عشق یا نامردی -۲

1390/08/11

قسمت قبل
داشتم میگفتم…اون روز تقریبن یکسال از اون ماجرا گذشته بود. من صبح زود پاشدم رفتم مدرسه. اما مدرسه به علت فوت یکی از معلمها تعطیل اعلام شد. خواستم بیام خونه چند تا از دوستام بهم گفتن :همین حالا میخوای بری خونه. الاغ جون از این موقعیت ها دیگه گیر نمیاد بریم گشت زنی. خودمم بدم نمیاومد باهاشون رفتم.شاید اولین بار بود اون وقت صبح تنها و بدون مزاحم داشتیم برای خودم پیاده روی میکردیم. دوستام هم مثل خودم خوانواده مذهبی و حزب الهی داشتن و همه ما تقریبن یه احساس رو تجربه میکردیم. ساعت نزدیک نه یا نه و نیم صبح بود از هم جدا شدیم و رفتیم خونه. رسیدم دم در. در باز بود خیلی تعجب کردم. چون پدرم در مورد در خیلی سخت گیر بود. گفتم شاید اتفاقی افتاده با شه با ترس و لرز رفتم تو. صداهای عجیبی از تو اتاق مادرم میاومد. با شنیدن صدا ها یه احساس تازه در من داشت اوج میگرفت. اون موقع اوج بلوغ جنسی من بود.یه دختر سیزده یا چهارده ساله. با خودم گفتم حتمن پدر مادر دارن از سر و کول هم میرن بالا. اول گفتم ولشون بذار راحت باشن اما این کنجکاوی لعنتی نمیذاشت. با ترس و لرزرفتم نگاشون کنم. چند بار تا دم در رفتم و بر گشتم. بالاخره دلو زدم به دریا و خیلی یواش درو باز کردم دیدم بابام خوابیده و مادرم داره رو کیرش بالا و پایین میپره همین طور داشتم یواشکی نگاه میکردم. اونا اون قدر تو سکس غرق شده بودن که شاید حتی دورو برشون رو هم به زور تشخیص میدادن. خواستن یه تغییر موضعی بدن که مادرم بلند شد و بابام پاشد…!چی میدیدم. اونی که تا اون موقع فکر میکردم بابامه بابام نبود. میدونی کی بود؟نه…نه نمیدونم. کی بود؟همون پسر عموی نا مردم. اون بی همه چیز با مادرم هم رو هم ریخته بود. البته از دست اون ناراحت نبودم. چون وقتی کسی به یه دختر دوازده ساله رحم نکرد مطلقن به یه زن شوهر دار هم رحم نمیکنه چه بسا زنه خودش بفرسته دنبالش. ناراحتی م ناز بابت مادرم بود. اون لحظه پی بردم که چرا وقتی به مادرم گفتم که فرد متجاوز پسر عمومه یه دفه آروم شد و با من مدارا کرد. نگو پای خودشم گیره. لابد اگه بابام میفهمید خیلی براش گرون تموم میشد. البته بعد ها فهمیدم که بابام هم بی تقصیر نیست. من ماجرای اون روز رو برای مادرم تعریف کردم و گفتم فلانی رو باهات دیدم. یکم جا خورد اولش اما بعدش گفت دخترم زن وقتی شوهر میکنه احتیاجش به سکس خیلی زیادتر از قبل میشه منم وقتی با پدرت عروسی کردم اوایل خوب بود تا چند سال اما وقتی تریاک کشیدن رو شروع کرد دیگه روزگار من سیاه شد. اولش خوب بود. چون وقتی میکشید کمرش سفت میشد و سکسمون تا یه ساعت یا بیشتر ادامه داشت و من طوری ارضا میشدم که تا چند یا بیشتر حتی فکر سکس هم نمیکردم اما بعد از چند سال که حسابی آلوده شد دیگه آلتش به زور بلند میشد و من اوایل سنگ عشق و عاشقی رو به سینه میزدم و به روی خودم نمیآوردم اما مگه میشد. این احساس لعنتی رو نمیشه جلوشو گرفت.حرفای مادرم تمومی نداشت. اون قدر رک و بدون پرده باهام صحبت کرده بود که قدرت بیان رو ازم گرفته بود. البته تو اون سن من بازم طرف بابام رو میگرفتم و میگفتم تو نباید خیانت میکردی و مادرم در جواب میگفت خیانت رو پدرت کرده با اون تریاک کشیدنش که حالا تبدیل به شیره و یا شاید هرویین هم شده. نمیدونستم به کدومشون اعتماد کنم. همین مساله باعث شده بود که دیگه اعتماد من نسبت به همه سلب بشه. مهران!! شاید باورت نشه اما تا همین یکی دو سال پیش اعتقادم رو نسبت به خدا هم از دست داده بودم. شاید اگه دانشگاه قبول نمیشدم الانم همون احساس قبل رو داشتم.واسه همین بود وقتی اومده بودی دانشگاه اول ترم خیلی عبوس بودی.با خنده گفت:یعنی دلیل اینکه هیچ کی باهام حرف نمیزد این بود. من فکر میکردم حتمن یه اشکالی تو وضع ظاهریم دارم که هیچکی محلم نمیذاره.یکم خندیدم. اما به سرعت خنده من جای خودشو به یه تفکر طولانی داد تو فکر سارا بودم. زندگیش نسبت به من که دو سال ازش بزرگتر بودم خیلی پر ماجرا تر و آشفته تر بوده.یه خورده نگاش کردم دیدم الان به محبت نیاز داره.آروم رفتم پیشش وسرشو رو شونم گذاشتم و بدون اینکه حرفی بزنم موهاشو ناز میکردم. موهای خیلی صاف و نرمی داشت درست مثل ابریشم.یکم خودشو کوچیک کرد و تو بغلم جا داد. اون لحظه هیچ نوع احساس پلیدی از نوع سکسی در موردش نداشتم. فکر میکردم تو این لحظه به من پناه آورده و درو از نامردیه که من فقط به فکر خودم باشم. اما اون تو یه دنیای دیگه بود سرشو بلند کرد و روبه من گفت :متاسفم که ناراحتت کردم. از بابت آینده هم معذرت میخوام من لایق ازدواج با تو نیستم. این قصد رو هم ندارم که خودمو بهت تحمیل کنم یا به قولی خودمو بهت بندازم. حالاهم با این وجود دوست دارم منو عاشقانه در آغوش بگیری و منو با احساسات پاکت سیراب کنی. این کارو برای این دختر رنج دیده انجام میدی؟نمیدونستم چی جوابشو بدم. به وجدانم رجوع کردم جواب مساعد بود. قسمت شیطانی می گفت :گوشت اومده دم قابلمه نمیخوای بپزیش.و قسمت روحانی میگفت :تا توانی دلی به دست آر دلشکستن هنر نمیباشد واز این کس شعرا.دلو زدم به دریا :سارا جون من امروز کاملن در اختیار تو هستم هر کاری دوست داری باهام بکن.سارا با لبخند کوچیکی سرشو بلند کرد و یه لب عاشقانه گرفت. این یکی خیلی با اون لبی که تازه اومده بود گرفت فرق داشت. یا شاید به خاطر این بود که حالا به هم نزدیکتر بودیم. بعد از کمی لب گیری ازم خواست همه لباساشو دربیارم و بدنشو ناز کنم. منم یواش یواش دست به کار شدم. بدنش بر اثر خوردن مشروب داغ داغ بود. تی شرتی رو که تنش کرده بود درآوردم و صورتمو روشکمش گذاشتم و با اعماق وجودم بو کشیدم. الان میتونستم بگم مستی چه مزه ای داره. کرستش رو هم درآوردم و سینه های نازشو تو دستم گرفتم. زیاد بزرگ نبودن. طوری که هر کدوم با زور تو دستام جا میشدن. یکم سینه ها و نوک پستوناشو مالیدم. اول با زبون به نوک پستوناش ضربه میزدم یکم که گذشت نوک شونو به ترتیب تو دهنم فرو میکردم و سارا هم با ناله ای خفیف داشت کم کم حشری میشد. این قضیه رو تو چشمای هم اکنون خمارش و نوک سینه های شقش میشد فهمید. منم یواش یواش داشتم شق میکردم.البته از زیر شلوار خیلی دردناک بود. اومدم پایین دیدم یکی از جوراباش هنوز پاشه . اونم با طمانینه درآوردم. خیلی آروم دامنشو زدم بالا. یکم خودشو جابجا کرد تا دست رسی من به کس و کونش بیشتر بشه. ازم خواست دامنشو دربیارم. برخلاف میل باطنی این کاروکردم. حالا سارا با یه شرت بزرگ وگل و گشاد روبروم رو مبل نشسته بود. حالت خنده داری بود اما اون موقع من تو فاز خنده نبودم. دیدن اندام نقلی و سفید… خیلی سفید سارا منو تو آسمونا برده بود. سارا خیل آروم دستمو گرفت و اونو داخل شرتش کرد. دستم به یه حجم گوشتی داغ و مرطوب بر خورد کرد. الان میفهمم که اگه کس رو اول لمس کنی بعد ببینی حالش بیشتره تا اول ببینیش بعد لمسش کنی. یکم دستمو تو شرتش حرکت دادم. صدای سارا دراومد. با حرکت دستم سارا هم به حرکت افتاده بوددستم با مرور زمان داشت خیس تر میشد. تا حدی که به شرتش هم داشت سرایت میکرد.اگه یکم دیگه ادامه میدادم شاید مبل رو هم یه آبکشی میکرد. دستمو درآوردم و لبه های شرتشو گرفتم و کشیدم پایین. از دیدن کس سارا جا خوردم. با اونایی که تو فیلما دیده بودم خیلی فرق داشت. به طرز وسوسه انگیزی تپل و میزون بود. با تحریک دست من البته کمی خیس متورم وسرخ شده بود که این حالت زیباترش میکرد. از ظاهر فقط لبه های بزرگ کسش معلوم بود. یعنی وقتی نگاش می کردی فقط یه خط معلوم بود ونه چیز دیگه ای. دست بردم و لبه هاشو یکم باز کردم. انگر کسش داشت باهام حرف میزد. چوچوله فسقلیش حالا یکم پیدا بود. برای اولین بار یه کس رو از نزدیک و به طور زنده و پخش مستقیم رصد میکردم.تجربه جالبی بود. وسوسه شدم و یه زبون کوچولو به نوک چوچولش زدم. یکم سفت شده بود اما خیلی باحال بود. دیگه روم باز شده بود وداشتم کسشو با ولع تمام میخوردم. دیدم از کسش آب شفافی میزنه بیرون. گفتم یه امتحانی بکنم . از کس به این خوشگلی چیز بد بیرون نمیاد. زبونمو بردم جلوی مهبلش و مثل سگها یه زبون زدم. یه مایع غلیظ تو دهنم رفت. برای یه لحظه احساس کردم دارم ژله پخته میخورم. گرم بود و لزج و شیرین. مزه زیاد خاصی برام نداشت. شاید چون سارا بود به خوردن کسش ادامه دادم. یواش یواش سارا حرکاتش تند تر میشد. محکم سرمو گرفت و به کسش چسبوند. جای نفس کشیدن نداشتم. فشاری که با داخل رونش به سرم وارد میکرد بماند.بعد از حدود بیست یا سی ثانیه ارضا شد و از حرکت افتاد. ارگاسم خیلی قوی داشت. شاید دو یا سه دقیقه از ارگاسمش میگذشت ولی کسش هنوز حساس بود. طوری که وقتی بهش دست میزدم یه تکون کامل که همه بدنش رو در بر میگرفت میخورد. یواش یواش به حالت عادی برگشت و سرشو بلند کرد و اومد جلو یه لب گرفت. لب خیلی عمیقی گرفت طوری که احساس کردم اب سکش از تو دهنم بیرون اومد وتو دهن خودش رفت. این لب آخری دیگه داشت خیلی طولانی میشد. آروم لبمو ول کرد و پاشد و گفت:خوب حالا نوبت منه. از کجا شروع کنم قربان؟اینو با یه حالتی گفت که آدمو یاد قرون وسطی مینداخت. منم خودمو انداختم رو زمین و بهش اشاره کردم همون کاری که من باهاش کردم اونم باهام بکنه. وای خدا جون یعنی میخواست چی کار بکنه. کیرم نصفه خوابیده بود اما با تصور اون لحظه که کیرم تو دهن سارا داره حکمرانی میکنه یا روم خوابیده و کس تبدارشو به کیرم چسبونده کاملن شق کردم و خودمو به دستای کوچیک و مهربون سارا سپردم…خوابیده داشتم سارا رو میپاییدم. شهوت تو نگاهش وول میخورد. چشماش از فرط حشریت داشت از کاسه در می اومد. ترس بهم مستولی شده بود. چشماش از اون حالت معصومی در اومده بود. انگار یه شیر یا یه ببر گرسنس که میخواد بیاد و شکارشو بخوره…آروم اومد طرفم دکمه های لباسمو باز کرد. زیرش هیچی نبود. برخورد دستاش با سینه پر موی من یه حالت خارش به وجود میآورد اما خیلی باحال بود. دوست داشتم ادامه بده. تکرار لذایذ بود. برخورد دستش به سینم خارش به وجود میاورد و وقتی که میخواروند هم احساس خارش رو از بین میبرد و هم دوباره اونو به خارش می انداخت. حالت جالبی بود.داشتم به کشفیات جدیدی در مورد خودم و بدنم میرسیدم . خستگی چند سال از بدنم داشت بیرون میرفت. انگار تازه از مادر متولد شده بودم. احساس سبکی میکردم. نمیدونستم سارا از این حال من خبر داره یا نه. نگاهش کردم. چیز خاصی دست گیرم نشد. حداقل این طور نشون میداد. چه بهتر. با اخلاق محافظه کارانه من میخوند. لباسمو کلن از رو بدنم کشید کنار و رفت پایین سمت کیرم. شلوار هنوز پام بود و شورت هم پوشیده بودم. از رو شلوار دستی رو کیرم کشید. کیرم تو حالت استاند بای بود. شاید به خاطر ماساژبی نقص سارا این طور بی خیال قضیه شده بود. اما سارا با اون دستای کوچولو مثل یه دستگاه شق کنی کیر عمل میکرد. آخرین ورژن رو هم داشت تو چند ثانیه مثل جکهای هیدرولیکی که کامیون بلند میکنن شلوارمو بلند کرد. قدرتش به حدی بود که همزمان با بالا اومدن یکم شلوارم اومد پایین.احساس میکردم چند سانتیمتر هم به طول و کمی هم به قطرش افزوده شده. البته شاید به خاطر ساپورتی بود که از طرف شلوار بدون هیچ چشم داشتی به کیرم ارزانی شده بود.همون طور از رو شلوار با دست کیرمو گرفت. کوچکی دستاش مانع از این میشد که کیرم کامل تو دستش جا بگیره.سرشو بلند کرد و یه نگاه بهم انداخت و لبخند ملیحی زد. نا خودآگاه یه آه کشیدم. شلوارمو از پام با صبر و حوصله درآورد. کیرم به حدی شق بود و شورت به حدی بالا اومده بود که میشد از بغلش خایه هامو دید. چی دارم میگم. خایه هام از فرط گرما آویزون شده بودن واز لای شرت بیرون زده بودن.زبونشو برد جلو ویه لیس به تخمام زد. نکته مثبت کار این بود که تازه از حموم بیرون اومده بودم و بدنم کاملن بی بو بود.چند تا لیس پشت سر هم به خایه هام زد.یکم احساس خنکی کردم. این خنکی یکم حالمو جا آورد و اعتماد به نفس رو در من تقویت کرد. البته خنکی مال آب دهن سارا بود که روی تخمام بود و حالا داشت رو تخمام فوت میکرد. چه سیستم خنک کننده محشری. حالا نوبت کیرم بود. شرت رو از پام درآورد. کیرم چشمش به نور افتاد. برای چند ثانیه حس کردم کیرم دو یا سه سانت دیگه رشد کرد. شاید به خاطر این بود که چشمش به سارا افتاده بود. طفلکی کیرم. این قدر ذوق زده شده بود که اشکش در اومد و رو تخمام ریخت. سارا یه نوک زبون رو کیر خوشی ندیده ما کشید و اونو تو دستش گرفت. حالا همه چی به همت و کرم سارا بستگی داشت. یکم کیرمو برانداز کرد و آروم یه زبون رو نوکش کشید. کیرم تو دستش یه خورده سفت تر شد و یه حرکت روبه بالا کرد. چند بار این کارو تکرار کرد. بعدش سرشو بالا آورد و سر کیرمو تو دهنش کرد. یان ماجرا ادامه داشت و دامنه حرکت کم کم داشت بیشتر میشد. حالا با هر بار ساک زدن نصفش تو دهنش میرفت. یه دفعه شیطون تو جلدم رفت و وقتی که خواست تو دهنش بره منم یه خرده کمرمو بالا آوردم. کیرم به شدت با انتهای گلوی سارا برخورد کرد. سارا زود درش آورد و شروع کرد به سرفه کردن . از کارم خیلی پشیمون شدم. رفتم طرفش و خواستم کمکش کنم. کمک منو رد کرد. ناراحت شدم ولی به روی خودم نیاوردم. زود رفتم و از توآشپز خونه یه لیوان آب براش آوردم. آبو بهش دادم و حالش یکم بهتر شد اما چشماش قرمز شده بودن. چشماشو بوسیدم وازش معذرت خواهی کردم:سارا معذرت میخوام. نمیدونستم دارم چی کار میکنم. بذار به حساب ناشی گری. تازه تو حالت عادی هم نبودم.اشکال نداره. پیش میاد دیگه. ولی باید تنبیه بشی تا دیگه از این شیطونی ها نکنی (خنده)هر تنبیهی باشه قبول می کنم.هر تنبیهی؟آره.خوب. چیکار کنم؟…! آها. دیگه برات ساک نمیزنم و نمی ذارم منو بکنی. فقط برات جلق می زنم.این که شد دو تا تنبیه؟راست میگی. خوب چون پسر خوبی هستی یکیشو به انتخواب خودت حذف کن.خوب. کار سختی ازم خواستی. فعلن برام ساک بزن تا فکرامو بکنم بعدش بهت میگم کدومشو حذف میکنم.آها… ببخشید چیز دیگه میل ندارین؟ تو روخدا تعارف نکنین؟نه. همینایی که گفتم کافیه.بد نگذره…یکمی با حالت شرم نگاش کردم. سرمو بلند کردم و با صدای آروم و شکرده ای بهش گفتم که معذرت میخوام اگه ناراحتت کردم. واقعن یه دفعه ای اتفاق افتاد. نمی خواستم این جور بشه. بازم دوسم داری؟سارا یه خورده منو با تعجب نگاه کرد و خودشو انداخت تو بغلم و با بغض آغشته به گریه گفت:مهران جون تو رو خدا این جور با من حرف نزن. ج.ن من الان تو دستای توئه. اگه دوست داری منو بکش منو ببر ولی این جور باهام حرف نزن. آخ عزیزم دوست دارم تا آخر عمرم تو آغوش تو باشم و تو آغوش تو بمیرم. اگه بهت بگم تو عمرم هیچکی به اندازه این چند ساعت که تو به من محبت کردی محبت نکرده دروغ نگفتم…(گریه)سارا جون گریه نکن تو رو خدا من طاقت اشکای تو رو ندارم. منم داره گریم میگیره. اگه مهرانو دوست داری گریه نکن.(گریه)باشه. چون تو میخوای دیگه گریه نمی کنم بیا تو هم اشکاتو پاک کن. بخند. این لحظه ها خیلی با ارزش تر از اون چیزی هستش که بخوایم با گریه طلفش کنیم. بیا عزیزم. بیا تو بغلم.حرفای سارا مثل آبی که رو آتیش بریزن منو آروم کرد. خودمو تو بغلش انداختم و سرمو تو سینه های نرم و مهربونش گذاشتم. اونم موهای سرم ونوازش میکرد بی اختیار دستم رو کسش افتاد. هنوزم داغ بود. نیم خیز شدم تا کسش رو از نزدیک ببینم.چه طراحی زیبایی داشت. از نگا کردنش سیر نمیشدم. حتی اگه بگم اون موقع دلم نمی اومد بکنمش دروغ نگفتم. تو رو خدا حیف نیست این کیر کلفت و بیرحم بره تو اون کس خوش استیل و از ریختش بندازه. اما چه میشه کرد وقتی آمپرت بزنه بالا و دیگه هیچ حسی جز کردن و دریدن تو وجودت نباشه. شاید اگه این حشریت نبود نسل انسان خیلی وقت پیش ور افتاده بود. قربونت برم خدا که هیچ چی رو بی حکمت خلق نکردی. حالا بذار همه بگن این چه جور تشکر از خداس. من این جوری از خدای خودم تشکر میکنم. شاید این وضعیت سکس منو به خدا نزدیک کنه. حتمن که نباید به مسجد رفت.ای وای ببخشید خوانندگان عزیز. قرار بود این یه داستان سکسی باشه. بازم رفتیم رو منبر. آخ چقدر از موعظه کردن بدم میاد. کجا بودیم… آها…همین طور داشتم کسشو نگا میکردم. یه خورده کمرشو بالا آورد به نشانه این که براش بخورم. دوباره این فرصت رو داشتم که کس ناز و کوچولو و در عین حال پف کرده سارا رو بخوردم. انگار این دفعه شیرین تر از دفعه قبل بود.اما هنوز مونده بود تا حسابی آب بندازه. دوست این بار بیشتر آبش بیاد. مثل بستنی قیفی داشتم کسشو لیس میزدم. کم کم آهش در اومده بود و ریتم نفساش تند تر شده بود. حرکات بدنش بیشتر شده بود و کسش به مرور داشت مرطوب میشد و ازش آب میچکید. منم بدون وقفه زبون میزدم و آب کسشو به سمت دهنم روونه می کردم. کم کم داشت ارضا میشد. این بار کمی بیشتر طول کشید. ولی بالاخره ارضا شد. از رو کسش اومدم بالا و خودمو روش کشیدم و یه لب ازش گرفتم. این بار من برای لب گیری پاپیش گذاشته بودم.در حین لب گیری کیرم با زرنگی خاصی داشت به زانوی سارا برخورد میکرد. انگار اونم میخواست به یه نوایی برسه. سارا نشسته بود و منم روش بودم. پاشدم و خودمو طوری تنظیم کردم که کیرم روبروی دهنش قرار گرفت. سارا هم بلافاصله شروع کرد به ساک زدن. این بار بهتر ساک میزد وبه خاطر وضعیت مطلوب هر دوی ما کیرم بیشتر تو دهنش میرفت. بعد از یک یا دو دقیقه ساک زدن حس کردم آبم داره میاد. کیرمو از دهنش در آوردم و سارا رو بلند کردم وازش یه خورده لب گرفتم تا از حال ارگاسم یه خورده در بیام و بیشتر حال بکنم. به سارا پیشنهاد دادم بریم تو حموم.اونم قبول کرد. حموم بهتر بود دیگه آثار جرم تو خونه باقی نمی موند. رفتیم تو حموم وسارا کف حموم دراز کشید. منم آروم روش خوابیدم و کل بدنم رو به بدنش چسبوندم. حالاوقتش بود که کار اساسی رو بکنیم. آروم کیرمو بردم دم کسش و یکم رو کسش مالوندم. کسش خشک شده بود. یکم تف رو کیرم زدم. آروم دم سوراخش گذاشتم و یواش یواش فرو کردم. داخل کسش مرطوب بود و داغ. با وجود اینکه اوپن هم بود ولی خیلی تنگ بود طوری که هنوز سر کیرم داخل نشده بود خودشو عقب میکشید. اینبار با دو دست کمرشو گرفتم و میلی متر به میلی متر کبرمو رو به جلو هدایت می کردم. سر کیرم که رفت یه دفه دو یا سه سانت رفت تو. فکر کنم مال لزجی مخاط کسش بود. البته با درد همراه بود. البته برای سارا چون یه جیغ بنفش کشید و چون تو حموم بودیم انعکاس صداش تا چند ثانیه همین طور میپیچید. این صدای شهوت ناک سارا منو دیوونه کرد دیگه اختیار خودمو از دست دادم و اینبار تا نصف فرو کردم. سارا شاید همون طور خوابیده یه قدم عقب رفت. اما این بار نسبت به دفعه اول بهتر بود. البته دفعه اول مقصر سر کیرم بود. چون سر کیرم از باقی نقاط کلفت تر و بزرگ تر بود و با داخل شدن کیرم نود در صد کار انجام شده بود. کیرمو تا جایی که سرش اون تو باقی بمونه بیرون آوردم و دوباره کردم تو. اینبار بیشتر رفت. دیگه درد سارا هم تموم شده بود و من با خیال راحت داشتم تلمبه میزدم. البته زیاد طول نکشید.چون یه دفعه احساس کردم که جونم داره از سر کیرم میزنه بیرون. تا اومدم بیرون بکشم چند قطره تو کسش ریخت و بقیه آبم با فشار زیادی بیرون پاشید. خیلی ترسیده بودم. به سارا گفتم :بیچاره شدیم. حواسم نبود آبم ریخت تو کست.سارا با خیال راحت و با ناز و شهوت جواب داد:غصه نخور عزیزم من قرص می خورم.یه نفس راحت کشیدم. لحن سارا جوری بود که کیرم نخوابیده شق شد. یه نگاه به سارا و کس ورم کردش انداختم.آب کیرم از کسش بیرون زده بود و منظره هوسناکی رو ایجاد کرده بود بدون معطلی دوباره کیرمو تو کسش فرو کردم.اینبار احساس کردم که به این زودی ها آبم نمیاد. حدود سه یا چهار دقیقه تو همین حالت کردمش. بهش گفتم پوزیشنت رو عوض کن میخوام برگردی. بهم گفت باشه فقط تو کونم نکنی. منم که چون فکر میکردم کسی که کون کن باشه گی هست به طور غریزی از کون بدم میاومد. اما وقتی برگشت نظرم کاملن عوض شد. وای چه کونی داشت. من بد بخت تو این یکی دو ساعته چه طور کون به این خوشگلی رو ندیده بودم و این نعمت بهشتی رو درک نکرده بودم. خیلی آروم کیرمو از پشت کردم تو کسش. اما نمیتونستم یه لحظه هم چشمم رو از رو کونش ور دارم. زیاد بزرگ نبود اما سفیدی و قلمبگی اون داشت درسته منو قورت میداد. اگه امکان داشت شاید درسته خودمو تو کونش مینداختم وهمون جا خودمو زندانی میکردم. سوراخشو دیگه نگو. قهوه ای کم رنگ و تنگ. اون سوراخی که من داشتم میدیدم به زور انگشت منو هم تحمل میکرد حالا چه برسه به کیر خون خوار من. داشتم تو مخیله مربوطه به دنبال راه کاری برای زدن مخ سارا سرچ میکردم. اما هیچی تو ذهنم نمیرسید. دیگه تلمبه زدن های من داد سارا رو درآورده بود. کیرمو یه دفه کشیدم بیرون و بهش گفتم:میخوام بکنم تو کونت.نه تورو خدا من تا حالا کون ندادم درد داره. مگه کسم سیرت نمیکنه ؟چرا اما اگه تو هم جای من بودی از یه همچین کونی نمیگذشتی. کاشکی الان جای من بودی و کونتو میدیدی؟ تو که کستو یه نفر دیگه فتح کرده لا اقل بذار ما فاتح کونت باشیم.آخه…دیگه آخه نداره. با اجازه ما رفتیم تو.نه صبر کن. یکم کرم یا یه چیز دیگه ای که نرمو لیز باشه بزن رو کیرت. این جور خشک پدرم درمیاد.بهترین گزینه رو خودش انتخاب کرده بود. کرم. زود از تو حموم پریدم تو اتاق و کرم دست و صورت رو قاپیدم و برگشتم. وقتی وارد حموم شدم از دیدن صحنه ای که سارا درست کرده بود داشتم سنگ کوب میکردم. کونشو داده بود بالا و اونو به طرف در که من باشم قنبل کرده بود و با ورود من برگشت و همون طور وایساد. آهای عکاس های پلی بوی.بیاین اینجا ببینین شما تو اون دم و دستگاه گنده خودتون یه همچین صحنه ای دارین؟دیدم اگه یکم دیگه صبر کنم کیرم از تو پوست میزنه بیرون. زود یکم کرم رو کیرم مالیدم. کاملن سفید شد. چقدر خوشگل شده بود. حالا من بودم و کون بکر سارا. خیلی آروم دم سوراخ کونش گذاشتم و یواش فشار دادم. سارا هم کمک میکرد و خودشو به عقب فشار میداد. اما کیرم نمیرفت تو. بیفایده بود. یه فکر به سرم زد. انگشت کوچیکمو کرم زدم و داخل کونش کردم خیلی دردش اومد و خودشو به جلو پرتاب کرد. وای اگه کیرم یه دفه داخل میشد چی میشد حتمن میمرد.:یکم یواش تر. داری چی کار میکنی؟هیچی بابا تازه این انگشت کوچیکمه.انگشتمو یکم تو سوراخ کونش عقب جلو کردم. روان که شد درش آوردم و اینبار انگشت سبابه رو فرستادم تو. کونش داشت یواش یواش نرم میشد. انگشتمو تو جهات مختلف حرکت دادم. دیگه آماده بود. انگشتو درآوردم و کیرمو دوباره کرم زدم وگذاشتم دم سوراخ کونش. یکم فشار دادم. سوراخش داشت باز میشد اما هنوز اونقدر باز نشده بود که کیرم بره تو. به سارا گفتم آماده باشه میخوام یه دفه بفرستم تو و گفتم خودشو شل کنه. نمیخواستم مثل اون دفه که داشت برام ساک میزد تو ذوقش بزنم. سارا خودشو کاملن شل کرد. منم کمرشو گرفتم نپره جلو و یه دفه سرشو داخل کونش کردم.یه آه تقریبن بی صدا کشید. فکر کنم به زور داشت نفس میکشید. چند ثانیه تو همون حالت وایسادم. جرات تکون خوردن نداشتم. کم کم بهتر شد و عضلات کونش داشتن از حالت انقباض در می اومدن. یکم دیگه فرو کردم و آروم عقب کشیدم. یواش یواش دامنه تلمبه زدنو افزایش دادم. اما سارا هنوز درد داشت. و ناله میکرد. یه گرما رو هم اون وسطای کار رو کیرم احساس میکردم اما دل دل زدن کونش داشت جونمو میگرفت. یه دفه تموم کیرم رو مخاط کونش در بر میگرفت طوری که از حرکت می ایستاد و یه دفه اونو ول میکرد تو دریای کونش. این ریتم چند دقیقه ادامه داشت. سارا از ناله کردن افتاده بود. مثل اینکه اونم بدش نیومده بود. حالا سارا هم با من همراهی میکرد و خودشو همزمان با من عقب جلو میکرد. دیگه وقت اومدن آبم شده بود. برای پاشیدن آب کیرم رو کون سارا لحظه شماری میکردم تصور اون لحظه منو به یه سکس مجدد دیگه ترغیب میکرد. کیرمو از تو کونش رد آوردم و با چند تا جلق آبم رو کونش ریخت.برخلاف انتظارم زیاد نبود. دفعه اول آبم زیاد اومده بود و ذخیره کم داشتم .
دوست داشتم دوباره بکنمش اما خیلی خسته شده بودم. شاش م گرفته بود. به سارا گفتم بلند شو میخوام بشاشم. اونم گفت منم شاش دارم. یه فکری به سرم زد بهش گفتم بیا تو بغل همدیگه بشاشیم و اونم قبول کرد. من سارا رو بلند کردم طوری که کسش رو شکمم بود و کیرم بین پاهاش. لبمو گذاشتم رو لبش و اونم در حین لب گیری شاشید رو شکم و کیرم.شاش سارا داغ داغ بود داغ داغ…لبامو در اختیار سارا گذاشته بودم. اونم در حین لب گیری میخندید و به شاشیدن ادامه می داد. بعد ها بهم گفت که اون لحظه که تو بغلم میشاشیده تنها لحظه ای بوده تو زندگیش که احساس امنیت میکرده. بعد از اینکه شاش بازی ما تموم شد دوش رو باز کردم و سارا رو زیرش حسابی شستم. کار من که تموم شد نوبت سارا بود. کف حموم دراز کشیده بودم و سارا با لیفه اومد و تمام تنم رو لیفه کشید. رو ابرا بودم.انگار داشتم ریلود میشدم. با هر دستی که رو بدنم میکشید نوار هایی از انرژی رو رو بدنم احساس میکردم که در جریانه و در سرتاسر بدنم منتشر میشه.حمام رویایی تموم شد و اومدیم بیرون. سارا رفت طرف آشپز خونه:چیزی برای خوردن پیدا میشه؟بیا اینجا. خودم الان میام یه چیزی سر هم میکنم میخوریم.خیلی خوب تو خسته ای اگه چیزی هست بگو من درست میکنم. تو استراحت کن.فقط تخم مرغ داریم. چند تا بریز تو ماهیتابه بیار بخوریم. البته معذرت میخوام. تو زحمت میافتی.آخ که چه تو زحمتی هم افتادیم.(خنده)صدای خندش تا توی هال هم می اومد. راست میگفت. خیلی به استراحت احتیاج داشتم. رو مبل دراز کشیدم و چشمامو آروم بستم. داشتم به وقایع امروز فکر میکردم.خودم سارا سکس حال صفا.انگاری حواس پنج گانم یا بهتر بگم شش گانم داشت به حواس هفت گانه تبدیل میشد. یه حس جدید از نوع حشریت. با اینکه اولین سکس رو تجربه کرده بودم و انرژی زیادی رو از دست داده بودم اما دوست داشتم بازم سکس داشته باشم. همین حالا.تو همین حین دو تا دست داغ و نرم گونه هامو گرفت و لبای شیرین و مرطوب سارا منو به باز کردن چشمام دعوت کرد. پا شدم و غذا رو آماده رو میز دیدم. دست پخت سارا باید خوردنی باشه. همین طور هم بود. نمیدونم شاید توش یه چیزی ریخته باشه که من نمی دونم. به هر حال نهار با حضور سارا صرف شد. اولین بارم بود که با شرت نهار میخوردم. سارا هم چیز زیادی تنش نبود. تی شرت و شرتی که بیشتر به شلوارک شبیه بود رو پوشیده بود. نهار خیلی ساکت و بدون حرف تموم شد. البته من همش نگام بین پاهای سارا بود. اون جایی که نخ نما شده بود با یکم تیرگی نسبت به بقیه جاها. کسش از اون حالت پفی که تو سکس داشتیم خارج شده بود اما هنوز هم مثل یه شلیل کوچولو تو چشم میزد. یه لحظه خواستم ببینم که سارا منو میپاد یانه وقتی چشاشو نگا کردم اونارو در تعقیب کیرم دیدم. البته کیرم با دیدن کس بی دفاع و مظلوم سارا بیش از پیش شق شده بود. چه تله پاتی مطلوبی. هر دومون یه چیز میخواستیم. خندم گرفت :به چی میخندی مهران؟به کس تو.به کیر خودم.به حال هر دو تامون.سارا با تعجب منو نگا میکرد. من یواش کیرمو از لای شرت انداختم بیرون تا حسابی بتونه اونو ببینه.اونم نا مردی نکرد و اون جایی که شرت کسش رو میپوشوند رو پاره کرد. خیلی حال میداد شرت پای طرف باشه اما آلات تناسلی بیرون باشه. کس سارا در بهترین حالت خودش قرار داشت. یکم پاهاشو از هم فاصله داد. خط کسش یکم از هم باز شد. کیرم یه آه کشید. نهار تموم شده بود و من تمام مدت غذامو با نگا کردن به کس سارا صرف می کردم. یه لحظه احساس کردم به جای تخم مرغ دارم کس سرخ شده میخورم. البته باید احساس سارا رو هم در نظرگرفت. کیر من شاید مثل یه سوسیس آلملنی خوشمزه در ذهنش نقش می گرفت. خواست غذا ها رو جمع کنه که من نذاشتم و خودم همشو جمع کردم. مثلن سارا مهمون منه. غذا هارو بردم و مشروب رو دوباره آوردم. اینبار سارا ساقی بود و برام میریخت. سرمو رو پاش گذاشتم و اونم مشروب برام میریخت. از رو پاش بلند شدم و روبروی سارا به شکم خوابیدم ومشروبمو خوردم :سارا دسوت دارم کستو نگا کنم. از نگا کردنش سیر نمی شم.آخ مهران جون این چه حرفیه و همش مال خودته اصلن بیا جلوتر وسارا پاهاشو از هم کامل باز کرد و رفتم وسط پاش نشستم. صورتم با کسش بیست سانت فاصله داشت. دقیق می تونستم بررسی های لازم رو انجام بدم. یه پیک دیگه برام ریخت و به سلامتی خودش و کسش رفتم بالا.حالا که پاهاش کامل باز بود میتونستم لبه های کوچیک کسش رو ببینم که ول شدن وسط کسش. سوراخ مهبل و سوراخ ادرارش با فاصله خیلی کمی از هم پیدا بودن. از سوراخ مهبلش یه مایع شفاف پیدا بود که بدون حرکت مثل یه مرواید تو کسش جا گرفته بود. آروم انگشت کوچیکمو جلو بردم و مثل موقعی که انگشت به عسل یا ماست فرو میکنم انگشت تو کسش زدم و اونو بادقت برداشتم و به عنوان مزه خوردم. رو مشروب خیلی حال میداد. سارا حشری شده بود شاید به خاطر نفسهای گرم من بود که در فاصله کمی از کسش میکشیدم. به هر حال کار خودشو کرده بود. سارا رو یه نگاهی کردم. نگاهش التماس آمیز بود. دریافتم سارا رو و سرمو جلو بردم و یه لیسی رو کسش زدم که آهش در اومد. اونم حسابی مست شده بود.آخه پابه پای من خورده بود و کنترل خودشو نداشت. بهش گفتم سارا دیرت نشه. اونم در جواب گفت :نگران نباش. به مادرم گفتم میرم پیش یکی از دوستام و شب میام. اونم نگفت دوست کیه.شایدم میدونه پسره اما خواسته یه جوری دینشو به من ادا کنه. حالا اینارو ول کن زود باش که دارم میمیرم.لحنش هم عوض شده بود. مشروب اثر خودشو کامل به جا گذاشته بود. یکم کسشو خوردم و بر گشتم چند تا پیک پر ملات خوردم تا منم مثل سارا حسابی حال کنم. گفتم نا مردیه اون مست و من هوشیار.بازم سکس وبازم حال. زبونم رو جلوی کسش گذاشته بودم مثل یه قاشق و هر چی رو که از اون تو میاومد رو دا خل دهنم هل میدادم. بعضی وقتا یه مزه شوری رو هم احسس میکردم.انگار اختیار ادرارشو از دست داده بود و به تکرر ادرار مبتلا شده بود. با خودم گفتم نکنه یه دفه بشاشه رو مبل و همه رو شاش آلود بکنه بغلش کردم و بردمش آشپز خونه. حداقل اونجا رو میشه شست. خواستم دوباره با لبام از کسش پذیرایی کنم که مانع شد و منو رو صندلی نشوند و کیرمو دستش گرفت و شروع کرد به ساک زدن. دهن گرم و ساک زدن فوق العادش ابعاد کیرمو بیشتر کرد. مثل اینکه کیرم براش خوشمزه شده بودچون آب دهنش راه افتاده بود و از رو کیرم رو خایه ها و صندلی می ریختو خوب شد اومدیم آشپزخونه. بعد از کمی ساک زدن خسته شد و آروم با کیرم بازی می کرد. اینکارو تند انجام داده بود و یه کم نفس کم آورده بود. بلندش کردم و رو میز آشپزخونه خوابوندمش و کیرمو دم کسش گذاشتم و آروم اونو رو چوچولش میکشیدم. دیگه داشت جیغ میکشید:تو رو خدا بکن تو دارم میمیرم. من کیرتو تو کسم میخوام… تو رو خدا…بکن تو…تو رو جون هر کی دوست داری…جون من…دیگه تحمل التماسهای سارا رو نداشتم و یه دفعه همشو کردم تو. اون قدر تو کسش لیز بود که بدون هیچ اعمال قدرتی تا ته رفت. جا نمیشد والا خایه هامم میرفت تو. وقتی به ته رسید سارا یه آه خفه کشید و رد همین حین احساس کردم مثل اون موقع که ساک میزد یه مایع داغ رو کیرم ریخت. مایع داخل واژنش بود که از فرط حشریت بیرون زده بود و رو کیرم میریخت. دیگه احساس میکردم که هر چی که از تو کسش میاد بیرون مال منه و باید بخورمش. کیرمو زود در آوردم و جلو کسش زانو زدم.زبونمو جلو بردم و با انگشت کسشو میمالیدم که یه مایع سفید رنگ درست مثل فرنی از کسش بیرون زد. خیلی کم بود ولی برای من حکم نوشدارو داشت که تقویتم میکرد. پاشدم واینبار محکم تر سارا رو میکردم. مشروب باعث شده بود که آبم خیلی دیر بیاد و تلمبه زدن من داشت خیلی طول میکشید. سارا سرشو بلند کرد و گفت :مهران جون تو رو خدا بسته. داره خیلی درد میکنه.خوب چی کار کنم من هنوز ارضا نشدم…آه.خیلی خوب بیار برات ساک میزنم. توآب منو خوردی منم میخوام آبتو بخورم.پیشنهاد خوبی بود. کیرمو در آوردم. سارا از رو میز اومد پایین. رو میز حسابی خیس بود. کون سارا هم همین طور. راستی کونشو یادم رفت بکنم. خواستم بهش بگم اما منصرف شدم. ساک زدنش حال بیشتری میداد و اینکه میخواست آبمو بخوره. برای اولین تجربه بد نبود. اینبار در حین ساک زدن تخمام رو هم میخورد. خیلی با حال بود. این بار م ناز زور حشریت جیغ زدم اونم میدونست من اینو دوست دارم با شدت بیشتری خایه هامو میلیسید. دیگه داشتم می اومدم و خیلی با شدت.بهش گفتم الان میاد. اونم زود کیرمو تو دهنش جا داد و خایه هامو میمالید. کیرم تا نصفه تو دهنش بود. احساس میکردم که داره کیرمو می مکه. جونم داشت از خوشی در میرفت. کم کم داشت می اومد. با یه آه اولین قطره خالی شد و قطرات بعدی. حدود سی ثانیه طول کشید که من همین طور ازم آب میرفت. این قدر زیاد بود که بعضن از بغل دهنش میزد بیرون. آبم که تموم شد کیرم به حساس ترین مرحله خودش رسیده بود. دست سارا که بهش خورد انگار من رو برق گرفته باشه از رو صندلی پریدم هوا. حالا حال سارا رو درک کردم اون موقع که همین جوری شده بود.احساس شاش زیادی داشتم. بدون اینکه به سارا بگم بلند شدم ورفتم دست شویی. شاشیدم وبرگشتم دیدم سارا دم در منتظره. اومدم کنار و سارا رفت تو منم خواستم برم که صدای شاشیدن سارا اومد. راستی چه با حاله شاشیدن یه دختر. دوست داشتم برم تو و شاشیدنش رو ببینم اما روم نمیشد.بی خیال شدم و رفتم تو حال. سارا اومد تو و بغلم نشست و یکی از سیگارامو برداشت و روشن کرد. بهش گفتم یکی هم برای من روشن کنه. از اون دسته پسرا نبودم که که رو دوست دخترشون حساس باشن. سیگار نکش. فقط تا دیپلم باید بخونی. زیاد نیا بیرون و از این کس شعرا. دوست داشتم دوست دخترم مثل خودم باشه.موذن داشت اذون عصر رو میداد. هر دو مون خوابمون می اومد. با هم رفتیم تو اتاق خواب من. خیلی دنج بود. پرده هارو کشیدم حسابی تاریک شده بود. چراغو روشن کردم و لخت رفتم تو رخت خواب سارا هم که شرتش پاش بود اونو در آورد و اومد تو بغلم و دوباره لب گیری. دستمو بردم سمت کسش. خشک خشک بود. امروز بیشترین حال رو هم کس اون و هم کیر من کرده بود. کیرم اون قدر شل شده بود که سارا میتونست همشو تو یه دستش جا بده. منم همینو میخواستم. کاش میشد من کیرمو بدم به اون و اونم کسشو بده به من همیشه پیشم باشه اما حیف نمیشه.منو سارا حالا با فراغت بال و بدون هیچ احساس نیازی به هیچ چیزی به خواب رفته بودیم و خوابای خوب میدیم.دستهایی گرم روی تنم در رفت و آمد بود. من اینو حتی تو خواب هم احساس میکردم. یه لایه گوشت نرم و داغ که حدس می زدم لبش باشه و همین طور هم بود روی صورتم در تب وتاب بود. با این احساس شیرین از خواب بیدار شدم. ساعت هشت و نیم بود. هوا حسابی تاریک شده بود. سارا می خواست بره خونشون. خواستم تا خونه خودشون برسونمش. لباسامو تنم کردم. (چه دروغی اون لباسامو تنم کرد)زدیم بیرون. باد خنکی در حال وزیدن بود. با اینکه هنوز زمستون بود اما بادش سرد نبود.انگار فصلها داشت با احساس قلب من عوض می شد. بهار در راه بود و من اکنون عاشق در حال پیاده روی با سارای عزیز. هیچ کی رو به غیر از سارا تو اون حال نمی دیدم. انگار اون همه مردمی که می زدن کنارمون یه سایه بودن و وجود خارجی نداشتن. انگار زمین و آسمون در اختیار ما دو تا بود و تحت فرمان ما.نم نم بارون هم دیگه داشت سنگ تموم میذاشت. کم کم به خونه سارا اینا رسیدیم. یه خونه مجلل و بزرگ با دو تا سرباز که نگهبان دم در بودن. دیگه تا دم در نرفتم. گفتم بذار این حال امشب به قیل و قال نیمه شب تبدیل نشه. ازش خدا حافظی کردم و راه افتادم. یه سیگار چاقوندم چاقیدم چاقاندم یا یه چیزی تو این مایه ها و تصمیم گرفتم برم خونه خاله. خواستم زنگ بزنم ببینم خونه هستن یا نه که وای… موبایلمو تو خونه جا گذاشته بودم. جلدی تاکسی گرفتم و پریدم تو موبایلو ور داشتم.چند تایی میسد کال داشتم. شماره آشنا بود. یکم به مخم فشار آوردم.عمو ناصر!رفتم تو و با تلفن خونه شماره رو گرفتم:سلام. ببخشید منزل آقای رحمانی؟صدای زن عمومو شناختم. مهربون ترین زنی بود که می شناختم. از وقتی مادرم مرده بود اون تنها کسی بود که تونست خودشو به عنوان مادر به من تحمیل کنه و منم ناراضی نبودم.بله بفرمایید؟سلام زن عمو. منم مهران…
ادامه دارد.

فرستنده: نسرین (nasrin.t.73)


👍 0
👎 0
24964 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

304114
2011-11-02 22:09:24 +0330 +0330
NA

داستان قشنگى بود مرسى

0 ❤️

304115
2011-11-09 08:05:39 +0330 +0330
NA

نسرین جان تا اینجاش که سنگ تموم گذاشتی
این داستانت خیلی خوب بود

0 ❤️