عشقم سعید

1390/02/22

سلام من اسمم موناست
میخوام قبل از هر چیز چند تا مورد رو بگم…داستان سکسی باید راست باشه خیلی از این پسرای عقده ای(البته من به پسرها خیلی احترام میزارم منظورم با عده کمی از پسر هاست ) میان تخیلاتشون را به صورت مصنوعی داستان میکنن
مثلا میگن رفتم کنار خالم خوابیدم بعد دست کردم تو شرت خالم " خالم هم حشری شد و من کردمش
حتی یه زن جنده هم اینجوری به آدم نمیده و…
پسرای عزیز هر کی هم میگه کیر من بزرگتر از 16 یا 17 سانت و کسی را کرده و طرفش هم هی قربون صدقش رفته کس شعر میگه واسه ما زنان اندازه کیر بین 10 تا 14 باشه بسه مهم سفتی و توانایی سکس طرف مقابلمونه

بریم سر داستان
من الان 16 سالمه از حدود 6 ماه پیش سکس را شروع کردم و فقط هم میخوام با همین شوهرخواهرم سکس کنم(حتی بعد از ازدواجمم)
اسم شوهر خواهرم سعید " قد بلندی داره و قیافش هم از نظر من و البته خیلی کسای دیگه از 20 حد اقل 17را میگیره
سعید فوق العاده هم زبون بازه
4 ساله داماد ما شده
من هیچوقت به سکس فکر نمیکردم چه برسه به سکس با سعید
تابستان پارسال بود و تعطیلات مدرسه … یکی از دوستام واسه اولین بار بهم فیلم سوپر داد
منم دیدم و تا یه هفته از شدت حشری بودن داشتم میمردم
روزی که فیلم سوپر رو دیدم حدود 3 یا 4 ساعت بعدش سعید اومد خونمون با بابام کار داشت
تا دیدمش فهمیدم که چقدر دوستش دارم
کسم خیسه خیس بود و به زور از شدت حشر چشمامو باز نگه داشته بودم
همون موقع سعید بهم گفت خواب بودی
منم گفتم آره
من از طریق دوستام با داستانهای سکسی آشنا شدم … هر چند خیلی از داستان های سکسی دروغ بود ولی جرات آدمو زیاد میکرد
دیگه فقط به سعید فکر میکردم وتو رویاهام باهاش سکس میکردمو خودمو ارضا میکردم
همیشه فکر میکردم ما دخترا هر وقت دلمون بخود میتونیم بدیم ولی اینجوری نبود
خلاصه تو مرداد بود که مادر بزرگم فوت کرد و سر مزارش خواهرم حالش بد شد و سعید گفت میبردش خونه
منم سریع گفتم منم میام
سعیدم با یه لبخند ازم تشکر کردکه اون لبخند دیوونه ترم کرد
رفتیم خونشونو خواهرم رفت تو اتاقش خوابید
فقط به سکس با سعید فکر میکردم که یه دفعه این به ذهنم اومد که اگه نتونم با سعید سکس کنم یا اگه اون پیشنهادمو رد کنه چی میشه
اینجوری هم آبروم میرفت هم سعیدو از دست میدادم
از شدت فشار عصبی گریم افتاد
سعید اومد و منو تو حال گریه دید … فکر کرد به خاطر مادر بزرگمه و هی منو دلداری میداد
سعید پیشم نشسته بود
و منم به هق هق افتاده بودم سعید رفت یه لیوان آب اورد و داد به من
منم آبو گرفتم مخواستم بخورم که سعید شونمو گرفت و گفت ناراحت نباش و …
منم خودمو انداختم تو بغلش سعید بیچاره یه لحظه لرزید منم سرمو گذاشتم روی پاش
احساس کردم کیرش داره نم نم بلند میشه
از خوشحالی داشتم میمردم
دیگه حالا مطمئن بودم منم سعید رو تحریک کردم

گفتم حالا وقتشه که به سعید بدم ولی جاش اینجا نبود
خلاصه اون روز گذشت و من از فرداش تو فکر این بودم که سعید رو کجا واسه سکس بکشونم
خونه خودمون که پر همیشه پر بود به فکر خونه دوستام افتادم ، 3 تا از دوستام موردهای خوبی بودند
خلاصه خونه آزاده اینه به خاطر اینکه مامان باباش تا ساعت 5 سر کار بودند مورد خوبی بود
جریان رو به آزاده گفتم ،اونم قبول کرد و از اینکه با یه آدم زن دار میخوام سکس کنم مخصوصا شوهر خواهرمخوشحال بود چون میگفت اینجوری اونم هیچوقت نمیتونه تهدید کنه یا قضیه سکس رو به کسی بگه چون اگه به کسی بگه خدشم لو میره و در خطره

خدایش هم راست میگفت

تصمیم گرفتم 4 شنبه نرم مدرسه و تا قبل از اینکه مدرسه تعطیل میشه سکس کنم
یه جور هیجان خوب داشتم یه جور استرس و ترس شدید
ولی وقتی آدم حشریه ترس واسش معنا نداره

شنبه عصربودکه به سعید یه اس ام اس تقریبا سکسی دادم ، اونم یه اس ام اس معمولی داد
منم از رو نرفتم و یه اس ام اس سکسی تر دادم که سعید اس ام اس داد مونا خانوم از این اس ام اس ها که میدین چندتا داری؟
منم جواب دادم خیلی گفت این اس ام اس ها رو نده آدم یه جوریش میشه
منم گفتم چه جوری … سعیدم گفت نه تو نمیدونی
الان وقت اجرای نقشم بود
بهش گفتم یه مشکلی دارم میتونم روت حساب کنم؟
اونم گفت آره حتما
منم گفتم قضیش مفصله یه پسریه میخاد اذیتم کنه وازم باج بگیره
گفتم باید باهات مفصل صحبت کنم فقط به هیچ کس نگو
سعید هم گفت باشه ، کی میخوای حرف بزنیم؟
منم گفتم 4 شنبه صبح ساعت 8 دم پارک محلمون بیاد دنبالم ،اونم قبول کرد
منم همون روز رفتم و یه شرت و شوتین مشکی و آبی خریدم

4 شنبه صبح بود که سعید اومد … بهش گفتم حرفام زیاده به خاطر همین کلید خونه یکی از دوستام رو گرفتم که بریم اونجا
ولی سعیدقبول نکرد … گفت شاید کسی بیاد و درست نباشه منم هر چی گفتم کسی نمیاد گوش نداد که نداد
منم زدم زیر گریه که تو نمیخوای کمکم کنی
اونم گفت باشه حالا خونه رو هم درست میکنم
رنگ رد خونشون به خواهرم گفت کارش امروز زیاد ظهر نمیره خونه به خواهرم گفت تو برو خونه مامانت اینا منم 3یا 4 عصر میام اونجا

ما هم تا ساعت 9:30 بود که همینجور تو خیابون بودیم تا خواهرم زنگ زد که رسیده خونمون
سعیدگفت اینم از خونه
رفتیم تو خونه و نشستیم
سعید چایی اورد و روبروی من نشست
گفت خوب حالا بگو

منم شروع کردم دروغ گفتن: که با یه پسره دوست بودم و باهم سکس کردیم و حتی جزییاتشم گفتم مثله فیلم سوپری که دیده بودم
حالا هم میشد شدت حشر رو تو چشای سعید دید
بهم گفت حالا پسره چی میخاد
منم گفتم میگه بازم سکس سعید هم گفت دیگه دوسش نداری که نمیخوتی سکس کنی؟

اکه خواستین بگین بقیشم بنویسم

نوشته:‌ مونا


👍 0
👎 0
16432 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

280490
2011-05-12 06:37:34 +0430 +0430
NA

عزیزم 16 سالته ؟؟!! پس چرا اومدی اینجا آخه ؟

0 ❤️

280491
2011-05-12 06:39:11 +0430 +0430
NA

hala shoma ke sene pedar bozorge mano darin bebakhshid

man nemidoonestam in site poshte ghabaleye madare shomas

0 ❤️

280492
2011-05-12 06:40:13 +0430 +0430
NA

چرا به خواهرت خیانت میکنی ؟

0 ❤️

280493
2011-05-12 06:41:29 +0430 +0430
NA

ببین کوچولو ایتجا برای بالای 18 سال !

0 ❤️

280494
2011-05-12 06:44:05 +0430 +0430
NA

migam az koja hasti hala?
mikhay less konim?

0 ❤️

280495
2011-05-12 07:35:18 +0430 +0430
NA

مثلا خواستی پلیسی کنی جونت دراد همشو یجا بنویس دیگه گر چه دروغی بیش نبود . حرفای اول داستانتم نمیتونه اثبات حقیقی بودن داستانتو بکنه و محتوای داستانه که از خودش دفاع میکنه
راستی 16 سالگی خیلی حرفه ای نظر دادی آیده روشنی داری

0 ❤️

280496
2011-05-12 07:38:00 +0430 +0430
NA

نمى دونم راسته يادروغ ،برمى گرده به قدرت قوه ى تخيلت به اينكه كارت اشتباست كارى ندارم به اينكه دارى به خواهرتم خيانت مى كنى كارى ندارم چون الان توى يه سنى هستى كه هرچى بگم فايده نداره-كارت رومحكوم مى كنم امافقط كاش ازين استعدادت تويه راه ديگه استفاده مى كردى! پسرخوشكل وتودل بروكم نيست ،چراشوهرخواهر؟ يعنى هيچ مردى وجودنداره كه درمقابل خواسته يه زن يا اصلا درمقابل يه زن بتونه خودشونگه داره؟به خدامرداى ايرانى اينقدركه تواين سايتهامى نويسن خائن نيستن

0 ❤️

280497
2011-05-12 07:38:16 +0430 +0430
NA

Mr.ok minevisad:
برو کوچولو با عروسکت بازی کن
فکر خیانت به خواهرتو هم از سرت بیرون کن؛
اینطوری هم شوهر خواهرتو وادار به خیانت به خواهرت میکنی؛هم خودت به خواهرت خیانت میکنی
برو عمو جون؛برو به عروسکت شیر بده

0 ❤️

280498
2011-05-12 07:44:48 +0430 +0430
NA

Mr.ok -ya’ni be nazare shoma marde hich emtenaee nemikone? yani inghadr rahat khiyanat mikone? chera?

0 ❤️

280499
2011-05-12 07:58:15 +0430 +0430
NA

من معتقدم ادم که وارد یه خانواده میشه حتی الامکان باید نهایت استفاده رو از جذابیت خودش و تمام کوسهای اون خانواده ببره.البته با سیاست و دقت.من ازت حمایت میکم عزیرم.ادامشو برو.من ایمان دارم تو راست میگی ولی اصلا اهمیت نداره راست بودن یا تخیلی بودت.سکس حقیقی همیشه هست.اون تخیلاته که میره تو ناب ترین تمایلات ادم.به نظرم عقده ای ها راست مینویسن.

0 ❤️

280500
2011-05-12 08:00:19 +0430 +0430
NA

حالا مگه آدم قحطه که دنبال شوهر خواهرتی؟؟!!!

0 ❤️

280501
2011-05-12 09:09:12 +0430 +0430
NA

bache to ke hanoz be jaye kos pipi dari yejuri az kir migi engar 100sale jendeyi dastanetam tokhmi bod

0 ❤️

280502
2011-05-12 10:03:29 +0430 +0430
NA

ei bad bakhte jende, akhe ahmaq adam be khaharesh ham khianat mikone. avale dastanet gofti pesara takhaioli minevisan vali manam kiram to kose 100ta dokhtare mesle to ba in dastane tokhmit, laaqal be ye qaribe midadi jende oqdee.

0 ❤️

280503
2011-05-12 10:16:14 +0430 +0430
NA

ajab roooyi dare dokhtar… mige edamasho ham benevisam. az roo nariya ! benevis… hanooz shohar nakarde behesh khiyanat mikoni? yani chi ke hatta bade ezdevajam mikham ba saeid sex dashte basham? han

0 ❤️

280504
2011-05-12 10:38:36 +0430 +0430
NA

سعی کن بفهمی اونی که داری بهش خیانت میکنی خواهرته

0 ❤️

280505
2011-05-12 10:43:13 +0430 +0430
NA

کوچولو برو سر درس و مشقت امتحانا نزدیکه / لطفا از طرف خودت حرف بزن کیر 10 تا 14 ارزش وقت تلف کردن رو هم نداره

0 ❤️

280506
2011-05-12 10:46:24 +0430 +0430
NA

یا ما خیلی سنگین بودیم از 9 سالگی فیلم پورنو دیدیم هیچ کاری نکردیم یا تو جنده ای از دو حالت خارج نیست

0 ❤️

280507
2011-05-12 11:00:35 +0430 +0430
NA

و در آخر بهت میگم به جای اینکه بیای اینجا وقت تلف کنی که کست بخواره ایندفعه بری به بابا و داداشت بدی برو رو املات تمرین کن که خیلی ضعیفه

0 ❤️

280508
2011-05-12 11:33:44 +0430 +0430
NA

hamon be darde kardan mikhori na dastan nevisi

0 ❤️

280509
2011-05-12 11:50:22 +0430 +0430
NA

عشقت سعید؟؟؟خیلی پرو تشریف داری خواهرت چقد بدبخته که تو خواهرشی.زشته نکن خواهرته.امیدوارم همه اونایی که خیانت میکنن توی هر شرایطی یا ازش حمایت میکنن وقتی اصلا انتظار ندارن اونی که فکرشم نمیکنن بهشون خیانت کنه.

0 ❤️

280510
2011-05-12 12:38:08 +0430 +0430
NA

بچه جون مگه کارتون پینوکیو رو ندیدی
یخورده دیگه دروغ بگی دماغت میرسه به کست راحت میشی
دیگه سعیدو بزار واسه آبجیت

0 ❤️

280511
2011-05-12 13:30:05 +0430 +0430
NA

برو بکس این بازیرو هم امتحان کنین خیلی حال می ده
http://www.erepublik.com/en/referrer/ahura.judo
هر کی به لول 10 برسه یه کارت شارژ ازمن هدیه می گیره

0 ❤️

280512
2011-05-12 14:05:31 +0430 +0430
NA

اولش يكى پونصد تومن بديد مينا شارژ بخره دست از سر كچلمون ور داره بعدشم به نظرم اين قبرى كه واسش گريه ميكنيد مرده توش نيست واسه همين عمو جون كوسه خودته برو به هر كى دوس دارى بده اينقده بده كه دو تا سوراخت با هم يكى شه … زارت

0 ❤️

280513
2011-05-12 14:18:12 +0430 +0430
NA

بابا بسه دیگه. خجالت بکشید. هر کی اومد اینجا یه خاطره یا داستان نوشت زود همه میشن معلم اخلاق.
یه کم به خودتون نگاه کنید.
مطمئنم که همتون براتون پیش اومده تا حالا که یکی از اعضای فامیل رو پسندیده باشید و هوس کرده باشید که یه حالی باهاش بکنید.

0 ❤️

280514
2011-05-12 14:24:21 +0430 +0430
NA

یه کم منطقی باشید ببینید وقتی شهوت برتون چیره میشه چه حالی پیدا می کنید. کنترلش دست آدم نیست دیگه.
ضمنا قابل توجه همه دوستان از قدیم گفتن خواهر زن نون زیر کبابه. حالا یکی نسیبش میشه و می خوره و یکی هم مثل من نسیبش میشه و نمی تونه بخوره.

0 ❤️

280515
2011-05-12 14:25:44 +0430 +0430
NA

اما خواهش می کنم بس کنید دیگه از این کس گفتن های نصیحت وارتون.
اگه ناراحتید و خوشتون از این داستان یا خاطرات نمیاد برید تلوزیونتون رو روشن کنید و بشینید اخلاق در خانواده ببینید. و یا این کس و شعر هایی که در طول روز نشون میده و من حتی اسمشون رو هم نمی دونم اما شما احتمالا می بینید و می دونید.

0 ❤️

280516
2011-05-12 14:28:11 +0430 +0430
NA

می دونید چرا؟ چون همه ماها و کسایی که میایم تو این سایت و داستان هاشو می خونیم آدم هایی هستیم که شدت یا درجه میل سکسی مون خیلی زیاده و من بعید می دونم آدم هایی که میل سکسی کمی دارند بیان اینجا. چون لزومی نمی بینن.( البته قبول دارم که خوندن این داستان ها یه جورایی اعتیاد آور هم هست).

0 ❤️

280517
2011-05-12 14:30:41 +0430 +0430
NA

اما لطفا دست از این اراجیف گفتن ها بردارید. بزارید همه با آرامش بیان و خاطراتشون رو بنویسن.من خودم بارها خواستم که خاطراتم رو بنویسم اما از ترس اینکه یه چند نفر بی فرهنگ میان و جفنگیات می نویسن قیدشو زدم.

0 ❤️

280518
2011-05-12 14:32:19 +0430 +0430
NA

ببخشید که تاکید می کنم و میگم چند نفر چون همه منظورم نیست و بسیار آدم های با شعور و فهمیده هم هستن که میان اینجا داستان رو می خونن و با فهم و شخصیتشون نظر میزارن و میرن

0 ❤️

280519
2011-05-12 14:33:17 +0430 +0430
NA

در هر صورت بیاید سعی کنیم برای بالاتر بردن سطح این سایتی که متعلق به همه ما هست و هر کدوممون یه جورایی باهاش حال می کنیم تلاش کنیم نه اینکه رو بیاریم به جفنگیات.

0 ❤️

280520
2011-05-12 14:34:15 +0430 +0430
NA

مهشید خانوم ادامه بده عزیزم. بنویس داستانتو. مطمئن باش اینا بازم میان و ادامشو می خونن. ضمنا ببخشید که تیکه تیکه نوشتم آخه یه مدتیه که سایت دایم خطای اسپم میده

0 ❤️

280521
2011-05-12 14:35:35 +0430 +0430
NA

بابا از این به بعد باید اسم این سایت رو گذاشت آموزش جلوگیری از خیانت.
یا مثلا داستان های جمگوزی چسلامی. شدید عین روحانی ها همتون.
تا یه داستان می بینید همه میرید بالای منبر. نه که کم از روحانی و تلوزیون اراجیف می شنویم شما هم بد ترش می کنید.

0 ❤️

280522
2011-05-12 14:47:58 +0430 +0430
NA

Mr.ok minevisad:
سامان عزیز؛یه رمان نوشتی؛من تو چند خط جوابتو میدم
کسی اون برنامه های تلویزیونی که گفتی رو تأیید نکرد؛

0 ❤️

280523
2011-05-12 14:49:06 +0430 +0430
NA

mr.ok minevisad:
سامان جان؛
در ضمن تو به این فکر کن که یه روزی خواهر زنت هم ازدواج میکنه؛ اونوقت زن تو میشه خواهر زن باجناقت؛
خیانت در هر نوعش خیانته؛پس لطفا از این کارا دفاع نکن

0 ❤️

280524
2011-05-12 16:42:10 +0430 +0430
NA

آینده ی خیلی روشنی داری

0 ❤️

280525
2011-05-12 17:33:46 +0430 +0430

کس شعر نوشتی مخ باباتو کار بگیر.جنده کوچولو قبل ساعت 8 کجا رفتی شورت کرست خریدی؟

0 ❤️

280527
2011-05-12 18:35:49 +0430 +0430
NA

خطاب دوم به سامان: عزیز لطفا پیاماتو طولانی نده. دوما به تو هیچ ربطی نداره که کی چی میگه این سایت برا همینه که نظرمونو بگیم و توی گفتن کلام آزادیم.

0 ❤️

280528
2011-05-12 18:40:30 +0430 +0430
NA

و در آخرم بگم که اون سوتین نه شوتین
هههههه
اول برو معتاد تلفظشو یاد بگیر بعد بیا کون بده خانوم پسر که خودتی خر.
کیرم تو تو و سامان

0 ❤️

280529
2011-05-12 20:18:47 +0430 +0430
NA

kos neveshte khode koskeshie ke to kafe khahar zaneshe .boro zaneto bega ke fek nakonam betoni nokonish

0 ❤️

280530
2011-05-12 21:04:26 +0430 +0430
NA

اولشا که خوندم گفتم آخ جون یه داستانه توپ دیگه.آخه وسط داستان ریدی توش که.دیگه پرسیدن داره که بنویسم.تا رسید به اصل مطلب توش موندی.من که خوشم نیومد با عرض پوزش از همهگی.

0 ❤️

280531
2011-05-13 08:06:01 +0430 +0430
NA

آقا میلاد عزیز.
من هم همین رو گفتم یعنی نظر بدید نمی خواد نصیحت بکنید. اینجا همه شدن نصیحت کن.

0 ❤️

280532
2011-05-13 08:10:24 +0430 +0430
NA

ضمنا دوست خوبم Mr.ok
شما چرا میای با روابط و کلمات بازی می کنی؟ چرا روابط رو توضیح میدی؟ین حرفا چیه؟
آخه مرد حسابی اون اگه می خواست به این نصیحت ها و پندها گوش بده که می نشست پای صحبت مامان جون و بابا جونش. نصیحت نکنید نظر بدید و برید. تمام

0 ❤️

280533
2011-05-13 08:24:44 +0430 +0430
NA

Mr.ok minevisad:
سامان جان؛خودت الان داری نصیحت میکنی

0 ❤️

280534
2011-05-13 08:49:05 +0430 +0430
NA

are edamash ro begooooooooo

0 ❤️

280535
2011-05-13 08:52:42 +0430 +0430
NA

are edameh bedeh

0 ❤️

280538
2011-05-21 18:30:01 +0430 +0430
NA

مقدمۀ اول داستانت مربوط به خودتم میشه :))

0 ❤️