدر کلفت بود ولی چرا هیج جا خونی نشده بود ؟بخدا من هیچ وقت خطائی نکرده بودم قسم میخورم گفتم نمیدونم عزیزم شاید بخاطر اناتومی کس نازت باشه شایدم اصلا هیچ وقت پرده ای نداشتی عزیزم گفت نمیدونم عزیزم ولی بخدا قسم میخروم من کاری نکرده بودم گفتم عزیزم من بهت اعتماد دارم سیمین جونم . گفت پس چکار کنیم ؟گفتم هیچی تا ببینیم در اینده چی میشه . سیمین گفت سعید من عاشق توام نمیخام ازدواج کنم من تورو دارم من با تو خوشم گفتم سیمین جون الان این فکرارو نکن عزیزم الان باید به این فکر کنیم که جلوی مامان و بابا سوتی ندیم . سیمین خندیدو گفت اره والا اینطوری که منو تو الان توی بغل هم هستیم وقتی اونا بیان دیگه کارمون سخت میشه . بعد گفت بریم با هم یه دوش بگیریم بریم بیرون جشن بگیریم ازدواجمونو خندیدم گفتم ازدواج؟
گفت اره دیگه من از دیشب زنت شدم . گفتم باشه عزیزم ولی تورو خدا سوتی نده جلوی مامان گفت باشه حواسمو جمع میکنم . باهم رفتیم حموم و داشتم زیر دوش نگاش میکردم سیمین دید که من دارم بهش نگاه میکنم گفت چیه عزیزم مگه دیشب همه جامو ندیدی و نخوردیش خندیدم و گفتم چرا عشقم ولی یاد خاطراتم افتادم گفت چه خاطره ای عشقم گفتم وقتایی که تنها بودیم تو خونه و تو میومدی حموم و لای در را باز میزاشتی و من از لای در دیدت میزدم . سیمینم خنده ای کرد و خودشو انداخت توی بغلم گفت ای دیونه من از قصد همه اون کارهارو میکردم تا حس شهوتتو نسبت خودم برانگیزم و بیائی سمت من بعد پرسید خب بعدش چکار میکردی؟گفتم بعدش میرفتم از دیدن بدن خوشگلت شق میکردمو جق میزدم برات کیرمو که دیگه شق شده بود گرفت توی دستش گفت حیف نبود نمیومدی باهام سکس نمیکردی ومیرفتی جق میزدی ؟گفتم خب چکار کنم نمیدونستم توهم از قصد اینکارهارو میکردی ؟ سیمین دستاش دور گردنم بود و یه دفعه ای خودشو انداخت بالا و پاهشو دورم حلقه کرد منم برای اینکه نیوفته از زیر کونش بغلش کرده بودم ازش لب میگرفتم کیرمم که سیخ سیخ شده بود سیمین گفت سعید بازم میخام گفتم باشه بریم توی اتاق گفت نه همین جا میخام گفتم اخه اینجا ؟ گفت اره عشقم بعد دوباره لبمو به لش گرفت و حسابی داشت لبمو مک میزد هوم هوم میکرد بعد پاهاشو از دور کمرم باز کرد و اومد پائین و جلوم زانو زد و کیرمو گرفت گفت جون قربونش بشم هی میبوسیدش و سر کیرمو لیس میزد بعد یهوئی همشو کرد تو دهنش و کیرم داشت میخورد ته گلوش و خرخر میکرد ولی ول کن نبود هی میخاست عق بزنه کیرمو کشید بیرون و گفت جوووووووووووونننننننننننننن و دوباره فرستاد ته گلوش و خرخر و عق زدن و دوسه بار اینکارو کرد و گفتم دیونه چه کار میکنی خفه میشی گفت وای نه عشقم من میمیرم برای این نانازیت براش جون میدم عشقم نمیدونم اینکارهارو از کجا یاد گرفته بود مثل پورن استارهای حرفه ای ساک میزد دستشو گرفتم بلندش کردم محکم گرفتمش لبشو کردم تو دهنمو میمکیدم و زبونمو میکردم تو تو دهنش اونم زبونشو میکرد تو دهنم از زیر هم دستمو بهکسش رسوندم گرفتمش اونم لای پاشو باز کرد تا بتونم کسشو انگشت کنم داشت هلاک میشد از لذت و حشریت چند بار همونطوری ارضاش کردم پاهاش لرزید و گرفتمش لبشو رها کردو گفت سعید جرم بده دارم میمیرم کیر میخام کسم کیرتو میخاد عشقم بعد برگشتو دولا شد و وای کونش دیونم کرده بود پاهاشو از هم باز کرد و منم کیرمو با کسش تنظیم کردمو دادم رفت تو کسش که دیونه کننده بود از پشت تند تند تو کسش تلمبه میزدم سرپائی خوبیش این بود که تقریبا قدهامون به همدیگه میخورد حسابی از کس گائیدمش اونم با سر صداش همه حموم را گذاشته بود رو سرش هی میگفت جرم بده جرم بده اخ جوووونننن کسم دارم حال میکنم اصلا حواسمون نبود که حموم و دستشوئی ها از طریق یه نور گیر که مثل هواکش بود به همه واحدها مشترکه منم هی میگفتم جون قربون کست بشم عشقم فدات بشم سیمین جونم هی محکمتر میکردمش تا اینکه داشت ابم میومد و بهش گفتم عشقم داره ابم میاد سریع سیمین برگشت و کیرمو گرفت تو دستشو شروع کرد برام جق زدن کیرمو جولی صورتش گرفت بود طولی نکشید که با اه و ناله ای بلند و گفتم جوووووووووووننننننننننننننننن و همه ابمو پاشیدم تو صورت سیمین جونم سیمین هم میگفت جون جون جون منکه چشام بسته شده بود از این همه لذتی که میبردم و فقط صدای سیمسنو میشنیدم که هی میگفت وای چه خوشمزه است جون ننننن کسم اخ کسم جون بعد حس کردم سیمین داره بازم کیرمو مک میزنه میخاستم کیرمو از دهنش در بیارم که اجازه نداد و محکمتر کیرم و مک میزد هوووممممم هومممم میکرد منم گذاشتم همه ابمو نوش جان کنه همه حرکتاش بینظیر و حرفه ای شهوت برانگیز بود . وقتی خوب کیرمو ساک زد بلند شد و اومد بهم لب داد دهنش یه مزه بخصوصی رو میداد تازه فهمیدم که اب مزه اب منی خودم هست که روی زبون و لبهاش بوده این کارش هم حس عجیب دیگه برام بوجود اورده بود تا اون موقع مزه منی را نچشیده بودم مزه منی چون با اب دهنش قاطی شده بود خیلی مزه خاصی شده بود یه حالت گس بود اصلا نمیتونستم بفهمم چه مزه ای هست ولی هرچی بود سیمین هلاک خوردن منی من شده بود هی میگفت وای خیلی خوشمزه بود عشقم خیلی حال کردم دیشب هم که موقع ارضا شدن و پاشیدن ابم تو صورتش ابمو خورده بود امروزم که خیلی بیشتر نوش جان کردهبود چیزی بهش نگفتم و تو دلم گفتم بزار بخوره منم اب کسشو خوردم خیلی هم خوشمزه بود کیف کردم لبمو از لبش جدا کردم سیمین نای ایستادن نداشت و ببغلش گرفتم روی دو دستم سیمینم گردنمو محکم گرفته بود و از حموم اوردمش بیرون و بردمش اتاقش روی تختش خوابوندمش سریع با حوله تنشو خشک کردم سیمینم با لبخند شیرین و رضایتمندیش بهم نگاه میکرد هی میگفت مرسی عشقم که اینقدر خوبی وقتی خشکش کردم پتوشو کشیدم روش تا سرما نخوره سیمین گفت عزیزم بیا تو بغلم میخام این چند روز همش توی بغلت باشم منم خوابیدم تو تختش روبروی هم به پهلو خوابیدیم چشم تو چشم هم بودیم که سیمین اومد روی من خوابید و پتو داشت از رومون میافتاد که پتورو کشیدم روش سیمین لبمو هی میبوسید و هی میگفت دوستت دارم عاشقتم سعید منم همینارو به اون میگفتم . بعد گفتم عزیزم اینطوری که نمیتونی بخوابی بزار من بلند شم تا تو راحت بخوابی سیمین گفت نه عشقم نرو میخام توی بغلت باشم میخام فقط تو منو بغلم کنی میخام فقط تو دستای تو باشم گفتم خب باشه عزیزم پس یکمی بخواب از دیشب همینطور داریم سکس میکنیم میترسم یه بلائی سرت بیارم ؟سیمینم گفت تو هر بلائی دوست داری سرم بیار من مال توام نفسم بوسیدمشو گفتم بخواب عزیزم میدونم تنت خیلی خسته هست سمین وزن انچنانی نداشت فوق 70 کیلو میشد برای همین وقتی روی من بود وزنش اذیتم نمیکرد چون تو باشگاه با وزنه زیاد کار میکردم سمینم چشماشو بست و سرش روی سینه گذاشت و خوابید منم دستم دور کمرش وروی کونش گذاشته بودم منم چرتمگرفت و خوابم برد .
نمیدونم ساعت چند بود ولی هوا تاریک شده بود که با صدای زنگ تلفن از خواب پریدم . تلفن خونه بود داشت خودشو میکشت به سمین گفتم بلند شو تلفن داره زنگ میخوره حتما مامان اینا هستند اونم بلند شد و گذاشتم کنار تا دراز بکشه رفتم دیگه داشت تلفن زنگهای اخرو میزد که گوشی رو سریع برداشتم دیدم مامان هست گفتم سلام مامان جون خوبین؟ مامانم که معلوم خیلی عصبانی و نگرانه از پشت تلفن گفت معلومه کجائید شما دوتا گفتم باید کجا باشیم مامان جون گفت دوبار صبح زنگ زدم برنداشتین گوشیتونم جواب نمیدین گفتم مامان جون کی زنگ زدی متوجه نشدم گفت سیمین چرا جواب نمیداد ؟گفتم نمیدونم حتما حموم بوده نشنیده گفت تو کجا بودی خیلی عصبانی و ناراحت بود منم نمیدونستم چه خالی براش ببندم گفتم حالا مگه چی شده مامان جون چرا اینقدر عصبانی هستی مامانم گفت دیونه دلمون هزار راه رفت هی میگفتم نکنهاینارو گاز گرفته خفه شدن ؟گفتم عزیزم نگران نباش هم من هم سیمین هردو خوبیم گاز هم نگرفت که دیدم مامانم داره میخنده دیگه عصبانی نیست و منم خوشحال شدم که داره میخنده گفت چه غلطی میکردین ؟گفتم هیچی بخدا سیمین که حموم بود و به دانشگاهش میرسید و شام و نهار درست میکرد منم پای تی وی کامپیوتر و گفت خیالم از شما دوتا وروجک جمع باشه گفتم اره مامان جون مگه ما بچه ایم 23 سالمون شده البته سیمین 22 گفت خوبه از دست تو بازم تاکید کرد سعید خیالم ازتون جمع باشه اتیش نسوزونیدا و خونه رو بهم نریزیدا مهمونی و پارتی نگیرینا گفتم مامان ما کی پارتی گرفتیم اخه گفتم حالا چرا اینقدر میپرسی گفت اخه سعید جون عموت بهمون گفت تا اخر هفته بمونید باباتم که دیدی با داداشش چطوریه دلش پیش داداشش هست اونم قبول کرده برای همین میگم اتیش نسوزونید اینارو که مامانم میگفت قند تو دلم آب میشد که میتونستیم با عشقم تا یک هفته حسابی حال کنیم که دیدیم سیمین خواب الود داره میاد بیرون لخت لخت با ایما اشاراه حالیش کردم مامانه و حواستو جمع کن اونم اومد کنارم یه نگاه بهکیر خوابدم کرد و یه دستی بهش کشید یه بوس برای کیرم فرستاد به مامان گفتم بیا با دخترت اتیش پاره ات حرف بزن از من خدا حافظ سیمینم مثل برق گرفته هاشده بود لخت و عور جلوی من داشت با مامان چاخ سلامتی میکرد اروم توی اون گوشش گفتم خیلی مراقب باش چیزی بروز ندی عادی باش رفتم توی اتاق تا راحت مادر و دختر با هم صحبت کنند نمیدونم به هم چی میگفتند ولی هی میخندید سیمین و دست بهکسش میکشید ادای بوس برام در میاورد بعد هم از مامان پرسید کی برمیگردین مامان هم بهش گفته بود جمعه دیگه برمیگردیم برای اون موقع بلیط گرفتیم که سیمین دیونه گفت اخ جون بعد انگار فهمیده بود سوتی داده گفت اخ جون پس بهتون خوش میگذره جای مارو هم نگهدارین مامانم نمیدونم چی بهش گفته بود که زد زیر خنده گفت به بابا سلام برسون به عمو و زن عمو هم سلام برسون قطع کرد دوید اومد توی بغلم گفت جون عشقم یه هفته مال همیم گفتم دانشگاهت چی کار من چی گفت عصر و شب که کال همیم دیگه مگه نه عشقم دلت نمیخاد که من از خونه فرار کنم زدم درکونش و گفتم توهم رگ خواب منو خوب پیدا کردیا بد جنس اونم خودشو لوس کرد و گفت عشقم خب من مال توام دیگه دوباره با هم لب تو لب شدیم کیرمو گذاشت لای پاش با رونهاش میمالیدش و شقش کرد و همونطوری که لب تو لب بودیم پاهاشو بازش کرد و منم کیرمو گذاشتم تو کسش سیمینم تا ته فروش کرد تو کسش گفت جووووووووووووووووننننننننننننن کیرت همه دنیای منه عشقم تو همه ارزومی نفسم من زنتم ابجیت نیستم عشقم توام همه عشقمی نفسم هی بالا و پائین میکرد رو کیرم واقعا منم دیگه دیونه وار میپرستیدمش اصلا حس برادر بودنش در من کشته شده بود حس میکردم همه سهمم از زندیگیم فقط سیمینم هست اینقدر فشنگ بهم کس میداد که انگار صد ساله زن و شوهریم میدونیم چه میخاهیم از هم حسابی روی کیرم قر میداد کیرمو به همه جای کسش فرو میرکد و بلند میشد و تا سرکیرم و یهوئی فروش میکرد توش و منو دیونم میکرد همش صدای اه و ناله های جفتمون بود که شنیده میشد گاهی سینه هاشو میگرفتم مک میزدم گاهی چمگشون میزدم گاهی روی رونهاشو میمالیدم و یا ناخن میکشیدم و سیمینو دیونه میکردم یه کیر کلفت بیست سانتی تو کس تنگش بود تنش نوازش میشد و مکیده میشد سفیدی تنش خیلی زود سرخ رنگ میشد عرق تنش درمیومد صدای اب کسش شنیده میشد سمین مثل زنهای تشنه کیر داشت بهم کس میداد اینقدر ابمو اورده بود که دیگه دیر ابم میومد و همش تنشو میخوردم زیر بغلهاشو لیس میزدم سین هاشو مک میزدم بغلش میکردم و رهاش میکردم تا خودش سکس بکنه و دراز میکشیدم زیرش و نگاش میکردم و لذت میبردم سیمین هم با حرکات دست و تنش و منو به وجد میاورد تا دوباره بهش حمله ور بشم مثل یه گرگ گرسنه بیافتم به خوردن بدنش فکر کنم یک ساعت یا یکساعت و نیم هی رو کیرم بهم کس داد تا اینکه بعد چندین بار ارضا شدن از فرط خستگی ولو شد روی من ، منم بغلش کردم گردنشو بوسیدم کمرشو براش میمالیدم تا خستگیش در بیاد تمام تنش خیس عرق بود موهاش خیس عرق بود ولی بوی بدی نمیداد اینقدر که عاشقش شده بودم همه چیزش برام پر از عشق و خواستنش بود . منم ارضا نشدم و ولی همچنان کیرم تو کسش بود و سیمین روی من بخواب رفته بود منم اروم پاهاشو که دورم بود روی کیرم نشسته بود رو بازش کردم تا پاش کشیده بشه و اروم از روی خودم گذاشتمش روی تخت تا راحت بخوابه و پتورو کشیدم روش تا سرما نخوره صورت نازشو بوسیدم عرقهاشو پاک کردم رفتم تو هال دیدم ساعت 11 شب شده اصلا نفیمیدم اون روز چطوری شب شد؟ دیدم اگر برم تو اتاق خودم بخوابم سیمین بلند بشه ناراحت میشه برای همین رفتم یه تشک اوردمو کنار سیمین جونم خوابیدم بازم نیمه های شب بود که دیدم یه چیزی بهم خورد و بلند شدم دیدم سیمینه اومده داره خودشو روی تشک من جا میکنه گفتم عزیزم من پیشت نخوابیدم تا راحت بخوابی . سیمینم گفت عشقم من یه هفته فرصت دارم پیشت بخوابم این فرصتو ازم نگیر تورو خدا گفتم باشه عزیزم هرچی تو بخواهی فقط برای امشب بسه دیگه باشه عزیزم سیمینم گفت بخاطر تو باشه نفسم میدونم خیلی اذیتت کردم فقط بزار سرمو بزارم روی بازهات عشقم منم دستمو بردم زیر سرش و بغلش کردم توی بغلم خوابوندمش گفتم بخدا منم دیونتم سیمین جونم که دیدم صدای ازش نمیاد و خوابیده منم چشامو بستمو خوابیدم.
روز بعد هم که جمعه بود دیگه راحت خوابیدیم تا 9 صبح چون دیگه شب کاری نکردیم بلند شدیم همدیگرو مثل عروس و داماد بغل کردیمو بوسیدیم.بعدش با هم رفتیم حموم و هردومون تن همدیگرو لیف میزدیم و میخندیدیم و خیلی بهمون خوش میگذشت منم جلوی پای سیمین جونم نشستم مشغول خوردن کسش شدم سیمینم هم یه پاشو بلند کردو و گذاشت روی شانه من منم دیگه کامل میتونستم همه کس ناز و خوشگلشو براش بلیسمو بخورم سیمنم هم طبق معمول با صدای بلندی آه و اوه میکرد حموم رو گذاشته رو سرش هی میگفت اخخخ جون کسمو بخور عشقم همشو بخور کسم مال توه عزیزم آههههههههه وااااااییییی جوووووووووونننننننن منم که انگار تازه به بهشت رسیده باشم خودکشی میکردم برای سیمین جونم محکم کمرشو کونشو بغلم گرفته بودم و کسشو فرو کرده بودم تو دهنم با دس دیگه ام برای کس خوشگلش جق میزدم ولی از ارضا شدن خبری نبود چون این دو روز اونقدر کسشو گائیده بودم که دیر ارضا میشدم و فقط با کیرم ور میرفتم کیرم شده بود مثل باطوم کس سفید و خوشمزه سیمینو وقتی میخوردم سرخ میشد و داغتر میشد هر روز اب کسش بیشتر میشد ابی خوشمزه و خوش بو پر از حس شهوت سیمینم هی کسشو فشار میداد و روی زبون و دهنم میکشید تا من بفهمم دوست داره کجاشو براش زبون بکشم منم همون نقطه رو براش بیشتر میلیسیدم تا اینکه سیمین شروع کرد لرزیدن ارضا شدن و دیگه داشت جیغ میکشید و کسسسممم کسسسسمممم میگفت و یهوئی دیگه شل شد و منم محکم گرفتمش تا لیز نخوره و بیافته زمین یکمی توس بغلم گرفتمش و روی زمین کف حموم نشسته بودم عشقم توی بغلم چشماشو بسته بود نفس نفس میزد هنوز لرزشو توی بدنش میتونستم حس کنم لبهاشو میبوسیدم و نوازشش میکردم سیمین چشماش باز کردو خیلی عاشقانه بهم نگاه میکرد دست انداخت دور گردنم سرمو کشوند سمت خودش که لبشو بوسیدم با یه صدای اروم ازم تشکر کرد گفتم عشقم تشکر برای چیه ؟گفت سعید جون بخدا تو همه زندگی منی نمیخام کسی مارو از هم جدا کنه من مال توام نفسم گفتمکسی مارو از هم جدا نمیکنه عزیزم توام اگر بدونی منم چقدر عاشقتم باورت نمیشه عزیزم . یکمی توی بغلم چشماشو بست و صدای شر شر دوش فقط شنیده میشد هردو ساکت شده بودیم من داشتم صورت بینهایت زیبا و جذابشو نگاه میکردم ته دلم دوست نداشتم هیچوقت سیمینمو از دست بدم شاید از نظر جامعه منو سیمین نباید مال هم میشدیم ولی قلبهامون بهم گره خورده بود عشقمون مارو بهم پیوند زده بود و دیگه راه برگشتی وجود نداشت برای هیچکدوممون . وقتی سیمین وب توی بغلم استراحت کرد چشماشو باز کرد و یه لبخند شیرین و زیبا بهم هدیه داد گفت خیلی خوابم برد سعید جون گفتم نه عزیزم بعد کمکش کردم بلند شد و با هم دوش گرفتیم اومدیم بیرون و با حوله خشکش کردم و گفتم دیگه لباسمونو بپوشیم که هردو زدیم زیر خنده این دو روزه فکر کنم کلا دو ساعت هم لباس تنمون نبود و هردو لباسهای تمیزمونو تنمون کردیم یه چیزی خوردیم و سوئیچ ماشین بابارو برداشتیم تا بریم بیرون یه دوری بزنیم . هردومون از این رابطه ای که با هم شروع کرده بودیم بینهایت خوشحال و راضی بودیم و . خونه ما یه آپارتمان 200 متری تو یه ساختمون چهار طبقه بود که واحد ما طبقه سوم بود و همسایه بالائی ما یه خانم تنها زندگی میکرد که یک سالی میشد که اومده بود توی این ساختمون و گه گاهی میدیدمش به نظر 36-37 ساله بود و نمیدونم چرا تنها تو یه واحد 200 متر زندگی میکرد از نظر خوشگلی هم واقعا زیبا بود هم خوشگل هم خوش اندام البته با اندام کاملا زنانه نه مثل سیمین اندامی نوجونی سیمین از زری خانم که همسایمون بود ریزه تر و جمع و جورتر بود . نمیدونم چی شده بود که وقتی منو سیمین توی پارکینگ بودیم دیدیم زری خانم هم اومده تو پارکینگ و خیلی تیپ باحالی زده بود یه مانتوی طرح دار رنگی و با یه ساپورت تنگ و چسبون که اگر خیلی دقت میکردی رنگ پوست بدنش هم از زیرش مشخص میشد البته پارکینگ تقریبا تاریک بود ولی مشخص بود خیلی ساپورتش نازکه منو سیمین تو ماشین بودیم و میخاستیم حرکت کنیم که زری اومد نزدیک ما و منم شیشه رو دادم پائین زری با سیمین و من سلام احوال پرسی گرمی کرد گفت زحمتتون نمیشه منو تا فروشگاه محله برسونید؟منم با روی باز و لبخند بهش تعارف کردم و زری هم اومد تو ماشین نشست و چه عطری هم به خودش زده بود خیلی خیلی از من تشکر میکرد زری خانم ماشین نداشت گفت ببخشید مزاحمتون شدم واقعا شرمندتون شدم کجا میخاستین برید؟گفتم جای مشخصی نداشتیم میخاستیم بریم یه دوری با هم بزنیم گفت ای وای برنامتونو بهم زدم من با آزانس میرم که سیمینم گفت نه زری خانم مشکلی نیست ما هم جای مشخصی نمیخاستیم بریم رو کرد به من و گفت سعید جون بریم فروشگاه اونجام خوبه یکمی هم خرید میکنیم زری گفت تورو خدا اگر بخاطر من میگید من راضی نیستم برنامتون خراب بشه منم گفتم نه زری خانم برنامه ای نداشتیم با هم رفتیم فروشگاه شهروند که همه چیز داشت زری هم خیلی خوشحال بود که با منو سیمین همراه هست و اینطوری مردها بهش گیر نمیدادن . نمیدونم چرا اینقدر لباس رنگی و تو چشم تنش کرده بود هوا هنوز ابری و باد بود یه سوز سردی میوزید منو سیمین لباسمون خوب بود ولی زری مانتوش نازک ساپورتش نازک بود . همه تقریبا به ما نگاه میکردن سن زری و منو سیمین جوری بود که مشخص بود منو سیمین نمیتونیم بچه های زری باشیم برای همین مردهای دور بر خیلی به زری نگاه میکردن و موقع خرید دیدم یکی دو نفر هم یه دستی به کون خوشگ زری کشیدن و زری برگشت بهشون لبخندی زد تو دلم گفتم این زری عجب زنیه مرد دست زد به کونش بهش میخنده انگاری تنش میخاره دیگه همش دنبال زری راه میرفتیم خرید های اونو بار چرخ میکردیم تا اینکه رفتیم سمت محل لباس زنونه دیگه سیمین و زری اونجا یه یک ساعتی همه لباسهارو زیر و رو کردن و منم خیلی خسته شده بودم ولی از اینکه سیمین خوشحاله نمیزاشتم متوجه بشن که خسته شدم سیمین هم چندا شلوارک جدید و تاپ خوشگل انتخاب کرد و چون اجازه پرو نداشت همینطوری روی تنش بهم نشون میداد و میدیدم بهش میاد و منم خوشم میاد بر میداشت زری هم چندتا تاپ همینطوری انتخاب میکرد و مثل سیمین روی تنش میگرفت و ول به سیمین میگفت خوبه بعد خودشو به من نشون میداد میگفت چطور میشم بهم میاد منم میگفت اره یا نه سه تایی میگفتیم و میخندیدم و هی زری لباس برمیداشت بعد رفت و چندتا شلوار برداشت برد اتاق پرو سیمین بهم گفت این زری خیلی شیطونه ها نمیدونم متوجه شدی یا نه ولی دو سه تا مرد بهش دست زدن و بهشون خندید گفتم اره عزیزم منم دیدم که هردو زدیم زیر خنده زری در پرو را باز کرد و بدون مانتو و با یه تاپ حلقه ای بود و شلوار جدید و پاش کرده بود وای عجب اندامی داشت اونم مثل سیمین بدنی سفید داشت ولی چون درشتتر بود خیلی تو چشم بود زری رو کرد به منو سیمین گفت چطور شدم این شلوار بهم میاد کونش تو شلوار تنگی که برداشته بود بینهایت خود نمائی میکرد کسشم همینطور با اینکه چاق نبود و خیلی شکم نداشت ولی شلواره اینقدر بهش تنگ بود که اون یه مقدار شکمشو خیلی نشون میداد سیمین گفت زری جون این خیلی تنگ نیست شلواره انگار بهش چسبیده بود تو دلم داشتم میخندیدم بهش ولی نمیتونستم چیزی بگم زری گفت وای سیمین جون خیلی خوب تو تنم نشسته جنس شلواره نخی و کشی بود منکه مات اندامش شده بودم کس و کونش که خیلی راحت تو چشم بود دستهای سفید و کمی تپلیش هم خیلی ناز خودنمائی میکردن یکی دوتا مرد دیگه با خانمهشون و بچه هاشون برای خرید اون دورو بر بودند که متوجه نگاههای اون مردها به زری شدم و سریع رفتم جلوی در اتاق پرو و در را تقریبا بستم و سیمین مجبور شد بره توی اتاق پرو با خنده گفت سعید چکار میکنی گفتم هیچی عزیزم این اقایون داشتند توی اتاقو نگاه میکردند زری هم خنده اش گرفت و گفت وای اقا سعید از دست تو ماشاالله به غیرتت عزیزم وقتی من اینکارو کردم فهمیدم اون زنهائی که با شوهراشون اومده بودن و دست شوهراشونو گرفته بودند و بردن اونطرف تر سیمین که توی بغلم بود زری هم تقریبا نمیه لخت جلوی من بود سینه های درشت و بزرگش از زیر تاپش چشمک میزد سیمین گفت خب عزیزم نمیخاهی که اینجا بمونی تا زری جون لباسشو عوض کنه ؟منم خندیدمو اومدم بیرون دیدم دیگه کسی اون اطارف نیست سیمنم هم اومد بیرون دست منو گرفتو خندیدو گفت خوب غیرتی میشی ها منم گفتم اخه اونا خیلی بدجور به زری نگاه میکردند سیمینم خندید و هیچی نگفت زری هم اومد بیرون با مانتو و روسری همون شلوار تنگه رو برداشته بود با سیمین رفتند سمت لباس زیر و نیم ساعتی هم اونجا معطل کردند با چندتا فیش خرید اومدن بیرون رفتند صندوق حساب کردنو و برگشتنو چیزهائیکه خریده بودند رو تحویل گرفتند گفتم تمومه دیگه؟بریم؟که همگی زدیم زیر خنده زری گفت بخدا خیلی شرمنده هردوتون شدم روزتونو خراب کردم . منو سیمین هم میگفتیم نه بهمون خوش گذشت یه چرخ که پر وسایل زری بود یه چندتا تیکه جنس هم سیمین خریده بود و اونارو گذاشتم عقب ماشینو راه افتادیم سمت خونه و اساسهارو گذاشتیم تو اسانسور و اول بردمشون واحد زری و مشغول جابجا کردن اساس زری شدم که سیمین گفت عزیزم من میرم خونه توهم زودی بیا گفتم باشه عزیزم سیمین داشت از پله ها میرفت پایئین که زری گفت سیمین جون میومدی تو منزل خودتونه عزیزم سیمنم تشکر کرد و رفت خونه خودمون منم اساسهای زری رو بردم داخل واحدش و دیدم وای خونه قشنگی داره مبلمان شیک و کلا خیلی زندگی شیکی داشت برای یه زن تنها خیلی عجیب بود زری هم مانتوش سریع دراورد با همون ساپورت بدن نماش و تاپش داشت کمک میکرد که متوجه شدم شورت نارنجی که پاش کرده از زیر ساپورت کامل مشخصه و وقتی خم میشد وسایلو برداره تقریبا همه سینه هاش و میشد دید یه گردن بند تو گردنش بود که اویزون میشد هی زری اونو میزاشت لای سینه هاش به من نگاه میکردو میخندید یه چند دقیقه ای با هم جابجاشون کردیم و من گفتم خب زری خانم با اجازتون من برم زری که کنار در بود در را بست و گفتنه عزیزم بشین یه شربتی بهت بدم خستگیت دربره منم تشکر کردم گفتم نه زری خانم مرسی سیمین منتظره زری هم از جلوی در نرفت کنار من میخاستم در را باز کنم برم و لی مانع میشد دست گذاشت روی سینه منو فشارم داد عقب و با یه حالت خاصی تو چشام نگاه میکردو میگفت میخام خستیگتو از تنت دربیارم سعید جون پس برو بشین رو مبل تا من بیام دوتا گیلاس شربت با هم بخوریم دیرت نمیشه عزیزم از لحن صداش و معنی حرفهاش کامل مشخص بود که یه برنامه ای داره با اینکه من زورم بهش میرسید تا بندازمش کنار و از در برم بیرون ولی این حرکاتش انگار همه نیروی منو از تنم خارج کرده بود دستمو گرفت و برد نشوند روی مبل و رفت اشپزخونه و دو دقیقه بعد با دوتا لیوان برزگ که توش نی بود و شربت آلبالوی قرمزی توش بود برگشت و اومد نشست نزدیک من منم یکمی خودمو جابجا کردم تا تنم بهش نچسبه زری لیوانو گرفت و داشت هم میزد وقتی خوب هم خورد داد دستم و گفت نوش جونت عزیزم منم یکمی ازش خوردم زری مال خودشم هم زد و فقط هی بهم زل زده بود تو چشام نگاه میکرد گفتم ممنون زری خانم اگر اجازه بدین من دیگه باید برم زری لیوانشو گذاشت رو میز و گفت حالا اینقدر عجله برای چیه سیمین جونت که خونست جائی نمیره گفتم منتظرمه زری هم با لحنی پر رو گفت اهان اره راست میگی منتظرته حواسم نبود با هم عشق و حال دارین؟وقتی اینارو از زبون زری شنیدم مخم هنگ کرده بود نمیدونستم چی باید بهش بگم زبونم قفل شده بود از خجالت سرمو انداختم پائین میخاستم بلند بشم از خونه اش فرار کنم که زری دستمو گرفت و نشوندم دید من هیچی نمیگم خودش با دست سرمو بلند کرد و بهم گفت سعید جون چی شده عزیزم چرا ناراحتی اب دهنم خشک شده بود همه تنم داغ شده بود نمیدونستم زری از کجا متوجه شده زری شروع کرد حرف زدن گفت سعید میخام تو چشام نگاه کنی عزیزم از خجالت داشتم اب میشدم زری با دو دست صورتمو گرفت سمت صورت خودش و گفت سعید ناراحت نباش من میدونم تو و سیمین جون چقدر همدیگرو میخاین میدونم که عاشق هم شدین و این دو روز با هم چکارا که کردین و چیا بهم گفتین فقط میخام بدونی راز شما دوتا پیش من میمونه و نگران هیچی نباشین فقط اگر بازم خواستین با هم عشق و حال کنین اینقدر داد و هوار نکشین شانس اوردیم که کسی تو خونه نبود شما دوتا همه خونه رو گذاشته بودیم سرتون به سیمین جون بگو کمی ارومتر جیغ جیغ کنه . بعد هم اومد جلوتر و قشنگ اومد توی بغلم لبهاشو گذاشت تو لبم داشت با زبونش زبون منو لیس میزد هوم هوم میکرد تازه فهمیده بودم کهزری هم دلش سکس میخاد برای همین نزاشته من برم وقتی خوب بهم لب داد لبشو جدا کرد و تو چشم زل زده بود منم نمیتونستم چیزی بگم تو چشماش شهوتو میشد دید تنش داغ شده بود منو هلم داد روی مبل خوابوند و از روی شلوارم دست به کیرم میکشید و میگفت سعید دیونتم میخامت عزیزم کیرتو میخام وووویییی چه کیری داری پسر عاشقشم بعد با دو دست انداخت زیر تاپش و اونو از تنش دراورد سینه های سفید و درشتش پرید بیرون خیلی سینه هاش خوردنی بود کیر منم دیگه کامل شق شده بود زری از روی شلوارم نوازشش میکرد و میبوسیدش که دیگه شلوارمو از پام کشید پایین و مشغول ساک زدن شده بود هی هوم هوممم میکرد و کیرمو لیس میزد و مک میزد و میگفت جووووووووووننننننننننننن چووووووووووونننننننننننن میخامت سعید جونم با یه دستشم برده بود داشت کسشو میمالید منم دستمو گذاشته بودم رو سرش و داشتم با موهاش بازی میکردم گاهی هم سرشو به کیرم فشار میدادم اونم میدونست که باید کیرمو ببره تو حلقش یکمی نگهش میداشتمو ولش میکردم زری هم انگار هرلحظه عطش و اتیشش بیشتر میشد منم اه و اوهم دراومده بود کیرمو حسابی میخورد بعد زودی بلند شد و ایکی ثانیه ساپورت و شورتشو کند انداخت اون طرف اومدو کیرمو با روی منو رو زانوی پای چپش نشست و پای راستشم روی زمین بود اینطوری میتونست با دستش کیرمو بگیره میمالیدش وسط چاک کسش که خیس خیس شده بود هی ناله میکرد و هوم هوم میکرد منم سینه های خوشگلشو گرفته بودم توی دستمو براش میمالیدم یه چند دقیقه ای کیرمو لای کسش میکشید و دیگه ارضا شد و افتادی روی من و نفس نفس میزد منم بغلش گرفتم نوازشش میکردم دستمو رسوندم به کونش که واقعا حرف نداشت با هردو دستم کونشو چنگ میزدم زری تو بغلم خوابیده بود هنوز نفس نفس میزد بعد بلند شد دوباره بزور روی پاش تعادلشو حفظ کرد و با چشمهای حشری و گرد شده بهم زل زده بود و لبهاشو گاز میگرفت منم بهش زل زده بود اونقدر زیبا و خوشگل شده بود که حد نداشت زری هم مثل سیمین تنش سرخ شده بود با دستم سینه هاشو و نوک سینه شو اروم میمالیدم زری هم کیرمو که مثل فنر از جاش بلند شده بود با سوراخ کس تنظیم کرد و یه اخخخخ گفتو کیرمو تا ته کرد تو کسش . اصلا حواصم نبود که کسشو ببینم فقط داغی و خیسی و نرمشو حس میکردم از کس سیمین کمی باز تر بود ولی خیلی میچسبید بهم وقتی کیرم رسید ته کسش یه اخ جونننن بندی گفت و شروع کرد به حرکت دادن بدنش روی کیرم هی میگفت وای دارم میمیرم جون فدای کیرت بشم کاش همیشه مال من بودی خوشگلم عزیزم وای فدات بشم عشقم جرم بده کسمو جر بده عزیزم هی خودشو رو کیرم فشار میداد با اینکه دو روز خوب سیمینو از کس تنگش کرده بودم ولی زری چنان حالی داشت بهم میداد که نزدیک بود زودی ارضا بشم بهش گفتم زری داره ابم میاد ولی انو اصلا حالیش نبودو چشماشو بسته بود و هی تند تند تکون میخورد سینه هاشو محکم فشار دادم یه جیغی زد و گفت وای سعید دردم گرفت گفتم زری میگم داره ابم میاد گفت بزار بیاد عشقم بزار همش بره تو کسسسسسمممممم اخ کسسسسمممم ابتو میخاد تشنه شه اب کیر میخاد منم دیدم خودش رضایه ابمو بریزم تو کسش گرفتمش چندتا محکم تو کسش تلبمه زدم که صداش بلند شد هی اه و اوه میکرد بعد بلندش کردم از روم خوابوندمش روی مبل و لنگهاش از هم باز کردم وای چه کسی رو میدیم تپلی و ناز و سفید و بی مو خیلی ناز بود کسش تقریبا مثل مال سیمین جونم بود ولی تپلی تر بود خم شدم کسشو بوسیدم و گفتم جوووووووووووووننننننننننن چه کس نازی داری زری جونم و معطل نکردم کیرمو هل دادم تو کسش تند تند تو کسش تلمبه میزدم هردو داشتیم حال میکردیم زری بیشتر حال میکرد معلوم بود چون هی سرشو به اطراف میبرد و اه و اخ و اوخ میکرد و کسم کسم میگفت منم دیگه موقع اومدن ابم شده بود گفتم زری جون بیا اینم ابم همش تو کست عشقم با یه ناله همه ابمو ریختم تو کسش چندبار دیگه محکم تو کسش کیرمو فرو کردم انگار این ارضا بهترین ارضای عمرم بود چون بدون استرس همه ابمو ریختم تو یه کس داغ و نرم و ناز و اب در بعد هم ولو شدم روی زری و اونم منو محکم تو بغلش گرفته بود نفس نفس میزدیم کیرم تو کسش دل دل میزد اب میریخت تو کسش یه چند دقیقه ای روی زری خوابیده بودم تن عزق کرده هردومون به هم چسبیده بود و زری هی قربون صدقه من میرفت و هی میگفت فدات بشم سعید جونم مرسی عشقم دستامو ستون کردم و سینه ام رو از روی سینه های خیس عرقش جدا کردم لبشو بوسیدم اونم ازم لب میگرفت و بهم لب میداد لبشو رها کردم تو چشماش نگاه کردم گفتم خوب بود راضی شدی عزیزم؟زری گفت سعید جون تو بینظیری خوب چیه بینظیر بود برام نمیدونی بعد از چندسال نداشتن سکس این سکس چه مزه ای بهم داد ایکاش بیشتر طول میکشید لبشو بوسیدم و گفتم ببخشید دیگه نتونستم خودمو نگه دارم زری گفت باید دفعه بعد تلافی کنی برام خندیدم و گفتم مگه بازم میخاهی ؟زری گفت چرا که نخام عشقم فقط که مال سیمین جون نیستی میخام مال منم باشی خندیدم لبشو یه بوس دیگه کردم و گفتم نمیتونم قول بدم زری ولی چشم هروقت موقعیت پیش اومد باشه زری گفت نگران موقعیت نباش من برات جورش میکنم فقط منو از خودت و این کیر نازت محرومم نکن گفتم چشم زری جون حالا اجازه میدی برم پیسش عشقم ؟گفت باشه برو واقعا شما دوتا مثل زن و شوهر هستین ارزو میکنم باهم خوشبخت بشین از روی زری بلند شدم کیرمو از کسش دراوردم یه اهی کشید و گفت وای جون میخام برای این نانازیت جونمو بدم منم خندیدم گفتم نه عشقم من میخام برای کس خوشگلت جون بدم بعد یه دستی به کسش کشیدم سرخ شده بود خیس ازش منیمیومد بیرون . گفتم زری حالا چکار کنیم چرا گفتی ابمو بریزم تو کست من میترسم زری گفت نترس دیونه من قرصشو میخورم نمیزارم شکمم بیاد بالا تا تو نخواهی گفتم یعنی چی من بخام ازم بچه دار میشی؟گفت اگر تو بخواهی اره عشقم خیلی هم دلم میخاد با ترس و خودمو عقب کشیدم گفتم وای نه زری این چه فکریه تورو خدا مواظب باش من دیگه ابمو نمیریزم تو کست زری خندید و گفت نترس سعید جون بهت قول میدم تا خودت نخواهی نمیزارم حامله بشم. گفتم تورو خدا قول مردونه بده من اول جوونیمه نمیتونم بابای یه بچه باشم زری خندید و گفت وای تو چقدر میترسی پس چطوری میخاهی با سیمین ازدواج کنی ؟اون که خواهرته در اصل ؟ وقتی اینو گفت خیلی پکر شدم حالم بد شد و زری دید حرف بدی زده گفت ببخشید عزیزم منظور بدی نداشتم بخدا میدونم شما دوتا دیونه و عاشق هم هستین ازم ناراحت نشو تورو خدا سعید جونم منم گفتم زری تو نمیدونی ولی منو سیمین جونمون به هم وابسته هست دیگه بین منو سیمینم رابطه خواهر برادری وجود نداره اون همه زندگی من هست نمیتونم ببینم نوک سوزن انگشتشو اذیت کنه زری گفت منو بخشش عزیزم منو بغلم کرد گفت دوستیم باهم منم به خودم فشارش دادم گردنشو بوسیدم گفتم اره عزیزم دوستیم با هم نگران نباش منم نمیتونم از تو بگذرم خوشگل من. بعد گفتم وای دیر شده الان سیمین نگران میشه نگاه ساعت کردم دیدم نیم ساعتی هست پیش زری هستم سریع لباسامو تنم کردم زری لخت لخت بود خم شدم لبشو سینه اشو بوسیدم دوباره کس داغش تو مشتم فشارش دادم و گفتم جون این مال منه زری هم خندیدو گفت اره مال خودته عشقم گفتم زری دیگه دوست ندارم تو فروشگاه یا جای دیگه چشم مردا دنبالت باشه اونم گفت چشم عشقم فقط میخاستم حس تورو تحریک کنم بلند شد همدیگرو بغل کردیم بازم از هم لب گرفتیم و گفتم من دیگه برم عزیزم زری گفت نمیدونم میخاهی به سیمین بگی یا نه از نظر من مشکلی نیست بگی شاید دراینده بتونم کمکتون هم بکنم گفتم باشه ببینم چی میشه زری گفت به سیمین جون بگو شام خونه من هستین باشه عزیزم گفتم زحمتت میشه زری جون گفت نه عشقم منتظرتونم ازش خداحافظی کردم قفل درو باز کردم رفتم خونه خودمون . دیدم سیمین یکمی اخماش تو همه رفتم بغلش کردم گفتم چی شده عشقم چرا ناراحتی سیمینم منو بوسیدو گفت سعید کجا موندی دیونه نمیدونی منو تو فقط تا اخر هفته میتونیم با هم باشیم من دوست دارم از همه لحظه هام استفاده کنم کهتوی بغل تو باشم بوسیدمشو گفتم چشم نفسم سیمین با یه لحن پرسشگری و تعجب گفت این بوی عطر زری جونه دیدم اگر بخام بهش دروغ بگم فایده ای نداره یه بوس به لبش زدم گفتم میشه یه چیزی بگم ازم ناراحت نشی ؟ یه سکوت چند ثانیه ای بین منو سیمین بود و سیمین داشت بهم نگاه میکرد نشسته بود توی بغلم بعد گفت زری بهات کاری کرد؟ تو چشمهای زیبای عشقم نگاه کردم و سرمو انداختم پائین گفتم بخدا من میخاستم همون موقع سری بیام خونه ولی زری در رو روم قفل کرد و نزاشت بیام باورکن من نمیخاستم اون باعث شد دلم میخاست زمین دهن باز کن منو ببلعه چون حس میکردم به عشقم خیانت کردم سرم روی سینه های نازش بود سیمین هیچی نمیگفت منم خیلی پشیمون شده بودم از کاری که کردم که حس کردم سیمین منو به خودش فشارم داد و گفت حس کرده بودم زری برات نقشه ای داشته باشه بلاخره به هدفش رسید منم سیمینو محکم بغل کردم هی ازش عذر خواهی میکردم اشکم دراومده بود دلم میخاست بمیرم سیمن گفت چی عزیزم چته چرا گریه میکنی منکه چیزی نگفتم عشقم تورو خدا گریه نکن من و نوازشم میکرد میبوسید هی میگفت چیزی نیست عزیزم ناراحت نباش من ناراحت نیستم بخدا هی میخاست یه جوری منو اروم کنه وقتی یکمی تو بغلش گریه کردم گفتم بخدا من نمیخاستم عشقم سیمین گفت من به تو اعتماد دارم نفسم اونم از قلب برات نقشه کشید بود تو خبر نداشتی ولی امروز که با هم رفتیم بیرون ته دلم میگفت امروز زری به تو میرسه گفتم تو از کجا میدونستی اخه سیمین گفت عشقم من هم جنس خودمو میشناسم کامل وقتی بهت نگاه میکرد میشد از چشماش خوند که بهت نظر داره اینو خیلی وقت پیش متوجه شده بودم گفتم حالا چکارش کنم ؟این که از خونه نمیره منم نمیتونم از خونه برم چون نمیتونم از تو جدا بشم سیمین گفت عیبی نداره عشقم خب مگه چی میشه بزار اونم از تو لذت ببره منکه بخیل نیستم عشقم من میدونم این قلب تو سینه ات تنها عشق من توشه محکم به خودم فشارش دادم و گفتم دیونتم نفسم میمیرم برات . سیمینم خیلی خوشحال شد وقتی دید منم خوشحالم . بهش گفتم میشه یه چیز دیگه بگم گفت دیگه چیه عشقم کسی دیگه ای هم هست ؟خندیدم گفتم نه عشقم نیست زری مارو برای شام خونه خودش دعوت کرده سیمینم خندیدو گفت اوه پس جشن گرفته . گفتم عشقم یه چیز دیگه ای هم هست گفت وای دیگی چی نیم ساعت رفتی با کلی ماجرا برگشتی خندیدمو گفتم عشقم زری از رابطه منو تو خبر داره سیمین یه جیغی زدو و دستشو گرفت جلوی دهنش گفت وای سعید نه چرا بهش گفتی دیونه ابرومون رفت گفتم من نگفتم عزیزم اون بهم گفت . سیمین داشت از تعجب شاخ درمیاورد گفت اونننننن؟؟؟!!! چطور ممکنه اخه ؟گفتم تقصیر خودمونه نفسم گفت چی میگی عزیزم چرا تقصیر ما ؟منو تو که دور روزه با همیم اونچطور متوجه شده گفتم عشقم از سر صداهائیکه تو سکس با هم داشتیم متوجه شده بعد بهم گفت اگر میخاهین با هم عشق و حال کنین ارومتر جیغ جیغ کنین و حرف بزنین سیمین خندیدو گفت وای یعنی اینقدر بلند جیغ میزدم و حرف میزدم منم بوسش کردمو گفتم نمیدونم نفسم تو برای من عالی هستی عزیزم سیمن گفت یعنی همه فهمیدن ؟گفتم شانس اوردیم ساختمون خالی بوده فقط زری خونه بوده سیمین گفت ووای خدای من عجب خل بازی دراوردیم منم از زیر کونش بغلش کردم سینه هاشو بوسیدم گفتم عیب نداره اگر کل دنیا هم جمع بشن منو تو مال هم هستیم . سیمین پرسید خب تعریف کن چطور بود اندامش خوشت اومد ؟گفتم هیچکسی مثل تو نیست عشقم تو زیباترین و خوش اندامترینی برام نفسم گفت اینو که میدونم ولی میخام بدونم ازش خوشت اومده اون که معلومه دیونت میشه گفتم اگر بدت نمیاد باید بگم اره خوب بود پرسید چند بار کردیش گفتم یه بار فقط یه بار هم اون کیرمو به لای کسش میکشیدو ارضا شد گفت کونش چی از کونشم خوشت اومد گفتم راستش خیلی ندیدم فقط به کونش چنگ میزدم گفت کسش چی چطور بود تنگ بود گفتم نه به اندازه کس ناز و خوشگل تو گفت پس من همیشه برات اولینم گفتم شک نداشته باش سیمین جونم تو همه زندگی من هستی سیمن گفت سعید من بخیل نیستم که با زری یا هر دختر دیگه باشی فقط میخام که همیشه همینطوری عاشق هم باشم مال هم باشیم . گفتم عشقم شک نکن من مال توام توهم مال منی بعد سیمین گفت بلندشو برو حموم دوش بگیر تنت بوی تن زری رو میده اینارو با شوخی و خنده گفت از روم بلند شد و من هل داد طرف حموم منو انداخت تو حموم تودلم میگفتم کاش سیمن ازم بدش نیومده باشه دلم نمیخاد سیمینومو از دست بدم سیمین همه عشقه من همه زندگیمه میپرستمش . دوشو باز کردم خودمو خوب لیف کشیدم ولی به زری هم فکر میکردم و اونم داشت وارد دلم میشد به سکسمون که اجازه داد همه ابمو بریزم تو کسش و به اینکه میگفت میخاد ازم بچه دار بشه داشتم دیگه خل میشدم از این همه اتفاق توی دو روز. .فقط یک هفته وقت داشتم با عشقم زندگیم مثل دوتا پرستوی عاشق خوش باشم و لذت ببرم از زندیگم . دیگه اومدم بیرونو سیمین حوله رو بهم داد و منو بوسید و گفت هیس دارم با مامان حرف میزنم مواظب باش منم بوسیدمش و رفت مشغول صحبت کردن با مامان شد هی میگفتند و میخندیدن یا میگفت باشه خب یا میگفت نه یا میخندید وقتی نگاش میکردم لحظه به لحظه بیشتر عاشقش میشدم منم رفتمو لباسمو پوشیدم سیمین از مامان خداحافظی کردو گوشی رو داد دستم منم با مامان حرف زدم هی بهم تاکید میکرد مراقب سیمین باشیم گفتم چشم مامان جون سیمین هم دیگه بچه نیست که گفت اون دختره باید تو مراقبش باشی گفتم نگران نباش مثل چشمام ازش مراقبت میکنم دیگه مامانم خیالش راحتتر شد از هم خداحافظی کردیم به سیمین گفتم چی میگفت مامان گفت مراقب تو باشم هردو خندیدیم اومد توی بغلم دوباره از هم لب میگرفتیم و حسابی عشق بازی میکردیم باهم بعد سیمین گفت سعید به نظرت امشب زری چی میگه بهم حالا که فهمیده منو تو با هم رابطه داریم ؟خیلی خجالت میکشم ببینمش . گفتم نگران نباش عزیزم منم مثل تو بودم ولی اون خیلی مهربونه گفت میخاد کمکمون کنه سیمین گفت یعنی چه کمکی اخه ؟گفتم نمیدونم بزار حالا شب بریم پیشش ببینیم چی میگه و چه برنامه ای داره سمین گفت وای دارم میمیرم از استرس و خجالت لبشو بازم بوسیدم گفتم نگران نباش عزیزم زری زنه خوبیه انوم بدبختانه یا خوشبخاتنه به من دل بسته شده و میخاد با من باشه بهم گفت میدونم تو سیمین با هم عاشق و معشوقین ولی منم میخام مال تو باشم سیمینم خندید و گفت توام که از خدا خواسته ای بدجنس گفتم نمیدونم چکار کنم بخدا این طوفانی که بپا شد زندگی منو هم زیرو رو کرد گفت مگه حالا برات بد شده دوتا جیگر ناز گیرت اومده محکم بغلش کردمو گفتم من نوکر تو جیگر دلبرم هستم منکه هیچ وقت تورو با کسی مقایسه ات نمیکنم عزیزم دیگه ساعت هشت شب شده بود منو سیمین جون اماده شدیم و رفتیم زنگ واح زری را زدیم و وقتی در باز شد وای چی میدیم خدای من زری با یه ارایش لایت ولی خیلی جذاب که صورتشو کرده بود مثل خورشید نوران و درخشنده که چشم کندن از دیدن صورتش خیلی سخت بود و لباسی که تنش کرده بود یه تاپ قرمز اتیشی که حلقه ای بود دستهای سفید و زیباشو صد برابر قشنگتر نشون میداد و یه دامن تنگ تا بالای رونهاش که رونهایسفیدش از توی دامن خود نمائی میکرد رونهاش تپلی و گوشتی بود زری با سیمین رو بوسی کرد و دعوتش کرد داخل وقتی سیمین رفتتو زری منو هم بغلم کرد لبمو بوسید و قربونت بشم خوش اومدی عزیزم به سیمین گفت مرسی عزیزم که دعتمو قبول کردی بوی عذای مطبوعی به مشام میرسید این دو روزه هم که منو سیمین نتونسته بودیم درست و حسابی غذا بخوریم همون بو حسابی گشنمون کرد و رفتیم نشستیم روی مبل من چشم به مبلی افتاد که چند ساعت پیش داشتم روش کس میکردم و خنده ام گرفت سیمین گفت چیه به چی میخندی گفتم هیچی عزیزم دیگه زری با سیمین هم گرم گرفته بودند و بگو بخند میکردند من هم باهاشون میگفتم و میخندیدم که زری کم کم صحبتهای رو برد سمت حرفهای سکسی و عاشقونه رو کرد به سیمین و گفت عزیزم میدونم که شاید دوست نداشته باشی این حرفهارو از من بشنوی ولی من ظهر که سعید جون خونه من بود بهش گفتم که از رابطه شما دوتا خبر دارم من مشکلی ندارم با این قضیه این به خودتون دوتا برمیگرده به سعید هم گفتم دلم میخاد کمکتون کنم سیمینم هم صورتش سرخ و سفید میشد و خجالت میکشید زری دست سیمینو گرفت و گفت نگران نباش عزیزم منم عشقو تجربه کردم میفهمم تو و سعید چی رو دارین تجربه میکنید سیمین گفت بخدا منو سعید همدیگرو بینهایت دوست داریم من بدون سعیدم میمیرم ولی اینو نمیتونیم به مامان و بابامون بگیم دیونه میشن زری گفت عزیزم نیازی اونا بفهمند منم برای همین میخام کمکتون کنم فقط ازتو یه خواهشی دارم که اجازه بدی منم با سعید جونم باشم در کنار تو البته . اینو با یه لحن خواهش و تمنا به سیمین میگفت و سیمینم گفت سعید همه چیرو بهم گفت و منم میدونم که تو هم مثل من عاشق سعید هستی منم مشکلی ندارم کهسعید با توهم باشه زری هم سیمینو بغلش کردو ماچش کرد و ازش بینهایت تشکر میکرد سیمین گفت زری جون تو چطور میخاهی به منو سعید کمک کنی اخه مامان و بابا هفته دیگه میان و من دستم از سعیدم کوتاه میشه چکار کنیم گفت نگران نباش من بغیر از اینجا یه خونه دیگه هم چندتا خیابون پائینتر دارم خالی هست و کسی توش نیست مبله و شیک و راحته هروقت عشقتون کشید کلید میدم بهتون برید اونجا ولی تورو خدا بلند جیغ نزنی عزیزم سیمین هم غش کرده بود از خنده و خیلی خوشحال شده بود که هروقت بخواهیم میتونیم بریم خونه زری اونجا با هم خلوت کنیم از زری خیلی خیلی تشکر کرد زری و سیمین همدیگرو حسابی بغل کردنو بوسیدن منم داشتم تماشاشون میکردم وقتی دیدن من دارم نگاشون میکنم سیمین و زری دستشونو به طرف من دراز کردنو گفتند عزیزم بیاد تو بغلم منو رفتم و سه تایی همدیگرو بغل کردیم و من از هردوشون لب میگرفتم اون دوتا هم مثل تشنه ها ازم لب میگرفتند بعد زری گفت خب الان وقت بزن برقصه دیگه و رفت سیستم صوتیشو راه انداخت اهنگهای شاد و بزن برقصی پلی کرد اومد دست منو سیمین و گرفت و تا برقصیم سیمین و زری که خدای رقص بودند حسابی قر میدادن و ناز عشوه میومدن تو رقص منم خیلی بلد نبودم ولی بلاخره خودمو تکون میدادم قر میدادم زری منو بغلم گرفت تا باهاش برقصم با زری یکمی رقصیدم منو داد دست سیمین و با سیمین جونم هم رقصیدم حسابی بهمون خوش میگذشت نیم ساعتی با موزیک جال کردیم حسابی خسته شده بودیم دیگه زری رفت و اهنگاهرو تغیر داد و گفت دیگه بریم برای شام خوشگلای من منو سیمین هم معلوم چقدر گشنمون شده بود خیلی خوشحال شدیم رفتیم سر میز شام زری و سیمین غذا و بشقابهارو چیدن و جاتون خالی شام خیلی خوشمزه ام درست کرده بود شامو با هم خوردیم و ظرفهارو سه تائی جمع کردیم گذاشتیم تو ماشین ظرفشوئی و رفتیم رومبل لم دادیم سیمن سمت راستم نشست و زری سمت چپم روی همون مبلی که روش سکس کردیم یه دستم دور کمر سیمین جونم بود یه دستم دور کمر زری جون اون دوتا هم داشتند با دستاشون با پا و بدن و من ور میرفتند گفتم یکمی صبر داشه باشین الان شام خوردیم زری و سیمین هم گفتند خب بابا نمیخایم که کاری کنیم منم گفتم اینطور که شما دوتا دارین پیش میرید بعیدم نیست یه بوس از سیمین و یه بوسم از زری جونم گرفتم و زری گفت اهل ابکی اینا هستین گفتم ابکی چیه دیگه ؟گفت خودتو به اون را نزن پسر گفتم نه والا نمیدونم چیه گفت مشروب دیگه ؟گفتم اهان سیمینم گفت وای مشروب ؟! زری گفت نخوردین تاحالا منو سیمنم گفتیم نه گفت دوست دارین امتحان کنین یا اصلا بی خیال بشیم سیمین هم شیطونیش گل کردهبود میخاست امتحان کنه سیمین گفت سعید بخوریم ؟گفتم دوست داری؟گفت اره دوستام میخورند و برام تعریف میکنند زری هم گفت پس یه چیزی میارم که خیلی اذیتتون نکنه رفت و سیمین گفت اخ جون امشب مست میکنیم عشق و حال میکنیم گفتم مگه دیشب مست نبودیم بهت بد گذشت؟گفت وای نه عشقم ولی بزار باهم تجربه کنیم دیگه گفتم باشه ولی زیاده روی نکنی ها سرشو تکون داد که یعنی باشه زری هم با یه بطری به رنگ قرمز و سه تا لیوان کوچولو اومد و نشست و گفت چون بار اولتونه کم بخورید تا اذیتتون نکنه ما هم گفتیم باشه زری برامون و برای خودش ریخت توی لیوانها چون توی فیلمها دیده بودیم سه تا لیاونهامونو زدیم به هم ولی زری گفت سیمین جون سعید جون باید یه ضرب برید بالا تا مشکلی برات پیش نیاد منو سیمینم گفتیم باشه و لیوانو که یک سومش پر بود یه ضرب دادم بالا و سیمینم همینکارو کرد ولی وقتی میخاستیم قورتش بدیم بزور قورتش دادیم یه مزه تلخی میداد یه بوی شدیدی پیچیده بود توی دماغ و دهن و حلقمون زری تند تند میگفت قورتش بدین قورتش بدین چشام داشت میزد بیرون بلاخره بزور قورتش دادم بیچاره سیمینم داشت خفه میشد اونم بزرو قورت داد هردو گفتیم اه اه این چی بود هی سرفه میکردیم زری هم هی میخندید و میگفت چند دقیقه دیگه میفهمین این چی بود سیمین قرمز شده بود هی اه اه میکرد ولی من یکمی حالم بهتر بود چون سیمین شرابو توی دهنش نگه داشته بود و بوش بیشتر اذیتش کرده بود زری هم برای خودشو کشید بالا و یکی دیگه برای خودش ریخت و گفت بریزم براتون سیمین گفت نه نمیتونم ولی من گفتم بریز ببینم این چیه اخه زری برای منم ریخت گیلاسامونو زدیم به همو گفتیم به سلامتی و اینبار دیگه یهو همو دادم بالا و زری هم با من خوردو خیلی شاد و شنگول بنظر میمود شرابه بعد از چند دقیقه بدنمونو گرم کرده بود حالت مستی و سر خوشی به منو سیمین و زری دست داده بود سیمین هی میخندید و قر میداد حالش جا نبود و به زری گفت یکی برام بریز دارم حال میکنم زری هم برای ریخت و برای منو خودشم ریخت سه تا سر کشیدیم زری طوری نشسته بود که تا شورتشم معلوم بود سیمین هم از سرخوشی و مستی قیلی ولی میرفت و چرت و پرت میگفت و زری ولی حالش بهتر بود منم خیلی مست بودم زری گفت خب شما دوتا دیگه بسه تونه بیشتر از این نخورید منو سیمین هم حالمون خراب خراب بود زری هم شراب و لیوانهارو جمع کرد و یه اهنگ گذاشت و بلند شدیم زدیم و رقصیدیم و خیلی حال کردیم سرمون داغ بود و کیف میکردیم منو سیمین یه یک ساعتی رقصیدیم و خیس عرق شده بودیم و رفتیم نشستیم هرسه مست و خوش بودیم زری گفت بچه ها امشبو پیش من بمونید همینجا با هم بخوابیم منو سیمینم هم قبول کردیم و دیگه ساعت نزدیک 12 بود و زری دست منو سیمینو گرفت برد توی یه اتاقش که یه تخت بزرگ بود توش ازش پرسیدم این تخت بزرگ برای چیه توکه شوهر نداری زری گفت الان که دارم هرسه زدیم زیر خنده زری از کمدش یه دست لباس داد سیمین تا لباسشو عوض کنه خودشم یه لباس خواب طوری داشت بهم گفت اینو دوست داری عزیزم برات بپوشم دیدم هم قشنگه هم همه تنش از توش پیداست و گفتم اره عشقم یه لباس خوابم داد سیمین اونم طور بود به سیمین گفت از این خوشت میاد سیمین هم گفت وای اره همه تنم پیداستکیر منم داشت برای جفتشون بلند میشد سیمین لباساشو کند و با یه شورت بود و سوتین پشتشو کرد بهم گفت عزیزم بازش کن منم براش باز کردم با یه شورت مشکی کوتاه که بیشتر کون نازش بیرون بود و کس نازشو پشونده بود لباس طوری رو تنش کرد زری هم تاپشو کند و بدون سوتین بود سینه های زری سفت و خوشگل بودن و نوکش کمی رو به بالا بود سیمین گفت وای زری جون چه سینه های نازی داری دست کشید بهشون و نوک سینه های زری رو بوسید و کمی مک زد زری هم نوک سینه هاش شق شده بود دامنشو هم کند که وای دیدم یه شورت لامبادیی پاشه یه ذره از کسشو پوشونده یه نخ از لای کونش رد شده تقریبا لخت بود سیمین گفت وای چه اندامی داری عزیزم کیرم دیگه داشت شلوارمو جر میداد برای این دوتااندام فوق العاده ناب و زیبا و دل انگیز و مدهوش کننده زری و سیمینم اومدن جلوی منو داشتند دوتائی منو لختم میکردن سیمین داشت پیرهنمو باز میکرد و زری هم نشسته بود جلوی پام داشت کمربند و زیپمو باز میکرد هردو همزمان لباسامو از تنم کندن زری که شورت و شلوارمو با کشید پائین سیمین هم پیرهن و زیر پیرهنیمو درش اورد و لخت لختم کرده بودند و با تنم ور میرفتند بازوهامو کمرمو سینه هامو میبوسیدن و زری هم داشت اون پائی کیرمو ساک میزد هوم هوم میکرد منم با سیمین لب تو لب بودم یه دستمم روی سر زری جونم بود سیمینم لبمو ول کردو رفت پائین تا اونم کیرمو بخوره دوتائی با هم همه کیرمو لیس میزدند هوم هوم میکردن برام جق میزدن اینقدر هردوشون کیرمو مک زدند که دیگه اه و ناله منم دراومد داشتم ارضا میشدم که نتونستم خودمو نگه دارم ابمو با شدت پاشیدم بیرون و ریخت رو صورت هردوشون سیمین که هلاک خوردن منی بود صورتشون شده بود پر اب منی زری هم هی میگفت جون قربون کیرت بش سیمینم همینو میگفت بازم کیرمو هردوشون مک میزدن و هوم هوم میکردن واقعا خوشی و لذتهام روز به روز و لحظه به لحظه بهتر و بهتر میشد الان دیگه صاحب دوتا زن بسیار زیبا و سکس و داغ شده بودم منکه ابم اومده بود رفتم روی تخت دراز کشیدم ولی سیمین و زری ول کن کیرم نبودند و هی مکش میزدن و هوم هوم میکردن نمیزاشتم کیرم بخوابه فقط یکمی شل شد ولی وقتی به دوتا عشقم فکر میکردم بازم حس شهوتم برگشت کیرم توی دهنشون داشت سیخ میشد به سیمین گفتم عشقم میخام کستو بخورم بیارش عزیزم دارم هلاکش میشم سیمینم خنده ای کردو پرید روی تخت و نشسته بود روی دهنم کسشو کونشو میکشید به دهن و زبونم منم حسابی از خوردن کسش لذت میبردم بعد حس کردم دیگه زری کیرمو نمیخوره کیرم مثل چون سفت شده بود حس کردمزری با کسش نشسته رو کیرم داره اخ و اوخ میکنه جون جون میگه دستشم روی کسش بود و به کیرم میملید وای بینهایت لذت بخش بود کس داغش سیمین هم هی ناله میکردو کسسسممممم کسسسسمممم میکرد هم کس میکردم هم کس میخرودم از صدای هوم هوم سیمین و زری متوجه شدم اونام دارن از هم لب میگیرند همدیگرو میمالند منم زبونم یا تو کس سیمین بود یا تو کونش سیمین به زری گفت من میخام کس بدم جاتو بده به من زری هم بلند شد یه اخی گفت کیرمو درش اورد سیمینم از روی دهنم بلند و رفت روی کیرم کیرمو تا ته داد تو کس تنگش منم گفتم وای خدای من جووووووووووووووووووووووونننننننننننننننن فدای کس عشقم بشم زری هم گفت پس من چی عزیزم کس منو دوست نداشتی تنگ نبودم زری رو بغلش کردم گفتم عشقم کال توام بینهایت دوست دارم زری هم خوشحال شد و گفت کستو بزار دهنم مثل سیمین میخام کس و کونتو بخورم اونم خیلی خوشحال شده بود چون عصر کس و کونشو نخورده بودم وای کس و کونش بزرگ و سفید و ناز بود زبونمو کردم تو کس داغش حسابی لیسش میزدم زری هم ناله میکرد و هی میگفت بخورش عشقم بخورش نفسم سیمینم داشت کسشو رو کیرم جر میداد اه و ناله و جیغ و داد میکرد واقعا سیمین کنترلشو از دست میداد موقع سکس زری بهش گفت سیمین جون یواشتر الان همه همسایه ها میفهمند چه خبره سیمین صداشو اورد پایئنتر ولی هنوز جیغ میکشید محکم کسشو رو کیرم فشار میداد و ناله میکرد زبونمو از کس زری دراوردم بردم سوراخ کونشو لیسیدم وای مال زری هم خیلی باحال بود کونش زری خودش لپاهای کونشو برام باز کرد منم زبونم دادم تو کونش دو سه سانتی فرو رفت تو کونش داشتم میمیردم از کیف اینکه زبونم تو کونشه زری هم اروم بالا و پائین میکرد و میگفت جون خوشت میاد عزیزم منم زبوننمو محکم لوله کرده بودم تا راحتر بره تو کونش و میگفتم اوهوم اوهوم زری هم فهمید که من عاشق کونشم بهم گفت جونم کونمو میخاهی عشقم منم میگفتم اوهوم زبونمو درش اوردم کردم تو کسش تا بازم کسشو بخورم یه عالمه اب تو کسش بودو ریخته شد تو دهنم منم مک میزدم کسشو زری داشت هوار هوار میکرد و کسسسسمممم کسسسسمممم میکرد و اونم جیغ جیغش هوا بود سیمینم بازم جیغ و هوار میکرد و هرد و میگفت وای کسم اخ جون دیونتم کسمو بخور کسمو جر بده که سیمین ارضا شد و نشست رو کیرم تکون نخورد دیگه نفس نفس میزد حس میکردم شکم و ناف و دور کیرم پر اب شده بود زری هم چندتا تکون شدیدی و خوردو بزور خودشو انداخت روی تخت و نفس نفس میزد سیمینم خودشو انداخت توی بغلم بغلش گرفتم محکم به خودم فشارش میدادم نوازش میکردم قربونش میرفتم کیرم تو کسش دل دل میکرد ولی ابی تو کسش نریختم زری کم کم ارومتر شده بود و کسشو محکم گرفته بود تو دستش و جون جون و میکرد کسم کسم میگفت هر سه تائیمون داشتیم بینهایت لذت میبردیمسیمین که اینقدر این دو روزه کس داده بود که دیگه بیهوش شده بود روی من فقط نفس میکشید و هیچ حرکتی نمیتونست بکنه و ناله میکرد اروم سیمینو از روی خودم خوابوندمش روی تخت سیمین هم تاق باز دراز کشیده بود و تن سرخش و عرق کرده اش تو نور برق میزد سینه هاش سرخ و سفید شده بود صورتش گل انداخته بود و موهاش بهم چسبیده بود از عرق خم شدم روش و لبشو بوسیدم با دستم کسشو هم براش مالیدم تا یکمی جون گرفت و چشماشو باز کرد دستاشو دراز کرد و منو بغلم گرفت و بهم لب میداد یکمی ازش لب گرفتم بهش گفتم عزیزم یکمی استراحت کن جونی برات نمونده میترسم یه چیزیت بشه دو روزه مدام داریم سکس میکنیم کست بدجوری قرمز شده یکمی هم اروم کسشو تو مشتم فشارش دادم سیمینم گفت سعید جون من خودمو برات هلاک میکنم عشقم همه وجودم متعلق به توه منم بوسیدمشو گفتم نمیخام طوریت بشه عشقم منم دوست دارم تا ابد با هم و مال هم بمونیم پس ازت خواهش میکنم یکمی به خودت استراحت بده منکه از دستت فرار نمیکنم عشقم؟ سیمینم خندیدو گفت باشه عزیزم داشتیم عاشقونه تو چشمهای هم نگاه میکردیم که زری اومد و افتاد روی من سینه های خوشگلش روی تنم و بازوم بود پاشو انداخت بین پای منو سیمین کسشو چسبوند به رون پام و منو از پهلو بغلم گرفت و گفت وای چه شاعرانه چه عاشقانه دارم حسودی میکنم منم دلم میخاد خب؟که سه تائی زدیم زیر خنده و منم زری رو گرفتم با یه جابجائی اونو انداختم بین خودم و سیمین و رفتم روش خوابیدم اونم پاهاشو از هم بازشون کرد دور کمرم قفل کرد همدیگرو محکم بغل کردیم حسابی به هم لب دادیم زری کمرشو جوری تکون میداد که کیرم با کسش مماس بشه کیرم لای کسشو نوازش کنه هوووممم هوممم میکردیم با هم زری مثل قحطی زده ها منو میخورد هی میگفت میخامت سعید جونم تو مال منی عشق منی دیونتم هی بهم لب میداد و کسشو با کیرم بازی میداد منم با دست چپ کیرمو با کسش تنظیم کردمو همشو کردم تو کس داغش که دیونم میکرد دیگه انگار من قحطی زده سکس بودم چنان تو کس زری تلبمه میزدم که همه تخت تکون میخورد سیمین هم با دستش کمرمو نوازش میکرد منم گاهی از زری لب میگرفتم گاهی سینه هاشو مک میزدم و صورتشو میبوسیدم یا گردنشو میخوردم یا با گوشش بازی میکردم زری هم انگار از لذت داشت جونش درمیومد اخه بعد از مدتها که سکس نداشته بود الان یه کیر کلفت و 20 سانتی نسیبش شده بود اینقدر تند و محکم تو کسش تلمبه میزدم که صدای شلپشلپ و جرق جرق پایهای تخت و صدای ناله های منو زری همه اتاقو پر کرده بود زری دیگه نمیتونست حرفی بزنه و فقط ناله میکرد و اه میکشید با نخنهاش کمرمو چنگ میزد و منو محکم به خمودش فشار میداد انگار دلش میخاست همه هیکل منو فرو کنه تو کسش تا اینکه زری پشت سر هم چند بار ارضا شد و دستاش دیگه چنگم نمیزد پاهاشم دیگه داشت شل میشد منم دیگه داشتم میوممدم ارضا میشدم که 5-6 بار محکم تا ته فرو کردم تو کسشو همه آبمو ریختم داخل کسش تند تند نفس نفس میزدم زری هم به حس و حال و ولو زیرم خوابیده بودم دست و پاش بی حس روی تخت ولو شده بود منم محکم کیرمو ته کسش نگه داشت بودم با هر بار خارج شدن منی از کیرم یه اه بلندی میکشیدم سه چهار بار کیرمو تو کسش فشار دادم افتادم روش که صدای سیمینو شنیدم که میگفت وای وای وای سعید دیونه چکار کردی ابتو تو کسش ریختی بدبخت میشیم بخدا منو زری نا نداشتیم جواب سیمینو بدیم یکمی که روی زری خوابیدم از روش بلند شدم لبشو یه ماچ کردم اونم منو بوسید و از روش بلند شدم کیرمو از کسش دراوردم همه کیرم خیس خیس بود هم از اب کس زری هم از منی خودم وقتی سیمین کیرمو اینطوری دید یه دفعه دهنشو اورد جلو شروع کرد لیسیدن کیرم گفتم سیمین جون چکار میکنی عزیزم گفت عاشق کیرتم عشقم عاشق مزه ابتم ولم کن میخام همشو بلیسم تمیزش کنم زری خندید و منم خنده ام گرفت که سیمین اینقدر حشری و سکسی هست سیمینم با ولع همه کیرمو لیسید و هم اب منی خورد هم اب کس زری را خورد بعد بلند شد نشست گفت سعید چکار کردی دیونه اگر زری حالمه بشه چی میخاهی چکار کنی ؟زری هم دست سیمینو گرفت و گفت عزیزم نگران نباش منو سعید حرفهامونو زدیم منم تا سعید نخواد ازش بچه دار نمیشم اینم که دیدی ابشو ریخت تو کسم خودم بهش گفته بودم من قرصشو میخورم عزیزم اگر توهم قرصشو بخوری مشکلی برات بوجود نمیاد نترس سیمین گفت من میترسم یه موقع دیدی قرصه کار نکرد و بیچاره شدم زری گفت نه عزیزم مطئن باش این قرصهایی که من میخورم از خارج میاد امریکائی مطمئنه جوابشو پس داده اگر جواب نمیداد من تا الان هفت هشتا بچه داشتم که زدیم زیر خنده منم که خیلی خسته شده بودم افتادم رو تخت و دراز کشیدم وسط سیمین و زری هر سه تائی خسته و خواب الود بودیم یه پتوی بزرگی کشیدیم روی خودمون من دوتا عشقمو بغل کردمو خوابیدیم صبح که بیدار شدم خودمو بین دوتا حوری بهشتی دیدم که خیلی ناز و زیبا خوابیده بودند انگار همونطوری که خوابمون برده بود تا صبح حرکتی نکرده بودیم چون هیچکدوم تکونی نخورده بودیم سیمین سمت چپم خوابیده بود و با دست چپم بغلش کرده بودم به خودم چسبونده بودمش زری هم طرف راستم بود و اونم با دست راستم بغلش کرده بودم هنوز خواب بودند و منم داشتم به خودم این دوتا عشقم فکر میکردم و از اینکه تونستم بهشون برسم بینهایت خوشحال بودم داشتم با کمر و کونشون اروم ور میرفتم و کیف میکردم سینه های جفتشون روی سینه من بود وای از دیدینشون دلم میخاست از خوشی فریاد بکشم هردوشونم یکی از پاهاشونو که سمت من بود انداخته بودند روی پای من میشه گفت توی بغلشون زندانی شده بودم نمیتونستم از بغلشون تکون بخورم سیمین که دانشگاه داشت منم باید میرفتم سرکار ولی مشخص بود نه سیمین میتونه بره دانشگاه نه من زری هم که خیالش راحت بود منم چشامو بستم بازم خوابیدم که ساعت 10 بود که زری داشت منو سیمینو صدامون میکرد وقتی چشم باز کردم دیدم زری با همون تاپ و دامنش داره میگه بلند شین دیگه چقدر میخوابین گفتم ساعت چنده زری جون گفت ده گفتم وای باید میرفتم سرکارم گفت ولش کن یه زنگ بهشون بزن گفتم سیمینم باید میرفت دانشگاه سیمینو بیدارش کردم اونم به زور بلند شد و گفت خیلی خسته ام میخام بخوابم دوباره ولو شد گفتم سیمین دانشگاهت چی پس؟گفت ولم کن میخام بخوابم نمیرم و دوباره خوابش برد منم بلند شدم با زری از اتاق اومدیم بیرون روی سیمینو پوشوندم تا سرما نخوره من لخت بودم زری لباس تنش بود کیرمم خوابیده بود زری گفت وای قربونش بشم خوابیدشم خیلی ناز و خوشگله منم خجالت کشیدم و دستمو گذاشتم روی کیرم که نبیندش زری دستمو از روی کیرم برداشت و گفت این مال منه تو چکارش داری با حرفهاش کیرم داشت بیدار میشد یه تکونی خورد زری هم گفت جووووننننن میمیرم برات نانازی من بعد نشست جلوی منو کیرمو گذاشت تو دهنش وای گرمای دهنش و رطوبت زبونش و حرکتش روی سر کریم باعث شد ظرف چند ثانیه کیرم تو دهنش شق شق بشه خودشم مثل قبل با دستش کسشو میمالید و هوم هوم میکرد همه کیرمو مک میزد حتی تخم هامو هم کرد تو دهنش و میخوردشون هی میگفت جون کیر به این میگند هر زنی اینو ببینه براش جون میده هی میبوسید کیرمو مک میزد و لیسش میزد دست انداختم و بلندش کردم تاپشو دراوردم و خودشم زیپ دامنشو باز کرد با تکون دادن کمرش دامنشو انداخت زمین اونم دیگه لخت لخت بود تو چشام زل زده بود و گفت سعید دیونتم بخدا منم مثل سیمین دارم برات جون میدم از زیر کون گرد و نازش گرفتم بلندش کردم بغلش کردم زری هم پاهاشو دورم حلقه کرد تا کمتر بهم فشار بیاد گفت سعید من سنگینتر از سیمین هستم کمرت میشکنه نکن اینطوری میخاست بیاد پائین که محکمتر گرفتمش بالاتر بردمش زری یه اهی کشیدم و گفت جووووووووووووووووووونننننننننننننننننننن منم سینه هاشو که جلوی دهنم بودم میبوسیدم و نوکشو مک میزدم کیرمو جوری تکونش میدادم که بخوره به کونش زری که رو هوا بود گفت سعید میخام کسمو اینطوری بگائی همش تو فیلمها میدیم مرده سیاه پوسته زنه رو رو هوا میکندش منو به ارزوم برسون منم انگار زورم بیشتر شده باشه البته زری هم فوقش 80-85 کیلو بود خیلی سنگین نبود کس زری رو با کیرم تنظیمش کردم یکمی جابجاش کردم کیرمو کردم تو کسش از زیر بالا و پائینش میکردم زری رو هوا داشت کس میداد چه ناله ای هم میکرد انگار کسش بیشتر جر میخورد ولی چون خیلی زود خسته شدم گفتم عشقم بیا پائین اونم پاهاش باز کرد و گذاشتمش زمین و زری هی ازم تشکر میکرد که این نو گائیده شدنو بهش هدیه کرده بودم کیرم هنوز شق بود زری بازم کیرمو برام ساک زد ولی فقط لذت میبردم ارضا نمیشدم دوباره با زری رفتیم روی مبل و زری زیرم خوابید و منم گذاشتم تو کسش و هی تلمبه میزدم نیم ساعتی از جلو کرمش و کشیدم بیرون زری بازم ساک زد و برگشت کونشو قمبل کرد وای عجب کونی داشت منم خم شدم کس کونشو براش لیسیدم و خوردم زری گفت سعید زبونتو بکن تو کونم دیشب نمیدونی چه لذتی بهم دادی عشقم؟ منم زبونمو لوله کردمو گذاشتمش روی سوراخ کونش فروش میکردم توش اولش نمیرفت توش هی فشارش میدادم تا بلاخره زبونمو کردم تو کون زری جونم هم به نظرم خوش مزه بود هم خوش بو همبینهایت خوشگل بود کونش و سوراخش چند دقیقه همینطوری زبونمو تا جائی که میشد میکردم تو کونش و اونم اه و ناله میکشید و جون جون میکرد یا لیسش میزدم یا مکش میزدم و زبون توش فرو میکردم که زری بهم گفت سعید کیر میخام کیر میخام کیر بکن تو کونم کونمو جر بده منم از روی کونش بلند شدم کیرم داشت میترکید از شهوت کونش گفتم زری جون کونت جر میخوره کیرم خیلی کلفته برای این کون خوشگلت زری ناله میکرد و کسشو میمالید و میگفت بکن توش بکن توش یا لا منم کیرمو میمالیدم بهسوراخ کونش تف انداختم روش سر کیرمو فشار دادم توش 5 سانت تو کونش بود که جیغ زری بلند شد داش تشک مبلو گاز میگرفت یه کوسن روی مبل بود و اونو کرد دهنش و گازش میکرفت تنش داشت میلرزید منم نمیدونستم باید چکار کنم تجربه ای نداشتم تو کون کردن فکر میکردم مثل کس باشه ولی زری بد بخت اون زیر داشت از درد کونش میمرد و من حالیم نبود یه تف دیگه انداختم روی کیرم تا خیس بشه و یه ذره سر کیرمو کشیدم عقبتر تا خیسترش کنم و زری همچنان سرش تو کوسن بود صداشو نمیشنیدم میلرزید پاهاشو رونهاش منم کیرمو خیس خیسش کردم با یه فشار محکم تا ته کردم تو کونش زری بیچاره از درد ولو شده بود روی مبل هی مشت میزد روی مبل سرشو تکون تکون میداد کونش واقعا خیلی خیلی تنگ بود وقتی کیرمو تو کونش دیدم همچین سوراخش به کیرم چسبیده بود که خودمم ترسیده بودم تکون بدم کیرمو زری هم صدای گریه اش بلند شده بود هی مشت میزد به میبل و میگفت دارم میمیرم درش بیار درش بیار نامرد کشتی منو کیرم تا دسته تو کونش بود میخاستم بکشمش بیرون که بدتر جیغش دراومد و نه نه تکون نخور مردم نفسش در نمیومد منم ترسیده بودم هل شده بودم نمیدوستم در بیارم تا در نیارم کونش چسبیده بود و کیرمو محکم گرفته بود زری که درد میکشید دید چاره ای جز تحمل دردش نداره گفت سعید همینطوری بمون تا دردش کمتر بشه گفتم زری جون خب چار خواستی بکنم توش زری صورتشو یکمی برگردوند و منم طرفش خم شدم و چون قدم بلندتر بود تونستم صورت خیس از اشکشو ببینم دلم خیلی خیلی براش سوخت صورت ناز زیباش خیس بود از رد اشک گفتم زری جون بخدا فکر نمیکردم اینطوری بشی و اینقدر درد بکشی وگرنه من گوه میخوردم تورو اذیتت کنم زری هم یه لبخندی بهم زدو گفت من خودم ازت خواستم عزیزم تو تقصیر نداری عشقم گفتم تو مگه نمیدونستی اینقدر درد داره الان چکار کنم؟بلائی سرت نیاورده باشم؟زری دستمو گرفت و بوسید منم صورتشو بوسیدم و نوازشش میکردم گفت چرا میدونستم ولی دلم میخاست کیرتو تو کونم حسش کنم الانم نترس چیزی نمیشه فوقش جر خورده باشم دیگه و خندید ولی من براش نگران بودم تجربه کون کردن نداشتم و بد جور کیرمو تا ته کرده بودم تو کونش که تنگ بود . وقتی با هم حرف میزدیم حس میکردم روی کیرم یه حرکتائی حس میکنم به زری گفتم کونت در چه وضعی هست دردش بهتر شده زری هم گفت اره عشقم تو نگران نباش بیا میخام بهم لب بدی منم خم شدم اونم صورتشو برگردوند و ازش لب میگرفتم و زری هم سوراخ کونشو تکون تکون میداد سف و شل میکرد هوم هوم میکرد دیگه سوراخش انگار جا باز کردهبود زری بهم گفت یالا شروع کن عزیزم گفتم چیرو زری جون اونم خندیدو گفت تلمبه بزن دیگه گفتم مطمئنی عشقم گفت اره دیگه خوب شد اخه خیلی وقت بود کون نداده بودم اونم به همچین کیری خندیدم و اروم کیرمو تو کونش عقب جلو کردم و زری گفت وای میسوزه ارومتر منم خیلی ارومتر کیرمو تکون میدادم تو کونش خیلی با احتیاط داشتم کونشو میکردم زری هم کم کم حالش بهتر میشد و شهوتش بیستر میشد دیگه هی میگفت تندتر تندر جونن کونم داره کیف میکنه فشارش بده تا ته بره توش ولی من میترسیدم بلائی سرش بیاد و همونطوری اروم میکردمش تا اینکه بلاخره زری از کون به ارضا رسید و جیغش دراومد و میگت یالا تندتر بزن تندتر بزن سعید کونمو جرش بده عشقم منم یکمی بیشتر فشارش دادم تا لذتشو ببره ولی مثل دیشب که کسشو گائیده بودم نکردمش زری ارضا شد و تنش داشت میلرزید بغلش گرفته بودم گردن و کمرشو میبوسیدم نوازشش میکردم با موهاش بازی میکردم گفتم بلندشم عزیزم ؟زری گفت اوهوم منم با احتیاط کامل کیرمو از کونش کشیدم بیرون زیرش که کسش روی مبل بود خیس خیس شده بود انگار یه عالمه اب کس ریخته بود بیرون وقتی کیرمو دراوردم اول به کون زری نگاه کردم وای خدای من کونش خونی بود و سوراخش داشت سعی میکرد جمع بشه ترسیدم بهش دست بزنم به زری گفتم عشقم بلائی که نباید سرت اوردم کونت پاره شده و دورش خونیه خیلی ترسیده بودم زری دستشو و اورد و رسوند به سوراخش و دید سوراخ کونش هنوز باز مونده بهم گفت برم از تو یخچال پماد بیارم براش بمالم منم پریدم از یخچال پمار پیدا کردم اوردم گفت عزیزم اگر مشکلی نیست تو بمال برام من نمیدونم کجاهاش بیشتر جر خورده خیلی ترسناک شده بود تا اون موقع چنین چیزی رو ندیده بودم یه کون جر خورده و خونی و باز مونده پماد رو با انگشتم با احتیاط میمالیدم به حلقه کونش و حلقه کونش هی جمعتر میشدتا اینکه بلاخره بسته شد قرمزی تو کونش وقتی کونش باز بود معلوم بود بد جوری کونشو گائیده بودم با دستمالم خونهای لای کونشو پاک کردم همه کونشو تمیز کردم براش کمکش کردم تا راحتتر بخوابه پاهاشو گذاشتم روی مبل و رفتم یه پتو اوردم کشیدم روش زری دستمو گرفت بوسید منم نشستم کنارش خجالت میکشیدم تو چشمش نگاه کنم زری صورتمو به سمت خودش کرد و گفت دوست نداری صورت منو ببینی عشقم؟ گفتم ازت خجالت میکشم زری جون زری گفت بهم نگاه کن سعیدم خواهش میکنم ازت من بهت نیاز دارم گفتم زری جون منم دوستت دارم ولی نمیدونستم اینکار اینقدر خطرناکه زری خم شد لبمو ببوسه منم لبشو بوسیدم گفتم دراز بکش عزیزم تکون نخور زری هم خوابید با دستش سرمو گذاشته بود روی سینه های خوشگلش و گفت نترس عزیزم مشکلی برام بوجود نمیاد مرد باش دلم میخاد حسابی بهم لذت بدی عشقم گفتم زری تو ندیدیکه کونت چطوری شده بود اگر میدیدی این حرفو نمیزدی من خیلی پشیمونم که حرفتو گوش کردم و از پشت کردمت زری خنده ای کردو گفت دیونه چی میگی من بازم میخام تو نمیدونی کون دادن چه لذتی داره گفتم اره از اشکات معلوم بود خیلی لذت داره؟ بازم زد زیر خنده و گفت خب عشقم من سالها بود که سکس نداشتم بخاطر همینم بود اونطوری دردم گرفته بود گفتم زری چرا تو تنهائی توکه به این زیبائی و داغی هر مردی رو به زانو درمیاری برای خودت و زری هم یکمی ساکت شد گفتم ببخشید عزیزم نباید میپرسیدم رزی ده سال ازم بزرگتر بود ولی انگار سه چهار سال بزرگرت نشون میداد صورتش زیبا و جوون بود اندامشم که حرف نداشت از سنش خیلی کمتر نشون میداد زری گفت اشکالی نداره بلاخره میدونستم این سوالو ازم میپرسی . گفت من از شوهرم جدا شدم اون خیلی پولدار بود ولی اصلا به هم نمیخوردیم من بیست سالم و اون 50 سالش بود گفتم وای چی میگی زری تو با مرد 50 ساله ازدواج کردی؟ گفت اره عشقم . فکر میکردم پول همه چیزه راسشو بخواهی بخاطر پولش بود که باهاش ازدواج کردم ولی بعده ها فهمیدم پول همه چیز نیست اون فقط منو مثل یه عروسک میدید بعد از چند سال حدود ده سال دیگه اصلا برام جذاب نبود من سی سالم شده بود اون شصت سالش بود تازه اون یه زندگی دیگه بغیر از من داشت گفتم مرده زن داشت خندید و گفت اره عشقم زن و بچه داشت گفتم به تو نمیرسید گفت خیلی کم یعنی باهام سکس نمیکرد اگرم میکرد من لذتی ازش نمیبردم برای همین بهش گفتم دیگه نمیتونم باهات باشم خدائیش مرد خوبی بود و این واحدو برام خرید یه مقدر هم بهم پول داد چون فهمیده بود من برای پولشه که باهاش ازدواج کردم خدائی با معرفت بود گفتم تیپش چطور بود گفت خیلی خوشگلم نبود چاق و هیکلی و گنده بعد منو بوسید و گفت هیچکسی مثل تو جذاب نیست عشقم . گفتم زری یه سوال بپرسم ازم ناراحت نمیشی؟گفت چی عزیزم گفتم منو هم ول میکنی میری سراغ یکی دیگه؟ بهش گفتم زری من عاشقت شدم نه پول دارم نه جا و مکان و هیچی ندارم ولی تورو دوست دارم سیمینو دوست دارم زری منو محکم به خودش فشارم داد گفت من دیگه هیچ مردی رو جز تو نمیخام عشقم دلم میخاد تو اقای من باشی همسرم باشی عشقم و زندگیم باشی منم محکم به خودم فشارش میدادم میبوسیدمش و میگفتم دوستت دارم دوستت دارم میخامت بخدا ازم جدا نشو زری هم گفت هیچوقت ازت جدا نمیشم عشقم مطمئن باش منو مال خودت بدون برای همیشه برای ابد وسط سینه هاشو بوسیدم ازش یه عالمه تشکر کردم زری دید منم گریه ام بخاطر اون دراومد اشکمو پاک کردو گفت برو صورتتو بشور و سیمینو بیدارش کن یه چیزی بخوریم گفتم باشه ولی تو تکون نخور همینطوری بخواب برات صبحونتو میارم بهت میدم خودم لقمه میزارم دهنت زری هم خیلی خوشحال بود یه لب حسابی از هم گرفتیم من رفتم سیمینو بیدارش کردم شورتشو پاش کردم بلندش کردم لباس خوابو هم تنش کردم یکیم نوازشش کردم تا سرحال بیاد بغلش کردم رو دست بردمش کنار دستشوئی فرستادمش داخل تا سرحال بیاد رفتم صبحونه رو اماده کردم زری هم منو میدید و میخندید منم بهش چشمک میزدم اونم برام بوس میفرستاد سیمینم اومد بیرون دید زری روی مبل خوابیده گفت زری جون چرا اومدی اینجا خوابیدی خوب روی تخت میخوابیدی نمیدونست من چه بلائی سر زری اورده بودم زری هم گفت همینطوری عزیزم میخاست بلند بشه بشینه که من زودی دویدم نزاشتم بلند بشه سیمین گفت چیه چی شده مگه مریض شدی؟زری گفت نه عزیزم گفت سعید پس چرا نمیزاری بلند بشه دیشب که حالت خوب بود؟ نمیدونستم بهسیمین چی بگم که زدم کون زری رو جر واجرش دادم . زری درد داشت و دوباره دراز کشید سیمینم هی سوال میکرد که چی شده ؟بلاخره زری به سیمین گفت نترس عزیزم سیمینم میگفت از چی نترسم اخه تو دیشب حالت خوب بود یهوئی صبح نمیتونی از جات بلند بشی زری گفت تقصیر خودمه تقصیر سعید نیست من خواستم من بهش گفتم سعید مقصر نیست سیمین دیگه داشت دیونه میشد گفت چی اخه تقصیر توه ؟!!! زری به سیمین گفت سیمین جون من از سعید خواستم از کون منو بکنه الانم کونم کمی زخمی شده چیزی نیست زود خوب میشه سیمین یه نگاه به من کرد یه نگاه به زری داشت اب دهنشو قورت میداد گفت مگه چی شده زری خندیدو گفت نمیدونم من ندیدم سعید دیه سیمینم نشست کنار زری گفت بزار ببینم چی شده اگر ناجوره بریم دکتری بیمارستانی ؟و زری رو به پهلو خوابوند لای کونشو باز کرد دید همه جاش لیز از پماد هست و سوراخ کونش قرمز قرمز شده یکمی هم بازم خونی شده بود یه جیغی زدو گفت وای خدا مرگم بده کونت خیلی بد جور قرمز شده و داره خون میاد ازش زری گفت چیزی نیست عزیزم هی سیمین اصرار میکرد بریم دکتر ولی زری راضی نمیشد بلاخره با اصرار سیمین زری رو بردیم یه دکتر زنان که خانم بود سیمین زری رو برد داخل زری بنده خدا راحتر راه نمیرفت و هنوز کونش درد داشت منم بیرون اتاق بودم و کلی زن جوون و میانسال و مسن توی اتاق انتظار بودند ولی چون وضعیت زری اورژانسی بود ما زودتر از بقیه رفتیم داخل یه بیست دقیق ای زری و سیمین توی مطب بودند و اومدن بیرون سیمین نسخه دکتر رو داد دستم و گفت برو زودی اینارو بگیر و بیا منم واقعا دیگه خیلی ترسیده بودم سیمین زری رو برد یه اتاق دیگه و روی تخت خوابوندش چون نمیتونست بشینه تا مطب هم بیچاره چقدر از درد کونش ناله کرده بود و اشک میریخت منم تو دلم هی به خودم فحش میدادم لعنت میکردم خودمو که مثل یه الاغ کون تنگ زری جونو پاره کرده بودم رفتم از دارو خانه داروهای زری رو گرفتم و برگشتم مطب سیمینم رفت دکتر رو صداش کرد وقتی دکتر منو دید یکم چپ چپ نگامکرد رفت سراغ زری و دیگه نمیدونم چکار کرد و اومد بیرون بازم بهم یه جوری نگاه کرد و گفت بیا داخل کارت دارم منم پشت سرش رفتم داخل نشست پشت میزش و گفت این خانم کیتون هست نمیدونستم باید چی بگم نمیدونستم سیمین بهش چی گفته بود چیزی نگفتم ساکت بودم گفت بشین چرا نمیشینی نشستم روی صندلی سرم پائین بود و ساک بودم جرات نداشتم تو چشمای دکتره نگاه کنم دکتر گفت نمیدونی کی این بلارو سرش اورده یا با چی اینکارو کرده ؟بازم ساکت بودم چند ثانیه ای سکوت بود دکتر گفت خواهرته یا دوست دخترت ؟دیدم دیگه نمیشه ساکت باشم اگر ساکت میبودم شاید زنگ میزد پلیس یکمی دیگه مکث کردم و دکتره گفت چیزی نمیگی پس مجبورم به پلیس زنگ بزنم که با عجه پریدم ودستشو گرفتم که گوشیرو برنداره دستم روی دستش بود و گفت پس بگو چی شده گفتم باشه ولی تورو خدا به پلیس زنگ نزنید هرکاری بگید برات انجام میدم ولی پای پلیسو نیارن وسط همینطور دستم روی دستش بود تو چشماش ملتمسانه نگاه میکردم با اون دستش دستمو از دستش برداشت مهربونتر بهم گفت پس بهم بگو چکار کردین؟ وقتی دیدم مهربوتر شده منم خیالم راحتتر شد تونستم به صورتش نگاه کنم اونم یه لبخندی بهم زد و گفت نمیخاهی دستمو ول کنی تازه فهمیدم دست خانم دکتر هنوز زیر دسمته محکم گرفتمش گفتم ببخشید و دستشو رها کردم گفت وای ماشاالله چه زوری هم داری منم خندیدم و نشستم و گفت خب ؟ گفتم خب؟!! دکتر گفت خب بگو دیگه قضیه چیه اون خانم کی شماست و کی اینطوریش کرده گفتم اون همسایمون هست و دوستمه خندید و گفت دوستته؟ گفتم اره گفت شوهر نداره گفتم طلاق گرفته تنهاست و منم باهاش دوستم و دوسش دارم میخامش عاشقشم دوباره خندیدو گفت عاشقشی و این طوری کونشو جر دادی ؟گفتم من نمیدونستم اینطوری میشه اونم بهم نگفته بود فکر میکردم مثل کس کردن باشه که دیگه دکتره غش کرد از خنده وقتی میخندید هوش از سر ادم میبرد لامصب خیلی ناز و خوشگل بود روپوشش تنگ بود سینه اش درشت و سف تو مانتوش خود نمائی میکرد بعد از اینکه کلی خندید بهم گفت بلندشو برو توی اون اتاق میخام معاینه ات کنم گفتم منو برای چی گفت زود باش حرف نزن وگرنه به پلیس زنگ میزنم گفتم قول دادی به پلیس زنگ نمیزنی گفت پس حرف گوش کن برو زود باش مریضا معطلند منم برای اینکه قضیهبیخ پیدا نکنه حرفشو گوش کردم رفتم توی اتاقش و گفت خب چرا درش نمیاری خجالت کشیدم گفتم چیرو دکتره دست زد به کیرم و گفت اینو دیگه داشتم از خجالت میممردم گفتم برای چی ؟گفت حرف نزن زود باش و دست انداخت میخاست دکمه شلوارمو باز کنه کیرمم داشت بند میشد دکتره اینقدر بهم نزدیک ایستاده بود که نفسهامون بهم میخورد وقتی میخاستم دکمه شلوارمو باز کنم دستم به شکمش میخورد هی پائینو نگاه میکرد و منتظر بود تا دکمه و زیپمو باز کرد دکتره شلوارمو کشید پایین و کیرم پرید بیرون و یه جونی گفت و زانو زد جلوی پام بی مقدمه کیرمو گذاشت تو دهنش و تند تند مک میزد و میلیسید هوم هوم میکرد سرشو روی کیرم عقب جلو میکرد کیرمم مثل چوب تو دهنش شق شده بود اونم مثل وحشی ها ساک میزد جون جون میگفت گفتم الان یکی میاد تو گفت هیچکی نمیاد نترس یکمی دیگه ساک زد و بلند شد شلوارشو در اورد و شورتشو هم باهاش کشید بیرون و خوابید روی تخت گفت یالا زود باش بکن توش وقتی کسشو دیدم ازش خوشم اومده بود ولی موهاش داشت بلند میشد و نزده بود گفتم میشه یکمی بخورمش گفت هرکاری میکنی فقط زود باش دارم میمیرم کیر تو میخام منم خم شدم روی کسشو براش میلیسیدمش که اه و ناله دکتره رفت هوا با دستش دهنشو گرفته بود هوم هوم میکرد سرمو به کسش فشار میداد موهامو چنگ میزد منم همه کسشو براش خوردم بوی عرق میداد انگار حموم نرفته باشه ولی بازم بد نبود کس مو دار نیدیه بودم کس سیمین و زری صاف صاف بودند ولی کس دکتره خیلی خوشگل شده بود با مو برای همین شهوتمو بیشتر کرده بود دکتر گفت کسم کیر میخاد لامصب بکن توش دیگه بسهدیگه نخورش مردم جرم بده لامصب پاره ام کن منم بلند شدم کیرمو کردم تو کسش که یه اه بلندی کشید منم تند تند تو کسش تلمبه میزدم ازش لب میگرفتم سینه هاشو میمالیدم وای سینه هاشم سفت بود از روی مانتوش گازشون میگرفتم اونم جون جون میکرد گفتم کسی نیاد داخل گفت تو بکن بکن اسمت چیه تو گفتم سعید گفت وای سعید جون قربون کیرت بشم چه کیری داری بعد گفت منوچهر بمیری با اون کیرت وای بکن دارم حال میکنم گفتم اسم تو چیه گفت نسترن گفتم کست خیلی نازه و خوشگله گفت دوسش داری گفتم اره خیلی گفت ببخشید مو داشت گفتم همون موهاش دیونم کرده کس مو دار ندیده بودم خندید گفت بکن بکن چه خوب میکنی گفتم منوچهر کیه گفت شوهرمه گفتم مگه خوب نمیکندت گفت بمیره عوضی و کس کش و مادر جنده خنده ام گرفته بود اونم دید من به حرفهاش خندیدم خندیدو گفت هان چیه من فحش بلد نیستم؟گفتم فکر نمیکردم اینارو از دهنت بشنوم گفت سعید من بازم میخام لبشو کرد تو دهنم زبونمو میلیسید مک میزد منم تندتر میگائیدمش لبمو ول کرد گفت بازم میخام سعید من کیرتو میخام گفتم باشه نسترن جون گفت بهم قول بده بازم منو میکنی میگائی جرم میدی گفتم باشه باشه باشه پاهاشو دور کمرم محکم گرفت و گفتم ابم بیاد چی گفت بریزش نترس خودم دکترم گفتم جون فدا بشم عشقم دیگه تندتر کردم و ابمو ریختم تو کسش و اونم با من ارضا شد ناله میکرد دستمو گذاشتم روی دهنش تا صداش نره بیرون نیم ساعت بود با هم بودیم از روش بند شدم شلوارمو پام کردم شلوار نسترنو هم پاش کردم کمکش کردم بلندش کردم شلوارشو ریپشو کشیدم بالا و دکمشو براش بستم مانتوشو مرتب کردم ولی نسترن اصلا حس نداشت یه دستشوئی تو اتاقش بود بردمش اب زدمبه صورتش صورتش سرخ شده بود وقتی اب زدم صورتش حالش جا اومد توی بغلم بود دیدم جلوی سینه اش خیسه و بدجوره دیدم یه مانتوی دیگه داره اونو تنش کردم نسترنم میخندیدو کمک میکرد تا مرتب بشه دستش روی کسش بود میمالیدش گفت سعید تورو خدا من بازم میخام التماست میکنم گفتم باشه نسترن جون گفت قول بده سعید قول بده حالش خیلی خراب بود گفتم بخدا قول میدم گفتم حالت بهتره نسترن میتونی مریضارو ببینی گفت اره و بهم لب داد کیرمو گرفت توی دستش گفت من اینو میخام گفتم باشه نسترن جون گفت قول دادیها بزنی زیرش بخدا به پلیس میگم و گزاش میدم گفتم باشه نسترن جون منم اینو میخام کسشو گرفتم توی دستم گفت جون کسم مال توه از این به بعدفقط مال تو به منوچهر مادر جنده هم نمیدمش خندیم و گفتم من برم بیرون که منو محکم بغلم کرد و بهم لب داد و که صدای در زدن میومد لبمو ول کردو رفت پشت میزش و یه چشمک بهم زد و گفت بفرمائین که منشی دکتر اومد و گفت خانم دکتر مریضا منتظرند گفت باشه بعد بهم گفت این کارت منو داشته باشین تماس بگیرین منم شمارمو روی یکی از کارتهاش نوشتم گذاشت تو جیبش منم از اتاقش اومدم بیرون و رفتم پیش زری و سیمین . سیمین گفت دکتر چکارت داشت چرا اینقدر طول کشید حرفهاتون گفتم هیچی نگو که نزدیک بود به پلیس زنگ بزنه اینقدر خواهش تمنا التماسش کردم تا منصرفش کردم گفت نیم ساعت ؟گفتم خب گفت این کیه و چرا اینطوری شده و کی این بلارو سرش اورده منم مجبور شدم همه رو بهش بگم سیمین گف یه وقت زنگ نزه گزارش بده؟گفتم نه ازش قول گرفتم بعد به زری گفتم تو چطوری عزیزم بهتری اونم با داروهای نسترن دردش خیلی کمتر شده بود و گفت اره عزیزم سمین گفت دیدی بهت گفتم ببریمش دکتر وگرنه همش درد میکشید و عفونت میکرد منم سیمینو زری رو بوسیدم توی دلم گفتم اره خوب شد اوردیمش دکتر قربون دکترم برم جنده خانم خوشگلم و دیگه راهی خونه شدیم که موبایلم زنگ خورد دیدم مامانه با اشاره به سیمین گفتم مامانه زری هم خندید مامان گفت چه خبر پسرم چکار میکنید گفتم خوبیم مامان جون نگراننباش فقط که مامانم گفت فقط چی عزیزم چی شده سیمین طوریش شده ؟گفتم نه سیمینم خوبه زری خانم همسایمون اون حالش خوش نبود اوردیمش دکتر گفت وای چی شده مگه خدا بد نده گفتم راستش من نمیدونم الانم داریم از دکتر برمیگردیم گفت سیمینم نرفته دانشگاه گفتمنه سیمن گوشی رو گرفت و با مامان سلام و احوال پرسی کرد و مامان گفت زری چی شده سیمینم خندیدو گفت مسائل زنونه دیگه زری هم داشت اروم میخندید سیمین گفت میخاهی با زری جون صحبت کنی که گوشی رو داد زری اونم خوب فیلمی بازی کرد و پیاز داغشو بیشتر کرد که اگر سعید و سیمین نبودن مرده بودم از این حرفها و دل مامانمو حسابی سوزوند از منو سیمین تعریف میکرد بعدم ازش خدا حافظی کرد گوشی رو داد سیمین مامان به سیمین گفت تورو خدا خیلی مراقب زری جون باشین انگار حالش خیلی بده اگر میتونی یه دو سه روزی نرو دانشگاه پیش زری بمون به سعیدم بگو مراقبتون باشه سیمینم لبخند شیطنتی روی لبش بود به من چشمک میزد به مامان گفت باشه عزیزم نگران نباش از همدیگه خداحافظی کردن و سه تایی زدیم زیر خنده که چطوری برای مامان نقش بازی کرده بودیم زری گفت سعید بریم یه دوری بزنیم یه هوایی بخروریم گفتم زری جون اخه میتونی عزیزم ؟گفت کونم پاره شد شل که نشدم که غش کردیم از خنده سیمین ازش پرسید واقعا خوبی ؟میتونی راه بریم گفت اره خیلی بهترم سیمین گفت اونجات خوبه زری گفت سوراخ کونمو میگی اره خوبه منتظر کیر عشقشه سیمینم زد به پستون زری و گفت از رو نمیری هنوزم میخاهی اون کیر کلفت و سعید بکنه تو کونت؟ زری گفت وای سیمین جون نمیدونی چه حالی میکردم وقتی تو کونم تلمبه میزد باید امتحان کنی تا لذتشو بچشی من هرچی بگم فایده ای نداره سیمین گفت وای نه منم جر میخورم کونم پاره میشه من نمیتونم زری هم خندیدو گفت توام بلاخره کون میدی به سعید میدونم سیمین گفت سعید؟؟؟؟؟؟ گفتم چیه عشقم گفت تو میخای از کون منو بکنی؟گفتم نه عشقم گفت پس زری چی میگه گفتم تا خودت اماده نباشی من هرگز اذیت نمیکنم اگر میدونستم زری هم اینطوری میشه گوه میخوردم کیرمو بکنم توش سیمینم منو بغلم کرد و گفت اگر من نخام ناراحت نمیشی؟گفتم هرگز عشقم سیمینم منو بغلم کرد و ازم تشکر کرد ولی زری میخندید گفتم کجا بریم عشقام؟سیمین گفت بریم پارک ساعی زری گفت برم جمشیدیه سیمینم گفت ارهاخ جون بریم اونجا که رفتیم جمشیدیه و زری رو کمک میکردیم تا کم کم بردیمش بالاتر تا رستوران دیگه نمیتونست راه بره ظهر هم شده بود و رفتیم رستوران یه نهار توپی زدیم و یکمی هم اروم گردش کردیم و برگشتیم خونه و زری رو بغلش کردم روی دستم اونم دستشو دور گردنم حلقه کرده بو سیمینم میخندیدو میگفت خوب داری کیف میکنی زری جون داری جای منو توی بغل عشقم میگیری زری گفت نه سیمین جون هیچکسی نمیتونه جای تورو تو قلب سعید بگیره سیمینم خندیدو گفت شوخی کردم عزیزم راحت باش سعید هردوی مارو دوست داره سیمین در واحد زری رو باز کرد و بردمش روی تخت خوابوندمش و گفتم هرچی میخاهی بگو منو سیمین برات اماده میکنیم سیمین گفت سعید برو یه تشت یا لگن بزرگ پیدا کن یا بخر زری جون باید بشینه توش و دارو بریزیم توش تا زودتر خوب بشه به زری گفتم چنین تشتی داری یا برم بخرم زری گفت ندارم عزیزم زحمتت میشه نمخیاد بری گفتم نه عشقم و ازشون خداحافظی کردم رفتم همون فروشگاه داشتم دنبال تشت بزرگ میگشتم که گوشیم زنگ خورد جواب دادم دیدم یه خانمه گفت سلام عشقم گفتم شما؟گفت یادت رفت سعید جونم تو مطب کیر گائیدی؟گفتم نسترن توئی؟گفت اره عشقم منم چه زود منو یادت رفت ؟گفتم خب عزیزم صداتو از پشت تلفن نشنیده بودم ببخش نسترن جون معذرت میخام گفت اشکال نداره عزیزم گفتم بگو عزیزم چی شده ؟گفت کجائی گفتم بیرونم دارم دنبال تشت میگردم زری بشینه توش زد زیر خنده گفتم خب خودت تجویز کردی برای چی میخندی گفت باشه باشه وای سعید کون بیچاره رو چیکارش کردهبودی گفتم بخدا خودش خواست منم بلد نبودم خوب نمیدونستم گفت باشه خودم یادت میدم عزیزم گفتم مگه توام میخای کون بدی ؟گفت ارررههههه خندیدم گفتم کونت پاره میشه دیونه گفت نه من بلدم یادتم میدم که هرکونی رو خواستی بکنی و پاره نشه تو بدجور کردیش زری رو برای همین پاره شد نگران کونش نباش تا اخر هفته خوب میشه گفتم پس تا اخر هفته کونش تعطیله دیگه خندید و گفت نه برو بیشتر جرش بده تا دیگه نتونه بشینه منم خندیدم وگفتم غلط بکنم من دلم براش میسوزه نسترن گفت دلت برای من نمیسوزه ؟؟ اینو با ناز و ادا گفت گفتم چی بگم عزیزم گفت سعید از وقتی دیدیم دیونت شدم گفتم نسترن جون منو تو صبح با هم حال کردیم بزار یه روز دیگه الان دیر برم خونه سیمین و زری هی زنگ میزنند نسترن گفت سعید تو قول دادی جون نسترن نزن زیرش بخدا همچین بهت حال میدم که زری بهت نداده باشه خندیدم و گفتم نسترن جون من سر قولم هستم عزیزم نترس نسترن گفت من فردا منتظرتم دلم میخاد هر روز کیرت تو کسم باشه خندیدم گفتم دیونه چی میگی هر روز که نمیشه اونم خندید و گفت کاش میشد عاشقتم سعید جونم نمیتونم از فکر تو دربیام منو درکم کن عزیزم گفتم باشه عشقم فردا کی میخاهی بیام پیشت ؟گفت ساعت دو بیا کسی مطب نیست خودمو منشیم هستیم گفتم باشه عزیزم چندتا صدای بوس هم از پشت تلفن برام فرستاد و گفت میمیرم برات نفسم منتظرتم گفتم باشه خوشگلم میام بهت قول میدم موهای کستم نزن عشقم خندیدو گفت وای میخاستم صافش کنم برات گفتم نه نزن خوشگل میشه اینطوری گفتم هر موقع خواستم میگم بزن برام صافش کنی گفت جوووووووووووووننننننننننننننن قربون کیرت بشم عشقم گفتم فعلا نسترن جونم میبوسمت خوشگلم. قطع کردم تشت رو هم خریدمو رفتم خونه و تشت و توی حموم گذاشتم و شستمش و تمیزش کردم با اب ولرم پرش کردم سیمین یه محلول داد بهم نصفشو ریختم توش و رفتم زری رو بغل کردم اوردم گذاشتمش تو تشت زری لخت لخت بود کس خوشگلش تو اب برق میزد سینه هاشم لخت خودنمائی میکردن منو سیمین هم کنارش نشسته بودیم زری دستشو کرد تو اب و داشت با کسش ور میرفت سه تائی خندیدیم گفت زری جون نکن تورو خدا بسه عزیزم زری گفت سعید جون خب کسم میخاره چکارش کنم؟ توکه نمیخارونیش عزیزم خندیدم رفتم جلوتر کنارش نشستم دستمو کرد لای پاش و کسشو گرفتم زری اهی کشید و گفت جوون نمیدونی چه لذتی بهم میدی عشقم داشتم با کس زری بازی میکردم برای میمایلدیمش اونم اوه اوه میکرد جون جون میگفت منم با دست دیگه ام سینه اشو باش مالیدم ازش لب گرفتم جلوی سیمین و سیمینم بلند شد لخت لخت شد کسشو گرفت جلوی دهنم منم کس نازشو بوسیدم و دستمو از روی سینه زری برداشتم کون سیمینو بغل کردم همه کسشو کردم توی دهنم برای میلیسیدم و زبونمو میکردم توش اونم اه و اوه میکرد و جون جون میگفت هردوشون داشتند کیف میکردن یکی کسش انگشت توش بود یکی کسش زبون توش بود هردورو به ارضا رسوندم خیلی حال کردن محکم کس سیمینو بوسیدم و انگشتمو تا بیخ کرده بودم تو کس زری سیمین که دیگه نمیتونست وایسه نشست روی زمین کس تپل زری رو هم اروم میمالیدم دیگه انگشتش نمیکردم هردو داشتند از ارضا شدنشون هنوز اه و ناله میکردن کیر منم طبق معمول براشون سیخ شده بود منکه تجربه سکس نداشتم تا یک هفته قبل طی این چند روز هر روزشو کس کرده بودم اونم چه کسهائی . وقت سیمین و زری کیر شقه منو دیدند منو بلندم کردم جلشون ایستادم شروع کردن هرد ساک زدن اینقدر کیرمو تخمهامو خوردن و لیسیدن تا ابم اومد و پاشید تو صورتشون سیمن و زری هم اب منی رو از صورت و لب دهن هم میلیسیدن و جون جون میگفتند همدیگرو بغل کرده بودند واقعا مثل فیلمهای پورن حرفه ای شده بود . منم کنارشون نشستم روی زمین که سیمین کیرمو گرفته بود توی دستش انگار شهوتش تمومی نداشت هی با کیرم بازی میکرد کیر منم نیمه خواب شده بود از بس کس کرده بودم ساک زده بودن مثل روز اول که ارضا شده بودم اون حسو نداشتم دلم میخاست بازم همون حس شیرین بار اولو تجربه کنم سیمین و زری هم صورت همو با لیسیدن پاک کرده بودن منم هردوشونو بوسیدم و زری از توی تشت بلند شد و منم زیر دوش هردوشونو لیف زدم و خودمم شستم و رفتم بیرون حوله اوردم برای زری و سیمین زری گفت خودم میام نمیخاد بغلم کنی لوس میشم ها . هر سه رفتیم تو اتاقو لباس تنمون کردیم یه چیزی خوردیم و ساعت 11 دیگه هرسه بیهوش خوابیدیم اولین شبی بود که بدون سکس میگذشت . صبح که بیدار شدم به دوست بابام زنگ زدم که من این هفته نمیام اونم قبول کرد ولی دانشگاه سیمین رو نمیشد کنسلش کنیم بلاخره بهزور سیمینو راهی داشنگاه کردم و بردم رسوندمش و رفتم خونه پیش زری که مراقبش باشم سیمینم هم دوست نداشت بره دانشگاه ولی خب نمیشد غیبتش زیاد بشه وقتی تو خونه با زری تنها شدم قضیه خانم دکتر رو بهش گفتم که چطوری منو تحدیدم کرد تا قضیه مارو به پلیس میگه و چی ازم خواسته زری هم گفت خب اگر اون خودش راضی هست بهت بده تو چرا نگرانی گفتم اخه اون شوهر داره ولی تو و سیمین شوهری ندارین که زری هم خندید و گفت کی گفته من و سیمین شوهری نداریم منو اون تورو داریم عزیزم تو شوهرمی عزیزم منم خندیدم بوسش کردم نوازشش کردم تو موهاش دست میکشیدم و سینه هاشو میمالیدم و لبشو میبوسیدم زری گفت سعید کسم میخاره لبشو بوسیدم و گفتم باشه عشقم دستمو بردم تو شورتش داشتم با انگشتم لای کسشو میمالیدم اونم صدای اهش بلند شده بود و دستشو گذاشته بود روی دستم فشارش میداد که چند دقیقه که مالیدم کسش پر اب شده بود و ناله میکرد هی وول میخورد بعد یهو دست انداخت شورتشو از پاش کند پرتش کرد و یه لب حسابی بهم داد و گفت سعید بلندشو بکن توش کسم کیر میخاد زود باش عشقم دارم هلاک میشم منم از خدا خواسته زودی لباسامو کندم زری هم تاپشو دراورد و هردو لخت شدیم و میخاستم برم کسشو بخورم که زری نزاشت و گفت بکن سعیدم بکن منو منم پاهاشو از هم باز کردم نگاه کس نازش کردم کیرمو مالیدم لاش گذاشتمش تو کسش و اروم دادم تا رفت تو کسش زری اه و ناله میکرد منو محکم گرفته بود و میگفت جووووووووووووووووننننننننننننننننن اخخخخخ جوووووووووووونننننننننن تو بینظیری سعید جونم بکنم بکنم منم تو کسش تلمبه میزدم ولی نه خیلی تند و محکم زری داشت دیونه میشد از شدت شهوت و حشریت تن سفیدش بازم سرخ شده بود داشت داغ داغ میشد هی میگفت فشارش بده لامصب تا ته فشارش بده اینقدر از این حرفهازد تا منم کم کم تندتر میکردمش دیگه خودمم فراموش کرده بودم شاید خیلی بهش فشار میارم و براش مضر باشه اونم مثل وحشیها هی داد و بیداد میکرد منو چنگ میزد اینقدر تو کسش تلمبه زدم تا منم به ارضا رسیدم و ابمو تو کسش ریختم افتادم روش هردو نفس نفس میزدیم زری هم اروم منو نوازشم میکرد و میبوسیدم همه تنم خیس عرق شده بود از روی زری بلند شدم دراز کشیدم زری هم بلند شد کیرمو که از اب کسش و منی اغشته بود و کرد دهنش و همشو خورد و به به میکرد خنده ام گرفته بود اوردمش روی خودم و بوسیدمش گفتم چرا تو سیمین اینقدر داغ و حشری هستین هرچقدر میکنمتون سیر نمیشین انگار زری هم خندید و گفت همش بخاطر خود توه عشقم اگر تو داغ نباشی ما هم سردمون میشه حسی برای سکس نداریم ولی تو مارو داغمون میکنی با رفتارت و با نگاهت با هیکلت با این کیر خوشگلت بغلش کردمو گفتم خیلی دوستت دارم زری جونم دلم میخاد تا ابد مال هم باشیم زری هم گفت منم همینو ازت میخام نفسم فقط نباید بزاریم مامان و بابات چیزی بفهمند که اونا بفهمند نمیزارن منو تو با هم بمونیم یکمی توی بغل هم خوابیدیم زیر پتو بغلش کرده بودم لخت توی بغل هم بودیم همه تنشو براش نوازش میکردم دلم نمیخاست کسی مانع عشق من به سیمین و زری بشه حتی مامان و بابا .
پیش زری خوابیده بودم البته هردو بیدار بودیم و فقط دراز کشیده بودیم که دیدم یه اس ام اس اومد وقتی خوندمش دیدم نوشته قرارمون یادت نره منتظرتم عشقم فهمیدم که نسترنه به زری نشونش دادم هردو زدیم زیر خنده زری گفت خب کردیش حالا یا تازه میخاهی بکنیش ؟گفتم کردمش زری گفت جون زری؟؟؟!!! گفتم جون سعید باور کن دیروز تو مطبش کردمش گفت وای واقعا کردیش گفتم اره بخدا گفت خب چطور بود گفتم خب اونم مثل تو و سیمین خوش اندامه بدن خوبی داشت زری گفت کسش چی تنگ بود یا گشاد گفتم تنگ بود هی به شوهرش فحش میداد زری خندیدو گفت حتما شوهرش بهش نمیرسه که اومده به تو کس داده گفتم نمیدونم زری پرسید چکار کردین منم همه رو براش گفتم که منو برد اتاق معاینه و کیرمو ساک زد و شلوارشو از پاش کند و کسش مو داشت و کردمش زری گفت کسشو خوردی براش گفتم اره گفت کسش خوشگل بود گفتم اره خب خوب بود بعد بغلش کردم گفتم ولی هرگز به زیبائی تو نمیشه عشقم با هم لب تو لب شدیم سینه هاشو براش مک زدم کسشو میمالیدم و شکمشو میمالیدم همه جاشو بوسیدم براش تا بدونه من دیونشم . تو بغل هم بودیم که مامانم به گوشیم زنگ و به زری گفتم مامانه اونم خندید و منم جواب دادم سلام احوال پرسی و مامان گفت چه خبرا پسرم خوش میگذره سیمین کجاست گفتم دانشگاه گفت زری جون حالش چطوره بردینش دکتر چی گفت ؟گفتم من نمیدونم سیمین میدونه گفت خب حالش چطوره مراقبش باشین اونم یه زن تنهاست اگر ما مراقبش نباشیم به کی پناه ببره زری هم داشت میشنید چون روی بلنگو گذاشته بودم میخندید با اشاره بهش گفتم هیس اونم منو وشگون گرفت به مامان گفتم باشه مامان جون خیالت راحت باشه منو سیمین مراقب زری خانم هستیم زری بدجنس هم دستشو برد و کیرمو گرفت و داشت میمالیدش وای کیرم تو دستش شق شده بود داشتم با مامانم حرف میزدم هی به زری میگفت هیس اونم هی بدجنس تر میشد و سینه ای منو میبوسید و مک میزد انگار دوست داشت جلوی مامانم بهم کس بده مامان گفت سعید جون عمه ات نمیزاره ما برگردیم اینقدر اصرار کردن تا یه هفته هم بریم خونه اونا گفتم عه چه خوب بمونید خب و خیلی وقت بود مسافرتی نرفته بودین نگران منو سیمینم نباش گفت تورو خدا ببخش پسرم تو مرد خونه هستی مراقب خودت و سیمین و زری جون باش گفتم چشم مامان جون تو خوش باش عزیزم به همه سلام برسون بعدشم قطع کردیم به زری گفتم دیونه نزدیک بود مامانم بفهمه چکار میکنی هی سر و صدا میکردی زری گفت خب منم میخاستم بفهمه دلم میخاد جلوی مامان بابات بهت کس بدم محکم گرفتمش بردمش زیرم خوابیدم روش لبشو محکم بوسیدم کیرمم لای رونهاش بود بهش گفتم چی داری میگی زری دیونه شدی میخاهی هردومون بکشند ؟زری هم خندید و گفت شوخی کردم ولی حسه باحالیه گفتم جلوی بابام لخت بشی کس بدی باحاله؟گفت وای نه دیونه میترسم شوهرمو از دست بدم ولی جلوی مامانت وااااایییییی چی میشه ؟؟؟؟!!! داشت از این فکر لذت میبرد گفتم از این فکرا نکن نمیشه مامان رابطمونو بفهمه یا مارو میکشه یا خودشو مخصوصا رابطه منو سیمینو خون بپا میشه . خیلی پکر بودم بخاطر عشقم به سیمین نمیتونستم سیمینو هیچ جوره از دست بدم فقط وقتی با مرگ از این دنیا میرفتم از سیمینم جدا میشدم سیمین برام یه چیز دیگه بود یه زن دیگه بود قلبم برای اون میزد دوباره کنار زری خوابیدم و غصه عشق سیمین اشکمو دراورده بود نمیدونستم باید چکارش کنم منو اون دیونه هم بودیم نه اون بدون من و نه من بدون اون نمیتونستیم زندگی کنیم زری که فهمید من برای چی دارم گریه میکنم نوازشم میکرد و دلداریم میداد هی میگفت نگران نباش عشقم نمیزارم تو سیمین از هم دور بیافتین . دیگه با حرفهای زری جون ارومتر شدم ساعت 12 باید میرفتم دنبال عشقم سیمین جونم . وقتی رسیدم جلوی دانشگاه هفت هشتا دختر دیگه باسیمین بودند میگفتند و میخدیدن که برای سیمین بوق زدم تا منو پیدا کنه برام دست تکون داد و میخندید از دوستاش خداحافظی کرد و ولی با یکی از دخترا اومد سمت ماشین گفتم یا خدا ؟؟؟؟ خدا کنه چیزی به دوستش نگه ؟ سیمین به دوستش که اسمش مژگان بود گفت سوارشو دیگه میرسونیمت مژگانم سوار شد عقب منم بهش سلام کردم به سیمین هم سلام کردم سیمینم سلام کرد و منو بوسید به مژگان گفت سعید دوست پسرم اینم مژگان خانم اروم زدم به پای سیمینم که یعنی این چیه که گفتی دوست پسر دیگه چه صیغه ایه ؟مژگانم که یه دختر تپل و سفید و قد بلندی بود دستشو دراز کرد وگفت خیلی خوشبختم اقا سعید سیمین جون نمیدونید چقدر از شما و خوبیهاتون تعریف کرده برامون واقعا مشتاق دیدینتون شده بودم گفتم سیمین جون واقعا لطف داره اینطوریهام نیست که تعریف کرده گفت نه والا همونی هستین که میگفت برامون خوشتیپ و جذاب و تو دلبرو و مودب یه دختر چی میخاد از خدا همین پسرو میخاد خب خنده ام گرفته بود که مژگان چه تعریفی میکرد ازم سیمینم میخندید و میگفت مژگان جون حالا کجاشو دیدی نمیدونی … که من سرفه ای کردم و زدم به پای سیمین بهش چشم غره رفتم که بس کنه سمین و مژگانم میخندیدن به سمین گفتم خب مسیر مژگان خانم کجاست بگو برسونمشون سمین گفت سعید جون بریم یه دوری بزنیم سه تائی بعدا مژگانو میرسونیم ساعتمو دیدم گفتم عزیزم ساعت 2 باید جائی باشم سیمین گفت کجا عزیزم؟گفتم خونه دوستم گفت خب دوساعت وقت داریم بریم یه کافی شاپ یکمی حرف بزنیم خوش بگذرونیم چیزی بخوریم میخاست وانمود کنه من دوست پسرشم و میخاست پز بده جلوی مژگان خلاصه رفتیم کافی شاپ و سه تا اسپرسو سفارش دادیم و سیمین همش دست منو گرفته بود و نوازش میکرد و میبوسید و میالید به صورتش منم بغلش کردم بوسیدمش به خودم فشارش میدادم مژگانم هی میگفت خوشبحالت سیمین جون مرد رویاهاتو پیدا کردی کاش یکی مثل سعید جون قسمت منم میشد منم گفتم ایشالله بهتر از من قسمتت میشه مژگان خانم سیمین که حواصش کامل به من بود و چند ساعتی ازم دور بود مثل دیونه ها چسبیده بود به من ولی مژگان کار خودشو کرد و از زیر میز پاشو میمالید به پام و به پام فشار میداد با رونهای تپلیش اخه من بین سیمین و مژگان نشسته بودم و سیمین متوجه کارهای مژگان نبود یه نگاهی به مژگان کردم و اونم یه لبخند خیلی نازی بهم زد منم لبخند زدم واقعا اونم خیلی ناز و خوشگل بود فقط چاق بود البته چاقتر از زری و سیمین و نسترن نمیدونم فکر کنم 90 یا 100 رو داشت ولی قدشم بلند بود تقریبا چند سانت از من کوتاهتر بود دیگه مژگان که دید من اخمی نکردم و راضیم پاشو بهم میماله جرات کرد پاشو کامل چسبوند به من و اومد نزدیکتر شد بهم و حواس سیمینو با حرفهاش پرت میکرد دیگه من گفتم پاشید بریم دیگه بقیه خوش گذرونیمون باشه برای دفعه بعد گفتم مژگان خانم بفرمائید کجا باید بریم مژگانم گفت زحمتت میشه سعید جون گفتم نه عزیزم بفرما گفت کامرانیه خونه ماهم که تو همون محدوده بود گفتم عه چه خوب تو یه محله هستیم که سیمینم گفت اره عزیزم مژگان جون نزدیک خودمونه به سیمین گفتم نمیدونستم عزیزم گفت خب میریم خونشو یاد میگیری دیگه دیگه بردمش و رسوندمش وقتی میخاست خدا حافظی کنه دس منو یکمی فشار داد و خداحافظی کرد و سیمینو هم بوسید گفت دلم میخاد بازم سه تائی بریم بیرون گردش و تفریح و عشق و حال سیمینم گفت باشه عزیزم نگران نباش میریم بازم و سوار شد و راه افتادم از کوچشون اومدم بیرون نگه داشتم گفتم سیمین چکار میکنی دوست پسرتم دیگه چیه سیمنم منو بغلم کرد و گفت سعید تورو خدا خرابش نکن دوست پسرم باش جلوی دوستام اخه اونا همشون دوست پسر دارن فقط من ندارم گفتم مژگان چی اونم که نداره گفت اونم داره یکمی از دست سیمین ناراحت شده بودم انتظار اینو نداشتم ولی دیگه نمیشد سیمینو جلوی دوستاش خراب کنم باید به بازی که سیمین راه انداخته بود ادامه میدادم گفتم از دست تو سیمین ؟؟؟؟ سیمینم گفت عشقم تورو خدا بزار اونا فکر کنند منو تو دوست دختر و دوست پسریم جون سیمینت ؟گفتم باشه عشقم برای خوشحال کردن تو هرکاری میکنم عشقم سیمینم بغلم کرد و بوسیدم بردمش خونه رسوندمش دیدم نیم ساعت به 2 هست گفتم عزیزم برو پیش زری جون من باید برم جائی گفت باشه عشقم و رفت خونه منم راه افتادم سمت مطب نسترن پنج دقیقه به دو بود که زنگ مطبشو زدم منشیش درو باز کرد جا خوردم که این اینجا چکار میکنه دیگه مگه من و نسترن با هم قرار نداشتیم منشیش با روی خندون و چشمهای گرد و درخشانش بهم سلام گرمی کرد و دعوتم کرد داخل منم سلامش کردم در رو پشتم بست گفتم ببخشید خانم دکتر تشریف دارن اونم خندید و گفت بله نسترنم که صدای منو شنید اومد بیرون و دوید توی بغلم جلوی منشیش لبمو بوسید و گفت وای باورم نمیشه سر قولت باشی سعید جونم منم اروم بغلش کردم چیزی نگفتم منشیش هم داشت نگامون میکرد و میخندید نسترن که تعجب و توی چشمای من میدید گفت مریم از خودمونه نترس عزیزم من تازه به نسترن سلام کردم نسترنم گفت وای ببخشید عشقم سلام اینقدر ذوق شده شدم از دیدنت که سلام یادم رفت بعد هی لبهای منو میبوسید و منو به خودش فشارم میداد قدش تا سر شونه هام بود اندامش باریک و خوش هیکل منم لبشو میبوسیدم کمرشو گرفته بودم به خودم فشارش میدادم وقتی خوب با لب دادن حال کرد فهمیدم که میخاد از بغلم دربیاد و رهاش کردم و نسترن گفت وای تو بهترینم هستی عشقم بعد به مریم گفت درو قفل کردی ؟اونم خندید و گفت اره گفت پس بیا بریم ببین چی قستمون شده وقتی نگاه مریم کردم دیدم اونم خیلی جذاب و لوند و سکسی هست ارایش نازی داشت چشمهای درشت و مشکی و صورتی گرد دماغی خوشگل لبهای برجسته و خوردنی و سینه هائی برجسته و از همه مهمتر کونش که قلبمه بود نسترن دستمو گرفت و برد و اتاقش و مریم هم پشت سرم اومد در اتاقو بستن و نسترن و مریم اومدن جلو شروع کردن دراوردن لباسهای من در عرض چند ثانیه منو لخت لختم کرده بودن داشتن با کیرم ور میرفتن البته کیرم از بدو وردم نیم خیز بود ولی دیگه شق شق شده بود جلوی دوتا خوشگل و مامانی مریم که کیرمو دید و گفت وای این بینظیره با دست تپلیش نوازش میکرد کیرمو نسترن هم داشت لخت میشد منم کمکش کردم دکمه شلوار و زیپشو باز کردم کشیدم پایئن گفتم موهاشو که نزدی گفت نه عزیزم ولی خجالت میکشم مو داره به مریمم گفتم اگر کست مو داره نزنش یه نگاه به مریم کردم لبشو بوسیدم ازش لب گرفتم دستمو بردم زیر لباسش و بدن نرم و تپلیشو میمایلدیم نسترن هم نشسته بود کیرمو میخورد منم دستمو بردم تو شلوار مریم داشتم با کون گردش بازی میکردم مریمم داشت بینهایت حال میکرد وای کونش دیونم میکرد و دلم میخاست زودتر ببینمش محکم لبهاشو مک میزدم دست انداختم دکمه و زیپ شلوارشو باز کردم پیرهنوشو هم از تنش کشیدم بالا و بدن سفید تپلش نمایان شد و سینه های بزرگش که تو سوتین مشکی بود گفتم وای و سینه هاشو از سوتین کشیدم بیرونو مک میزدمشون نسترن هم داشت خودکشی میکرد با خوردن کیرم مریم هم تند تند اه میکشید با بدن من ور میرفت سینه و گردن منو میبوسید منم سینه اونو میخوردم هر سه داشتیم اه و اوه میکردیم نسترن شلورا مریم از پاش کشید پایین و دست من و گرفت گذاشت رو کس مریم که مریم اهش بلند شد وای چه کس بزرگی توی دستم بود تپل و داغ و خیس منم انگشتمو بردم لای کس داغش با لبهای داخل کسش بازی میکردم ازش لب میگرفتم نسترنم هم اون زیر خندید و کیرمو کرد دهنش و صدای ملچ و ملوچ خوردن کیرم با صدای اه و ناله هامون قاطی شده بود کس مریم هم مو داشت و نزده بود داشتم کیف میکردم یه چند دقیقه دیگه همونطوری بودیم و نسترن بلند شد رفت روی تخت خوابید گفت سعید یالا دارم میمیرم برای تو بیا بزارش تو کسم عشقم هی میزد روی کسش گفتم میخام کستو بخورم یه اهی کشیدو گفت سعید زود باش داره قلبم میاد تو دهنم کسم کیرتو میخاد منم گفتم منم کستو میخام بخورم دیگه دراز کشید و دید چاره ای نداره و اول باید من کسشو بخورم داشتم کس نسترنو میخوردم که مریم هم نشست برام ساک میزد و هی جون جون میگفت و از دیدن کیرم لذت میبرد کیرمم اصلا خواب نداشت و همچنان مثل چوب ایستاده بود رو به هوا و کلفت و خشن . همین خصوصیتش باعث شده بود تا این زنها خودشونو برای کیرم هلاک کنند مریم هم هی میگفت جون قربون کیرت بشم کیر به این میگن اونم داشت به فرزین شوهرش فحش میداد منم داشتم زبونمو تو کس نسترن میچرخوندم نسترن هم سرمو به کسش فشار میداد و میگفت جون بخورش همشو بخور عشقم همه کس و کون مال توه چند بار ارضا شد فریاد میکشید و جیغ میزد بعدش اروم شد و شل شد مریموبلندش کردم یه تخت دیگه هم بود اونو سریع اوردم کنار تخت نسترن مریمو خوابوندم روش پاشو باز کردم وای چه کس خوشگل و ناز و تپلیو سفیدی داشت کون گردشم از زیر مشخص بود شروع کردم خوردن کس پشمالوی مریم جون مثل وحشی ها میخوردمش و لیسش میزدم مریمم جیغش رفتهبود هوا و هوار میکشید هی اخ جون اخ جون میکرد وقتی کس مریمو میخوردم حواسم به نسترنهم بود و دستمو بردم با کسش بازی میکردم نسترن هم با دستش محکم دستمو به کسش فشار میداد ناله میکرد یکی دو دقیقه هم مریمو خوردم اونم ارضا شده بود بلند شدم گفتم اول کس کدومتونو بکنم مریم که نا نداشت حرف بزنه نسترنم هم ناله میکرد رفتم سراغ کس نسترن و کیرمو مالیدم لاش که صدای اخ جوووووووووووووووونننننننننننن نسترن بلند شد و گفت بکن توششششششششششش بکنننننننن توووووووووووووششششششششش منم کیرمو تا دسته کردم تو کس داغ و تنگ نسترن جونم شروع کردم تلمبه زدن و صدای شلپ شلپ میداد کسش از بس خیش کرده بود لنگهای نسترن رو هوا بود روی شونه هام کیرم تا دسته ته کسش تلمبه میخورد و نسترن اخ و اوخ میکرد چشم به کس و سینه های مریم افتاد و کس مریمو براش محکم گرفتم که چشمای خمار مریم باز شد بهم نگاه میکرد چشماش مست شهوت بود نسترن زیرم داشت از لذت بردن جون میداد هی میگفت جرم بده کسم و جر بده وای کسم جون جون جون منم محکم تو کسش تلمبه میزدمچونصبح با زری سکس کرده بودم ابم به این زودیها نمیومد خیالم راحت بود فقط کیرم شق و محکم بود دیدم نسترن چند بار ارضا شد و کیرمو از کسش کشیدم بیرون و رفتم سراغ مریم و پای سفید و تپلیشو انداختم رو شونه هام کیرمو محکم کردم تو کسش و جیغش رفت هوا فکر نمیکردم کس تپلیش تنگ هم باشه ولی خوشبختانه خیلی تنگ بود برای همین خیلی دردش گرفت و با ناله میگفت وای سعید جون یواشششش یواششش دیدم داره درد میکشه منم یواش کردمش تا اروم بشه درد کسش کم کم مریم جون جون میکرد دیدم حالش بهتره شده منم محکمتر میکردمش مریم بیشتر کیف میکرد هی میگفت اخ کسم وای کسم مامان جون بکن سعید تا تهش بکن منم واقعا تا بیخ کسشون میکردم توش سینه های مریمو مک میزدم دستاشو داده بودم بالا و زیر بغلهاشو لیس میزدم موهای زیر بغلشم نزده بود . نمیدونم چرا ولی دوست داشتم این دوتا برام اینطوری باشند زیر بغلشو لیس میزدم مریمم داشت دیونه میشد بوی عرشونو دوست داشتم و انگار حشر منو بیشتر میکرد محکمتر میگائیدمش مریم هم مثل نسترن چندبار ارضا شد کیرمو دراوردم به نسترن گفتم برگرد از پشت میخام بکنم نسترن گفت کونمو عزیزم ؟گفتم نه کستو عشقم نسترن مدل سجده ای نشست و کس و کونشو حسابی قمبل کرد برام وای چی میدیدم یه سوارخ کون ناز و تنگ و صورتی و یه کس مودار که موهاش مشکی نبود به بوری میزد دوباره کس و کون نسترنو خوردم زبونمو میکردم تو کون نسترن اونم هی کونشو قر میداد و داشت از لذت میمیرد بلند شدم رفتم روی تخت و کیرمو با کسش میزون کردم گذاشتم تو کسش هی تلمبه زدم و خوب میگائیدمش نسترن هم زیرم ناله میکرد هی میلرزید منم محکم تو کسش تلمبه میزدم دیدم پاهام داره خسته میشه کیرمو از کسش دراوردم بازم کس گائیده شده نسترن و براش لیسیدم نسترن هم دمر ولو شد روی تخت و ناله میکرد دستش از زیر روی کسش بود میمالیدش رفتم سراغ مریم کمی کشیدمش جلوتر به پهلو خوابوندمش یه پاش روی زمین بود پای چپش و گرفتم بالا و از پهلو گذاشتم تو کسش و از پشت دستم روی کونش بود میمالیدمش هی میگفتم جون قربون کست بشم قربون کونت بشم سینه هاشو فشار میدادم سرخ سرخ شده بود سینه هاش چون واقعا سینه هاش و کونش دیونم میکرد و خیلی فشارشون میدادم از پشت هم میزدم به کونش کونش سرخ شده بود کسشو میگائیدم اینقدر تقلا کرده بودم که خیس عرق شده بودم شاید یک ساعتی هردوشونو خوب کردم چندین بار ارضاشون کرده بودم نسترن که دمر خوابیده بود از صدای اه و اوه مریم وناله های من بلندشد نشست و گائیده شدن مریمو میدید اومد نشست جلوی پای من گفت سعید کیرتو به بخورم منم کیرمواز کس مریم کشیدم بیرون دادم برام ساک میزد مریم هم داشت کسشو میمالید و به من نگاه میکرد بهم گفت خوب تاقت داری ابت نمیاد فدات بشم عشقم دلم میخاد هر روز اینطوری تو کسم تلمبه بزنی نمیدونی چه کیفی کردم نسترن هم کس مریمو بوسید و کیرمو کرد تو کسش منم دوباره تبمله میزدم تو کسش دیگه داشت ابم میمومد گفتم ابم داره میاد نسترن گفت وقتی خاست بیاد درش بیار میخام بریز تو دهنم منم با چندتا اه بلند و تو کس مریم کوبیدم کشیدم بیرون نسترن سریع کرد تو دهنش یه اهی کشیدم و ابمو با فشار ریختم تو دهن نسترن سرشو به کیرم فشار میدادم عرق کل بدنمو خیس کرده بود شر شر سرازیر بود و نفس نفس میزدم نسترن هم محکم ساک میزدم هوم هوم میکرد همهابمو مک زد و کشید بیرون منم رفتم روی تخت دراز کشیدم هنوز نفس نفس میزدم شنیدم مریم به نسترن گفت عه نسترن منم اب کیر سعیدمو میخاستم نسترن هم خندید و گفت بعدا تو بخورش جفتشون اومدن توی بغلم و سینه های منو میلیسیدن دست به همه تنم میکشیدم جون جون میگفتند خب واقعا منم خوش هیکل بودم شکم که نداشتم بدنمم عضله ای بود کیرم که حرف نداشت همونی بودم کهاینا ارزوشو داشتند وقتی نفسم جا اومد هردوشونو بغل کردم حسابی به خودم فشارشون دادمو بوسیدمشون ازشون تشکر کردم به مریمم گفتم عزیزم کونت دیونم کرده مریم گفت باشه عشقم دفعه بد بهت کونم میدم ایندفعه که برام سنگ تموم گذاشتی بخدا هرگز چنین سکس نداشتم گفتم فرزین کیه ؟گفت شوهر خاک برسرمه برینم تو دهنش پشم کیرتم نمیشه عوضی اصلا انگار نمیدونه سکس چیه کس چیه و چطوری باید گائیدش نسترنم خندید و گفت سعید جون منوچهرم همینطوره منومریم جون مجبور بودیم با دیلدو به هم حال بدیم که تورو پیدات کردیم دیگه جون نسترن تو مارو خوب بکن و جرمون بده دیلیدو بدرد نمیخوره گفتمباشه عزیزم فقط نمیتونم همیشه باهاتون باشم میدونی که عزیزم نسرتنم گفت اره عشقم هفته ای یک بار هم بسمونه اینطور که کس میکنی هفته ای یک بار سیر ابمون میکنی هر سه زدیم زیر خنده بعد از هم لب گرفتیم و بلند شدیم دیدم لباسهامون گوله گوله هرکدوم یه طرفه و تختها خیس و لزج شده نسترن گفت نگاه عجب وحشی بازی دراوردیما ؟؟!!! که بازم خندیدیم بلندشدیم به لباس پوشیدن تر تمیز کردن و مرتب کردن مطب خانم دکتر اسپری خوشبو کننده هم زدیم تا بوی عرق از بین بره نسترن گفت عزیزم دلم میخاد موهای کسمو بزنم اخه من عادت ندارم کسم مو داشته باشه پری روز هم که حموم بودم تنبلی کردم نزدم که تو به ارزوت رسیدی دیروزم بخاطر تو نزدمش میشه بزنم موهای کسمو ؟ گفتم باشه عزیزم بزن مریم گفت من چی عشقم منم بزنم گفتم خب توهم بزن قربونتون بشم کس هردوشونو از روی شلوار گرفتم که هنوز داغ داغ بود گفتم وای اینا هنوز اتیشی هستند کی خنک میشن ؟ باید اتش نشانی خبر کنم . ازهردوشون لب گرفتم نسترن گفت عشقم میخام یه چیزی بگم ولی تورو خدا التماست میکنم نه نگی خواهش میکنم گفتم چی عزیزم گفت اول تو باید قول بدی قبول میکنی گفتم اخه ندونم چیه چیرو قبول کنم گفت نگران نباش چیز بدی نیست گفتم خب باشه قبول بعد به مریم گفت برو بیارش مریم هم رفت و یه دسته اسکناس اورد همش ده هزارتومنی نو که میشد یک میلیون تومن نسترن گفت این مال توه عشقم بخاطر اینکه منو و مریم جونو به ارزومون رسوندی و سر قولت بودی این یه هدیه هست نفسم جون نسترن باید قبولش کنی تو قول دادی قبول میکنی جا خورده بودم هم ازش ناراحت شده بودم هم نمیدونستم چی باید بگم دلم نمیخاست پولشو بگیرم اخه من برای پول که باهاشون سکس نکرده بودم من دوسشون داشتم و برای اینکه ازشون خوشم اومده بود باهاشون سکس کردم گفتم نسترن نمیتونم اینو قبول کنم نسترن و مریم هردوشون التماسم میکردن که این پولو قبول کنم بهشون گفتم اگر دلتون میخاد دیگه نبینمتون باشه حرفی نیست پولو میگیرم و دیگه پامو اینجا نیمزارم خیلی بهم بر خورده بود گفتم من بخاطر تو اومدم نسترن جون که با مریم جونم هم اساسی حال کردم و از هردوتون متشکرم ولی این و ازم نخواین گفتم اگر بگیرم دیگه رنگ منو نمیبینید . نسترنو مریم که دیدن من خیلی جدیم و از حرفم برنمیگردم نسترن گفت باشه عشقم من معذرت میخام بخدا این هدیه ای بود از طرف منو مریم قصد توهین به تورو نداشتیم تورو خدا بگو که مارو رهامون نمیکنی منو مریم بهت نیاز داریم گفتم باشه ولی دیگه از این کارا نکنید عصبی میشم بخدا . مریم و نسترن منو محکم بغلم کردن و ازم معذرت خواستند و گفتند باشه تو برامون بمون التماست میکنیم منم بغلشون گرفتم گفتم باشه باشه له ام کردین . اونام خوشحال شده بودن که من باهاشون میمونم و بهشون میرسم .دیگه ساعت نزدیک 4 بود و باید مطب رو باز میکردن منم ازشون خداحافظی کردم نسترن گفت عزیزم کی میائی گفتم نمیدونم نسترن جون معلوم نیست برنامه ام مامان و بابام مسافرت هستند و من باید به سیمین و زری هم برسم نسترن گفت باشه بهت زنگ میزنم عشقم بوسیدمشون و اومد بیرونو رفتم سمت خونه . سیمین جون و زری جون هم منتظرم بودند و انگار زری قضیه خانم دکتر رو به سیمینم گفته بود وقتی سیمین اومد توی بغلم گفت خوش گذشت با دوستت خوب بود حال کردین ؟زری گفت سعید جون من بهش گفتم نگران نباش سیمینو بوسیدم گفتم چی بگم والا چکارشون کنم سیمین و زری گفتند مگه چند نفر بودند گفتم دکتر با منشیش اونام زدن زیر خنده زری گفت وای بمیرم برات دیگه کمر برات باقی نمیمونه . یه چند روزی نباید بکنی این سه چهار روز هم خیلی کس کردی بسته دیگه کون منو هم جر دادی فعلا تعطیله سیمین گفت پس من چی زری گفت سیمین جون میخاهی عشقتو فلج کنی دیگه نتونه بکندت؟گفت وای نه خدا نکنه من ممیمرم براش باید همیشه سالم باشه زری هم گفت پس سه شب تعطیله سکس مثل بچه ادم میخوابیم و بلند میشیم منم مثل تو دوست ندارم سعیدم طوریش بشه سیمینم منو بوسید و گفت پس دکتر و منشیشم تعطیله گفتم باشه بابا اصلا همه چیز تعطیل همه خندیدیم واقعا سه روز کس نکردم له له دیدن کس و کون سیمین و زری رو میزدم اونام نمیزاشتن دستمو بهکسشون برسونم نسترن هم زنگ زد بهم بعد دو روز دلش برام تنگ شده بود گفتم نسترن جون فعلا زری و سیمین تحریمم کردن نمیزارن بهت زنگ بزنم عزیزم اونم خندید و گفت باشه عزیزم منتظرتم بعد از سه چهار روز دیگه داشتم میمردم برای سیمین و زری دلم میخاست بخورمشون که زری هم دیگه کونش خوب شده بود راحت راه میرفت و یه بعد از ظهری یه سکس خیلی عالی با زری و سیمین کردم اونام چه ناله هایی میکردن و معلوم بود اونام منتظر همچین سکسی بودند مخصوصا سیمین که داشت میمرد برام منم همینطور بودم براش کس جفتشونو اینقدر خوردم که چهار بار همون اول ارضاشون کردم بعد هم به نسترن زنگ زدم اونم چقدر خوشحال شده بود گفتم کی میتونم ببینمتون دلم برای هردوتون تنگ شده نسترن گفت میتونی ساعت هشت بیائی گفتم باشه ساعت هشت جلوی مطبش بودم رفتم تو مریمو دیدم که خیلی خوشحال شد از دیدنم مطب خالی بود همدیگرو بغل کردیم بوسیدیم بهم گفت یه مریض داخله بیاد بیرون دیگه کسی نیست عزیزم نشستم و منتظر شدم مریم هم یکمی نشست روی پام بهم لب داد و گفت من برم پشت میزم الان میاد بیرون منم یه چک زدم در کونش کیف کردم از کونش گفتم جوووووووووووونننننننننننن مریم گفت هیسسسس دو سه دقیقه دیگه مریض اومد بیرون و ویزیتو داد و رفت مریم اومد دستمو گرفت و برد توی اتاق نسترن . نسترن هم تا منو دید پرید توی بغلم هی منو میبوسید میگفت وای سعید دلم برات یه ذره شده بود منم نسترن و بغل کردم حسابی ازش لب گرفتم و دیگه معطل نکردیم و سریع هر سه لخت شدیم و نسترن و مریم مشغول ساک زدن کیرم شدن و چه لذتی میبردن گذاشتم خوب کیرمو برام بخورند بعد بلندشون کردم روی تخت دارز کشیدن و کس هردوشونو براشون خوب خوردم و هردوشونم هم کسشونو صاف صاف کرده بودن برام اول از کس مریم کردم بیست دیقه تو کسش تلمبه زدم دراوردم کردم تو کس نسترن اونو هم یه ربع بیست دقیقه خوب کردم که هردوشون کامل ارضا شده بودن کیرمو دراوردم بازم کسشونو کونشونو براشون لیسیدم گفتم قمبل کنید هردوشن زودی برگشتند وای دوتا کون ناز خوردنی جلوم بود مخصوصا کون مریم بازم از کس خوب گائیدمشون و دیگه از شدت حشریت و شهوت نعره میزدند و جیغ و داد و هوار میکشیدن انصافا هم هردوشون بینظیر بودند دیگه تو کسشون اینقدر تلمبه زدم تا وقتی کیرم تو کس نسترن بود ابم اومدو ریختم تو کس نسترن جونم وقتی ارضا شدم مریم بلند شد اومد زیر کس نسترن منتظر بود کیرمو بکشم بیرون تا ابمو از کس نسترن بخوره همین هم شد تا کیرمو کشیدم بیرون ابم شره کرد بیرون ریخت روی لب و دهن مریم اونم هوم هوم میکرد و کس نسترن و لیس میزد بعدشم کیر منو ساک زد و ابمو خورد بعد از چند روز دوباره تونستم به ارزوم با نسترن و مریم جونم برسم مریم گفت سعید جون مگه نمیخاستی منو از کون بکنی چرا نکردی پس من منتظر بودم کیر خوشگلتو بکنی تو سوارخم گفتم باشه عزیزم بزار بعدا مریم گفت باشه عشقم هرجوری تو دوست داری .


👍 14
👎 18
275426 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

585613
2017-03-25 21:49:32 +0430 +0430

نخونده دیسلایکت میکنم که حرمت خواهرو نمیشناسی بیچاره

دیسلایک به این داستان و کل هیبتت

1 ❤️

585636
2017-03-25 22:09:15 +0430 +0430

کیرم تو مردمک چشمت
هنوز فرق شاهنامع و داستان رو نمیدونی؟!

4 ❤️

585638
2017-03-25 22:10:19 +0430 +0430

نظر شما چیه؟
جیییییییییغ همه اینو خودت تنها نوشتی والا من نگاه کردم پشیمون شدم بخونمش

2 ❤️

585666
2017-03-25 22:59:01 +0430 +0430

کُصنوشته را خاندم
نظر به اینکه انگشتها،چشمها و کمر خود را در این راه به گا دادید بدینوسیله شما را به لقب جقی مصمم نائل میگردانیم
و من الله توفیق
دست علیل عاقا تو کونت

7 ❤️

585673
2017-03-25 23:43:30 +0430 +0430

چیمن لایک به خودت
ردخور نداره

0 ❤️

585677
2017-03-26 00:27:47 +0430 +0430

تا حالا یادم نمیاد انقدر پشیمون شده باشم از انجام کاری
چون یک سوم این داستان رو خوندم
نمیدونم چطوری باید با خودم کنار بیام
انگار به شعورم تجاوز شده
سلول های خاکستری و چلاغ مغزتو گائیدم

3 ❤️

585681
2017-03-26 00:50:20 +0430 +0430

خوارتو گاییدم . چقد خندیدم کونی.لاشی همش 4 تا کردی هفت خانو تکمیل نکردی…ولی دمت گرم پشتکارت خوبه اگه کورم بشی بازم میزنی . دِ لامصب زاینده رود خشک میشد اینهمه اب میکشیدن ازش . نکنه کمرت وصله به اقیانوس. منتظر کردن مژگانو مادرت و تمام طایفت هستیم… کیر جیگر تو کونت

0 ❤️

585682
2017-03-26 01:20:50 +0430 +0430

طولانی بود حالت تهوعوگرفتم تا خوندمش
خستهونباشی ولی داستانت رو توی عشق و سکس با خواهرتونگه میداشتی بهتر بود بقیشونواضافی بودن

0 ❤️

585683
2017-03-26 01:25:54 +0430 +0430

هااااا؟؟؟؟؟
من که کم اوردم تو خوندن داستانت
حالا بقیشو میخونم یه شب دیگه نظر مو میگم (hypnotized)

0 ❤️

585699
2017-03-26 04:22:04 +0430 +0430

(dash)
(dash) (dash)
(dash) (dash) (dash)
(dash) (dash) (dash) (dash)
(dash) (dash) (dash)
(dash) (dash)
(dash)

0 ❤️

585709
2017-03-26 07:11:46 +0430 +0430
NA

termadol khordi qble nvshtn?!
az ye jaqi inhame mosmm bodno edame dadn ajibe
like be kamrt/:

3 ❤️

585716
2017-03-26 08:26:27 +0430 +0430

koskesh age man gharar bood ye matne be in bolandi ro bekhoonam ke darsamo mikhoondam konkoor ghabool mishodam

2 ❤️

585717
2017-03-26 08:44:38 +0430 +0430

خواهرت رو بیار ببینم راست میگی یا نه!

0 ❤️

585726
2017-03-26 10:16:10 +0430 +0430

شادو نکته خوبی بود
ترامادول :|

1 ❤️

585732
2017-03-26 12:26:50 +0430 +0430

كيرم تومغزپريودت ديووووث

0 ❤️

585737
2017-03-26 13:32:41 +0430 +0430
NA

maziar albte shiream bkhorn seft mishe kamr

1 ❤️

585744
2017-03-26 14:02:28 +0430 +0430

آره اگه بخواد مصمم تر از قبل جق بزنه شیره از ترا بهتره براش!!

1 ❤️

585759
2017-03-26 15:14:48 +0430 +0430
NA

maziar fqt bande khoda khahrsh zire dlsh dard migire
chiman ona vase bishtr kardne abe na sft krdn

0 ❤️

585768
2017-03-26 16:02:25 +0430 +0430
NA

chiman msle inke khorde az ye jaqi in hme paydari bayide

0 ❤️

585806
2017-03-26 20:50:07 +0430 +0430
NA

اولا که کیرم از پهنا تو حلقت که وقتی از بالا میبینمت شبیه چکش ماهی ببینمت که حرمت خواهر رو حتی تو تصوراتت نگه نمیداری مرتیکه جقی
دوم اینکه من یکی اگه حال خومدن اییییییینهمه متن رو داشتم الان بجای لیسانس فوق دکترا داشتم

0 ❤️

586033
2017-03-27 19:28:15 +0430 +0430

سلام خییییییییلی طولانی بود،البته تنوع هم داشته اما چرا شخصیت های داستان همه عاشق کیر تو بودن؟

0 ❤️

586374
2017-03-29 11:39:31 +0430 +0430

کیر فردوسی تو کونت ، خواهرت رو گاییدم شاهنامه نوشتی ؟؟؟

1 ❤️

586767
2017-03-30 23:20:48 +0430 +0430

آخرش باید مامانتم وارد ماجرا میکردی !
کیرم تو کون بابات با این کسشرایی که نوشتی !

1 ❤️

586975
2017-04-01 11:57:06 +0430 +0430

خیلی قشنگ و پر احساس. دوست داشتم این داستان رو

0 ❤️

587312
2017-04-03 10:06:43 +0430 +0430
NA


تا جایی ک عاشق خواهرت بودی خوب بود
عشق غیر قابل کنترله پس سرزنش نمی کنم
البته یکم زیاد سکس داشت بابا تو ی روز چ خبره
دیگه از ورود زری اون فضای عاشقانه منفجر شد و ارزش داستانتو آورد پایین

1 ❤️

589047
2017-04-11 07:59:34 +0430 +0430

من تصمیم گرفتم فش مش ندم ولی اقای اقای اقااااا این که تو به گربه نره خونه همسایه هم نامحرمی سبب نیست که هیچ برادری عاشق خواهرش نباشه و از ته دل دوسش داشته باشه حتی بغل هم بخوابن این اسمش عشق بین خواهر برادره.میگن خواهر دلسوزه مثل مادر تازه من خوندم تا جایی مه بلند شد گذاشتی لا پاتو اینا این همه نوشتی مگه جنگه اخه کیز اسب ابی تک شاخ تانزانیای تو اون ذهن جقیت باشه تا برسم به این که برات پست بزارم انگشت شصتمو از کف اتاق جم کردم کس

1 ❤️

639850
2017-07-15 08:43:00 +0430 +0430

رمان نوشتی مادرجنده؟ (dash)

0 ❤️

736581
2018-12-21 02:18:01 +0330 +0330

اصلاااااا کاری ب این ندارم ک رمانای بلندو دوس داری خب؟؟؟…فقط این داستان آدمو خیلی ب فکر میندازه و تامل برانگیزه؛ مثلا چطور زری خانوم تو فروشگاه رفت ساپورت و تاپی رو پرو کنه ک خووووودت گفته بودی اتاق پرو نداره؟؟!؟
#کمتر بزن_همیشه بزن

0 ❤️

815346
2021-06-15 09:09:50 +0430 +0430

)بود هم به حمایت من نیاز داشت( چند بار اینو گفتی، بله خواهر بنظر من ،((من تک فرزندم البته)) تنها مونث و ناموس ادمه که هیچ جوری نمیشه بگی ن نیست ، مادر =پدر میتونه اونو طلاق بده دختر مردمه، زن =خودت میتونی اینکار و کنی طلاق و تمام، بعضی ها((دوستان عرب زبان ایرانی))دختر عمو و خواهر رو میگن ناموس واقعی اما فقط اون خواهر ن طلاقش،میشه داد نه فامیلیتو ازش گرفت تنها مونثی که ابدی هست ناموست،
و نیاز خواهر ب حمایت برادر بیششش از حد هست اما ن اینکه خواهر از برادر خودش فراری باشه مبادا بخواد پرده ، یا بچه دار بشه ازش ، یا دستمالی
چقدر تو اینجور مردی بودی واسش،
افرین به پدرت ک گذاشت همه با مادرت نزدیکی کنند و با افتخار بگه پسرش،نیستی
کس مشنگ پسر به پدر رفته دیگه

0 ❤️

845669
2021-12-02 09:22:26 +0330 +0330

دوست نویسنده ام بابت نگارش این متن بسیار طولانی بهت خسته نباشید میگم
روانی متنت داستانت به دلم نشست
همونطور که میدونید اینجا یه سایت تخصصی داستان نویسی نیست که اعضای ان را گروهی از اساتید و هنرجویان داستان نویسی تشکیل داده باشند بلکه گروهی نوجوان و‌جوان هستند که غالبا با هدف وقت گذرانی و پرو بال دادن به هیجاناتشون تو این سایت عضو شده اند
تفاوتی که بین این دوگروه وجود داره اینه که گروه اول اگر بخواهند چیزی بخوانند یه داستان ترجیحا نو و کم تکرار را برای خوندن انتخاب میکنندزیرا آن را تخصصی تر میدانند و به عنوان تجربه ی خیال پردازی یه نویسنده ازش لذت میبرن اما اعضای گروه دوم که غالبا افراد عادی اجتماعند برای ارضای حس کنجکاویشان نسبت به زندگی سایر اقشار جامعه و همذات پنداری با قهرمانان زندگی انهاست که به خواندن خاطرات بیش از داستان علاقمندن
پس دوست نویسنده ام مادامیکه برای اینجا مینویسی با ذکر اینکه متن پیش رو داستان است نه خاطره مخاطبینی که اماده خواندن داستانت هستند را دلزده و سرد و مایوس نکن

0 ❤️

859359
2022-02-15 22:50:08 +0330 +0330

نظر شما چیه؟
جیییییییییغ همه اینو خودت تنها نوشتی والا من نگاه کردم پشیمون شدم بخونمش

1 ❤️