عشق یا توهم...

1395/10/20

از سرکار برگشتم خونه…مث همیشه همه جا تاریک چارغو روشن کردم همون جوری افتدم رو کاناپه عکسش رو بروم بود عکسی که خودش بهم هدیه داد عکسی که تو این سال ها تنها یادرگاری من از اون بود.
گوشیم زنگ می خورد،بابام بود…
جونم بابا…
الو رامین کجایی…
خونم…
زود پاشو بیا خونه عموت…
من نمیام بابا…
تو غلط می کنی یا میای یا خودم میام دنبالت…
چشم حالا ببینم چی میشه…
قطع کردم،ب سقف نگاه می کردم و یاد خاطراتی میوفتادم که زندگیه منو ساخته بود…
پاشدم لباسامو عوض کردم یه دوش گرفتم لباس پوشیدم راه افتادم.
.
تو راه همش به این فک می کردم وقتی دیدمش چی بهش بگم،چیکار کنم…
رسیدم زنگ زدم درو باز کردن رفتم بالا…سلام و علیک کردم رفتم نشستم… یه لحظه چشمم به در اتاق افتاد…فرشته ای زیبا رو دیدم که از اتاق اومد بیرون نگاهمون بهم دوخته شد…مامانش صداش کرد…
صدف…صدف خانوم…
جانم مامان…
واس رامین چایی بیار…
چشم…
چای رو اورد وقتی اومدم یردارم یاد شب خواستگاری افتادم،شبی که من زندگیم تموم شد،شبی که من خودم رو باختم،شبی ک عموم گف شما به بهم نمیایت و نمی تونید ازدواج کنید…
یعد از شام صدف صدام کرد برم تو اتاق یه نگاهی به لپ تاپش بندازم…
رفتم تو اتاق وقتی نشستم رو تخت یاد اون روز افتادم…روزی که بهترین لحظه زندگیه من بود.‌‌
اون روز من با شوق اومدم خونشون کسی نبود، فقط منو صدف…
تا رسیدم لبامون چفت هم شد،دوست داشتم دنیا همنجا متوقف بشه…
دستامو دور کمرش حلقه کردم اونم دستاش دور گردن من بود بغلش کردم بردمش تو اتاقش
انداختمش رو تخت خودمم کنارش خوابیدم و دوباره همون عشق بازی با لبای معشوقت…
از لباش گذشتم گردنشو با زبونم کمی نم دار کردم…یکی از دستامم گذتشتم رو سینه هاش…
کم کم تاپشو زدم بالا و سینه های مثل بولورشو از تو سیتین بیرون اوردم و شروع کردم به خوردن…
صدای شهوت کل اتاقو فرا گرفته بود…
تمام سعیم بر این بود که به اون خوش بگذره…
هرکاری بلد بودم واسش کردم…
بعد از حدود بیست دقیقه هردو برهنه در کنار هم خوابیده بود…
این خاطرات مثل برق از ذهنم گذشت…
با صدای صدف به خودم اومدم…
رامین…رامین…
جانم…
کجایی…
ببخشید یه لحظه حواسم پرت شد…
لپ تاپش مشکل خواسی نداشت فقط ویروس گرفته بود که درستش کردم…
واسه تشکر لباشو گذاشت رو لبام و بوسید شکه شدم…
فک می کردم دیگ منو نمی خواد…
ولی اروم بهم گف دوست دارم…
این دو کلمه باز به من انرژی داد…باعث شد دوباره به فکر تلاش واس به دست اوردنش بشم…
نوشته: رامین


👍 2
👎 10
5942 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

573099
2017-01-09 23:31:46 +0330 +0330

عوضش شما مشکل “خواسی” داری، فکر کن ببین چیه 🙄 بیسواد

0 ❤️

573108
2017-01-09 23:40:49 +0330 +0330

خوب منظورش چی بود. میخواس بگم که منم نویسندم؟

0 ❤️

573128
2017-01-10 00:15:01 +0330 +0330

احتمالا تو خواب نوشتی… خیلی غلط املایی داره!

0 ❤️

573137
2017-01-10 00:31:57 +0330 +0330

بعدش يهو از خواب پريدي با يه ديلدو تو كيونت

1 ❤️

573162
2017-01-10 06:23:01 +0330 +0330

خاک برسرت با این چرت و پرتات

0 ❤️

573182
2017-01-10 08:30:59 +0330 +0330

منم بودم به یه جقی دختر نمیدادم .والا بوخدا :)

0 ❤️

573185
2017-01-10 08:50:54 +0330 +0330

_ پاشو بیا خونه عموت

  • نمیام بابا
    _ تو غلط می کنی یا میای یا خودم میام دنبالت
  • چشم

#مقاومت

0 ❤️

573208
2017-01-10 12:09:26 +0330 +0330

کس شعری بیش نبود ?

0 ❤️